RE: تجربه هاي متاهلين تالار در مورد انتخاب و معيار و طريقه سنجش معيارها در زمان ازدواج
یکی از خواستگارهام مراحل اولیه شناخت را به دست اورده بودیم .همه چیز خوب به نظر می رسید اما احساس می کردم یه جای کار اشکال داره .
با کسب اجازه از خانواده ها قرار شد که من و ایشون با هم بیرون بریم .
نکاتی که از بیرون رفتن با ایشون متوجه شدم :
ایشون به عنوان یک مرد هیچ برنامه ریزی برای اینکه کجا بریم نداشت وخیلی منفعل عمل می کرد.
بعد از اینکه من لابی یک هتل را پیشنهاد دادم این من بودم که باید جای نشستن را مشخص می کردم و یا اینکه من باید با گارسون صحبت می کردم چون ایشون سکوت کرده بودند.روابط اجتماعی پایین
در همون جلسه اول که بیرون رفتیم خواستند که از مبایلشون از من عکس بگیرند در حالی که من هنوز به ایشان جواب بله نداده بودم.عجول ومحق
ایشون نسبت به ظاهر من خیلی اظهار نظر میکردند وحتی نسبت به ظاهر دیگران هم اظهار نظر می کردند که نگاه کن این خانم چقدر چاق هست من خوشم نمی یاد .ظاهر بین وگستاخ و خود شیفته
همین نشونه ها باعث شد که بدون هیچ فکر کردنی همون شب وقتی برگشتم بهشون برخلاف نظر مثبت خانواده ها جواب منفی بدم .
RE: تجربه هاي متاهلين تالار در مورد انتخاب و معيار و طريقه سنجش معيارها در زمان ازدواج
تجربه مثبت 3:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط baby
اول یه نکته:
معیارها برای فرد باید مشخص ، عینی و اولویت بندی شده باشند. معیارهای اصلی (در نبود این معیار دیگه فرد جلوتر نمیره و این گزینه حذف میشه) و فرعی تعیین شده و حتما روی کاغذ نوشته شوند.
در روز خواستگاری ، تمام موارد و نکات ریز می تونه نشانه هائی برای کمک به انتخاب صحیح باشه. از محل سکونت گرفته ، تابلوها ، دکوراسیون منزل و...... تا نحوه صحبت پدر ومادر با همدیگه ، پدر و مادر با عروس (داماد) و خانواده با همدیگه ... حتی مواردی که در حد فیلم بازی کردنا باشه و...
حالا تجربه :
در خصوص هم کفو بودن از لحاظ فرهنگی:
برا خواستگاری رفته بودیم ، پدر دختر محترمانه همسرش رو صدا نمی زد ، در خطابها به اون بی احترامی هم نمی کرد اما اونجور که شایسته بود جلوی ما احترام خانواده اش رو نگه نمی داشت ، حتی دخترش رو هم با ....خانم نمی گفت. این نشانه ای برا من بود که بیشتر دقت کنیم روی فرهنگ خانوادگیشون و بعد از بررسی بیشتر تونستیم تصمیم خوبی بگیریم.
در خصوص هم کفوی از لحاظ اعتقادی: (ملاک من غیر از شیعه بودن ، توجه ویژه به امام زمان هم بود)
روزی که خونه همسرم اینا برا خواستگاری رفته بودیم ، چند تابلو در این خصوص جلب توجه می کرد (یه اللهم کن لولیک ، یه عکس گل نرگس با یه بیت شعر زیبا درخصوص حضرت مهدی) اینا نشانه بود ، با بررسی بیشتر معلوم شد جای خوبی اومدیم والانه همگام با هم برای زنده نگه داشتن نام اماممون تلاش می کنیم الحمدلله
دقت کنید میگم نشانه ونه ملاک !
موضوعات/ نشانه های مطرح شده نیاز به بررسی بیشتر داره تا بشه ملاک تصمیم گیری.
یادمه برا اینکه بررسی کنم که آیا همسرم آینده ام همراه است یا خیر ، یکی از ملاکهام این بود که مثلا در حین خرید و یا قدم زدن به بهانه بستن بند کفشم می نشستم اگه دختر خانوم وایمیساد و منتظر می موند تا بند کفشم رو ببندم اون رو همراه می دونستم واگه می رفت اونور تر و ویترین مغازه ها رو نگاه می کرد کمتر و اگه اصلا متوجه نشستن من نمی شد که دیگه ....
در مجموع نه خوشم میومد کسی ازم مستقیما سوالی رو بپرسه (که مثلا خسیسی یا دست و دلباز) و نه خودم مستقیما سوال می پرسدم ، و سعی می کردم لابلای حرف زدنهای معمول به جوابهام برسم.
اگه هم سوالی بود غیر مستقیم و با "نظر شما راجع به ...."
تجربه مثبت 4:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بی نهایت
یکی از خواستگارهام مراحل اولیه شناخت را به دست اورده بودیم .همه چیز خوب به نظر می رسید اما احساس می کردم یه جای کار اشکال داره .
با کسب اجازه از خانواده ها قرار شد که من و ایشون با هم بیرون بریم .
نکاتی که از بیرون رفتن با ایشون متوجه شدم :
ایشون به عنوان یک مرد هیچ برنامه ریزی برای اینکه کجا بریم نداشت وخیلی منفعل عمل می کرد.
بعد از اینکه من لابی یک هتل را پیشنهاد دادم این من بودم که باید جای نشستن را مشخص می کردم و یا اینکه من باید با گارسون صحبت می کردم چون ایشون سکوت کرده بودند.روابط اجتماعی پایین
در همون جلسه اول که بیرون رفتیم خواستند که از مبایلشون از من عکس بگیرند در حالی که من هنوز به ایشان جواب بله نداده بودم.عجول ومحق
ایشون نسبت به ظاهر من خیلی اظهار نظر میکردند وحتی نسبت به ظاهر دیگران هم اظهار نظر می کردند که نگاه کن این خانم چقدر چاق هست من خوشم نمی یاد .ظاهر بین وگستاخ و خود شیفته
همین نشونه ها باعث شد که بدون هیچ فکر کردنی همون شب وقتی برگشتم بهشون برخلاف نظر مثبت خانواده ها جواب منفی بدم .
نتيجه ميگيريم خانم بي نهايت و آقاي بي بي هر دو با توجه به نشانه ها و بررسي رفتار فرد در يك موقعيت خاص ، تصميم گيري كرده اند.
به نظر من اين نوع محك زدن بهترين نوع شناخت ميتونه باشه .به هر كدوم از اين عزيزان 1 رتبه تعلق ميگيره
RE: تجربه هاي متاهلين تالار در مورد انتخاب و معيار و طريقه سنجش معيارها در زمان ازدواج
من با خواستگارم به توافقاتی رسیده بودیم. ایشون از من پرسیدند که آیا من شرطی برای عقد دارم. من هم گفتم بله شرط ادامه تحصیل . ایشون در جواب گفتند درسته ما با هم ادامه تحصیل میدهیم.
اما زمان نوشتن عقد که شد ایشون گفتند من این شرط رو امضاء نمی کنم و من ازاول گفتم با هم ادامه تحصیل میدهیم، آگر توانستیم با هم قبول شویم.
نکته اینکه به تک تک صحبتهای خواستگارتون دقت کنید و جای ابهامی نگذارید باقی بماند و لطفا در صحبتهای خواستگاری گنگ صحبت نکنید. صریح خواستتون رو بگید (مشکل خواستگار من).
RE: تجربه هاي متاهلين تالار در مورد انتخاب و معيار و طريقه سنجش معيارها در زمان ازدواج
تجربه مثبت 5:
بيان درخواستهاي خود به صورت جراتمندانه.
با اين عمل خواستگار ميتوان متوجه شد ايشان به حرفاشون پايبند نبودن. ماندن بر سر عهد و پيمان و وفاي به عهد از مهم ترين خصوصيات است كه معيار خود من بود
RE: تجربه هاي متاهلين تالار در مورد انتخاب و معيار و طريقه سنجش معيارها در زمان ازدواج
سلامی مجدد
یادم افتاد که یه مساله مهمی رو هم که ما با هم توافق کرده بودیم و البته از طرف همسرم می نویسم :
همسرم پیشنهاد صداقت را دادند و از من خواستند که در تمام مراحل زندگی چه تلخ و چه شیرین با هم صادق باشیم و من هم به ایشان قول دادم و اینکه گفتم من همیشه در زندگیه مجردیم هم با خانواده ام صادق بودم ولی برای اینکه شما را هم خاطر جمع کنم قول می دهم. ولی این مساله شاید زمانبر باشد. تا شما به من یقین پیدا کنید و جالب بود که خود ایشان هم به من همچین قولی را دادند و خدا را شکر که زندگیمان را بر پایه صداقت ساختیم وهمیشه هم موفق بودیم.:72:
RE: تجربه هاي متاهلين تالار در مورد انتخاب و معيار و طريقه سنجش معيارها در زمان ازدواج
برای من خیلی مهمه که آدم با عرضه ای باشه و روی پای خودش باشه.
یکی از خواستگارها سه سال بود تهران درس میخوند. پرسیدم حتما همه جای تهران رو بلدید دیگه؟
گفت نه فقط همون مسیر دانشگاه تا خوابگاه و جاهایی که نیاز به کتاب و اینجور چیزا دارم.
گفتم پس اصلا نرفتید تهران جاهای دیدنیش رو بگردید؟
گفت چرا ولی با دوستام که بلد بودن. اگه اونا نباشن که گم میشم.
خب من از این حرفاش حدس زدم به احتمال زیاد اونجور که من میخوام و برام دلچسب باشه نیست.
RE: تجربه هاي متاهلين تالار در مورد انتخاب و معيار و طريقه سنجش معيارها در زمان ازدواج
خواستگاری داشتم که یکی از ملاک های ازدواجش این بود که همسرش یا پزشک باشه یا شغل فعلی من را داشته باشه. برام خیلی جالب بود. از لحاظ مالی ایشون هیچ مشکلی نداشتند. به پول من هم هیچ احتیاجی نداشتند. لذا شک کردم به خصوصیت دهن بینی در رابطه با پرستیژ کاری همسرش
در مراحل بعدی آشنایی در عین اینکه کار کردن خیلی برام مهم بود بهشون گفتم که اول زندگی من نمی خوام برم سر کار چون زندگی ام برام مهم تر هست بعد از اینکه تو زندگی جا افتادم اگه دلم خواست برم سر کار .
با صحبت من شکه شدند قرار بر این شد که فکراشون را بکنند بعد جواب بدهند . با اینکه شرط من را پذیرفتند اما من نسبت به خصوصیت دهن بینی ایشون خیلی شک داشتم . شب قبل از نامزدی از من فرصت فکر کردن دوباره خواستند. متوجه شدم حرف های دیگران روشون اثر گذاشته و نتونستند تصمیم بگیرند.
لیشون 14 سال از من بزرگ تر بودند. متوجه شدم یکی از علت های دور ازدواج کردنشون همین خصوصیت دهن بینی و اینکه نمی تونند درست تصمیم گیری کنند علت تاخیر در ازدواجشون بوده.
شکم به یقین تبدیل شد و نه تنها فرصت ندادم بلکه قضیه را از جانب خودم تمام شده اعلام کردم.
بعده ها متوجه شدم اون آقا با یه خانم پزشک عقد کردند و بعد از چند ماه به علت دخالت های دیگران از اون خانم جدا شده اند.
RE: تجربه هاي متاهلين تالار در مورد انتخاب و معيار و طريقه سنجش معيارها در زمان ازدواج
سلام گلنوش جان
من به شناخت از طريق جلسات محدود خواستگاري اعتقادي ندارم. يعني به نظرم نميشه به يه شناخت تقريبا خوبي از طرف مقابل برسيم و اين مسئله براي خود من يك دغدغه شده چون خانواده ام اصلا با شناخت بيشتر خارج از جلسات خواستگاري موافق نيستند. به نظر من جلسات خواستگاري بيشتر شبيه به يك دنياي مجازيه كه فردي كه صادق نباشه مي تونه خيلي راحت بعضي از مسائل رو كتمان كنه و يا اينكه خودش رو خيلي موجه و مثبت نشون بده. كه البته خدا آدمي كه اهل صداقت نيست رو نصيب هيچكس نكنه.
:325:صداقت و تعهد در زندگي براي من اهميت فوق العاده اي داره، اما چطور ميتونم اينو بفهمم؟ به نظر من اين دو مورد رو از طريق پرسيدن هيچ سوالي نميشه فهميد و بيشتر يك امريست كه در جريان زندگي مشترك با يه نفر مي تونم بفهمم. يا اينكه حداقل يك دوره چندماهه با كسي نامزد باشم تا در عمل متوجه بشم.
RE: تجربه هاي متاهلين تالار در مورد انتخاب و معيار و طريقه سنجش معيارها در زمان ازدواج
راستي آقاي baby هم به نكته بامزه اي اشاره كردند، يعني دقت در دكوراسيون منزل، دقت در نحوه پذيرايي و ..... تجربه دوست من رو هم داشته باشيد:
دوستم به بهانه احوالپرسي خانواده خواستگارش، سرزده و تك و تنها با يك جعبه شيريني ميره خونه شون، كه چشمتون روز بد نبينه ، مي بينه كه زندگي مادرشوهرش دولايه داره يعني يك روي مرتب و حفظ ظاهر براي مهمان ( طبقه اول با دكوراسيون شيك) و روي دوم يعني يك ظاهر نامرتب و بهم ريخته ( زندگي در طبقه همكف با اختلاف ظاهر فاحش در دكوراسيون)، تا قبل از اين در رفت و آمدهاي قبلي خانواده خواستگارش وانمود مي كردند كه طبقه همكف را به مستاجر اجاره دادند!!!! خب ايشون از اين قضيه فهميد كه با خانواده خسيس و در عين حال بسيار تجمل گرا روبرو شده.
حالا خداييش شما ميگيد كه اگه يك دختر بخواد خانواده نامزدش رو خوب بشناسه چيكار بايد بكنه؟؟؟
دوست من دختر جسوريه و من اين جسارت رو تحسين مي كنم :104:اما گاهي اوقات بهاي جسارت هم خيلي گرون در مياد. شايد اگه هر پسر ديگه اي جاي ايشون بود از اين حركت دخترخانوم خوشش نمي اومد و نظرش عوض ميشد. ( همينطور كه خانواده آقا پسر حسابي از اين كار دختر خانوم شاكي شدند.)
RE: تجربه هاي متاهلين تالار در مورد انتخاب و معيار و طريقه سنجش معيارها در زمان ازدواج
نقل قول:
نوشته اصلی توسط چشمک
سلامی مجدد
یادم افتاد که یه مساله مهمی رو هم که ما با هم توافق کرده بودیم و البته از طرف همسرم می نویسم :
همسرم پیشنهاد صداقت را دادند و از من خواستند که در تمام مراحل زندگی چه تلخ و چه شیرین با هم صادق باشیم و من هم به ایشان قول دادم و اینکه گفتم من همیشه در زندگیه مجردیم هم با خانواده ام صادق بودم ولی برای اینکه شما را هم خاطر جمع کنم قول می دهم. ولی این مساله شاید زمانبر باشد. تا شما به من یقین پیدا کنید و جالب بود که خود ایشان هم به من همچین قولی را دادند و خدا را شکر که زندگیمان را بر پایه صداقت ساختیم وهمیشه هم موفق بودیم.:72:
تجربه مثبت 6: صداقت يكي از اصلي ترين پايه هاي زندگيه .هميشه احساس ميكنم
اكه يه طرف تو زندگي مشترك صادق نباشه اصلا اون زندگي عاقبت نداره.
به نظر من هم واقعا امريه كه بايد در طول زمان بهش پي برد و نميشه پرسيد فلاني شما صادقيد طرف هم بگه البته!
يه روش ديگه كه خودم استفاده كردم البته شبيه زيراب زني بود:311:
من يه ستون پنجم خونه شوهرم داشتم(زنداييش) قبل از عقد زندايي جون يه سري خصوصيتها و يا حرفها و قضيه هاييي رو بهم گفته بود كه هيچ احدالناسي نميدونست.
منم اومدم در مورد همونا ازش پرسيدم ديدم طفلي داره عين حقيقتو ميگه .
چند وقت پيش هم نميدونم كجا خوندم (شايد هم يكي از تاپيكاي همينجا بود)
خانم ميگفت همسرم شغلو تحصيلات و سنشو به ما دروغ گفته بود.
نميدونم واقعا تحقيق نكرده بودن؟؟؟؟
http://www.hamdardi.net/imgup/32102/...76479a6019.gif
نقل قول:
برای من خیلی مهمه که آدم با عرضه ای باشه و روی پای خودش باشه.
یکی از خواستگارها سه سال بود تهران درس میخوند. پرسیدم حتما همه جای تهران رو بلدید دیگه؟
گفت نه فقط همون مسیر دانشگاه تا خوابگاه و جاهایی که نیاز به کتاب و اینجور چیزا دارم.
گفتم پس اصلا نرفتید تهران جاهای دیدنیش رو بگردید؟
گفت چرا ولی با دوستام که بلد بودن. اگه اونا نباشن که گم میشم.
خب من از این حرفاش حدس زدم به احتمال زیاد اونجور که من میخوام و برام دلچسب باشه نیست.
تجربه مثبت 7: به نظر من اين خصيصه حتي واسه يه دختر هم عيب محسوب ميشه كه فقط بره دانشگاه و خوابگاه و بدتر كه بگن اگه دوستام نباشن گم ميشن.
اصلا زن همچين مردي احساس نميكنه تكيه گاه داره و مردش قدرت داره
شبيه تجربه قبلي خانم بي نهايت بود كه ميگفتن خواستگارشون خيلي منفعل عمل ميكرده
http://www.hamdardi.net/imgup/32102/...76479a6019.gif
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بی نهایت
خواستگاری داشتم که یکی از ملاک های ازدواجش این بود که همسرش یا پزشک باشه یا شغل فعلی من را داشته باشه. برام خیلی جالب بود. از لحاظ مالی ایشون هیچ مشکلی نداشتند. به پول من هم هیچ احتیاجی نداشتند. لذا شک کردم به خصوصیت دهن بینی در رابطه با پرستیژ کاری همسرش
در مراحل بعدی آشنایی در عین اینکه کار کردن خیلی برام مهم بود بهشون گفتم که اول زندگی من نمی خوام برم سر کار چون زندگی ام برام مهم تر هست بعد از اینکه تو زندگی جا افتادم اگه دلم خواست برم سر کار .
با صحبت من شکه شدند قرار بر این شد که فکراشون را بکنند بعد جواب بدهند . با اینکه شرط من را پذیرفتند اما من نسبت به خصوصیت دهن بینی ایشون خیلی شک داشتم . شب قبل از نامزدی از من فرصت فکر کردن دوباره خواستند. متوجه شدم حرف های دیگران روشون اثر گذاشته و نتونستند تصمیم بگیرند.
لیشون 14 سال از من بزرگ تر بودند. متوجه شدم یکی از علت های دور ازدواج کردنشون همین خصوصیت دهن بینی و اینکه نمی تونند درست تصمیم گیری کنند علت تاخیر در ازدواجشون بوده.
شکم به یقین تبدیل شد و نه تنها فرصت ندادم بلکه قضیه را از جانب خودم تمام شده اعلام کردم.
بعده ها متوجه شدم اون آقا با یه خانم پزشک عقد کردند و بعد از چند ماه به علت دخالت های دیگران از اون خانم جدا شده اند.
8:اين هم تجربه خانم بي نهايت كه واقعا خودشون خوب بيان كردن و خوب توضيح دادن
http://www.hamdardi.net/imgup/32102/...9e6e215cac.gif
پ.ن: از دوستان عزيز خواهش ميكنم بحث نكنند .به همه نظرات پاسخ داده ميشود.
لطفا كاري نكنيد كه بفرستنمان منظومه آزاد:311: