RE: اختلاف باخانواده همسر
سلا م salehiعزیز ، خوش اومدی:
فکر میکنم شما خودت مجرد هستی ،این حس غریبی هست که بعد از ازدواج در هر دو خانواده دیده میشه : دختر خودش را در یک جمع میبینه که حس میکنه اونها دید خوبی نسبت بهش ندارن و اونها هم فکر میکنن عروس خانم ،پسر دسته گلشون را ازشون گرفته،!!!!! حالا شما بعنوان یک دختر فهمیده اولا سعی کن اگر هم مسائل بغرنج شده یک جو آرارم تدارک ببینی و در ضمن چرا به هنر های مثلا نداشته اون خانم توجه میکنی ،مگه بدون مثلا هنر خیاطی اون خانم حق زندگی نداره. اگر میخوای همگی شاد باشید ،باید اول با هم دوست باشید.
RE: اختلاف باخانواده همسر
سلام بنده 4 سال ازدواج کرده ام من همسر دوم او می باشم به همسرم در این مدت بسیار کمک مالی کردم ولی حالا متوجه شده ام که دروغ زیادی به من میگوید و تلفن های مشکوکی دارد به نظر شما چه کنم حالا دارم پیگیری میکنم که تلفنها چه بوده و چرا دائم دروغ میگوید به من میگوید که غر میزنی و لحن صحبت کردنت خوب نیست در صورتی که من میخواهم کمکش کنم بسیار ساده است و به همه اطمینان میکند من هم نصیجتش میکنم دیگر هیچ اطمیانی به او ندارم
RE: اختلاف باخانواده همسر
سلام دوست عزیز
اگر عروستون رابطش با برادرتون خوبه پیگیر خیلی حرف ها نشید و به حال خودش مدتی بگذارید و ببینه که شما زیاد اهمیت نمیدید خودش به سمت شما میاد
فقط کمی زمان میخواد .
RE: اختلاف باخانواده همسر
maryamsa عزيز بهتره يه تاپيك جدا ايجاد كنيد به اميد خدا مشكل شما هم قابل حل خواهد بود
RE: اختلاف باخانواده همسر
دوست عزیزم سلام..
برای اینکه بتونم راهنمائی کنم خودم رو مثال میزنم....من مدت 7 ماه هست که نامزد کردم... روزهای اول همسرم به من گفت که چون تو تنها عروس خانوده ای مادر و پدرم تو رو خیلی دوست دارن و دلشون میخواد مدام به اونها سر بزنی...این در حالی بود که من تقریبا یک روز در میون یا خونه اونها یا دو تا خواهر همسرم دعوت میشدم..یعنی کلا خیلی اهل مهمونی هستن... اما شرایط خانواده من... خاهرهای دیگه من ازدواج کردن...پدر مریضی دارم توی خونه که احتیاج به مراقبت داره و مادرم....که به هر حال کمک من حتی کم میتونه خیلی خوب باشه... خانواده همسرم این رو درک نمیکنن...و اگر من 3 یا 4 روز اونها رو نبینم مدام به من میگن کم پیدا شدی...و البته این در حالی هست.. که اصلا بین اونها هم صحبت ندارم...2 تا خواهر داره همسرم اما هیچکدوم از هم صحبتی با هم لذت نمیبریم به خاطر تفاوت خصوصیات اخلاقی... هر دوتا خوبن اما ما متفاوتیم... مثلا اونها وقتشون رو فقط با حرف زدن در مورد فامیل میگذرونن که خیلیها رو من نمیشناسم... و علاقه ای برای شناختشون ندارم... با این اوصاف من از اینکه توی جمعشون باشم هیچ لذتی نمیبرم...اما از من انتظار دارن همش پیش اونها باشم...حتی درک نمیکنن که مادر من همیشه تنها توی خونست...
به هر حال این هم مساله ای هست کهمن دارم...و امیدوارم شما هم با دید بهتر و بازتری به مساله نگاه کنی... در مورددروغهائی که میگی گفتن...به نظر میرسه خیلی ریزبین و سخت گیر هستین...این مساله ای هست که برادرتون باید در موردش تصمیم بگیره نه شما و مادرتون..به فرض که مادر ایشون غلو کرده باشن...هر کسی از دخترش تعریف میکنه ... و اما نمرات درسیش.. یعنی واقعا اینقدر مساله ی حادی هست که نمرات ایشون عالی نیست... تا حالا نشده خود شما به کسی به دروغ بگی من نمره هم خیلی خوب بوده..؟؟؟ این مسائل خیلی پیش پا افتاده هست عزیزم...
به نظرم بهتره راجع به این موارد بیش از این سخت گیری نکنید و برادرتون هم تحت فشار نگذارین...
موفق باشید.
RE: اختلاف باخانواده همسر
این مسئله ای که شما گفتی مسئله حادی نمی تونه باشه .خانواده ها با هم متفاوتند . شما هیچوقت 2 تا خانواده مثل هم رو پیدا نمی کنید که افق فکری و اخلاقیشون مثل هم باشه . باید بهش فرصت بدید تا با مسئله کنار بیاد . شاید شما دوست دارید که اون بیشتر مواقع پیش شما باشه و یا بابت هر کادویی که میگیری هر لحظه از شما تشکر کنه. ولی اون طوری تربیت شده که مثلا در هفته 2 ساعت بیاد خونه شما و یا از بابت کادویی که میگیری یکبار تشکر کنه . باید بهش فرصت بدید تا قانون خانواده شما رو یاد بگیره ولی نه تمام و کمال تا حدودی یادبگیری که شما از چی خوشتون میاد و یا از چی بدتون میاد.
RE: اختلاف باخانواده همسر
به این میگن خواهر شوهر بازی!مواظب باش.[size=large]
RE: اختلاف باخانواده همسر
دوست عزيز تاريخ اخرين پست اين تاپيك رو نگاه كن...
شنبه, ۲۸th دي, ۱۳۸۷, ۱۲:۲۴ عصر
RE: اختلاف باخانواده همسر
سلام
من تازه عضو شده ام و با خوندن مطالب احساس کردم که شاید شما بتونین یک همفکری به من بدین
من و همسرم ۶ ساله که ازدواج کردیم و شکرخدا رابطهی بدی هم با هم نداریم. ولی متاسفانه رابطهی خانوادهی همسرم با من اصلآ خوب نیست. بذارید کمی توضیح بدم درباری خانوادهی همسرم تا بهتر درک کنین که چی میگم. همسره من ۲ بردار و یک خواهر بزرگتر از خودش داره و یک خواهر کوچکتر. هیچ کدام از این بچه ها به جز همسرم ازدواج نکردن و همچنین هیچ کدام به جز همسرم اهل کار و مسولیت پذیری نیستن. یکی از برادر شوهر هام قبلا ازدواج کرده ولی بعد از ۱-۲ سال همسرش ترکش میکنه. پدره همسرم ۲ ساله پیش فوت کردن. ایشون از همون روز اول از من خوششون نمیآمد و سره عقده ما سر یکی از بند های عقد نامه مبنی بر اینکه من توی اموالی که بعد از ایشون به همسرم میرسه شریک میشم، بلوائی به پا کردن که کار دشت بالا میگرفت که همسرم مردونگی کرد و گفت که مالی از پدرش نمیخاد. ایشون بر ها در جاهای مختلف از من به عنوانه یک موجوده آب زیره کاه اسم میبردن با اینکه هیچ شناختی از من نداشتن...خدا بیامورزاتشون ولی خیلی خاطراته بدی از خودشون در ذهنه من به جا گذاشتن.
مادر همسرم، همیشه فرمانروایی خونه بوده و همه چه ایشون حق بگه چه ناحق، حقه اعتراض ندارن( البته بگذریم که این فقط شامل حال من و همسرم میشه)خانواده همسرم با کسی رابطهی نزدیک ندارند و همیشه توی خودشون بوده و هستن. باور دارند که هیچ کس خانواده نمیشه و خانواده فقط محدود میشه به پدر و مادر و بچه ها. تصور کنین که عروس این خانواده بشی و بخواهی جائی پیدا کنی بینشون. خانواده ی همسرم از من خیلی خوششون نمییاد و همونطور که بارها بهم گفتند من غریبه ام و جز خانواده محسوب نمیشم. توی این 6 سال هر کاری بگید کردم تا رابطه مون بهتر بشه. هر بار که زنگ میزنند از همسرم میپرسند زنت اونجاست صدای ما را میشنوه یا یواشکی به همسرم ایمیل میزنند که زنت را باید باهاش اینطوری رفتار کنی یا اونطوری ادبش کنی... از همسرم و احساسش نسبت به خانواده اش سواستفاده میکنن تا یر علیه من تحریکش بکنند و...
توی این سالها خیلی تحمل کردم و به هیچ کس حتی خانواده خودم هم چیزی نگفتم ولی الان چند وقتیه که دلسرد شدم نسبت به زندگیم. مدام میترسم و استرس دارم از اینکه همه چیز از دست بره. دلم میخواد فرار کنم از همه چیز و همه کس... با اینکه هنوز عاشق همسرم هستم ولی از اینکه زندگی باهاش انقدر حرف و کنایه های خانواده اش را داره خسته شدم.
توی این 6 سال هم به من و هم به خانواده ام خیلی توهین کرده اند و به خاطر همسرم آتیش گرفتم و دم نزدم ولی دیگه نمیتونم.
مادر همسرم میخواد بیاد یک مدت دیدنمون بعد از 6 سال این اولین بار هست که میخواد بیاد خونمون خیلی میترسم که نتونم تحمل کنم حرفهاش را... بهم بگید چه کار کنم؟!
RE: اختلاف باخانواده همسر
سلام سعیده جان
عزیزم مشکلت را در یک تاپیک جداگانه بنویس تا دوستان بتوانند راهنماییت کنند:72: