RE: دعا کردم یا من بمیرم یا شوهرم
ای کاش نمی اومدم
تورو خدا به من بگید چی کار کنم
از قبل با من طی کرده بود که اونجا اخم و تخم نکن زنه ناراحت نشه
خودش میدونست میخواد چی کار کنه که من ناراحت می شم اما نباید نشون بدم
به هیچ عنوان پیش من نمی شینه یعنی من هم پیشش میشینم بلند میشه می ره تا حد ممکن دورتر از من میشینه
اصلا با من صحبت نمی کنه
موقع خواب هم اون دوست زنه که گفت میخوام بخوابم از تو هال بلند شد؛ توی اتاق هم که اومد روش رو کرد اون ور اصلا به من نگاه نمی کرد حالا در اتاق بسته صداش هم می کردم اول در رو نگاه می کرد بعد به من نگاه می کرد نمی دونم چرا این طوری می کنه
امروز بعدازظهر بیرون رفتیم میخواستیم عکس بگیریم با یک متر فاصله ایستاد فوری هم رفت همراه اون زنه حالا دوش به دوشش واسش مهم نیست که من ناراحت می شم اما ناراحتی زنه براش مهمه
دیوونه شدم جرات ندارم حتی ناراحتی ام رو نشون بدم چون خرج مسافرتم رو اون زنه داده باید زیر منتش باشم و کاری نکنیم اون زنه ناراحت بشه در حالی که اون زنه با خیلی های دیگه هم رفت و امد داره شوهراشون این جوری نیستند یا اون زنه انتظار نداره اما در مورد شوهرم نمی دونم شوهرم خودش از قصد اینکارها رو میکنه یا اینکه این زنه میگه
می گم عوض شده شب قبل از حرکت به دخترم میگه اونجا که رفتی چادر نذار!! میگم چرا؟ مگه خودت ما رو اینطوری بار نیاوردی حالا چی شده میگه تو به این کارها کار نداشته باش
شوهری که به زن بی حجاب نگاه نمی کرد الان دست میده ماهواره نگاه می کنه اون دوست زنه که میگم اونجاست خیلی ازاد جلوش می رقصه
ایکاش نمی اومدم این مسافرت کوفتی رو
RE: دعا کردم یا من بمیرم یا شوهرم
ببخشید من صاحب نظر نیستم
نمیتونم راه حلی بدم(خودم توکار خودم موندم)
ولی این حرفاتونو که خوندم خیلی ناراحت شدم
قدیمیامیگن هیچ وقت نزارید که یه خانواده غریبه پاشون به زندگیتون بازبشه
به خصوص خانوم
تواین زمونه نباید به هیچ کسی اعتماد کرد
احتمالا شوهر شما وقتی پولو محبت یه زن غریبه رو میبینه خودشو گم کرده
شاید تودلش شمارو بااون مقایسه میکنه
همیشه کوتاه اومدن توزندگی مشترک کارساز نیست
ماخانوما معمولا از موضع ضعف بااینجور مسائل برخورد میکنیم
مثلا وقتی میخواستین برین مسافرت برای چی وقتی میدونستین قراره برید اونجا پاشدین رفتین؟
اگه شوهرتون اصرارم میکرد باید قهرمیکردین وخلاصه بایه ترفندی ممانعت میکردین
به نظرم بهتره بشینی با خانواده خودش صحبت کنی وباهمکاریه اونا یه راه حل پیداکنی
اما این وسط قاطع باش
هرچقدر کوتاه بیای شوهرت جری تر میشه
البته منظورم این نیست که دعوا کنی بلکه قاطعانه تصمیم بگیر
حتی اگه شده شخصاازاون زن بخواه پاشو از زندگیتون بکشه کنار
میدونم بعضی وقتا هیچکاری نمیشه کرد
ولی فقط سعی کن شوهرتو باقدرت حفظ کنی واونو به خودش بیاری
خودتو دست کم نگیر:302:
زیادم رو اینکه اعتقاداتش عوض شده حساس نشو
RE: دعا کردم یا من بمیرم یا شوهرم
سلام خانومی
شما چرا مسافرتی میری که زیر منت اون خانوم باشی؟
اینطوری هم که نمیشه
بشین با همسرت درست حسابی صحبت کن
بگو که ازین و ضعیت خسته شدی و نگران همسرت و زندگیتی..بگو تو اون کسی نیستی که من انتخاب کردم...اما حواست باشه عصبانی نشی..با ملایمت و گریه و نازهای زنانه یاهاش صحبت کن
ببین نتیجه چی میشه
اما بازم میگم عصبانی نباید بشی...چون عصبانیتت بازم بیشتر بینتون فاصله میندازه
یکسری روایت و حدیث در مورد روابط زناشویی و محبت مرد به زن هست..پیدا کن.لا به لای حرفات استفاده کن
حتما حتما هم به یه مشاور خانواده سر بزن
تهرانی؟
RE: دعا کردم یا من بمیرم یا شوهرم
به خاطر بچه هام رفتم چون در حالت عادی به هیچ عنوان ما رو مسافرت نمی بره گفتم حالا که به خاطر زنه داره ما رو میبره برم لااقل بچه هام تفریح کنن من خودم با دوستام می رم این هم با دوستهاش تنهایی میره فقط بچه هام هستند که اصلا تفریح ندارن
فکر می کنین نگفتم با گریه با قهر با عصبانیت هیچ کدوم از حرفهام رو انگار نمیشنوه
وقتی داشتیم می اومدیم گفت اونجا انگار زن و شوهر نیستیم
بابا این نمازش رو نمی خونه از کدوم حدیث براش بگم
مشاور هم یک مدت می رفتم بعد از اینکه از حرفهاش این طور فهمیدم که میگه تو به شوهرت کارنداشته باش تفریح خودت رو داشته باش دیگه ول کردم شوهرم هم که یکبار قبول کرد بیاد و دیگه حاضر نبود بیاد من هم بی خیال شدم
تهرانی نیستم اما اون خانمه مال تهرانه
امشب میخوام تهدیدش کنم هرچند پیش من نیست که حرفی بزنم بهش میخوام اس بدم که یکبار دیگه اینطوری برخورد کرد و تحویلم نگرفت بگم ابروش رو جلوی زنه می برم و میگم قبل اومدن به من گفته بود اونجا انگار زن و شوهر نیستیم هرچند اون میدونه من عملی نمی کنم ترسی نداره نمی دونم کارم درست هست یا نه ایا میتونم جلوی زنه بگم شوهرم چه فکری داره زنه البته خیلی باسیاست هست حداقل دیگه اینقدر حرص نمی خورم
بگین کارم درست هست؟
RE: دعا کردم یا من بمیرم یا شوهرم
چرا به خود اون زن نمیگین دست از سر شوهرتون برداره؟
اگه اون دست برداره شاید شوهرتون به مرور زمان بهتربشه
RE: دعا کردم یا من بمیرم یا شوهرم
اون خانم همسر ندارند؟
دوستش همسر نداره؟
چطور اینقد راحت با شما اومدند سفر؟
ارتباط شوهرتون و اون خانم به چه دلیلی هست؟ همکارند؟
فکر می کنم جایی خوندم که آقایون توی یک سنی ( میانسالی ) جذب خانمهای مسن تر از خودشون می شن. اطلاع دقیقی ندارم. در این زمینه توی اینترنت سرچ کنید ببینید می تونید مطلب خاصی پیدا کنید.
البته پست های شما هم کمی آشفته است. منظورم این هست که قسمت برجسته اش این خانم است. ولی حرفهای دیگه ای مثل وضعیت مالی، آینده نگر نبودن و توجه بیش از حد به خانواده پدری و ... هم توش مطرح شده.
این که می گید من جدا می رم سفر، همسرم هم جدا و بچه ها تفریحی ندارند، خودش جای صحبت دارد.
RE: دعا کردم یا من بمیرم یا شوهرم
عزیزم من می خواستم یک مساله ای رو بهت بگم. اصلا به کارهای همسرت کاری ندارم چون به اون دسترسی ندارم . اما به خاطر دو فرزند نازت می خوام بنویسم. ببین با عشق شروع کردی اما خوب از عشقت مراقبت نکردی. مردت رو با ایرادهات خورد کردی. اعتماد به نفسشو ازش گرفتی و ....نمی خوام بیشتر بنویسم و ناراحتت کنم. خودت بنویس.
ببین چی شد که بعد از 11 سال زندگیت به اینجا کشیده شده؟ مطمئنن یک دفعه این اتفاق نیافتاده. خوب دقت کن. اشتباهات خودت رو بنویس. فقط اشتباهات خودت. امیدوارم با پی بردن به اشتباهاتت بتونی کم کم مقداری از خسارتی رو که دیدی جبران کنی و زودتر از این مرحله بیرون بیایی.
RE: دعا کردم یا من بمیرم یا شوهرم
مونا جان این راه درستی نیست
گل باید به فکر درست کردن همسرش باشه نه به فکر عوض کردن دید و افکار اون خانوم...
چون تا همسرش نخواد چیزی تغییر نمیکنه.
پیش این مشاوری هم که رفتی اصلا راهنماییش به نطرم درست نبوده
متاسفانه الان وضعیت بعضی مشاورا اینجوریه..
پیش چندتاشون باید بری و حرفاشون رو بالا و پایین کنی تا بالاخره بتونی یه استفاده درست ازش بکنی
خانومی با تهدید و آبروریزی نمیشه همسرت رو درست کنی
من احتمال میدم همسر شما میدونه شما هیچ اقدامی نمیکنی و با خاطر همین داره کار خودش رو میکنه
شما هم باید سیاست داشته باشی
من متاسفانه به فرشته مهربان عزیز و جناب sci و..دیگر مشاورای محترم دسترسی ندارم
ولی فکر میکنم فرشته مهربان میان و میخونم پستها رو
ازشون خواهش میکنم مثل همیشه که کمک میکنن این بار هم بیان و راه درست رو به دوستمون نشون بدن.
RE: دعا کردم یا من بمیرم یا شوهرم
اره میدونه من نمی تونم تهدیدم رو عملی کنم
وقتی اس بهش زدم گفت باز توهمات شروع شد سفر رو به من و بچه ها و اینها خراب نکن
تنها تو اتاق گیرش اوردم گریه کردم گفتم چرا این کار رو میکنی لااقل به من بگو برای چی بی اعتنایی می کنی تا من بدونم میگه من عادی ام میگم یعنی فکر کن اگه من این کار رو باهات می کردم با یک مردی تو چه احساسی داشتی هیچ حرفی نمی زنه خودت ببین قبلا چه طوری بودی الان چه طوری هستی چی جوری شدی هیچ حرفی نزد و رفت بیرون
باز هم همون اش و همون کاسه بیرون میریم پیش من به هیچ عنوان نیست دوش به دوش اونها حرکت میکنه باهاشون شوخی میکنه یک کارهایی می کنه که من فقط دارم حرص می خورم
پیش زنه و دوستش داشتم میگفتم سیگار میکشه همین که شوهرم اومد دوست زنه میگه چیکارش داری این پسر خوب رو پسر به این خوبی شوهرم گفت تو که عادت داری از من همیشه عیب بگیری فهمیدم اینها از من حرف می کشن بعدش به خودش هم میگن زنت این حرفها رو زده
میگم تو قبلا مگه اون طوری نبودی خدا رو قبول نداری چرا نماز نمی خونی میگه من قبلا امل بودم نمی فهمیدم الان می فهمم به این ادمی که به همه اعتقاداتش پشت کرده چی میشه گفت
در مورد اون زنه هم گفتم دوست پدر شوهر مرحومم بوده و شوهرم خیلی شبیه پدرش هست بعد از حدود 30 سال شوهرم رو تو محل کارش دید و خاطرات گذشته زنده شده و ...
حالا شوهرم میگه این مثل مادرم هست میگم خب این مثل مادرت هست و باید این طوری بهش توجه کنی من اندازه یک صدم اون هم برات ارزشی ندارم هیچ جوابی نمی ده
باور می کنید من تو خونه هزار تا کار داشته باشم کارهای سنگین یعنی جابه جا کردن وسایل خونه هر کاری اصلا نگاه نمی کنه من چی کار دارم بخواد کمکی بکنه اما همین دو روزی که اینجا هستیم زن می خواد کاری کنه نگاه می کنه می پرسه که کاری داره یا نه براش انجام بده
اون زن هم با شوهرش خودش مشکل داره ولی به خاطر پولش حفظ ظاهر می کنه خود زنه که میگه شوهرش ادم هوسبازی هست اون زن هم جلوی من حفظ ظاهر میکنه قبلا هم با دوستهام دوباری اومده بودم باهاش مسافرت شوهرم کاری میکنه که من عصبی بشم یعنی میدونه من از کارهاش ناراحت میشم براش اصلا مهم نیست
به خدا خسته شدم چه طوری بگم خسته شدم نمی دونم کار درست کدومه چیکار باید بکنم؟!
RE: دعا کردم یا من بمیرم یا شوهرم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط gol61
پیش زنه و دوستش داشتم میگفتم سیگار میکشه همین که شوهرم اومد دوست زنه میگه چیکارش داری این پسر خوب رو پسر به این خوبی شوهرم گفت تو که عادت داری از من همیشه عیب بگیری فهمیدم اینها از من حرف می کشن بعدش به خودش هم میگن زنت این حرفها رو زده
میگم تو قبلا مگه اون طوری نبودی خدا رو قبول نداری چرا نماز نمی خونی میگه من قبلا امل بودم نمی فهمیدم الان می فهمم به این ادمی که به همه اعتقاداتش پشت کرده چی میشه گفت
عزیزم نمی خوام سرزنشت کنم اما فکر می کنی مردها به چه زنهایی افتخار می کنند؟ شما باید مثل یک دوست برای همسرت باشی. باید عیبهای همسرت رو بپوشونی نه اینکه بذاری کف دست دیگران. این حرفی که دوست اون خانم گفته رو شما باید می گفتی نه اون.
عزیزم برات نوشتم که بنویسی فکر می کنی چرا اینطور شد زندگیت اما ننوشتی. لطفا سر فرصت فکر کن و اشتباهات خودت رو بنویس. مطمئنم اگر اشتباهاتت رو پیدا کنی و بپذیری و در جهت رفعشون قدم برداری مشکلاتت حداقل کم رنگتر میشه.