RE: با احساس حسرت چه کنم؟
ممنونم بهار جان اما چند تا نکته وجود داره:
1- شما میگی خاطراتش رو بنویسم اما من میترسم این کار رو انجام بدم، چون من هر چیزی رو که مینویسم تو ذهنم تثبیت میشه میترسم با این کار خاطرات اون هم تو ذهنم تثبیت شه!
برای نمونه همون روزی که بخشی از خاطراتش رو برای شما نوشتم حالم خیلی بد شد !
2- شما میگی اونارو ببخشم و خودم رو سرزنش نکنم اما بنظر من اون و خاطراتش نیاز به بخشش ندارن چون منطقا اونا بدی نکردن خودم به خودم بد کردم که فکر میکردم دل نمیبندم اما دل بستم، اونم به مردی که دلش جای دیگه گرم بود و خودم رو وارد رقابت غیر عادلانه کردم
3- شما میگی بهش فکر نکنم با اینکه یاداوری اون و خاطراتش برای من لذتبخش بود اما میدونستم که مرور خاطراتش برای من مثل مخدره تولحظه لذت داره التیام زخممه اما عواقب داره و موجب حسرتمه برای همین فکرمو کنترل میکردم تا بهش فکر نکنم
بنظر شما به جای این کارا بهتر نیست سعی کنم مسئله رو در نظر خودم سخیف و بی ارزش جلوه بدم و همش این رو با خودم تکرار کنم که چیز زیادی رو از دست ندادم تا باورم شه؟
و همش یاداوری کنم که چیزای مهمی تو زندگی دارم؟
RE: با احساس حسرت چه کنم؟
سلام مریم،
تاپیک شما رو خوندم! می دونم بسیار آزرده هستید و ناراحت از این اتفاقات..
می دونید همه انسانها در زندگی با فراز و نشیبهایی روبرو می شوند و این طبیعت زندگی انسانی ماست
من موافق نیستم که مسئله رو در نظر خودتون سخیف و بی ارزش جلوه بدید چون موفق به این کار نخواهید شد و این واقعیتی رو در بر نداره...
چند نکته:
1. ببین خواهرم، هیچ کس، هیچ کس، هیچ کس نمی تونه بگه که شما اگر با ایشون ازدواج می کردی سعادت مند می شدی و یا احساس خوشبختی می کردی!
2. واقعا احساس خوشبختی چیزی نیست که نزد کسی باشه و با زندگی با کسی بدست بیاد، خوشبختی حسی بسیار مطلوب، حاصل فرایندی است که خود فرد در اون نقش اول و آخر رو بازی می کنه، هرچند که محیط در بدست آوردن اون با زحمت کمتر می تونه مساعدت کنه!
3. شما باید به دورانی که با او داشتید احترام بگذارید و بپذیرید، با دل و عقل و جان بپذیرید که او دل در گرو دیگری داده و ازدواج کرده.. همان که روزی با شما دوست بوده و اون دوستی برای شما تجربه قابل توجهی بوده! به شکل تجربه به گذشته نگاه کنید
4. مرور خاطرات گذشته، به شما کمکی نخواهد کرد! پس مرورش نکنید. وقتی افکار مزاحمی به شما هجوم می آوردند سعی نکنید اونها رو کنار بگذارید! سعی کنید به مدت یک دقیقه، ( لطفا بیشتر نشه) با اون فکر مواجه بشید! و بعد تمرین تنفس کنید با روش 4- 2 -1 یعنی با چهار شماره نفس رو داخل ریه بفرستید/ دو شماره نگه دارید و با یک شماره ریه رو تخلیه کنید و وقتی ریه رو تخلیه می کنید در عمل بازدم، حتما کلمه " آرامش" رو تکرار کنید... دوباره با فکری که به شما هجوم آورده بود مواجهه کنید! بگذارید بیاد.. اما نگهش ندارید... 1 دقیقه مواجه بشید و دوباره تمرین تنفس کنید... این کار رو 5 بار پشت سر هم با هر فکری انجام بدید.
5. همیشه وقتی چیزی رو از دست می دهیم، درباره اون خیال پردازی می کنیم، ما واقعا اطلاعات صحیحی نداریم از چیزی که راجع بهش خیال پردازی می کنیم! مثلا شما واقعا نمی دونید که اون فرد زیر یک سقف، بعد از یک سال، چگونه انسانی خواهد بود، اما چون خاطرات شما عاشقانه است و زیبا، خیال می کنید که حتما زن ایشون در حال حاضر بهترین زندگی رو داره و سعادتمنده! ( انشاالله که اینطور باشه) اما واقعیت این نیست که شما فکر می کنید و این تصور خیالی شماست! وقتی خیالات، به شما هجوم می آورند، یک استپ محکم بگویید، و اونها رو با خیال دیگری که مربوط به این فرد نیست، جایگزین کنید! در خیالی که جایگزین می کنید تمام جزئیات رو ببینید!
مثال: تصور کنید که در ساحل دریا دارید می دوید/ مرغهای دریایی رو ببینید/ اونها رو تصور کنید/ باد خنک ساحل، بوی دریا، درختان لب دریا، حتی قایقی که لب دریا افتاده، اگر شخصی رو هم دیدید در خیالتون بهش سلامی کنید... این خیال بیشتر از 1 دقیقه تا 1:30 نباشه
پس دو وضعیت شد: اگر خاطرات رو خواستید مرور کنید با اونها مواجهه می کنید و اگر خیالپردازی کردید، استپ می دهید و خیالی رو جایگزین می کنید
6. شما این دوره رو سپری خواهید کرد، این دوره یک سوگ خواهد بود که به آرامی از دلتنگی به عصبانیت رفته و بعد بی تفاوتی و بعد یک افسردگی کوتاه مدت، و بعد فراموشی... زیاد نگران نباشید قسمت عمده راه رو طی کردید
7. خواهرم، این فرد، تنها مرد روزگار نیست! یکی از افراد این روزگار است... در رو به روی همه نبندید و از فرصتهاتون در جهت شناخت افراد صاحب صلاحیت، استفاده کنید! بی شک با تجربیات گرانبهایی که بدست آوردید می توانید با دیگران بسیار خوب ارتباط بر قرار کنید و این بار، عقاید خودتون رو مد نظر قرار بدید!
8. به شما توصیه می کنم موسیقی گوش کنید... روزانه 30 دقیقه موسیقی بدون کلام!
9. راه بروید.. روزانه بیست دقیقه ( می توانید، رقصیدن، کلاس ایروبیک، شنا و یا پیاده روی در پارک رو بطور سریع جایگزین راه رفتن کنید/ دویدن رو به شما توصیه نمی کنم)
10. قرص آهن بخورید و روزانه به مدت 10 دقیقه شبها به پوستتون رسیدگی کنید! شاید ابتدا فکر کنید که نیازی نیست.. اما بعدا متوجه اهمیت این کار خواهید شد
اون دوست قدیمی، بسیار ارزشمندند، و تجربه ای هستند برای بهتر شدن زندگی شما!
سوالی بود بپرسید
RE: با احساس حسرت چه کنم؟
نقل قول:
شما میگی خاطراتش رو بنویسم اما من میترسم این کار رو انجام بدم، چون من هر چیزی رو که مینویسم تو ذهنم تثبیت میشه میترسم با این کار خاطرات اون هم تو ذهنم تثبیت شه!
برای نمونه همون روزی که بخشی از خاطراتش رو برای شما نوشتم حالم خیلی بد شد !
این خاطرات تو ذهن شما وجود داره هرچند که بخوای اونا رو ندید بگیری و هر لحظه این امکان وجود داره با یه اتفاق مثلا شنیدن یه اهنگ خاطره انگیز یا دیدن یه مکان خاص و...دوباره اون خاطرات سراغت بیان.اما من گفتم اونا رو بنویس با تموم احساساتت...در واقع تاکید من رو بخش احساسات هست.واقعا دلیلی نداره ما حس اندوه و هر چی که بهمون دست داده رو نادیده بگیریم.شما تموم احساساتت رو با نوشتن،گریه و..تخلیه میکنی و بعد نوشته هات رو پاره میکنی و دور میریزی به این معنی که دیگه برات ارزشی ندارن.
شما اجازه داری برای هر خاطره فقط یه بار این کارو انجام بدی و بعد باید مراقبت کنی تا دیگه به اون خاطره فکر نکنی و در واقع حتی اگه اتفاقی یاد خاطراتت افتادی دیگه برات مثل خاطرات معمولی شدن و به راحتی میتونی ذهنت رو ازشون منحرف کنی.
اما در مورد بخشش..ما الان داریم در مورد تو حرف میزنیم و تو اون افراد رو بابت هر حس منفی که خود اگاه و ناخودگاه بهت دادن میبخشی،باز اینجوری حس منفی بهشون نخواهی داشت و در نتیجه فکر منفی دربارشون نخواهی داشت مثل حرفایی که درباره اون دختر ومادرش گفتی.
یادت باشه وقتی ما دیگران رو مستحق بدست اوردن چیزی نمیدونیم برای اون فرد اتفاقی نمی افته اما ما به اون چیز نمیرسیم.
تموم چیزایی که بهت گفتم برای رهاییه
RE: با احساس حسرت چه کنم؟
مرسی sci عزیز .حق با شماست اینطوری دیگه خیلی اذیت نمیشم (هرچند سخته که خیالات رو تغییر داد و بیشتر از 1دقیقه بهشون اجازه موندن نداد) . به نظر شما من الان تو چه مرحله ای هستم ؟ فکر کنم یه چیزی بین دلتنگی و خشم نه؟ حدودا چقدر طول میکشه تا به مرحله آخر برسم؟
مرسی مریم جان . ازت تشکر میکنم که وقت گذاشتی و بهم کمک کردی . شما میگی با یک بار نوشتن و گریه و تخلیه احساسات ، برام عادی میشه در حالی که من از اون یادگاری وخاطرات زیادی دارم که با دیدن هر کدوم اون اوایل خیــلی گریه کردم (تخلیه احساسات) میخام بگم با یک بار نوشتن و تخلیه احساسات خیلی بعید میدونم عادی بشه طوری که مثل یه خاطره معمولی بخام باهاش برخورد کنم. میدونی اون برای من سوغاتی یه سجاده آورده بود که هنوز دارمش و هربار که نماز میخونم یادش میفتم . بقیه یادگاری هاش رو از جلوی چشمم دور کردم اما این یکی رو اصلا دلم نمیخاد کنارش بذارم حس خوبی بهم میده .
منظورت رو از بخشش حالا متوجه شدم سعی میکنم که اونارو مسبب حس منفی که دارم ندونم و ازشون متنفر نباشم.
حق با شماست اگر دیگران را لایق خوشبختی ندونیم خوشبختی از ما دور خواهد شد . مثل جمله پیامبر سعی میکنم هرآنچه که برای خود میپسندم برای دیگران نیز بپسندم و هرآنچه که برای خود نمیپسندم برای دیگران نیز نپسندم:72:
RE: با احساس حسرت چه کنم؟
ببينيد، ما نمي توانيم هرگز سوگ ناشي از قطع يك ارتباط عاطفي رو كتمان كنيم! اما قرار هم نيست كه همه زندگي رو براي اون سوگ تعطيل كنيم.. سوگ مراحل مختلفي داره و شما در هر مرحله بايد مقاوم باشيد. بي شك قسمتهاي سختش رو شما گذروندي و كم كم به مرحله پذيرش مي رسي و بعدش تنها به عنوان يك خاطره خوب و شايسته احترام در گوشه اي از ذهن شما باقي مي مونه.. من اصراري ندارم كه شما كل قصه رو فراموش كنيد..
واقعيت اين موضوع كه چقدر طول مي كشه، هيچ كس نمي تونه زمان مشخصي رو تخمين بزنه، اما اگر شرايط خوب رو براي خودتون فراهم كنيد، در روابط عاطفي شديد نيمي از مدت رابطه، اين مراحل به طول مي انجامه! اما باز هم طولاني شدن و كوتاه شدنش دقيقا بستگي به خودتون داره كه چقدر بتونيد به خودتون كمك كنيد... اگر توصيه هايي كه به شما كردم رو رعايت كنيد، تا چند هفته ديگه احساس متفاوت تري رو تجربه خواهيد كرد
RE: با احساس حسرت چه کنم؟
سلام مریم جان
خیلی خوبه که با خودت کنار اومدی بنظرم شجاعتشو داری.بخودت افتخار کن.
:104::104::104::104:
اما یچیز:آدم اگه نتونه با آدمای دیگه کنار بیاد زیاد زندگی سخت نمیشه ولی وقتی با خودش کنار نیاد خیلی بده چون نمیتونه که از خودش جدا بشه