نمایش نسخه قابل چاپ
[quote=sefidestaar]
مقاوم ...؟!:223:
همه ما میدونیم چی میکشی.چیز راحت و آسونی نیست،اما اینکه مقاومت میکنی خیلی خوبه چون یه روزی پاداششو میگیری.:72: کسی که تورو که عاشقش بودی و قلبی دوستش داشتی گذاشت کنار و رفت با کس دیگه یروزی سر خودشم میاد.اون مرد قابل اعتماد نبود.پس آیندش با همسرش هم معلوم نیست بکجا میکشه خواهر گلم:46:
:302:
خبر به دورترین نقطه جهان برسد
نخواست او به من خسته بی گمان برسد
شکنجه بیشتر از این که پیش چشم خودت
کسی که سهم تو باشد به دیگران برسد؟!
چه می کنی که اگر او را خواستی یک عمر
به راحتی کسی از راه ناگهان برسد؟!
رها کنی برود از دلت جدا باشد
به آنکه دوست ترش داشته به آن برسد!
رها کنی بروند تا دو پرنده شوند
خبر به دورترین نقطه جهان برسد!
گلایه ای نکنی و بغض خویش را بخوری
که هق هق تو مبادا به گوششان برسد!
خدا کند که نه...!!!
نفرین نمی کنم که مباد.........
*به او که عاشق او بودم زیان برسد*
خدا کند که فقط این عشق از سرم برود
خدا کند که فقط آن زمان برسد...!!!
:302:
خیلی درد میکشــــــــــــــــــــم خیــــــــــــــــــــــل ـــــــــــــــــــــــــ ـی!
حتی منتظرم برگرده ........:163:
عزیزم می دانم که لحظات سختی رو می گذرونی ..
اشکالی نداره گریه کن و احساسات درونت رو بیان کن تا اروم بشی ...در واقع نیاز است که دلت را خالی کنی!
بهتر است چشم از انتظار برداری چون حتی اگرم برگردد برایت توی زندگی مشکلات زیادی به وجود میاد آنقدر بزرگ که ان موقع هم میایی و میگی وای چه کار کنم که با من سرد شده و یا وای چکار کنم که مادرش با من اینگونه رفتار نکند و ....خیلی مشکلات دیگر که او موقع قلبت بیشتر به درد می آید به خاطر اینکه ازدواج صورت گرفته!
دختر خوب از این افکار دست بردار و با وجود سخت بودن شرایط و با وجود اینکه همه ما درکت می کنیم و در کنارت هستیم برای بهتر شدن احوالت قدمی بردار ..... یکمی قدمهایت را با اراده بیشتری بردار امـــــا قویتر و محکمتر!
به دنبال مقالاتی باش که چگون به آرامش برسی! به دنبال بهبودی اوضاعت باش نه اینکه دامن بزنی به احوال نا آرامت!
این روزها هرچقدرم که سخت باشه می‌گذره
تمام شد سعی کن اینو قبول کنی 6 ماه به خودت فرصت بده گریه کن در دو دل کن هرچی تو دلته بریز بیرون و خودت رو خالی کن ولی یه جایی باید بگی تمااااااااااااااااااااااا اام دیگه نمی خوام بهش فکر کنم زندگی چه بخوای چه نخوای ادامه داره هر روز خورشید در می آد هر روز صبح باید چشمات رو باز کنی و یه روز و آغاز کنی دیگه تصمیم با خودته می تونی زندگیتو جهنم کنی هی به خودت گیر بدی می تونی آروم آروم خودتو رو آروم کنی و زندگی تو زیبا کنی
سن 23 سالگی یا 24 سالگی یا 25 سالگی و یا .... این سن ها دوباره تکرار نمی شن دیگه با هیچ چیزی نمیتونی روزهای قشنگ سال های زندگیتو برگردونی پس سعی کن ازشون لذت ببری چون مطمون باش بعد از گذشت چند ماه آروم می‌شی و دوباره زندگیت رو روال می‌افته و مطمئن باش یکی که سیافتت رو داره وارد زندگیت میشه
ولی چیزی که نمی تونی دوباره برگردونی عمر و وقت گرانبهاته پس یادت باشه که
این نیز بگذرد
موفق باشی
خیلی درد دارم ...
خیلی...
اشتباه کردم یه نفرو کردم همه زندگیم که با رفتنش زندگیمو پوچ ببینم:302:
سلام عزيزم، من هم مثل بقيه دوستان فقط مي تونم به صبر دعوتت كنم و مي دونم كه مي دوني، گذر زمان مرهم زخمت خواهد بود.
حضورت در کنار من معجزه نبود
نبودنت هم فاجعه نیست
فردا روزِ دیگری برای من خواهد بود
بیشتر از این برایت اشک نخواهم ریخت . . .
ستاره ی سفید،
همه ما توی زندگیمون اشتباهاتی داشتیم. سعی کن جنبه های مثبت این اشتباهت را ببینی. سعی کن ازش درس بگیری و دیگه تکرارش نکنی.
و این جمله خودت را هیچ وقت فراموش نکن
اشتباه کردم یه نفرو کردم همه زندگیم که با رفتنش زندگیمو پوچ ببینم
این روزهای سخت هم می گذره و ستاره ی سفید دوباره شاد و سرزنده می شه. بیشتر ما یک همچین روزهای بد و همچین اشتباهاتی را یک کم بیشتر یا کمتر تجربه کردیم.
به خودت برس. جسمی و روحی. نشین یه گوشه خاطره مرور کن و اشک بریز و آهنگ غمگین گوش بده.
دوش بگیر. ورزش کن. موسیقی شاد گوش بده. توی خونه برای خودت آرایش کن. لباسهای مختلف بپوش.
سعی کن تنها نباشی. مثلا تنهایی تلویزیون تماشا نکن که بری تو فکر و ... با خواهرت بشین پای تی وی که وسطش حرف بزنید فیلم را نقد کنید و ...
ورزش کن.
از هوای بهاری استفاده کن و برو قدم بزن.
برای خودت سرگرمی ایجاد کن. کیک درست کن. آشپزی کن. نقاشی بکش. می دونم تمایلی به مهمونی رفتن نداری. حوصله مهمونها را نداری و ... اما خودت را مجبور کن که بری مهمونی، که وقتی مهمون می آد بری بشینی پیششون و توی صحبت هاشون شرکت کنی و ...
خلاصه سر خودت را گرم کن و سعی کن حتما حتما هم به خودت برسی. خودت باید خودت را کمک کنی تا این روزها راحت تر بگذره و زودتر به روال عادی زندگیت برگردی.
خوشحال باش که پیشنهادش را برای ارتباط جنسی قبول نکردی وگرنه الان ؟؟؟
خدا را شکر کن که زود فهمیدی که داری اشتباه می کنی و برگشتی.
در ضمن من فکر می کنم خیلی خودت را دست کم می گیری و اعتماد به نفست پایینه و شخصیت وابسته ای داری. بهتره که روی خودت کار کنی و این ضعف ها را برطرف کنی. جذابیت شما با اعتماد به نفس و استقلال بیشتر می شه، نه با وابستگی و آه و ناله و خواهش و تمنا و ...
sefidestaar عزیز
شما بهتره روی اشتباهاتت دقت کنی و به کمک یک مشاور خلاء ها و نقاط آسیب پذیری خود را پوشش دهی ، اگر به تاپیکهای قبلی خود مراجعه کنی ، می بینی که چقدر ما به شما هشدار دادیم که این وضعیت عاقبت نداره و شما را متوجه اشتباهات و آسیب پذیرهایتان نمودیم و تأکید داشتیم که رابطه را قطع کنید و ..... اما شما توجه نکردی .
حالا هم طبیعی هست که شما مدتی باید درد بکشید . اما مهمتر این است که شما بنا به عنوان تاپیکتان خودتان بیشتر از هر کس دیگری باید عبرت بگیرید و عبرت برای شما هم این است که خود را باز سازی کنید و ضعفهایی که باعث این نوع روابط و آسیب پذیریها می شود را یافته و برطرف سازید .
امیدوارم این بار به حرفهای ما توجه کنی و به جای توجه و تمرکز روی خطاها و ناروهای آن فرد روی خود زوم کنید و ایشون را در حوزه تمرکز زدایی خود ببرید و به خود توجه کرده و خود در دریافته و به داد خودتان برسید تا دچار آسیبهای مشابه یا از نوع دیگر حتی در زندگی مشترک نشوید .
موفق باشید
.
الان حال بهتری دارم
ولی خب احساس میکنم زمان نمیگذره ...
اشتباهاتم زیاد بودن ...خیلی هم زیاد!
ازشون درس گرفتم به قیمت یه تجربه تلخی ...
سعی میکنم به خودم برسم و ریکاوری کنم خودمو! ولی نمیتونم فکرمو جمع کنم همش پخش میشه تو خاطرات
لطفا سرزنشم نکنید ... قبول دارم اشتباه کردم ، و اشتباهم بیشتر این بود که روی احساساتمنقل قول:
نوشته اصلی توسط فرشته مهربان
بیشتر از عقلم تکیه کرده بودم ! من خیلی دوسش داشتم و قطع یکبارۀ رابطه بهم آسیب میزد ،
من تو دورۀ بدی بودم از حرفای دکترم شوکه بودم و احساس ضعف میکردم و واقعا نیاز داشتم
کنارم باشه ... اما آدم واقعا دوست و دشمنشو توی گرفتاری میشناسه ! دقیقا همون برهه ای
که بهش احتیاج داشتم تنهام گذاشت و خودش شد یه درد دیگه و حتی بزرگتر ...
الان حالم واقعا خوبه ... چون واقعا از ته دل احساس میکنم لیاقت احساسات خالصانه و صادقانۀ
منو نداشت و خوشحالم که خدا مسیر زندگیمو عوض کرد و از سر راهم برش داشت!
:323:
چیزی رو که الان بعنوان یه تجربه یاد گرفتم اینه که
[size=large]
کسی که میخواد ازدواج کنه ولی قبل از ازدواج پیشنهاد سکس میده و روش اصرار داره ، دچار ضعف توی تربیت
خانوادگیشه ...
ساده اش میشه اینکه : آدم خانواده داری نیست و بقول بعضیا خیلی " چیپه" !
و باید دنبال یکی مث خودش بگرده ...
اینطور که شنیدم ، ظاهرن اون خانومی که قراره با این آقا ازدواج کنه ، لنگۀ خودشه و دختر خانواده داری نیس و حتی
خیلی هم چیپه و مث خودش از روی معذوریت حاضر شده که بعد از فقط 2 هفته آشنایی و هنوز عقد نکرده سکس داشته باشه ! :163:
اینطوری نیست ، من این اواخر از نظر جسمی و روحی در سطح پایینی بودم و بازم میگم نیازنقل قول:
نوشته اصلی توسط پیدا
داشتم که بتونم به کسی که قرار بود شریک زندگیم باشه تکیه کنم
بجز این برهۀ زمانی ، اعتماد به نفس خوبی داشتم ، شخصیتم وابسته نیس ؛ ولی توقع نداشته
باشید که به کسی که یه مدتی باهاش بودم و واقعا از ته دل دوسش داشتم وابسته نشم!
آه و ناله و خواهش و تمنا هم برای همین مدت نیاز داشتنم بود ... واقعا همچین آدمی نیستم!
قبلا هم گفتم که :
نقل قول:
نوشته اصلی توسط sefidestaar