-
RE: خودكشي
ستاره خانم . . . ستاره خانم . . . . فروید به مرگ طبیعی از دنیا رفته است ها!!حواستان باشد . . .
زندگی نامه فروید
زیگموند فروید (به انگلیسی: Sigmund Freud) (۶ مه ۱۸۵۶ - ۲۳ سپتامبر ۱۹۳۹)، پایه گذار علم روانشناسی نوین زادهٔ شهر پریبور در جمهوری چک کنونی و امپراتوری اتریش پیشین است.
او در ابتدا یک متخصص اعصاب بود. وی مدرسهٔ روانکاوی را بر مبنای نظریاتش بنیان گذاشت، که بسیاری از رفتارهای انسان تحت تأثیر انگیزههای ضمیر ناخودآگاه است؛ که افکار و خاطرات بخصوص ضمیر ناخودآگاه، بویژه از نوع جنسی و پرخاشگرانه، ریشهٔ اختلالات روانی هستند، و اینگونه اختلالات روانی میتوانند با تبدیل افکار و خاطرات ناخودآگاه به آگاهی از طریق معالجات روانکاوانه، درمان شوند. برخی از کتابهای وی به فارسی ترجمه شدهاند. از جمله آنها میتوان به کتاب تمدن و گلهمندان از آن اشاره کرد که تحت عنوان «فرهنگ و ناخوشایندیهای آن» توسط امید مهرگان از آلمانی به فارسی برگردانده شده است.
وی به همراه آلبرت انیشتین، مارتین بوبر و حاییم وایزمن از موسسان و اعضای اولین هیئت علمی دانشگاه عبری اورشلیم بود.[۱]
وی یک یهودی اشکنازی بود. با روی کار آمدن نازیها وی در ۱۹۳۸ اتریش را ترک کرد و به اسرائیل رفت. وی پس از مدتی به بریتانیا عزیمت کرد و در همانجا به دلیل ابتلا به سرطان فک درگذشت.
-
RE: خودكشي
شايد بنده خدا از بس فك مي زده جان به جان آفرين تسليم كردهhttp://www.getsmile.com/emoticons/sm.../cleverman.gif خدا همه اسيران خاك رو بيامرزه انشاءالله..http://www.getsmile.com/emoticons/fu...29/praying.gif.. ( شوخي بود طرفداران حقوق بشر يه وقت نيان بندازنمون زندونhttp://www.getsmile.com/emoticons/sm...3/0/maniac.gif )
-
RE: خودكشي
خدمتتون عرض کنم که جناب فروید سرطان داشت ولی در هنگامی که در بیمارستان بستری بود به درخواست خودش بوسیله سرنگ هوا مرد.
-
RE: خودكشي
به دلایلی از گفتن این مسئله خودداری می شود.
-
RE: خودكشي
حالا می خوام براتون یه لیست از آدمهایی که خودکشی کردند بگم.
ناپلئون بناپارت - آدولف هیتلر - زیگموند فروید - مرلین مونرو - کاپیتان آهب - هرمن ملویل - لیندون جانسون - جیم جونز - مارتا گراهام - وینسنت ونگوگ(شخصیت مورد علاقه من) - و ریچارد فینمن-
وحشتناکه نه؟فکر می کردید این همه آدم کله گنده:303: خودکشی کرده باشند؟:162:
-
RE: خودكشي
تجربه تجربه است بايد گفت ولي آنچه كه من به سر خودم آوردم خنده دار است يه وقت گريه مريه نكنيد
صبح وقتي به مدرسه رسيدم خبر دار شدم كه سينمائي در لاله زار فيلمي را كه آرزو داشتم ببينم گذاشته است و آخرين شب آن هم مي باشد پس تصميم گرفتم همان صبح بروم و آن را ديده بر گردم ولي مشكل پولي داشتم در جيبم فقط 6 ريال پول بود و بليط سينما به تنهائي 15 ريال بود خوب 4 ريال هم بايد براي اتوبوس جمعا بايد حد اقل 20 ريال داسته باشم ولي خوب بالاخره پول را از اين دو زار و از آن پنزار جور كردم و جيم زدم سوار اتوبوس شدم و توپخانه پياده شدم و اول لاله زار بليط را گرفتم و رفتم داخل سالن فيلم شروع شده بودو من كور مال كورمال رفتم و گوشه اي نشستم وسط هاي فيلم برق رفت و ما همه منتظر شديم تا بر ق آمد و سرتان را درد نياورم تا فيلم را كامل نبينم نرفتم و وقتي از سينما بيرون آمدم ساعت از 12 گذ شته بود و با سرعت خودم را به اتوبوس رسانيدم تا سوار بشوم و سريع به خانه برسم كه گندش بالا نيايد وقتي به خانه رسيدم ديدم برادرانم همه بدنبال من رفته اند مات و متحير كه چه جوابي به آنها بدهم كه سر رسيدند و من هم بدروغ گفتم امتحان داشتيم و دير شد و چشمتان روز بد نبيند كتك كاري عادي شروع شدو تا دلتان بخواهد سه برادر كتك مفصلي به من زدند و مرا در داخل آشپزخانه حبس كردند و مشغول نهار خوردن شدند من هم كه لجم گرفته بود در آشپزخانه شيشه كارپل كه براي جشره كشي بكار مي رفت بر داشتم و مقداري از آن را داخل ظرفشوئي خالي كردم و مقداري هم به لب و دهانم زدم البته كم كه ضرري نداشته باشد و بقيه را هم زدم زمين و شيشه را شكستم و خودم هم به زمين افتادم خواهرم كه با بچه هايش به منزل ما آمده بودند صداي شكستن شيشه را شنيد و فرياد زد و به صداي او درب آشپزخانه را باز كردند و من را روي زمين كشف نمودند برادر بزرگم آن موقع يك فولكس قراضه داشت با شوهر خواهرم مرا روي صندلي عقب سوار كردند و گاز ماشين را گرفتند كه به بيمارستان برسانند برادرم مرتب به شوهر خواهر م مي گفت بزن نزار بخوابه و من زود چشمامو باز مي كردم كه نزند سر چهار راه ولي عصر سپه برادرم بوق ممتد ميزد و پاسبان راهنمائي عصباني شده بود ولي با ديدن اينكه مريض هست ماشين هاي ديگر را نگه داشت و ما را راه انداخت به بيمارستان سينا رسيديم و برادرم اتومبيل را رها كرده و رفت كه برانكارد بياورد ولي به او گفته شدكه بايد به بيمارستان لقمان الدوله برويم كه راه افتاديم و برادرم مرتب فحش ميداد به بيمارستان لقمان الدوله رسيديم و مرا بردند و مقدار زيادي پرمنگنات با يك لوله لاستيكي به معده ام ريختند و شستشو دادند و تمام شد دكتر به برادرم گفت كه برود و دو شيشه شير پاستوريزه خريداري كرده و زود بيايد وقتي شير ها را آوردند به من گفت شير ها را سر بكشم وقتي هر دو شير را مثل شير سر كشيدم دكتر تعجب كردو همه را بيرون كردو از من پرسيد كلك زدي من هم با سر اشاره كردم كه آره و او هم گفت كه ديگر اين كار را نكني ها به او قول دادم و برادرم را صدا كرد كه من را ببرند و دستور داد آب جوجه و آب ميوه بدهيد در همين حال خبر نگار روزنامه كيهان سر رسيد و شروع كرد عكس گرفتن از من و شلوغ كاري در آورد كه بيا و ببين از برادرم اصرار و از او انكار بالاخره راضي شد 50 تومان گرفته و از خر شيطان پائين بيايد و خبر را درج نكند دو باره سوار ماشين شديم و برادرم اين بار با احتياط شروع كرد به نصيحت كردن و به خانه رسيديم زن عمو يم با شنيدن خبر آمده بود و خلاصه به خير گذشت
-
RE: خودكشي
ستاره،متأسفانه شما اشتباهی را با داستانی دیگر لاپوشانی می کنید.فروید به مرگ طبیعی و نه خودکشی بر اثر سرطان فک درگذشته است.
-
RE: خودكشي
سلام دوستان
از تمامي راهنمايي ها،تجربه ها و جملات زيبايتان ممنونم. من هر چقدر با اين خانم صحبت مي كردم قبول نمي كرد. باز رحف خودش را مي زند. تمامي نوشته هاي شما دوستان را برايش پرينت گرفته ام و قصد دارم به ايشان نشان دهم تا ببيند كه نظر ديگران چيست،بلكه در روحيه خسته و شكسته او تأثيرگذار باشد.
باز هم از همدردي شما دوستان همدردي ممنونم. شايد جملات شما جان يك انسان و يا يك زندگي را نجات دهد.
-
RE: خودكشي
سلام
بعضی وقتا خیلی دوست دارم بمیرم یعنی مرگو به زندگی ترجیح میدم همین الان هم همین طور هستم اما فکر خودکشی هیچ وقت بسرم نزده شاید چون ازروز اول تو گوشم خوندن گناه کبیراست شاید چون از مرگ میترسم شاید چون به روز قیامت اعتقاد دارم
کسانی که خودکشی میکنند جنون انی میگیرند تو اون لحظه عقل درستی ندارند
-
RE: خودكشي
سلام بچه ها
میخواستم از یکی از شخصیتای مورد علاقه ی خودم بگم که مرتبط با این موضوعه .
اون شخصیت متفکر که لنگه اش به شدت نایاب شد ه دکتر علی شریعتی .
ایشون 2 بار در دوره ی جوانی اقدام به خودکشی کرد .در مورد از جزییات کم وکیفش خیلی اگاه نیستم اما میدونم که راه جدا شدنش از اون بیراه. عشق و دلبستگیه شدیدش به مولانا و علاقه ی وافرش به این روح بزرگ بوده.
البته از بقیه زندگیش تقریبا آگاهیم که بعدها تبدیل به روشن ترین و متعهد ترین مذهبی روزگار ش میشه.
به نظر من یه آدم عاشق(چه زمینی چه...) هیچ وقت نمیتونه وجودشو نابود کنه چون دیگه اون وجود متعلق به خود تنهاش نیست بلکه...