باران جان
چطور خانواده همسرت از عقد شما بی اطلاع بودند ؟ و خانواده شما چی؟
نمایش نسخه قابل چاپ
باران جان
چطور خانواده همسرت از عقد شما بی اطلاع بودند ؟ و خانواده شما چی؟
چشمک عزیز
تاپیک قبلیمو اگه مطالعه کنی کامل توضیح دادم
ببخشید من تازه متوجه تاپیک قبلیت شدم ومی خواستم پستم رو ویرایش کنم که نشد
ولی من می گم که همسرت دچار یکسری کمبودها از طرف خانواده اش شده که منجر به فشارهای عصبی شده که سعی می کنه پیش شما از این کمبودها چیزی نگه
اگه می تونی کمکش کن تا این کمبودها رو پر کنه اگه راضی نیست بره پیش مشاور سعی کن خودت به کمک مشاور کمکش کنی تا شادی به خونتون بیاد.
به هرحال خانواده هم در زندگیه ما تاثیرات خودش رو داره.
بیشتر درکش کن و بهش خرده نگیر اول در مورد کمبودعاطفه هایش با اومدارا کن وکمک کن که حلش کنه و بعد در مورد رابطتون می تونی راحتتر با او صحبت کنی.
دوست ندارم انرژی منفی بهتون بدم اما این موردی که شما ذکر کردید به عنوان یک پسر بهتون می گم صد در صد غیر طبیعیه. والا من هر چی دوست و آشنا دور و برم از پسران دیدم نقطه ی متضاد همسر شما هستند. اصلاً انگیزه ی جنسی و لمس فیزیکی برای هم دختر و به خصوص پسر یکی از مهم ترین انگیزه های ازدواجه.
امیدوارم که همسر شما تحت فشار خانواده اینجور باشه و بعد از ازدواج رسمی عوض بشه اما خوب این یک احتمال خوش بینانه ست. به نظر میاد ایشون رابطه ی فیزیکی و جنسی رو از اساس حتی با همسر نادرست و ناپسند می دونند که این یک مشکل بزرگ می تونه با شه در زندگی زناشویی و چقدر حس بدی احتمالاً به شما دست می ده که برای ارضا اصلی ترین نیازتون به شما برچسب .... بودن رو بزنه. پیشنهاد می کنم به یه بهونه ای با ایشون به مشاور مراجعه کنید و اونجا صحبت رو به این مسائل بکشونید تا مشاور ایشون رو شخصیت سنجی بکنه.
سلام دوست عزيز عمؤ من هم دوست نداشت مسايل جنسي رو اما خانمش درستش كرد نا اميد نباش بهش فرصت بده تا كاملا به ارامش برسه:72:
سلام..دوست عزیز از حرفهای شما متوجه شدم شما با مردی سرد روبرو نیستید!! ،بلکه با مردی روبرو هستین که به دلایلی که معلوم نیست چیست نمی خواد و نمی تونه به شما نزدیک بشه...
رک بگم این قضیه رو خیلی جدی بگیرین..احتمالا این مشکل همسرتون ناشی از خانوادش هست که فهمیدن این موضوع از عهده ی شما بر نمیاد...
لطفا برای پیدا کردن ریشه مشکل همسرتون به یک بهانه ای پیش یک مشاور برین...حتما!!
ممنون دوست عزیز. ممکنه حرف شما درست باشه. ولی خوب ما الان 10 ساله که با همیم و 7ساله که زن و شوهریم. تمام این سالها همینطوری بوده ایشون.نقل قول:
نوشته اصلی توسط grey-sm
سلام خانومی
چرا به حرف مشاورین در تاپیک قبلیت گوش نمیدی...
چرا از همسرت نمیخوای انقدر منفعل نباشه؟
چرا ازش نمیخوای برای زندگی دو نفره تون خودش تصمیم بگیره؟
تحمل سختی ها خوبه..دوشادوش همسر بودن خوبه...اما نه دیگه تا این حد.
به مردت مردانگی یاد بده.
شما 7ساله تحمل کردی...در این 7 سال سایه سنگین پدر و مادرش و عدم قدرت تصمیم گیری در همسرت مثل بختک سایه انداخته رو زندگی شما.
شما یا باید به همین منوال ادامه بدی و شاید این 7 سال بشه 17 سال !
یا به گفته خودت برین خارج و زندگی رو شروع کنین...قبلا هم بهت گفتم...فکر میکنی مردی که انقدر به خانوادش وابسته است و ازشون میترسه خارج و داخل فرقی میکنه؟مثلا فکر میکنی خانوادش نمیان اونجا؟
اگر الان تکلیف خودت رو روشن نکنی شاید این قضیه سالیان دراز هم طول بکشه
مسلمه که تمایل جنسی به مقدار زیادی در اثر استرس کاهش پیدا می کنه.
عزیزم الان شما و همسرت دیدارهای کمی دارید و نداشتن رابطه رو می تونید تا حدودی تحمل کنید. اما می دونی اگر قرار باشه با همسرت برید زیر یک سقف و همچنان ایشون تمایلی به رابطه نداشته باشه چقدر در فشار قرار می گیری؟
ببین عزیزم شاید با رفتن به خارج مقداری از استرس های خانواده همسرت روی همسرت کم بشه اما استرس های دیگه ای جایگزین اون می شوند (غربت و مسائل مالی و...). باید هر چه سریعتر قبل از رفتنت با همسرت پیش مشاور بری .
maryam123 عزیزم
بخدا اصلا منفعل نبودم نبودم من. درسته که همیشه درکش کردم اما نه به این معنا که سکوت میکردم. هرجوری فکرشو بکنی باهاش حرف زدم. از زبون خوش گرفته تا نصیحت و قهر و تهدید به طلاق و محبت و ... هرچی که فکرشو بکنی. آخه چکار کنم دیگه.
خوب خوشبختانه خانوادش اصلا نمیتونن بیان اونجا :227:
در مورد سردمزاجیش هم هرچی التماس میکنم بره دکتر گوش نمیده
deljoo عزیز
مرسی از راهنماییتون.
راستش روانپزشک رفته و الان هم داره دارو مصرف میکنه. چند ساله که بهش میگم بریم مشاور. نمیاد. چکارکنم؟ خودم تنهایی رفتم، مشاور میگه طلاق بگیر! اصلا راهکار نمیدن به آدم