RE: توقعات من از همسرم در این دوران و بی توجهی او
سلام صحرا جان
انشالله حالت خوبه؟
عزيزم گفتي راه حل گفتي همدردي نميخواي ميتونم حالتو بفهمم واقعا شوهرت نياز به يسري اموزشها داره بالاخره بايد شرايط روحي وجسمي تورا درك كنه يكي بايد باهاش صحبت كنه يكي كه روش نفوذ داره يادمه زماني كه زن برادر من باردار بود مادرم چقدر به برادرم ميگفت اينكارو بكن اونكارو نكن اينجوري باش اونجوري نباش وبرادرمو اموزش ميداد كه زن باردارشو درك كنه ، بنظرم توهم بايد بگردي دنبال يه همچين شخصي تو خونوادتون كسي كه شوهرت هم براش ارزش واحترام قائله هم خود طرف دلسوز زندگيتونه .
يكارايي را هم خودت بكن كه شوهرت مجبور به انجام بشه مثلا واسش ليست خوراكيها كه دوست داري بنويس وبا لحن خواهش البته قاطعانه ازش بخواه امروز برات بخره ببين بعضي مردا اينجورين بايد ازشون خواسته بشه خودشون به عقلشون نميرسه يكارايي را بايد بكنند. پس توهم درخواستهات را واضح وشفاف بزبون بيار وبهش بفهمون وظيفه داره انجام بده البته خب تو دختر عاقلي هستي نكنه زياده روي كني ازاون ور بوم بيفتيا :shy:
اينا نظر شخصي من بود
RE: توقعات من از همسرم در این دوران و بی توجهی او
ابتسام عزیز ممنون از جوابت
ولی متاسفانه هیچ کس نمیشینه به همسرم چیزی بگه غیر تاییدش کسی کاری نمیکنه . خانواده منم احترام نگه میدارن چیزی نمی گن :316:
بالهای صداقت عزیزم
مرسی از پاسخ هات واقعا" حال کردم :46: و همه سعیم میکنم اینجوری به داستان نگاه کنم ازین به بعد
ولی تکلیف من چیه که مثل شما اینقدر نمیتونم خوددار باشم ؟؟؟؟ یعنی خیلی خودداری میکنم ولی یه جایی که قاطی میکنم چنان برخوردی میکنم و حرف هایی نثارش میکنم که از 1000 بار دعوا بدتر میشه
بالهای صداقت مساله اینجاست که مشکل همسرم نوع درخواست من نیست . مشکل اینجاست که تو همه مسایل خودخواهه یعنی اولویت اول خودش هست . خوب منم میدونم حال نمیکنه بره خرید ازین کارا بدش میاد دوست داره بره یه مغازه نزدیک قد مصرف 1 سال بخره بیاد . خوب حالا وقتی مجبور میشه یکم راهش دورتر کنه و بره بگرده مثلا" بره 5 تا خیابون اونور تر این براش میشه یه پروژه که باید از 100 هفته قبل برنامه ریزی کنه و اخرشم بپیچونه و انجام نده ( کلا" دلش نمیخواد خدایی نکرده یکم به زحمت بی افته ) بی انصافی نمیکنم خیلی کارهای بی زحمت دیگرو انجام میده .خوب حالا اگه همین درخواست من براش ایجاد زحمت زیادی نکنه به سرعت عملیش میکنه
(((((ای خدا !
لیلی زن بود یا مرد
تو که می گی بوست می کنه ، قربون صدقه ات میره ، برات شیرموز می گیره ، غذا گرم کرده ، رفته تنهایی برات خرید کرده ( حالا باب میل تو نبوده ، ولی به دلیل خاطر ِعزیزِ تو که بوده ...)))))
خوب من نیازم این کارا نیست فقط انتظار دارم که وقتی بابت یه مساله ای ناراحتم میکنه یا کوتاهی میکنه نذاره چندروز ازون مساله بگذره بعد که نیازم به اون کار رفع شد با یه بوس و ببخشید سرو ته همه چیو هم بیاره این کارش واقعا" تکراریه و دیگه هیچ لذتی ازین ابراز احساساتش نمی برم
راستی تا میایین تو تاپیکم ازتون یه کمکی هم میخوام
لطفا" راجع به روابط دوران بارداری راهنماییم کنید چون من احساس هیچ نیازی ندارم و به طرقی هم که میتونم سعی میکنم همسرم نیازش بر طرف بشه ولی واقعا" برام سوال شده چرا ادمی که قبلا" ماهی یک بارم تقاضای رابطه نداشت حالا مرتب نیاز داره؟؟؟؟!!!!. راجع به نشستن نصفه شبش پای کانالای ... چیکار کنم ؟؟؟
راستش چند تا مشکل دارم که خواهش میکنم تک به تک راهنماییم کنید
RE: توقعات من از همسرم در این دوران و بی توجهی او
عزیز جون فکر نکن منم مادرزادی ، خوددار بودم !!! :58:
اگرچه صفت کمال گرایی انسان ، ما را وا می دارد که به سمت بهترین ها برویم ، اما همین که متوجه شدم که این بی صبری من شده مشکل زندگی ، دنبال درمان رفتم
امروز با یقین می گویم نسبت به دو سال پیش صبورتر شده ام ، اما هرچقدر بیشتر صبوری را بیاموزیم موفق تر می شویم
گفتی حرفهایی نثارش می کنی که از 1000 تا .. بدتر هست
مواظب باش ، خیلی زیاد هم از این به بعد دقت کن ،
خصوصیات اکثر مردها اینگونه هست که در این مواقع فقط گوش می کنند و بدون عکس العمل ، اما این حرف ها میره توی اعماق وجودشون ثبت میشه ، و باعث میشه که بعدها بازخورد مناسبی نگیری !
میگی توی همه مسائل خودخواهه ، تازه متوجه این قضیه شدی؟!
مردها خودخواهند دیگه !!! مردی گفتند ، زنی گفتند
این خودخواهیشون از روزی که زنشون میشی شروع میشه تا قیام قیامت ، همون جوری که زنشون رو فقط و فقط واسه خودشون می خواهند ( مثلا زنشون اون مدل مو را داشته باشه که می پسندند، اون عطری رو بزنه که شوهر دوست داره ، اون غذا را بپزه که شوهر می خواد ، زن الان بیاد کنارش بشینه - حالا زن بنده خدا 100 تا کار داره ها ، اما میگه ول کن بیا پیشم بشین و .... )، برو تا ته داستان که چقدر خودخواهند
ولی از طرفی هم اونقدر زنشون رو دوست دارند که نمی تونند ببینند که زنشون اذیت میشه
ولی متوجه نمی شوند که ما زنها از چی ناراحت و اذیت می شویم ، البته کسی نبوده به این طفلکی ها یاد بده زن داری چگونه هست ! :316:
گفتی نیازت بوس وبغل و اینها نیست
خوب خیلی قشنگ با زبونی که مار رو از سوراخ بکشی بیرون بهش بگو
شما: عزیزم ، عشق من دلم می خواد باهات حرف بزنم
همسرت: خوب بگو
شما: یه وقتی می خوام که حواست به من باشه
همسرت: (درحال تماشای تلویزیون ) حواسم به تو هست ، بگو
شما: می دونم شش دونگ حواست به من هست ، ولی این فیلمش قشنگه تموم شد بهت مگم ، چایی می خوری برات بیارم
ببین ، اینجا شما ظریف متوجه شدی که شوهرت حواسش توی تلویزیون دیدن هست ، پس دنبال یه فرصت مناسب بکرد و بعد بگو: عشق من ، بیا سرت رو بذار روی پام تا موهات رو ناز کنم ، و بعد کم کم بهش بگو
خیلی خیلی ازت ممنونم که اینقدر به من عشق می ورزی ، اونقدر خوشحال می شوم ، ناغافل بغلم می کنی ، بوسم می کنی
وای اون شبی که واسم شیرموز درست کردی چه کیفی کردم و ....( هندوانه بذار زیر بغلش ) ====این روش یعنی قدردانی کردن از شوهر و باعث میشه در این خصوص تشویق بشه تا بیشتر انجام بده و نیز زمینه مساعد میشه برای گفتن نیاز اصلی شما
گام دوم)
عشق خوشگلم ، یه درخواستی ازت دارم .... سکوت
همسرت: چی می خوای خانومم
شما: میدونی چیه ، یه وقت هایی ناراحتی که ایجاد میشه ، دلخوری که پیش میاد ، روی هم توی دلم جمع میشه ، خیلی تحملش برام سخت میشه ... آخه میدونی ما زنها همون قدر که زود رنج هستیم ، همون جور هم زود از دلمون در می آید ولی این تو هستی که میتونه از توی دلم در بیاره ، فقط و فقط تو
الان که دارم بهت می گم نمی دونی چه باری از روی دوشم برداشته شد ، چقدر خوبه که من تو رو دارم ، چقدر خوشحالم که تو هستی ، که فلان کار رو می کنی ( کاری رو که انجام نداده بود رو بگو ) مثلا چقدر خوبه که تو هستی و وقت میذاری بریم باهم خرید
همسرت: مگه تا حالا اینجوری نبوده
شما: چرا بوده ، ولی اون روز که قرار بود بریم بیرون، تو گفتی زور بریم و برگردیم تا تلویزیون ببینم ، دلم گرفت ، آخه من چند روز منتظر بودم برنامه ات جور بشه که با تو برم خرید ، میدونم تو هم دوست داری که با هم باشیم ، اما وقتی اون جوری گفتی ، احساس کردم برنامه ی تلویزیونی ات واجب تر از نیاز و این همه منتظر بودن من هست ، واسه همین غصه دار شدم ، این غصه همین جوری مونده بود توی دلم ، الان که گفتم یه کم آروم شدم
شوهرت: من که گفتم ببخشید ، چرا کشش میدی
شما: من کشش دادم قربونت بشم، من که عاشقتم ، من که واست می میرم ، دارم اینها رو می گم که رابطه مون بهتر بشه ، دارم نیازم رو بهت می گم که همون موقع از دلم در بیاری نه چند روز بعد ، آخه به غیر ار تو مگه کی میتونه منو خوشحال کنه جیگرم ، همین
================
صحرا پستم طولانی میشه
اما فقط بدون که با اومدن بچه وظیفه شما سخت تر میشه ( از همین الان کم کم خودت رو برای دوران زایمان ، افسردگی بعد از اون آماده کن که کمتر آسیب ببینی این یعنی خودت را دوست داشته باشی و انتظار نداشته باشی همسرت اون دوران را درک کنه ، چون تا به حال هیچ مردی زایمان نکرده بفهمه نیاز یک زن چیست و با گفتن ما هم باز هم نخواهند فهمید ، اما سعی همسرت رو در این خصوص ببین و ارزش بده) ، همون طور که گفتم مردها با خودخواهی شون ، فکر می کنند که بچه زنشون رو ازشون گرفته ، حالا فهمیدی چرا بیشتر از قبل رابطه می خواد
اگه فیلم تماشا میکنه، تو رو می خواد که بهش بیشتر توجه کنی ، نه اینکه توی اون فیلم چیز خاصی باشه
هر موقع دیدی که داره فیلم نگاه می کنه بهش بگو ، عزیزم چرا فیلم می بینی ، بیا توی واقعیت خودم برات اجرا کنم
RE: توقعات من از همسرم در این دوران و بی توجهی او
بالهای صداقت عزیزم
ممنون از اینکه برام وقت میذارید و با این دقت به پست هام پاسخ میدید
وقتی این پست خوندم خیلی خیلی حالم بهتر شد راست میگی خیلی بهتر بود نحوه برخوردم یه جور دیگه میشد ونشب
باید خیلی مراقب حرف هام تو ناراحتی باشم چون کاملا" میفهمم که لهش میکنم میفهمم وقتی قهریم چجوری میره تو لاک خودش
حتما" این سناریو که گفتیرو انجام میدم و نتیجش میام میگم
راجع به روابطمون هم اخه اون عاشق بچس نمیدونی چه ذوقی داره با این حال فکر میکنه بچه جاش میگیره ؟؟؟؟
مشکلات دیگه ای هم هست که بعد حل این مشکل میام میگم و ازتون راهنمایی میگیرم
بازم ممنون :43::72:
RE: توقعات من از همسرم در این دوران و بی توجهی او
دیشب سعی کردم این قهر چندروزرو تموم کنم
همسرمم خیلی زود استقبال کرد و تموم شد
تا اخر شب که رفتیم بخوابیم و شروع کرد از برنامه جدیدش واسه کار صحبت کرد منم خیلی سعی کردم اعتبار هم سازی کنم و بعد ازش خواهش کردم این فکرش به عنوان یه کار پاروقت انجام بده یهو دادو بیداد کرد که اره اصلا" بی کار میمونم توام برو فکراتو بکن شرایط همینه برو تصمیمت بگیر 1سال دیگه هم بلاتکلیفی اصلا" بتو ربطی نداره من دارم پول حلال در میارم توام تو رفاهی . اره اصلا" تو شرایط درک نمیکنی و .... یه عالمه حرف های دیگه
خیلی حرف هاش برام سنگین بود بلند شدم اومدم تو اتاق یک عالمه نشستم گریه کردم باز یاد پارسال افتادم همین موقع ها بود میخواستیم جدا شیم خیلی خاطرات بدی بود ....
بعد 1 ساع اومد که فدات شم گریه داری میکنحری اصلا" غلط کردم ببخشید و ... ولی مگه از دلم پاک میشه حرف هاش بسختی خودم کنترل کردم که یه وقت بچه اذیت نشه
رفتیم بخوابیم اول میگه ببخشید بعد که گفتم یه عالمه حرف ها رو دلم مونده گفت منم خیلی چیزا تو دلم هرکدوم اون یکیرو مقصر مشکلات میدونیم . بهم گفت الان فکر نکن بذار نینی بدنیا بیاد هرچی می خوای اون موقع داد و فریاد کن سرم خودت خالی کن ( نمی فهمه دارم از غصه خفه میشم هر روز یه خاطره به خاطرات بدم اضافه میشه )
اخر سر گفت ازت دلگیر شدم من مگه چیکارت کردم حالا بهت گفتم بیرون رفتیم باید زود بیایم خوب یکم از سیاست های زنونت استفاده کن که بریم بیرون !!!!! منم ناراحت شدم گفتم خوشت میاد من عز و التماس کنم ؟؟؟ خوب باید میومدی بیرون یعنی فیلمت مهمتر از من بود ؟؟؟ هیچ جوابی ناشت فقط قربون صدقه هی میرفت که خوب میریم باهم خرید این که قهر نداشته ناراحتی نداشته اخه .بعد یه منم از حرف های بالهای صداقت استفاده کردم و فتم دوست داشتم تو همراهیم میکردیو و ... . بد یهو گفت اره من باید همراهیت کنم درکت کنم با خانوادت بیام برم ولی تو نیای من نباید ناراحت شم ولی تو حق داری ناراحت بشی ....
خلاصه خوابیدم ولی یه عالمه مشکل از گذشته هست که حل نشده هی میونه حاضرم نیست بشینه مطرحش کنیم فقط میگه باید درسی بشه که اینده تکرار نکنیم ولی همیشه هم تکرار میشه !!!!!!!! چی کار کنم ؟ اون رو دلش مونده که من با خانوادش نمیرم ولی بخدا اگه حرف هایی که اونا پشتم گفتن اگه خانواده من میگفتن تا ابد نیگاشونم نمی کرد اگه خانواده من میشستن من و زور میکردن واسه طلاق اون الان میومد تو خانوادم ؟؟؟؟ من مادرشو عین مادرم میدونستم خدا خودش شاهد کمترین بیاحترامیو بی محبتی نکردم ولی سر دعوای من با پسرش باید بیاد وسط؟؟؟؟ اصلا" به اون چه ربطی داشته ؟؟؟؟ نمیخوام بدون اینکه حرف هام بزنم باهاشون ارتباطم دوباره شروع شه در عین حالم میدونم درست نیست دیگه باید این داستان تموم کنم ولی واقعا" عزا گرفتم واسه عید چی کار کنم؟؟؟ اگه برم نمیتونم حرف هایی که باید و بهشون بزنم اگه نرم یه جور لطفا" بگید چیکار کنم هم شوهرم بفهمه هم خانوادش
RE: توقعات من از همسرم در این دوران و بی توجهی او
سلام صحرا
بزرگترین اشتباه زندگیتو داری می کنی و اونم با کینه زندگی کردنه
ببین همسر من خیلی آدم کینه ای هستش و همیشه تو دعواهامون از من کینه به دل می گیره و کینه رو کینه می ذاره
و این باعث میشه همیشه محبتش به من پاک و بی ریا نباشه و من همیشه وقتی بهم محبت می کنه می فهمم که یه جای کار داره میلنگه که به دل من نمی شینه
ببین کینه باعث میشه محبتت به همسرت از ته دلت نباشه و به دل اونم نشینه
چرا با مادر همسرت نمیری بشینی و حرف بزنی
چرا اینقدر خودتو اذیت می کنی؟
کینه اول خود آدمو از بین می بره