RE: عشق زندگی مشترکم رنگ باخته!
سلام داملا ی عزیز:72:
وقتی اولین تشکرت رو بعد از برگشتنت، پای پست یکی از بچه ها دیدم خیلی خوشحال شدم
واقعا خوشحالم برگشتی:46:
تو این چند وقت اخیر اتفاق خاصی واست نیفتاده؟روحی،جسمی،سر کار،تو روابطت با دیگران و ...؟
تو که این قدر با هیجان و شور و شوق بودی الان همسرت متوجه تغییراتت نشده؟شده بهت بگه داملا نسبت به چند وقت پیش فرق کردی؟
چند وقته متوجه تغییراتت شدی؟
RE: عشق زندگی مشترکم رنگ باخته!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط شوکا
سلام داملا ی عزیز:72:
وقتی اولین تشکرت رو بعد از برگشتنت، پای پست یکی از بچه ها دیدم خیلی خوشحال شدم
واقعا خوشحالم برگشتی:46:
تو این چند وقت اخیر اتفاق خاصی واست نیفتاده؟روحی،جسمی،سر کار،تو روابطت با دیگران و ...؟
تو که این قدر با هیجان و شور و شوق بودی الان همسرت متوجه تغییراتت نشده؟شده بهت بگه داملا نسبت به چند وقت پیش فرق کردی؟
چند وقته متوجه تغییراتت شدی؟
ممنونم دوست عزیز
اتفاق؟ چرا افتاده،روحی بوده،اما فکر نمی کنم ربطی به این حالم داشته باشه.
تقریبا 4 ماه میشه وجدیدا داره شدید تر میشه.اونم متوجه شده وگاهی هم اعتراض کرده اما
من هر دفعه انکار کردم که چیزی نیست .
اینم بگم که 5 سال اول زندگیمون رو شدیدا وابسته اش بودم ومثل یه بچه باهاش برخورد می کردم و بیشتر از هرکسی خودم اذیت می شدم که خدارو شکر با مشاوره های متعدد تونستم از این وابستگی خلاص بشم.درحال حاضر هم هیچی به اندازه وابستگی درنظرم نکته ی ضعف و ناشایست نمیاد.
RE: عشق زندگی مشترکم رنگ باخته!
به نظر من هم اين نشونه ي بدي نيست و مي تونه علامت يه جور رشد معنوي/فكري باشه. (هر چند ما ازش بيخبر باشيم)
در واقع اين كمرنگ شدن نيست، تغيير رنگه. مثل علاقه اي كه بچه ها به خاكبازي دارند ولي بعد از يه مدتي بدون اينكه تنفري از اين كار داشته باشن، اونو ميذارن كنار؛ چون علايقشون عوض ميشه.
داشتن زندگي مشترك خوب و شاد، داشتن همسر قدرتمند و وفادار، داشتن فرزند باهوش و ... هيچكدام هدف اصلي زندگي ما نيست. شايد اهداف موقتي و مياني باشند، اما هدف اصلي نيستند و مي تونن وسيله هاي خوبي باشن. هدف اصلي را جهانبيني ما تعيين مي كنه.
RE: عشق زندگی مشترکم رنگ باخته!
من هیچ وقت از این کارهای رمانتیک خسته نمیشم....الان چندساله خسته نشدم فکر میکنم از منفعل بودن شوهرت وبی تفاوتی ذاتی او که (خودت اشاره کردی مثل همه مردها)این تو را دلزده کرده وخب از تلاش یک طرفه خسته شدی....سعی کن به نکات خوب وجود ش توجه کنی واینکه اساسا مردهای رمانتیک در درازمدت خسته کننده اند....واین یک ویژگی زنانه است تا مردانه....مرد ارزشش به چیزهای دیگه است وخلاصه به نکات مثبتش فکر کن ورمانتیک بودن تو هم جای خودشه وهمیشه هم هست حالا گاهی باشوهر وگاهی تنهایی مشکل من هم همین بوده ولی واقعا خیلی مرسومه....وناراحت نشو وبچه دارشو مادر....هههههههههههههه(شوخی کردم تیکه آخر را)
RE: عشق زندگی مشترکم رنگ باخته!
من فکر میکنم شاید به خاطر اون مسءله روحی این طوری شده باشی,شاید زمان بگذره خودت دوباره دلت واسه اون شور و هیجان تنگ شه...
RE: عشق زندگی مشترکم رنگ باخته!
این حرفم ممکنه خیلی از دوستان و از جمله خود شما رو عصبانی کنه ولی یه سوال خیلی اساسی دارم:
از رابطه جنسی خسته شدی نه؟دیگه اون کشش رو که قبلا به همسرت داشتی تو خودت حس نمیکنی
یا روزایی که یه کم میل جنسیت زیاده، بیشتر به طرفش کشیده میشی؟
و دیگه اینکه آیا همسرت خیلی گرمه؟
و اگه گرمه،اوایل بیشتر بود این گرما و الان کم شده؟
RE: عشق زندگی مشترکم رنگ باخته!
سلام داملای خوبم
تغیییییییییر! تو در حال تغییر هستی و رفتی توی پیله اما حواست باشه پروانه شدن سخته! سخته پیله رو شکافتن و پر
گرفتن عزیز دلم ... وفتی تغییر تو زندگی ما آدمها ایجاد میشه و همه چیز بهم میریزه یعنی یک علامت و یک هشدار که
تو میتونی به فرصت یا تهدید تبدیلش کنی! وقتی تغییر اتفاق می افته همه چی یکباره بهم میریزه! از درونمون بگیر تا
اتفاقات دور وبر ما! عشق زندگی مشترک تو رنگ نباخته! همون طور که سرافراز و mostafun گفتن ماهیتش تغییر کرده!
حالا چه چیز باعث نگرانیت شده؟ الان بهت می گم...تو دنبال پیله ابریشمیت هستی ولی پیله دیگه سر جاش نیست
و تو احساس خطر کردی اما عزیزم تو باید دنبال پروانه بگردی نه پیله! پیله ابریشم زندگی تو پروانه شده و تو متوجه
نشدی و داری دنبال پیله می گردی در حالیکه پروانه همینجاست!
داستان زندگی مشترک هم همینه! همیشه شکل ابراز عشق رمانتیک بودن های سالهای اول نیست! گاهی یک
نگاه از سر محبت ، گاهی یک احترام ساده ، گاهی تلاش بیشتر برای توسعه زندگی ، گاهی بحث پیرامون یک کتاب
و گاهی یک لبخند بی ریا به همسر میتونه ابراز عشق باشه چون نقش ها و ماهیت ها عوض میشه!
مثلا پدر و مادر من که خیلی هم رو دوست دارن ، عصرهای روزهای تابستونی دوست دارن بدون ما با هم برن قدم
بزنن یا چای بخورن توی پارک یا با هم روزنامه بخونن! شاید سالهای اول زندگیشون خیلی عاشقانه بودن اما الان این
ماهیت عوض شده و شکل اولیه عشق سالهای اول زندگی جای خودش رو به این حس احترام و محبت عمیق داده
که گویی اینکه " دوست داشتن از عشق برتر هست" چرا که دوست داشتن از شناخت عمیق روحی نشات
می گیره و عشق از یک حس خوب اولیه! پس اگر تو وهمسرت امروز بسیار بیشتر از دیروز همدیگر رو دوست دارین و
بیشتر روحتون بهم نزدیکه این بسیار با ارزش تر از روزهای اوله!
همسرت مثل پروانه دور و برته اما تو در فکر پیله ، متوجه نگرانی همسرت نسبت به حالت نمیشی!
گاهی اعتراض می کنه تا بگه داملا من اینجا هستم! اما تو شاید دوست داری جور دیگه ای بشنوی!
به بزرگ تر شدن عشقت احترام بگذار و بپذیرش و این عشق زمینی رو به همراه همسرت به عشق الهی گره بزن تا
روح نامحدود طلب راضی بشه...چون میدونم کمی پذیرش تغییرات برات سخته این ها رو گفتم اما این یک واقعیته که
روح ما بزرگ میشه و رشد می کنه و تغییر و دیگه اون لباس کوتاه و تنگ گذشته برازندش نیست و باید لباسی فاخر
به اون پوشاند!
برای اینکه روحت رو راضی کنی باید کاری بکنی برای روحی که داره بزرگ میشه! تو تا حالا نه نقش بازی کردی و نه چیز دیگه! تو فقط ماهیت
نقشت عوض شده! خوب نقش جدیدت رو ایفا کن و به دنبال کمال روحت باش! حالا یا با مطالعه یا با انجام کارهایی که تو رو به چالش
وادار می کنه! خودت بهتر میدونی که چه چیز مناسب توست! این پست سارا بانو رو هم بخونی بد نیست و نظر من رو در تاپیکش!
برات آرزوی می کنم که در سایه تغییرات متعالی بشی.
:72: