راه حلش چیه ؟نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرهنگ 27
چیکار کنم که درست تصمیم بگیرم ؟
نمایش نسخه قابل چاپ
راه حلش چیه ؟نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرهنگ 27
چیکار کنم که درست تصمیم بگیرم ؟
سلام مهرنوش جان.ما هیچ کدوم از آینده خبر نداریم.نه می دونیم اگه با اون آقا ازدواج کنی ایشون هیچ وقت منتی سرت نمی ذاره.و همچنین نمی دونیم اگه با همسر سابقت ازدواج کنی اون همه رفتارهای بدشو اصلاح می کنه و راضی می شه بچه دار شه.کاری که شما باید انجام دهی:
اینکه احساسات رو کنار بذاری بشینی با منطق فکر کنی معایب ازدواج با اون آقا و معایب ازدواج با همسرتون
اینکه تو کدوم باید ریسک کنی؟در چه صورت مشکلات بیشتری خواهی داشت؟
البته احتمالات رو هم در نظر بگیری ببینی تحمل کدوم شرایط برات سخته؟
اینکه ممکنه بعد مدتی اون آقا شروع کنه به منت گذاشتن.و تا آخر عمر هم ادامه داشته باشه حتی با وجود بچه داشتن موقع دعوا برگرده بگه من باید با یه زن جوون ازدواج میکردم و....تحملش راحت تره یا
اینکه با همسرتی و همسرت بعد از گذشت سالها هنوز راضی به بچه دار شدن نشده؟
ببین خانومی من که دارم از بالا به زندگیت نگاه می کنم با اینکه خیلی بچه دوست دارم اما بازم فکر می کنم گزینه دوم بهتره.من بارها از مشاوران شنیدم که نباید در ازدواج خانوم بزرگتر باشه.مخصوصا یه خانوم مطلقه نه اینکه ایراد از شما باشه ولی باید بدونی این پسر خانواده داره و این خانواده که الان مخالفن ممکنه در آینده روی پسرشون تاثیر بذارن
حالا خود دانی.
یه چیز دیگه اینکه اگه همسر سابقتم مایل نبود برگردی بازم اون آقا گزینه مناسبی نبود البته به نظر من.و نمی تونم بگم استثنا وجود نداره ولی شما باید با منطق تصمیم بگیرید نه به این امید که شما هم یکی از اون استثناهائی:72:
ممنون از راهنمایی خوب همه دوستان :72:
من اول این مسئله رو با خودم حل میکنم که بچه داشتن مهم نیست بعد برمیگردم به زندگی سابقم . چون خودمم به این موضوع خیلی فکر کردم که بچه نداشتن به مراتب بهتر از بچه داشتن همراه با یه زندگی مشکل داره
نمیخوام بگم که همسر سابقم به کلی از این رو به اون رو شده ولی با حرفایی که از خودش و اطرافیانش شنیدم خیلی سعی کرده خودشو عوض کنه و این خیلی واسه من جای امیدواریه .
تنها برتری اون آقا اینه که در حال حاضر همدیگرو خیلی دوست داریم و عاشق هم هستیم ولی در مورد همسر سابقم باید بگم که دوستش دارم ولی عاشقش نیستم ( البته اون میگه که بعد از طلاق فکر کرده که فقط به من وابسته س ولی بعد فهمیده که عاشقم بوده ولی واسم تو عشق کم گذاشته )
و باید بگم که همسر سابقم اصلا اهل دروغ گفتن و چاخان نیست . حرف دل و زبونش یکیه . به این اخلاقش ایمان دارم و این یکی از محاسن خوبشه
خانم مهرنوش ! به نظر شما عشق ثابت شده همسرتون که تو سختی ها و شادی ها بوده کمتر از ابراز علاقه یه پسر هست که هنوز سردی و گرمی روزگار رو نچشیده ؟
اگه همسرتون زندگی نکرده بودید درست بود ، انتخاب سخت بود
ولی وقتی کسی رو امتحان کردید و ... چرا اصلا باید شک و دودلی داشته باشید
همسرتون رو هم به کمک مشاوره به راحتی می تونستید راضی کنید !
در ضمن رفتارتون بسیار اشتباه بوده قبل از طلاق با کسی دیگه هرچند کم ارتباط داشتید
+ بیکارینقل قول:
نوشته اصلی توسط tasnime_elahi
+ بی اعتمادی ( چون زمان تاهل با خودش دوست بودی )
مهرنوش جان واست یه توصیه دارم اون آقا رو رها کن نه به خاطر اینکه می خوای برگردی پیش همسرت بلکه به خاطر اینکه شرایط مناسبو نداره بعد که ولش کردی فکرت آزاد شد اون موقع وقتشه به همسر سابقت فکر کنی ببینی می تونی برگردی و با شرطش بسازی یا نه؟.حتی این احتمال رو هم کنار بذار که با او هم نتونی کنار بیای:46:
بازم ممنون از راهنمایی دوستان
باید بگم که ما قبل از جدا شدن پیش چندتا مشاور رفتیم و همسرم به هیچ وجه راضی به بچه دار شدن نشد . خودش میگفت با وجودی که دوستت دارم حاضرم طلاقت بدم ولی بچه دار نمیشم .
در کل خیلی نمیخوام راجع به بچه صحبت کنم . چون گفتم اگه بخوام برگردم با این فکر برمیگردم که بچه دار نشم .
یه موضوع دیگه هست که فکر منو خیلی به خودش مشغول کرده و اون اینه که احساس میکنم توی روابط جنسی با همسر سابقم مشکل خواهم داشت .
قبل از طلاق این رابطه بین ما سرد و کمرنگ بود و عواملی زیادی باعث شده بود که اینجوری بشه . الان که به این موضوع فکر میکنم احساس میکنم اصلا دلم نمیخواد کنارم بخوابه . به نظر شما این مشکل حل شدنیه ؟
یکی از چیزهایی که یه کم منو دل سرد میکنه واسه برگشتن با همسر سابقم این موضوعه .
توروخدا درباره این مشکلم هم منو راهنمایی کنید !
:72:
ببینید وجود داشتن مشکل چیز عجیبی نیست !نقل قول:
نوشته اصلی توسط مهرنوش90
شما اگر کسی رو پیدا کنید بدون مشکل باشه تو زندگیش ، باید بهش شک کرد
ولی اینکه بتونیم مشکلی رو حل نکنیم می شه یه مشکل بزرگ !
اون هم راه حل های خودش رو داره ، حالا که همسر سابق شما مشتاق شما هست ، خیلی خوب هست قبل ازدواج مشاوره برید و البته ایشون هم کمک کنید که شناخت بیشتری برسند !
کتاب های رازهایی درباره زنان ، مردان و ... مناسب هست نسبتا
اگه درست متوجه شده باشم این مشکل ارتباط جنسی از اول نبود.
گفتید در اثر یک سری مسایل پیش اومد. فکر میکنم برای راه حل دادن، باید بگید علتش چی بوده. اگه اینجا راحت نیستید میتونید به مشاورتون بگید.
اگر با این دوست جدیدتون ارتباط جنسی دارید میتونه یکی از دلایل هم این باشه. هیجان تازگی این رابطه + سن کم این آقا میتونه الان شما را نسبت به ارتباطتون مشتاق تر کنه.
اما همونطور که رابطه با همسرتون سرد شد، این رابطه هم سرد شدنیه و همیشه اینطور نمیمونه. چون به زودی متوجه نواقص این رابطه می شید و وقتی از نظر احساسی ازش دور شدید ارتباط جنسی واستون سخت میشه.
اما در مورد همسرتون، منطق شما داره میگه که بهتره برگردید، سابقه زندگی و ساختن زندگیتون با هم و تجربیات و خاطراتی که با هم داشتید هم کمک میکنه که منطق و احساستون همراه بشن. فقط باید روی این قسمت کار کنید.
اول اون آقا را بزارید کنار. کامل. احساستون را درگیر ایشون نکنید. همه احساس و عاطفه تون را خرج زندگیتون و همسرتون کنید. وقتی دوستش داشته باشی ارتباط جنسیتون به تدریج بهتر میشه.
و البته که نیاز به مشاوره هست.
با سلام مجدد خدمت همه ی دوستان و کارشناسان محترم :72:
بنده بعد از یکسال و نیم برگشتم با همون مشکل قبلی
ترجیح دادم مشکلات فعلیم رو هم در این موضوع بیان کنم و تاپیک جدید استارت نکنم
مختصر شرحی راجع به خودم میگم
32 سال دارم ، تقریبا 2 سال و نیم هست که از همسر قبلیم جدا شدم ، به خاطر اینکه بچه نمیخواست و حالا یکسری اخلاق های تند و بدش
از همون زمانی که درگیر کارهای طلاق بودم با آقایی که 5 سال از خودم کوچیکتره از طریق نت آشنا شدم
یعنی الان 3 سال و خورده ای هست که با هم هستیم و حسابی به هم وابسته شدیم و عاشق هم هستیم ( صیغه ی محرمیت خوندیم و فقط این موضوع رو مادرش میدونه )
اوایل که حرف ازدواج میزد مطمئن نبودم که راست میگه و این کارو میکنه ولی باهاش موندم
مادرش راضی به این ازدواج نیست ، اولش قرار بود که پنهانی عقد کنیم ولی خداروشکر چند ماه پیش به مادرش گفت و اونم گفت که وقتی خودتون تصمیم گرفتید دیگه من نظری ندارم
ولی ته دلش راضی نیست و ممکنه حتی واسه عقدمون نیاد و خونه مون پا نزاره
ایشون در حال حاضر بیکار هست ولی منبع درآمدش اجاره ای هست که از یه آپارتمانش توی تهران میگیره
قرار شده بیاد شهر من زندگی کنیم ، الان کارمون در این مرحله ست که خونه هم گرفتیم ( یک سوم پول پیش از اون و بقیه رو من وام گرفتم)
همسر سابقم هنوز پای من نشسته و ازدواج نمیکنه ، منو خیلی دوست داره و میگه نگران آینده ی منه و منتظره که بالاخره یه روزی برگردم باهاش
خط موبایلم رو عوض کردم ولی گاهی به محل کارم زنگ میزنه و احوالپرسی میکنه و میگه که از کارهای گذشته ش پشیمونه و حاضره من برگردم تا جبران کنه
ولی هنوز برای بچه سر حرف خودش هست و بچه نمیخواد
البته باید بگم که خودم مثل 3-2 سال پیش نیستم و دیگه زیاد حال و حوصله بچه داری ندارم و حس میکنم زیاد هم عطش بچه داری ندارم
هفته ی گذشته این آقا برای چند روز اومدن پیش من و بدون اینکه کسی بدونه چند روز رو با من توی خونه ی جدیدمون بودیم
توی این چند روز من از این رو به اون رو شدم دیدم که واقعا نمیتونم مسئله بیکاریش رو تحمل کنم
میگه اگه بره سر کار با اعصاب خرد میاد خونه و نمیتونه سرکار بره
چندین مرتبه هم از من خواسته بود که فکر کنم در این مورد چون تصمیم به سرکار رفتن نداره
من هم چون عاشقش هستم و فکر کردم بدون اون نمیتونم و از طرفی منبع درآمد هم داره ، قبول کردم
ولی توی عمل دیدم واقعا سخته
با یه مشاور تلفنی چند ساعت صحبت کردم و نظرش برای این ازدواج منفی بود
حسابی توی دوراهی گیر کردم ، چون همیشه به برگشتن با همسر قبلیم هم فکر میکنم
مخصوصا الان که می بینم شرایط همسر قبلیم برای من مناسب تره
یه طرف یه نفر وجود داره که شرایطش خوبه ولی عاشقش نیستم
یه طرف کسی که عاشقش هستم ولی مشکلاتی سر راهمون هست
هر دو طرف هم دارن به من فشار میارن که برم باهاشون
همسر قبلیم زنگ میزنه و میگه برگرد تا بهت ثابت کنم زندگی خوب یعنی چی
این آقا هم مدام از خاطرات و عشقمون حرف میزنه و میگه مشکلات رو با هم حل میکنیم و شاید سرکار برم ، میگه تا آخر هفته میخواد بیاد و کارو تموم کنه
واقعا این وسط موندم
ببخشید که پر حرفی کردم
:72: