RE: چگونگی برخورد با رفتارهای نادرست مادرم - میخواهم خودم باشم
سلام استاد عزیز،
ممنونم از توجه شما به مشکلم. همواره از نحوه راهنمایی شما به مراجعان لذت بردم زیرا مطمئنم تفکر زیادی پشت تک تک کلمات شماست
تا جایی که من دیده ام هرگونه مخالفتی با حرفهای مادر حتی با احترام، ایشان را به حالت جبهه گیری و قهر میبرد مگر در آن لحظه به آن طرف احتیاج داشته باشد، یکی از مسائلی که این حالت بیشتر پیش می آید، در مورد مسائل مادی است. ایشان طبق رفتارها و گفتارهایشان، مادیات مهمترین مساله برای آرامش است و تقریبا همه چیز را با قیمت آن ارزیابی می کنند. مسلما مخالفت با خواسته های مالی ایشان که جزء موقعیت های بدی است که حتما رخ می دهد و متاسفانه تا جایی که ما دیده ایم به جزء گوش دادن به حرف ایشان، نمیتوان از پرخاشگری ایشان جلوگیری کرد و این به نوعی متناقض است با جراتمند بودن و جلوگیری از چرخه منفی و جنگ افکار.
البته یک مساله دیگر هم این است که ایشان برای کسانی که کمتر از سن ایشان را دارند احترام زیادی قائل نیست، مثلا در نوع خطاب کردنشان، بچه گونه دانستن حرفهایشان... که بسیار آزار دهندست . هرگونه حرف متفاوت با نظر ایشان، بچه گانه به نظرشان می رسد
و علت اینها علاوه بر تربیت ایشان، فکر می کنم قدرت مالی زیادی است که پدر به ایشان داده اند.
یک سوال هم داشتم اینکه به جز مقالات و کارگاه این سایت در خصوص رفتار جراتمندانه، ایا کتاب و یا مرجع دیگری نیز می توانید به من معرفی کنید
با تشکر فراوان
RE: چگونگی برخورد با رفتارهای نادرست مادرم - میخواهم خودم باشم
خواهرم،
بله، بی شک همینطوره، چون ایشون عادت کرده اند که دیگران نظری داشته باشند که ایشون باید مبارزه کند و همیشه یک جنگ افکار راه بیاندزند که در آن برنده شوند.. ببینید شما نمی توانید این رفتار رو اصلاح کنید! اما می توانید موقعیتهایی رو کنترل کنید که این جنگ افکار راه نیوفته... مثلا وقتی موضوع مالی رو مطرح می کنن، می توانید با موافقت صد در صد با ایشون، تمام مواضع دفاعی رو کامل بردارید! با گفتن جمله آره مامان! حق با شماست منم موافقم! وقتی مواضع دفاعی وجود نداشته باشه، جنگ افکاری هم نخواهد بود، در این زمان خواهید توانست به او بگویید که حالا به نظر شما که این قدر باهوشی! بهتر نیست این کار رو بکنیم؟
ببینید مادر شما از یک موضوع بر خلاف تمام مسائلی که می گویید رنج می برد! پدر شما منفعلانه ایشون رو قبول داره و دیگران هم احتمالا این گونه هستند و این بدترین حالتهاست! اصلا حالت خوبی نیست! برای همین می شه گفت ایشون یقین داره که کسی قلبا ایشون رو قبول نداره و برای ایشون، تجربیاتش، احساساتش، فهمش، شعورش، احترامی واقعی قائل نیست و برای همین هم مجبوره در هر موقعیتی وارد جبهه دفاعی برای تثبیت حرفاش بشه... بدترین وضعیت زندگی به نظرم، زندگی با فردیه که هیچ نظری نداشته باشه و منفعل باشه... می دونید ایشون هم یک زنه!
یک زن پاک و پایبند و متعهد به زندگی! خب به نظر شما احساسات ایشون باید از چه طریقی تامین بشه؟ چه کسی باید با ایشون همفکری کنه؟ اعتبار بهش بده؟ همین کمبود هاست که موجب می شه تنها کلمه ای که از مشاور یادش می مونه یه تعریف خشک و خالیه که " شما خیلی باهوشی"! این یعنی هیچ کس تا کنون چنین تعریفی از ایشون نداشته و این برای ایشون خیلی مهمه! یعنی افراد خانواده چه در دوران کودکی و چه در دوران بزرگسالی و حالا میانسالی برای ایشون اعتبار سازی نکرده اند! یعنی به حقوق فردی ایشون احترام نگذاشته اند و به تجربیاتشون، احساسشون و عواطفشون احترامی نگذاشته اند! خب این برخوردها ایشون رو به یک کمپلکس بدون اعتماد و اطمینان تبدیل کرده، فکر می کنند که همه افراد مثل برادر، زن بردار و یا پسر بردار، به ایشون بی توجهند و برای ایشون دارن نقشه می کشن که بهشون اعتبار لازم رو ندهند که البته واقعیت اینه که کسی هم این اعتبار رو نمی ده!
پدر شما هم چون نقش منفعل رو داشته خواسته های احساسی زنانه مادرتون رو تامین نکرده و ایشون دچار کمبود احساسی شدیدی شده اند که عواقبش معمولا دامنگیر بچه ها می شه! بی شک پدر شما قطب پرخاشگری هم داره که معمولا به صورت جنگ قدرت در بستر مشترک بروز خواهد کرد و طبیعتا اون جنگ قدرت موجب خواهد شد مادر شما بیشتر احساسات بد رو تجربه کنه!
بیشتر موضع گیری های ایشون ( مثل بچه گونه خواندن افکار دیگران که ریشه در کودکی تلخ ایشون داشته) برای اثبات وجود خودشون و ناشی از عزت نفس پایین، اعتماد به نفس سرکوب شده و خراش های عمیق احساسی است که یک منتقد درونی قوی، در وجود ایشون داره به همه این قصه ها دامن می زنه! شما و خانواده شما هم احتمالا تنها کاری که می کرده اید این بوده که با منتقد درونی ایشون همدست می شدید!! وقتی این همدستی بوجود می آد صدای فریادهای فرد، شنیده می شه! حالا اگر وارد بازیهای منتقد درونی ایشون نشوید، منتقد درونی ایشون که موجب آشفتگی مادرتون می شه، کم کم خاموش می شه!
متاسفانه شما فورا نمی توانید وارد فاز رفتار جرات مندانه صرف با ایشون بشوید، و اول باید با اعتبار سازی و همدلی باب گفتگو رو با ایشون باز کنید و در مقابل درد دل ها و شکایات و گله های ایشون، شنونده فعالی باشید! بعد که اعتماد ایشون بدست اومد می توانید آرام آرام جرات مندانه با ایشون برخورد کنید! اما تا زمانیکه مواضع دفاعی دارند این کار شدنی نیست و منجر به تعارضات بیشتر می شه...
با ایشون گفتگو کنید! در مورد مسائل احساسی که تعارضات کمتری دارند... خاطرات و تجربیات ایشون رو احترام بگذارید و اجازه بدید به شما اعتماد کنند، به ایشون باید کمک کنید تا از این فاز افسردگی خارج بشوند! این به معنی محبت به قید و شرط نیست! دقت کنید!
من کتاب خاصی که مهارت رفتار جرات مندانه رو بطور کامل آموزش داده باشه سراغ ندارم، اما تاپیک های این تالار بسیار خوبند! تاپیکی با عنوان " چگونه منفعل نباشیم" توسط خانم saboktakin ایجاد شده که بسیار مفید است و جواب خیلی از سوالات شما در پستهای اون هست! برای تمرین هم تاپیک هایی مثل مهارت رفتار جرات مندانه آقای Baby می تونه کمک کننده باشه
درخواست جرات مندانه رو یاد بگیرید و بیاموزید چگونه از مادرتون درخواست جرات مندانه داشته باشید
حتما نوع جملاتتون رو از جملات "تو" به جملات "من" تغییر دهید! این تغییر باید در تمام ابعاد باشه و در کلام ابراز بشه!
سوالاتتون رو بپرسید...
پ.ن : راستی اولش گفتید استاد! با من بودید؟ در هر صورت من به خودم گرفتم و جواب دادم... اما من استاد نیستم!
RE: چگونگی برخورد با رفتارهای نادرست مادرم - میخواهم خودم باشم
ممنونم استاد عزیز (این کلمه از نظر معنایی و کاربردی شایسته شماست)
شما دقیقا درست حدس زذید، به علت فاصله بسیار زیاد تحصیلات بین پدر، من و خواهرم با مادرم و از آن مهمتر اینکه اهمیت تحصیلات همواره از سوی پدر به صورت افراطی بالا برده شده به علت شغلشون (در این حد که ایشان به معدل دیپلم یک خواستگار نیز توجه زیادی دارد!) ، خیلی وقتها مادر مطالب گفته شده در دعواها را اینطور برداشت می کند که ما به او گفته ایم جون تحصیلات بالایی نداری، پس هیچی نمی فهمی! در صورتی که اصلا این حرف به ایشان زده نشده ولی ایشون اینجور برداشت می کنند. یا اینکه من چون هم رشته پدر هستم و باهم در مورد مسائل کاری صحبت می کنیم، مادرم میگه پدر با تو بیشتر از من صحبت می کند و بعضی وقتها در خلال مشاجره هایی که با هم داریم، به من میگه تو به من حسادت می کنی!
متاسفانه ما هیچ وقت از صمیم قلب برای مادر اعتبارسازی نکرده ایم چون در زمان های بحرانی همواره به فکر خود بوده و بنابراین محبت های ایشان برای ما به صورت خاله خرسی می ماند و هم اینکه ایشان بسیار احساسی با مسائل برخورد می کند ولی برعکس برای پدر به شدت اعتبارسازی کرده ایم به علت منطقی که در کارهایشان هست و به علت پدر بودن! که اکنون آسیب این کارمان را داریم می بینیم....
سعی کامل خود را می کنم با به کار بردن راهکارهایی که فرمودید مادر را از حالت دفاعی خود بیرون بیاورم
یک مورد دیگر هم هست اینکه خیلی وقت ها پدر داخل گفتگوهایی که با مادر داره (که البته الان خیلی کمتر شده بعد از رفتنشان به مشاور، در صورتی که قبل از آن شاید نصف سال را با هم قهر بودند) من را به عنوان شخص سوم یا به نوعی قاضی به وسط گفتگو می کشونه و من زیاد با اینکه جلوی حرف پدر بایستم راحت نیستم، و البته با این کار ایشون. ولی نمی دانم چطور برخورد کنم که از من بدون دلخوری چنین تقاضایی نداشته باشند؟
RE: چگونگی برخورد با رفتارهای نادرست مادرم - میخواهم خودم باشم
سلام دوستان
خواهش می کنم کمی کمکم کنید تا از دست این افکار منفی راحت شم و قوی تر شم
طبق گفته دوستان، روابطم رو با مادرم بهتر کردم، نه مثل قبلا ها ولی خیلی بهتر از قبل
توی این مدت ایشون باز هم کارهایی کردند که روی اعصاب بود مثلا یکی از مواردی که کل خانواده رو اذیت می کنه اینکه وقتی دیگران حرفی می زنند ایشون کلا برعکس و جور دیگه برداشت می کنه. مثلا من بهش میگم کلاس ورزش دارم، با موبایلم تماس میگیره و من جواب نمیدم و missed call میشه. به پدرم میگه زنگ زدم به mr6262، تماس رو reject کرده (در صورتی که واقعیت نداره) و به پدر میگه mr6262 گفته بود که یک جلسه اضطراری دارم،در صورتی که چند بار گفته بودم کلاس ورزشم. این یک نمونه است، یا مثلا در جلسه خواستگاری من پدرم در مورد پوشش من که مورد قبول خانواده پسر هست یا نه، صحبت کرد که آنها گفتند این مسئله به خود من بستگی داره و گذاشتن محدودیت در این مورد، نوعی بی ادبی به منه، ولی مادرم بعد برای دیگران اینجور بازگو کرده بود که این خانواده برای پوشش من محدودیت گذاشتن! این کارشون به خاطر مخالفت نبوده، واقعا اینجور برداشت کرده بودن! خیلی موارد پیش اومده که ایشون جور دیگه برداشت میکنه! این مسئله ناشی از چیه؟ چرا ذهن مادرم اینجور عمل میکنه؟
یا به من میگه امروز با یه دختری صحبت کردم،23 ساله، که چند سال پیش عاشق یه پسر سرطانی میشه و مادرش اجازه ازدواج نمیده و پسر 6 ماه بعد فوت میکنه. حالا دختره الان کلی خدا رو شکر میکنه که مامانش نذاشته که با اون پسر ازدواج کنه. بعد میاد با این مثالش کار خودش رو توجیه می کنه که نذاشته من به کسی که دوست دارم برسم به خاطر مهریه و کار نادرست خودش رو هیچ وقت قبول نمی کنه و اینجوری هم حق رو به خودش میده. یعنی شرایط ها رو با هم مقایسه نمی کنه و فقط کار خودش رو با اون مادر مقایسه می کنه و حق رو به خودش میده...
خیلی خسته ام از این رفتارهاش. تا میام کمی بهتر بشم باهاش باز با تمام اعصاب من بازی می کنه و من هم شاید روزها روی این حرفاش فکر میکنم و ازش متنفر میشم (ببخشید که این کلمه رو میگم ولی نمی تونم دیگه دوسش داشته باشم). دلم می خواد ازش فاصله بگیرم تا اینقدر بهم صدمه نزنه. حتی پدرم هم از این کاراش خسته شده، و به من میگه بلاخره تو هر خانواده ای باید یه آدم بدجنس باشه
بهم کمک کنید تا بتونم به خودم کمک کنم تا این مسائل اینقدر روم تاثیر نذاره. خیلی خسته شدم، خیلیییییی
RE: چگونگی برخورد با رفتارهای نادرست مادرم - میخواهم خودم باشم
خیلی جالب بود !!!
mr6262 همینکه شما متوجه تناقض در رفتار مادرتون شدید و دنبال علت این نوع رفتار میگردین اینو میرسونه که شما دیگه نمیخوایین پیرو راه مادرتون باشین بر خلاف اینکه رفتار مادر بزرگتون کاملا تاثیر داشته رو رفتار مادرتون ...
.
به نظر من علت بیشتر رفتار های ناهنجار مادرتون برمیگرده به رفتار مادر ایشون که احتمالا با این سیاست تونستن کنترل اعضای خانواده رو به دست بگیرن و مادرتون باورش شده که از طریق این رفتار اون هم میتونه کنترل داشته باشه رو آینده فرزندانش ... شاید همین رفتار در طول سالیان سال باعث شده که پدرتون نسبت به رفتار های مادرتون منفعل عمل کنه چون دیده هرجور که رفتار بکنه مادر شما کار خودش رو انجام میده پس بی خیالی رو پیشه کرده و مادرتون هم احتمالا این منفعل بودن رو یه جور پیروزی برداشت کرده و مطمئنا برا پدرتون زجر آور هم بوده!
.
همینطور که دوستان هم گفتن سعی در تغییر مادرتون آب در هاون کوبیدنه ...
راه حلی که به نظر من میرسه اینه که سعی کنین طوری رفتار کنین که ببینه دیگه حرفاش رو طرز فکر و رفتارتون تاثیر نداره و خودتون کاملا مستقل هستین و در برابر تعارضات ایشون سکوت همراه با لبخند اختیار کنین. طوری رفتار کنین که این حس (شما همان بچه نیازمند ) مادر دیگه نیستین و کاملا مستقل شدین ! به نظر من اهمیت ندادن به رفتار های این گونه اشخاص موثرترین برخورد میتونه باشه. اگه شما راجع به هر مسئله پای بحث با مادرتون بشینین احساس میکنن که هنوز لبه تیغشون برنده هست و مصر تر میشن !!!
البته با رعایت احترام مادر و فرزندی ... نمیگم بی احترامی کنین بش !!! زیاد جدی نگیرین حرفاشو و رفتاراشو فقط لبخند بزنین و کاری رو که صلاح میدونین انجام بدین !
.
همه این مطالب نظر شخصی بود!
موفق و پیروز باشین
RE: چگونگی برخورد با رفتارهای نادرست مادرم - میخواهم خودم باشم
ممنونم دوست عزيزم saeeded جان
من هم فكر مي كنم با عدم شركت در بحث هاش، و با كوتاه گفتن نظراتم و خارج شدن از بحث هاش كمتر به خودم ضربه مي زنم. خيلي سخته كه ببينم زندگي من هم مثل زندگي پدرم بشه، سعي مي كنم كه منفعل عمل نكنم و نظراتم رو با احترام و آرامش بهش بگم ولي مادر من چون هميشه با مسائل به صورت چالشي و پرخاشگرانه برخورد مي كنه، داشتن آرامش جلوي ايشون، ايشون رو به اين سمت ميبره كه حرفش درست بوده و اصولا طرز فكرشون رو هيچ وقت تغيير نميدن.
خيلي علاقه دارم كه قوي بشم تا جدا از ناديده گرفتن حرفهاي ايشون، اجازه ندم كه در خلوت هم اين حرفها حتي ذره اي روم تاثير بذاره.
جدا از اين رفتارهاي مادرم، من خودم هم متوجه اين موضوع شدم كه منتقد درونيم خيلي فعاله، كه فكر ميكنم به اين عذاب كشيدنم دامن ميزنه. آيا راهي براي ساكت كردنش به ذهنتون ميرسه؟
RE: چگونگی برخورد با رفتارهای نادرست مادرم - میخواهم خودم باشم
خیلی خسته ام، خیلییییییییییییییی
خیلی وقته از ته دل نخندیدم... تا یه کم میرم تو فکر گذشته، میبینم صورتم پر اشک شده
خیلی داغونم، دارم همه چیو میریزم تو خودم تا بابای گلم غصه نخوره ولی نمی تونم با مامانم خوب باشم، نمی تونم
نمی تونم تحملش کنم بهم نزدیک شه، باهام شوخی کنه، نمیتونم ببخشمش، 10 روز سفر بود، واسه اون 5 دقیقه
ای که شب باید باهاش صحبت می کردم، عزا میگرفتم
خودش به خاطر بی توجهیای بابام (به خاطر اخلاق بد خودش) به بابام خیانت کرد، ولی من دهنمو بستم و گفتم بذار
که خوشحاله الان، خوشحال باشه ولی اون به خاطر پول، زندگیه منو خراب کرد و اصلا واسش مهم نبود که من چقدر
زجر کشیدم
همه چی داره دیوونم میکنه، دلم نمیخواد بیام تو این خونه
RE: چگونگی برخورد با رفتارهای نادرست مادرم - میخواهم خودم باشم
سلام
ظاهرا تاپيك من هم جزء تاپيك هاييه كه طرفدار نداره... حالا من مشكلامو ميگم ، خيلي نياز دارم كه دوستان كمكم كنن
دو شب پيش مامانم صدام زده ميگه، اين آقايي كه باهاش در ارتباط بوده يه زماني (البته اون اينطوري نگفت، به فاميلي صداش زد)، هي بهش ايميل ميزنه، بهم گفت كاري ميتونمي بكني كه ايميل هاش رو به گونه اي ignore كني كه واسه اون آقا هم پيامي بره كه مامانم ايشون رو ignore كرده؟ گفتم من فقط مي تونم يه كاري كنم كه ايميل هاش براتون نياد ولي نه اينكه اون هم بفهمه كه شما ignore اش كردي. گفت نه اينجوري نمي خوام...
هنوز موندم منظورش از اين كار چيه. يعني ميخواد واسه اون آقا جلب توجه كنه؟ چجوري روش ميشه در مورد اون آقا اينو از من بخواد؟ چرا اين كارارو مي كنه؟
با اين جور آدم ها چجوري بايد برخورد كرد؟ مامانم از يه ور به ما ابراز علاقه مي كنه، از يه ور با رفتاراش همه رو عاصي كرده و خيلي پرتوقعه. اصلا حرفاش با عملش نمي خونه، هر كي نمي شناستش ميشينه پاي حرفاش ميگه چه آدم مهربون و منطقيه ولي عملش 180 درجه برعكسه. يعني جوري هست كه من بهش ميگم شما بايد وكيل ميشدي...مي خوام بدونم ذهنش چجوري كار ميكنه؟
حس مي كنم توي زنداني گير افتادم كه راه فرار نداره و بايد تحمل كنم، بسوزم و بسازم
RE: چگونگی برخورد با رفتارهای نادرست مادرم - میخواهم خودم باشم
سلام مجدد
یک سوالی دارم که در مورد نحوه عکس العمل در یک موقعیت هست و چون ربط به مادرم داره، اینجا مطرح می کنم
من ماشین مادرم رو قرض گرفتم و یک سانحه کوچیک رخ داد که در ماشین خش برداشت. وقتی قضیه رو برای مادر و پدرم تعریف کردم، مادرم برگشت بهم گفت حالا این خش مهم نیست، خش هایی که رو دل من انداختی رو میخوای چی کار کنی؟؟ منم هیچی نگفتم و در واقع حرفش رو ادامه ندادم. در صورتی که باهم خوب بودیم و جو صمیمی بود (ولی همیشه همه چی رو به خودش یه جوری ربط میده)
(من از امروز صبح تصمیم گرفته بودم مادرم رو ببخشم بابت "مشکلاتی که برام پیش اورد و منو از کسی که دوست داشتم جدا کرد - حرف هایی که بهم زد-رفتارهایی که انجام داد - دروغ هایی که در مورد خودم و نامزد سابق به بقیه گفت، حرف هایی که پشت سر خانواده میزنه و ....". تصمیم گرفتم همین جوری که هست قبولش کنم ولی به محض اینکه کمی باهاش مهربون میشم باز یه رفتاری میکنه که بخوام ازش دور باشم
نمیدونم چرا همیشه مظلوم نمایی می کنه و یه کاری می کنه که همه دلشون واسش بسوزه. در صورتی که همیشه همه، کارهایی رو که اون میخواد رو انجام میدن تا از رفتارهای بد بعدش جلوگیری کنن چون همیشه همه چی باید اونجوری یاشه که اون میخواد وگرنه.... نمی دونم چرا وقتی اون رو دل من زخم های به این بزرگی گذاشته، اینقد خواهانه فقط به خودش فکر می کنه. خیلی حق به جانبه همیشه)
حالا جدا از اینها به من بگید چه عکس العملی راجبه اون خراشایی که گفت باید انجام میدادم تا اینقدر تو خودم نریزم و اون هم با سکوت من فکر نکنه من تائیدش کردو و حرفش رو قبول کردم؟
خواهش میکنم راهنماییم کنید تا رفتار مناسب و قدرتمندی رو در مقابل این نوع حرفها داشته باشم
RE: چگونگی برخورد با رفتارهای نادرست مادرم - میخواهم خودم باشم
ذوست عزيز...
تمام پستهاي تاپيكتونو خوندم و به نظرم پاسخ تمام سوالاتتون رو آقاي sci كامل ودقيق دادن،اما به نظر ميرسه شما بيشتر از ديد نظري باهاشون موافقت كردين ولي هنوز وارد فاز عملي نشدين!
در مورد اعتبار سازي وهمدلي بهتون توضيح داده شده،وجمله اي هم كه مادرتون گفته به خوبي نوع نگرشش رو نسبت به شما نشون ميده،اين كه احترام،تاييد و حتي تحسيني رو كه هميشه تشنه اش بوده به دست نياورده واين موضوع زجرش داده.ايا شما اقدامي دقيق وهوشمندانه براي اعتبارسازي وهمدلي انجام داديد؟
اكثر چيزهايي كه لازم بوده بدونيد رو دوستان متذكر شدن اما من به شخصه فكر ميكنم ضمن بازخواني راهنماييهاي دوستان علي الخصوص آقاي sciوالبته تلاش براي عملي كردنشون،بايد راههاي توقف فكر(براي جلوگيري از مرور خاطرات گذشته) و افزايش اعتماد به نفس والبته تمركز زدايي نسبت به كارها وفعاليتهاي مادرتون رو هم مد نظر قرار بديد.
تا زماني كه كارها ورفتار ها وجملات مادرتون رو اين قدر دقيق وموشكافانه بررسي ميكنيد نميتونيد آرامش داشته باشيد،توجه وتمركزتون رو تا حدود زيادي از ايشون برداريد،به جاش راهكارهاي آقاي sci روبه كار ببنديد(البته در انتظار تغييرات فوري هم نباشيد) سعي كنيد در هر واقعه اي كاري رو كه لازمه انجام بديد:در مواقعي مثل پست قبل همدلي واعتبار سازي ودر مواقع لزوم رفتار جرات مندانه(علي الخصوص در مورد درخواستهاتون).ودر ساير مواقع چندان به فكر اعمال ورفتار مادرتون نباشيد وروي خودتون واهدافتون متمركز بشيد،به اين ترتيب مسلما حال بهتري رو تجربه خواهيد كرد.
موفق باشيد