باخانوادم چطور کنار بیام؟(لطفاکمکم کنید)

ببین خواهرم تو کاری بکنی با شکست همراه باشه هزار بار برتر و بهتر از کاریه برات انجام بدن و موفقیت امیز باشه این جمله معروف رو هممون شنیدیم که می گن شکست پل پیروزیه به سرکوفتاشونم کاری نداشته باش تو از وجود آنها هستی ولو ناخاسته اشتباه می کنند که این کارو انجام میدن خود من عمم انقدر تو گوش بابام خونده که مجتبی نمی تونه بخاطر مشکل پام هست اونم باور کرده و نمی زاره کاری کنم ولی من کم نیاوردم حرفم یکیه هرکاری می کنم میگه تو می تونی ..... کنی ! سر گواهینامه و..... . ولی هرکدومشون کارشون بهم گیر می کنه منتمو می کشن (عمم) مخصوصا کارای کامپیوتری ! (تکنسین کامپیوترم) و خرشون از پل میگذره پشت سرم صفحه میزارن(عمم) ولی من عین خیالم نیست چون دوباره میان سراغم د یگه منم میدونم چیکار کنم!
بی خیال ابجی به فکر خودت باش OK ؟:72::43:
یا علی:72:

دوستان خوبم خیلی ممنونم
خیلی از صحبتهاتون استفاده کردم
ولی هنوز جوابمو نگرفتم
اینکه به فکر خودم وآیندم باشم کاملا درسته
ولی مشکل من باخانوادمه
نمیدونم چطور بارفتاراشون کنار بیام
چطور راضیشون کنم
چیکار کنم تابرای حرفامو تصمیمام ارزش قائل بشن
من خیلی احساس تنهایی میکنم تواین وضعیت

سلام ما هممون منظورمون از این صحبت ها اینه که شما در عین احترامی که به دیگران قائلی و از اونها مشورت میگیری تصمیم آخرو خودت بگیر با عقلو درایت خودت خواهرم همین من کسی رو میشناسم که انقدر با جنس مخالف معاشرت نداشته وقتی با یک خانم روبرو میشه به پته پته میوفته عرق می کنه اضطراب داره چرا چون خانوادش براش تصمیم می گیرن و استقلال فکری و انتخابی نداره شما هم نباید اینجوری بشی یک لحظه فکر کن که روزی بعد از 120 سال پدرو مادرتون فوت کردند (خدایی نکرده) شما باید انقدر قدرت داشته باشی که حتی به تنهایی و مستقل از خودت مواظبت کنی و تو این جامعه گلیم خودتو از آب بکشی بیرون و حقتو بگیری به حرفام فکر کن:43::72:
یاعلی:72:

من این قدرتو دارم ! که تنهایی زندگی کنم
ولی یه ذره اعتماد به نفسم کم شده
وخانوادم عرصه رو بهم تنگ کردن
چطوری میتونم تصمیم بگیرم وقتی مرغشون یه پاداره؟
من تصمیم میگیرم ولی اونا نمیزارن اجرا بشه
به کوجکترین خواسته های من اهمیت نمیدن
والانم از فرصتای از دست رفتم ناراحتم
وهم شکست عشقی خوردم
که یه کمش هم خانوادم مقصر این شکست بودن
حالا خیلی احساس تنهایی میکنم
احساس میکنم هیچ راهی برام نمونده
نه حرف زدن فایده ای داره نه جنگیدن
احساس یه ادم زندانیو دارم تواین خونه

یعنی شما تو فامیل کسی رو نداری که باهاش صمیمی باشی و بزرگترم باشه و حس و حالتو به خانوادت انتقال بده:72:

جوابت داده شده امانمیخوای ازصحبتها استفاده کنی چون ماهمیشه دنبال آسان ترین وکم زحمت ترین راه حل هستیم مطمعنم حتی به سایت یکی ازاون نویسنده هاهم نرفتی.مشکل روتوی اعضای خانواده میگردی درحالی که مشکل اصلی خودتی اعتمادبه نفست باورهات نگاهت به زندگی وقدرتیه که به مشکلاتت دادی .هررفتاری که بامامیشه مسبب و باعث وبانیش خودمایی:305:م

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

راستی خوب فکرکن ببین چراوبه چه علتی فردی به حرفاوتصمیمات یه شخص ارزش قایل نمیشه ولی برایه نفردیگه برعکس؟؟؟؟:303:؟

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط pink butterfly

جوابت داده شده امانمیخوای ازصحبتها استفاده کنی چون ماهمیشه دنبال آسان ترین وکم زحمت ترین راه حل هستیم مطمعنم حتی به سایت یکی ازاون نویسنده هاهم نرفتی.مشکل روتوی اعضای خانواده میگردی درحالی که مشکل اصلی خودتی اعتمادبه نفست باورهات نگاهت به زندگی وقدرتیه که به مشکلاتت دادی .هررفتاری که بامامیشه مسبب و باعث وبانیش خودمایی:305:م

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

راستی خوب فکرکن ببین چراوبه چه علتی فردی به حرفاوتصمیمات یه شخص ارزش قایل نمیشه ولی برایه نفردیگه برعکس؟؟؟؟:303:؟

---

اتفاقا کلی کتاب ازشون دانلود کردم وکمیشو هم خوندم
قبلا هم کتاب آنتونی رابینز رو خونده بودم
ببین من سنم کم نیست که بخوام از خودم حرفی دربیارم
فک میکنی چراالان که 26 سالمه تحملم تموم شده؟
چرا قبلا نشده بود؟
چون من همه سعیمو کردم
فک میکنی من چشممو رو عیبای خودم بستم؟
همچین ادمی نیستم
مطمئنم شماحرفای منو خوب نخوندین
مشکل من اینه خانوادم به من اجازه اینونمیدن که به خواسته هام برسم
حرفاشون ورفتاراشون اذیتم میکنه
هرقدرم بهشون محبت میکنم فایده نداره
احساس میکنم دوستم ندارن
بخاطر اونا فرصتای زندگیمو از دست دادم
از دوستان خواهش میکنم اولین پست منو بخونن
:72:

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

چرا کارشناسا حرفی نمیزنن؟من به امید گرفتن جواب این تاپیکو نوشتم:302:

دوستان خوبم
نمیدونم این حرفهای من رو خواهیدخوند یانه
متاسفانه من دربدو ورودم به اینجا خیلی از جو اینجا ناراحت شدم
خواستم به یکی از دوستانی که اینجا بهم پاسخ داد پیام خصوصی بدهم
اما پیغام آمدکه فرم حق عضویت را پر کنم !
خواستم در قسمت حال احوال همدردیها حرفی بزنم باز این پیغام اومد
خواستم در قسمت سوالو انتقاد بنویسم باز این پیغام اومد
یعنی اینها واقعا حق عضویت میخوان؟
به نظرم برخورد جالبی نیست
البته از دوستانی که اینجا پیگیر حرفام بودن وباحرفاشون سعی کردن کمک کنن
خیلی خیلی ممنونم
اما توقع داشتم کارشناسان سایت هم حرفی بزنن
البته شاید هنوز زوده
اینجاهم احساس زندانی بودن کردم
ای کاش شماره حسابی داشتم تاآنلاین واریز کنم
یالاقل واریز کردن برام اسون بود
هرچند فکر نکنم این بخشهایی که من رفتم حق عضویت بخواد !
برای من 2 تومن زیادهست اونم برای یک پیام خصوصی
وامکان واریز هم از طرفی برایم وجود نداره
در کل برایم جالب بود
ای کاش شما که سایت به این خوبی راه اندازی کردین
این حق عضویت رو طوری میگرفتین که لااقل منطقی باشه
یالااقل یک بخش تخصصی رو بااخذ هزینه ایجاد میکردین
نه اینکه برای پیام هم حق عضویت بخواهید
در نهایت از بانی این سایت ممنونم که اینجارو ساختن
باخوندن بعضی مطالب تجاربم زیاد شد
وهم تونستم حرفمو بزنمو از حرف دوستان استفاده کنم

به خدا سپردمتون

http://img.pix98.com/img/flowers/b/show/004.jpg