ســلام...
بعد از مدتی منم اومدم البته صحبت های دوستان رو همرو خونده بودم...نمیدونم چی شد که دوباره اومدم شاید به خاطر اینه که باز دلم گرفته شاید هم بخاطر شبه...بعد از چندین ساعت کار و مشغله و روزمره گی..همچین که شب میشه و همه میرن بخوابن تازه خودت رو میبینی....میبینی که تو تاریکی دراز کشیدی...فه همه چی فکر میکنی و به هیچی فکر نمیکنی..میبینی باید چند ساعت دیگه بیدار بشی و همین قصه امروز تکرار بشه...
توی این مدت کمی بهتر بودم..عالی نبودم ولی خوب خداروشکر ..حداقل نزدیک خط تعادل بودم...توی عید چند روزی استراحت کردم...چنتایی فیلم دیدم و هیچ کدوم از کارهای دانشگاه هم انجام ندادم..کلی هم کار دارم.......
ولی بازم همون حرفای قبله..چی بگم............................................ .......
==========================
نقل قول:
چرا با پدرت صحبت نمی کنی؟یکبار امتحان کن،همین ناراحتی هات رو باهاش در میون بزار
نه نمیشه...چی بگم...من 22ساله حرفی نزدم....مطمئنا 22 سال که هیچی220 سال دیگه هم حرفی نخواهم زد...حرفی ندارم.
نقل قول:
من فکر می کنم به دلیل درگیری زیاد کاری، شما یکمی افسرده شدی...شایدعلت ناراحتی هات همین افسردگی باشه .خودت حس نمی کنی؟
راسش من قبلا اینطوری نبودم...یعنی انقدر خوب...الان خیلی خوب شده ام..منظورم اخلاق و رفتار و خیلی چیزامه...هرکسی از دور میدید منو میگفت این افسرده هم رد کرده...اما من از بچگی همین شکلی بودم.....از کلمه افسرده هم خیلی بدم میاد..اصلا خود کلمش افسردگی میاره..
=======================
نقل قول:
من فکر میکنم شما به انگیزه بیشتر از هرچیز دیگه ای نیاز داری
من برداشتم از صحبتهای شما اینه که شما تلاش و زحمت خودت رو با هدف نمیبینی
باید برای خودت انگیزه ایجاد کنی
مثلا پول جمع کردن برای خرید خونه...یا برای خرید ماشین.خیلی به درد اینده ات میخوره
برای اون دوستمونم گفتم ...من خیلی عوض ضدم..تازه شدم این...قبلا خودم رو نمیدونم چطوری باید توضیح بدم...یه آدم مُرده به تمام معنا...خیلی به هدف و انگیزه و این چیزا فکر کردم و دنبالش رفتم خیلی هم نتیجه داشته اصلا بیشتر تغییرات من بخاطر همونا بوده...الان روشن نمیدونم هدف ام چیه اما میدونم توی مسیراش ام.
نقل قول:
یک نکته دیگه که من فهمیدم احساس میکنم چون مشکلی نداری داری دنبال ایجاد مشکل برای خودت میگردی
منم خودم بعضی وقتا مثل شما میشم
زمانایی که همه چیم خوبه..با همسرم دعوا نکردم...خونه ارومه...غذایی که پختم خوب بوده...صبحش گردش بودم...خلاصه هر کاری رو که باید انجام میدادم دادم
اما نمیدونم چرا دنبال بهانه میگردم !!
نه نه اصلا اینطوری نیست..متوجه هستم شما چی میگی..به نه اصلا این شکل نیست..
نقل قول:
نمیدونم چقدر اهل نمازی ولی اینجور مواقع دو رکعت نماز بخون
خیلی خیلی سبکت میکنه
از دوران قبل از بلوغ نماز میخوندم..فکر میکنم 12 اینا بود..اما نمیدونم چرا میخوندم...و میدونمم نمیتونم نخونم..عادت نشده برام...اگه نخونم عذاب وجدان میگیرم...ولی تاحالا نشده بگم نماز خوندم سبک شدم.
سلامت باشی ..همچنین.