RE: فردي رو خيلي دوست دارم اما مي خوام با اين حس مبارزه كنم.
دوباره سلام:72:، نميخواستم دوباره بيام و پست بذارم اما دوستان به نكاتي اشاره مي كنند كه نمي تونم بي تفاوت از كنارشون رد شم:
من 27 سالمه و براي دختري در سن من خيلي خنده داره كه بخواد بدون شناخت از كسي عاشقش بشه، :311:اين تجربه اولين تجربه عاطفي من نبود كه بخوام در اين مورد خام و ناپخته عمل كنم و مطمئنا دختري كه تا به اين سن رسيده بايد در اين زمينه اطلاعات شناختي لازم رو داشته باشه.
خوشبختانه در برخورد با آقايون دختر مغروري هستم و هيچوقت تا الان محبت يك طرفه نداشتم. و همينطور از دورنم احساس كمبود محبتي نمي كردم و هميشه كساني بودند كه ابراز لطف داشتند ولي بنده بسيار بي اعتنا بودم.
مليسا جون، گفتي كه بايد بت ذهني دورنم رو بشكنم اما من بتي كه براي خودم درست نكردم و اينكه تو ميگي بشين و خصوصيات منفيشو ليست كن. من بعد از يك هفته از آشنايي مون بدون رو در بايستي بعضي از خصوصيات بدش رو بهش ميگفتم. اوايل سعي مي كرد كه انتقاداتي رو كه نسبت بهش ميكردم توجيه كنه تا بقول خودش من رو از دست نده اما من آدم ركي هستم و هميشه ديگران رو با تمام خصوصيات مثبت و منفيشون دوستشون دارم.
من نمي دونم چرا وقتي كه يك دختري ميگه من عاشقم همه عالم و آدم ميخوان كه بهش بفهمونند تو از سر احساس عاشق شدي. اصلا به نظر من عشق رو چه به احساس؟ دوست داشتن عاقلانه هست كه به يك عشق زيبايي مي بخشه و اون رو تا سرحد كمال ميرسونه.
من فقط ميخوام بدون خيالش زندگي كنم يعني اينكه وقتي كه مطالعه ميكنم يادش از جلوي چشمهام رژه نره و در كل در بازدهي فعاليتهاي روزانه من اثر منفي نذاره. فقط همين.
RE: فردي رو خيلي دوست دارم اما مي خوام با اين حس مبارزه كنم.
صنم جون فکر می کنم منظورمو درست متوجه نشدی ... توی یک رابطه که برای آشنایی رخ می ده نمی شه طرف مقابل رو ۱۰۰٪ شناخت معمولا افراد خودشونو بهتر از اون چیزی که واقعا هستن نشون میدن و تو خود واقعی فرد رو نمی بینی . می تونی از دوستانی که ازدواج کردن بپرسی واسه همینه می گن تا زیر یک سقف نری نمی تونی طرفتو بشناسی اما منظور من از بت این بود که ما یه تصوری توی ذهنمون در مورد یک فرد داریم و اینکه این تصور چقدر به واقعیت نزدیکه رو خدا می دونه ! در واقع ما اون فرد رو دوست نداریم تصوری که ازش داریم رو دوست داریم . وگرنه بت ساختن کورکورانه به اون معنایی که شما فکر می کنی منظورم نبود.
اینکه دوست داشتن شما چقدر عاقلانه هست هم بستگی به مدت آشناییتون و شناختی داره که از اون فرد داری ...
اینکه شما چطور تونستی از کسی که خارجه و کنارت نیست شناخت بدست بیاری جای صحبت داره . ما نمی دونیم آشنایی شما چطوری بوده و چه مدتی همدیگرو می شناختین که بتونیم نظری بدیم در این رابطه و کمکی بکنیم .
و اینکه چطور تونستی هفته اول خصوصیات منفی و مثبتشو لیست کنی خودش هم جای بحث داره در واقع شناخت شما بعد یک هفته از ایشون در چه حدی می تونسته باشه که بتونین اینکارو بکنین ؟ جز شناخت ظاهری چیز دیگه ای هم می تونسته باشه ؟
شناخت بدست آوردن به همین سادگی نیست ، چه بسا دو نفر یکسال هم در ارتباط باشند اما شناخت درستی از هم نداشته باشن ! این بستگی به میزان رفت و امد و خیلی چیزای دیگه داره ...
در کل از دید کسی که خارج از گود هست احتمالات رو گفتم و چه بسا اصلا در مورد شما صدق نکنه عزیزم .
موفق باشی :72:
RE: فردي رو خيلي دوست دارم اما مي خوام با اين حس مبارزه كنم.
دوباره سلام!
چون الان شارژ ندارم، نمی تونستم جوابت رو بدم عزیزم.
البته چون پیام خصوصی بوده منم نمی تونم عین جمله ات رو اینجا نقل کنم، ولی آنچه که در مورد روزی که ایشون برات مثل دیگران بشه رو گفتی، خیلی خطر ناکه:305:
اینا نظر دختریه که هم سن و سال خودته، منم مسلما دنیا رو از دریچه چشم خودم میبینم، پس هر چی اینجا میگم تمام سعی و تلاشیه که برای کسی که کمک خواسته، از دستم بر میاد.
ببین صنم جون!
محوریت زندگی یک انسان سالم (از نظر روحی) هرگز یک موجود فناپذیر نیست!!!!!
پول، علم، همسر، خانواده، دوست ، فرزند...... اینا همه متعلقات یک انسان اند.
یعنی چی؟
یعنی اینکه ثروتت، فرزندت، خانوادت همه در کنار تو معنا دارند (برای خودت) نه اینکه تو پشت سر اونها باشی، یا برعکس اونا پشت سر تو. در کنارهم!!!
اونوقت تو از کی انرژی میگیری؟ حول چی می چرخی؟
کسی که از اول و تا آخر دنیا تغییر ناپذیره، اونی که هر وقت بهش رجوع کنی سرچشمه هدایته، اونکه با آغوش باز تو رو میپذیره، ریسمانی که پاره نمیشه. ستونی که با هیچ زلزله ای فرو نمیریزه........
مسلمه که دختر عاقلی مثل تو به این آسونیا خام نمیشه!!!
و صد البته که عشق واقعی از نون شب برای یک انسان واجب تره!!!
اتفاقا من هم فرض رو بر این میذارم که ایشون پسر شایسته ای هست.
ولی خب در حال حاضر شما دو نفر نمیتونین با هم باشید درسته؟
باید یه جوری یاد ایشون کم رنگ بشه
با این دیدی که تو داری، این کار خیلی سخته!!
اینکه تصوری از زندگی بدون اون نداشته باشی.....
یه خورده بی راهه است.
یادت باشه عشق هیچ وقت جلو پیشرفت انسان ها رو نمیگیره، زندگی شونو مختل نمیکنه، استقلال آدم رو نمیگیره...
حد اقل این عشقی نیست که من میشناسم.
الآن فرصت خیلی مناسبیه که به خودت بپردازی! به صنم، به موجودیت فردیش،
من جات بودم قدر این فرصت بدست اومده رو میدونستم. بدور از غبار احساسات دوباره خودت رو تعریف کن. این برای خوشبختی در کنار مرد آرزوهات لازمه عزیزم.
اینو آویزه گوشت کن: " هیچ چیز در این دنیا همیشگی نیست به جز ذات احدیت".
تو اوج عشق و خوشبختی ممکنه عشقت رو از دست بدی. و وای به اون روزی که جانت بهش بسته باشه.
حرفام ترسناک بود نه:311:
ایشالا اون روز ها ازت دور باشه:323:، ولی تو باید برای هر نوع زندگی آماده باشی:46:
RE: فردي رو خيلي دوست دارم اما مي خوام با اين حس مبارزه كنم.
من در برابر استدلالات مليسا و دانوب تسليمم!!!:)
مليسا، آشنايي ما مال موقعي بود كه ايران بود و اينكه ميگم بعد از يك هفته ازش انتقاد كردم يعني اينكه من توي همون روزهاي اول، دو تا خصوصيت بدش رو فهميدم ( چيكار كنيم ديگه!!! ما اينيم يكم تيز تشريف داريم.:D) ولي به مرور زمان و مخصوصا در نحوه برخوردش با تنشهايي كه در زندگي براش پيش مي اومد بيشتر شناختمش. مثل همه، روزهاي شيرين و در عين حال روزهاي سختي رو هم داشتيم.
بله حرفت رو قبول دارم كه تا دو نفر زير يك سقف نرند نمي تونند همديگر رو خوب بشناسند.
دانوب گل، بابا تو كه فتوكپي برابر اصل خودمي!!! خيلي ازت خوشم اومد چون عين حرفهاي خودم رو به خودم ميزني............ عجب تفاهمي! تمام حرفهات رو قبول دارم و مهر تاييد بهش ميزنم. :73:
آره من باورهام به قول تو خيلي خطريه، شدم مثل فيلم شب هاي روشن. همون استاد دانشگاهي كه بعد از آشنايي با يه دختر منطق زندگي اش يك چرخ اساسي ميخوره.
نقل قول:
اتفاقا من هم فرض رو بر این میذارم که ایشون پسر شایسته ای هست
فرضت درسته، هرچند كه به ظاهرش اصلا نميخوره كه فرد معتقدي باشه.
ته دلش خيلي دوست داره براش صبر كنم اما هيچوقت به زبون نمي گفت. الانم اگه بهش زنگ بزنم و بگم مثلا دارم ازدواج مي كنم با كله مياد مراسم عروسي ام. شايد هم روزي اومد و من با يكي ديگه ازدواج كردم ولي طرفم اگه پسر پيغمبر هم باشه برام فرقي نمي كنه. :302:
RE: فردي رو خيلي دوست دارم اما مي خوام با اين حس مبارزه كنم.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط صنم_64
سلام fa mo مهربانم، مرسي از اين همه تمجيد و تعريف:46:
حق با شماست. من هر وقت كه سعي ميكنم براي هميشه فراموشش كنم خيلي بدتر ميشم و به شدت نااميد ميشم پس حتما تمرين ذهني كه گفتي رو انجام ميدم. ولي چرا؟ من تو همين سايت مطالب بسياري رو خوندم كه در موارد مشابه من فرد بعد از مدتي ميتونه طرف مقابل رو فراموش كنه. من هفته اول قطع ارتباطم خيلي راحت و حتي خوشحال بودم از اينكه تكليفم رو با خودم مشخص كردم ولي هر چه زمان بيشتري مي گذره انگار تازه دارم ميفهمم چي شده.
علاوه بر اون داغدار يكي از دوستان هم هستم. تا قبل از فوت دوستم فكر ميكردم كه اگه يك اتفاق بدي برايم بيفته حتما مثل يك شوك برايم خواهد بود و ميتونم به راحتي غم دوري شهروز رو تحمل كنم اما باز هم نشد.
عزيزم، من بعد از نماز پاي سجاده ام آنقدر بي صدا گريه مي كنم كه هميشه جانمازم خيس اشكه .شبيه يك آونگ شدم كه بين اميد و ياس در حركتم.
سلام نازنين عزيزم
ايشان ساكن ايران نيستند و عمرا كه خانواده من بذارند من براي زندگي برم اونجا. نمي دوني يك خواهر آتيش پاره اي داره كه فقط تو كار حسادت به تنها برادرشه. چون مطمئنه كه خواهرش سنگ انداز بسيار توانايي در روابط است و رسما خواستگاري نيومد تا خواهرش كارهاي اقامتش جور بشه واسه هميشه بره استراليا. بعد از اون ديگه به كرم و لطف خدا بستگي داره. و اينكه خانواده من چه عكس العملي نشون بدند. ( در اين مورد خيلي ترديد دارم كه برخورد پدرم چه خواهد بود)
منظورم اينكه ما فعلا رابطه مون رو قطع كرديم و قضيه از نظر من و ايشان و مادرش كه تموم نشده. اما من از آينده خبري ندارم و يه جور احساس اميد و نااميدي رو با هم دارم.
راستي در مورد دوستش اينو بگم كه دوستش بيشتر ميخواست كه من رو ببينه و از احوالم باخبر بشه. خب دوست ايشون هم سن و سالي دارند و من خلاف ادب دونستم كه بي ادبي كنم و خود ايشون سرصحبت رو باز كردند و از احوالات شهروز گفتند. چشم از اين به بعد با دوست ايشون هم صحبتي نخواهم كرد.
عزيزم، سپيده جان.
سو تفاهم شده. افسردگي من ناشي از وابستگي به ايشون نيست. دوباره تاپيكم رو بخون من هنوز هم به دنبال ازدواج براي رهايي از يك سري مشكلاتم نيستم. و هنوز هم سر تمام برنامه هام هستم و تجرد را بر يك ازدواج معمولي ترجيح ميدم. اميدوارم كه متوجه منظورم شده باشي گلم. در هر صورت از اين حرف و حديث ها پيش مياد شما بزرگواري كن و به دل نگير.:72:
بسمه تعالی
چرا شما نمیخواهید اجازه بدید بیاد خواستگاریتون؟؟فقط چون رفته خارج؟
صنم خانم، خواهر من، نکن از این کارها...!
اگر بگید ما اول میخوایم باهاتون آشنا بشیم، یا در موردتون تحقیق کنیم، بهتر از اینه که بزنید دل طرف رو بشکنید.شما دخترا چقدر قصی القلبید!!
منظورتون از یه ازدواج معمولی چیه؟
RE: فردي رو خيلي دوست دارم اما مي خوام با اين حس مبارزه كنم.
سلام دوستاي گلم، سال نو همه مبارك:72:
خب، خدا رو شكر كه تا حدي نتيجه صبرم را گرفتم. اولين روز سال بهم زنگ زد (فقط جان من رو منبر نريد كه چرا به تماسش جواب دادم.) و گفت كه تحمل اين وضعيت براش خيلي سخته و واسه هميشه مي خواد برگرده ايران. و تا آخر امسال ايران خواهد بود.
از لحاظ عاطفي خيلي بهم وابسته است و صراحتا ازم خواست كه باهاش ارتباطم رو حفظ كنم.
حالا خودم دودل شدم چون از موقعي كه بهم زنگ زده حال خودم از اين رو به اون رو شده و مثل سابق توپ انرژي شدم اما از وقتي كه اينجا عضو شدم مي بينم كه سايت همدردي كلا با ارتباط دختر و پسر قبل از ازدواج مخالفه. ولي در عين حال دوست ندارم كه با بي اعتنايي بهش و اصرار بر ادامه قطع رابطه در آينده حسرت كسي رو بخورم كه واقعا ايده آل همديگه هستيم.:43:
اين رو هم بگم كه يكي از موانع مخالفت خانواده ام كه اقامت ايشان در خارج از ايران بود برداشته شد ولي مهمترين مانع مونده.
حالا موندم مردد، برگشتش به ايران برام نشونه خوبي هست چون تا قبل از اين حاضر به برگشت نبود و اصلا صحبت از برگشتن هم نمي كرد.
:325:آيا به خاطرش ريسك ادامه ارتباط رو بپذيرم يا باز دوباره به قطع رابطه ام فكر كنم؟
اميدوارم كه پستم بي جواب نمونه.منتظرم
RE: فردي رو خيلي دوست دارم اما مي خوام با اين حس مبارزه كنم.
صنم جان
شما با قطع ارتباط و صبرتون یک نیمچه حرکتی در این فرد را موجب شده ای . پس ادامه بده .
بهتره لینکهای زیر را دقیق بخوانی ، راهنمایی های داده شده به استارتر تاپیک مناسب حال شما هم هست . بنده آنچه برای شما گفتنی دارم را در این تاپیکها به مراجع آن داده ام و همانها حرف من برای شما هم هست :
http://www.hamdardi.net/thread-21010.html
http://www.hamdardi.net/thread-21133-post-200197.html#pid200197
موفق باشی
.
RE: فردي رو خيلي دوست دارم اما مي خوام با اين حس مبارزه كنم.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط صنم_64
سلام دوستاي گلم، سال نو همه مبارك:72:
خب، خدا رو شكر كه تا حدي نتيجه صبرم را گرفتم. اولين روز سال بهم زنگ زد (فقط جان من رو منبر نريد كه چرا به تماسش جواب دادم.) و گفت كه تحمل اين وضعيت براش خيلي سخته و واسه هميشه مي خواد برگرده ايران. و تا آخر امسال ايران خواهد بود.
از لحاظ عاطفي خيلي بهم وابسته است و صراحتا ازم خواست كه باهاش ارتباطم رو حفظ كنم.
حالا خودم دودل شدم چون از موقعي كه بهم زنگ زده حال خودم از اين رو به اون رو شده و مثل سابق توپ انرژي شدم اما از وقتي كه اينجا عضو شدم مي بينم كه سايت همدردي كلا با ارتباط دختر و پسر قبل از ازدواج مخالفه. ولي در عين حال دوست ندارم كه با بي اعتنايي بهش و اصرار بر ادامه قطع رابطه در آينده حسرت كسي رو بخورم كه واقعا ايده آل همديگه هستيم.:43:
اين رو هم بگم كه يكي از موانع مخالفت خانواده ام كه اقامت ايشان در خارج از ايران بود برداشته شد ولي مهمترين مانع مونده.
حالا موندم مردد، برگشتش به ايران برام نشونه خوبي هست چون تا قبل از اين حاضر به برگشت نبود و اصلا صحبت از برگشتن هم نمي كرد.
:325:آيا به خاطرش ريسك ادامه ارتباط رو بپذيرم يا باز دوباره به قطع رابطه ام فكر كنم؟
اميدوارم كه پستم بي جواب نمونه.منتظرم
بسمه تعالي
سال نوتون كهنه!
خب تبريك ميگم:310:
ولي شما موانع رو بهش بگيد.بايد قبول كنه.اگر هم نتونه خب شما انجام وظيفه كرديد.بهش گفتيد.اين براي يه دختر سخته؟!
البته ارتباط پسر-دختر قبل از ازدواج بايد حداقل باشه.اگر بعدا بهر دليلي اين امر سر نگيره دلبستگيتون شديد نباشه بهتره
صنم خانم!
اگر من جاي ايشون بودم خيلي دلم شكسته بود بعد از قطع ارتباط و هي ميشستم فكر ميكردم آخه چرا اينطوري شده.شايدفلان طور شده، بهمان طور شده و غيره-آخه شما دخترا حرف نميزنيد!تجربش رو داشتم ميگما....!پارسال يه همچين رابطه اي با يك دختري داشتم.هي همش فكر ميكردم نكنه فلان كارم اشتباست و هي معذرت ميخواستم ازش.و اين بد ضربه اي به اعتماد به نفسم زد-چيزي كه ظاهرا اصلا در ايران لااقل مهم نيست-.
نميگم همه مردها مثل منن ولي من بعنوان يك مرد 25-6 ساله اينطوري بودم.
يكم مهربونتر بودن واقعا خرج زيادي نداره!يكم صراحت.........
RE: فردي رو خيلي دوست دارم اما مي خوام با اين حس مبارزه كنم.
من ارتباطم رو باهاش قطع كردم.
آقا سهيل من دختر قسي القلبي نيستم. وقت خداحافظي انگار قلبمون واسه هم از جا داشت در مي اومد. بميرم الهي خيلي پير و دلشكسته شده اما از من كاري ساخته نيست.
نمي دونم شايد من روزي با يكي ديگه ازدواج كردم. فقط خدا و بعد خودم در اين شرايط مي تونم به خودم كمك كنم. خيلي پسر گليه ولي ديگه نمي خوام به انتظارش باشم.
وقتي كه در اين تالار سرگذشت بقيه ارتباطها رو ميخونم خدا رو شكر مي كنم كه من هيچوقت ذره اي از اون حالات رو تجربه نكردم. تمام روابط من و شهروز :43:بر اساس احترام متقابل، اعتماد و باورهاي عميق مذهبي بود. و من الان با كوله باري از تجربه هاي جديد هستم.
RE: فردي رو خيلي دوست دارم اما مي خوام با اين حس مبارزه كنم.
بسمه تعالي
شما اصلا معلومه چت هست دختر؟!
خب ميخوايد قطع ارتباط كنيد ديگه اصلا طرفش نريد نه اينكه هي با پا پيش بكشيد با دست پس بزنيد(شايدم بر عكس گفتما)
قصيءالقلب بودن هم....به عمل كار برآيد به سخنراني نيست!
هي ميگه پسر گليه بعد ازش فاصله ميگيره و خودش و اون رو بد بخت ميكنه.
پيشنهاد ميكنم بريد پيش يه متخصص معلوم بشه درمان اين بيماري ساديسم شما چي هست.البته ميبخشيد بخاطر اين صراحت لهجم.
ميگه من عروسي معمولي نميخوام!خب راحت بگو پول نداره.چيه؟ميترسي رك بگي؟اگر اينطوريه ديگه باهاش حرف نزن.خودش يا خيلي دلش رفته براتون، ميفهمه، يا متنفر ميشه ميفهمه كه بعدها هم بخاطر پول هر كاري خواهيد كرد و پس عاشقش نبوديد و يك سري خيالاتي داريد!