دوست خوبم می تونم بپرسم رابطه خصوصی خودتون با همسرتون چطوره؟ آیا ایشان از این رابطه کاملا راضی هستند و ارضا می شوند؟ و خود شما؟
نمایش نسخه قابل چاپ
دوست خوبم می تونم بپرسم رابطه خصوصی خودتون با همسرتون چطوره؟ آیا ایشان از این رابطه کاملا راضی هستند و ارضا می شوند؟ و خود شما؟
از همه متشکرم. اما به من بگید من باید چیکار کنم؟! که هر کاری میکنم بوی بهبود ز اوضاع جهان نمی شونم!!!
دیروز مامانش بعد از 6 ماه باهامون تماس گرفت. تا قبل از اون هرچه اس ام اس میدادیم یا زنگ میزدیم جوبمون رو نمیداد! (علت تماسش رو هم میدونم چیه! برای اینکه عید ما میخوایم بریم شهر خودمون نمیخواد کسی متوجه اختلاف ما بشه. دوست داره همه فکر کنن چه خانواده خوبی اند!!!)همسرم هم جواب نداد. مونده تو فرصت مناسب که تو اداره نباشه و من هم نباشم تماس بگیره.
من با مادرش تماس گرفتم بعد از حال و احوال گفتم شوهرم دوست داره شمارو بیشتر ببینه، بهمون سر بزنین.
مادرش گفت عروس دوماد باید یه سال به حال خودشون باشن!
(تو دلم گفتم نبیاید تو کار عروس دوماد دخالت کرد اما این به این معنی نیست که رهاشون کنین)گفتم اگه هدفتون خوشحالی ماست که با دیدن شما بیشتر خوشحال میشیم. تازه اگه بخواین یه ساله هم حساب کنین، ما یک ساله که اومدیم خونه خودمون!!
گفت خب حالا از یه سال بیشتر بشه واسه خودتون بهتره!
گفتم: ببینین شرایط اقتصادی که واسه شوهر من سخت هست شما شرایط عاطفی رو واسش سختتر نکنین.
دوستان زندگی متاهلی برای من واقعا سخت گذشته. این خانواده جلوی دیگران مثل فرشته هان!!! اما برای من که تا حالا ملکه عذاب بودن!!! جدا از مشکلاتی که با خونواده شوهرم دارم و انرژی ای که برای بهبود رابطه م با اونها میذارم رفتارهای شوهرم هم برام آزار دهنده است.
همسرم از صبح که رفت اداره با من تماس نگرفت. بهش زنگ زدم و باهاش حال و احوال کردم. خیلی سرد برخورد کرد. عصر اس ام اس داد گفت دلم گرفته بعد از اداره میخوام برم یه دوری بزنم. گفتم دلت از من گرفته؟ جواب داد نه خانم.
گفتم دل من هم گرفته باهات بیام؟
گفت عذر میخوام، دوست دارم تنها باشم.
من هم چیزی نگفتم. نهار نخورده بودم، منتظر بودم بیاد با هم عذا بخوریم. شب ساعت 7/5 به گوشیش زنگ زدم که کجایی؟ گفت تو راه خونه م. گفتم پس من مقدمات غذا رو آماده میکنم تا بیای. وقتی هم که اومد خونه کلی با لبخند و خوشرویی باهاش برخورد کردم و اصلا هم ازش نپرسیدم کجا بوده.
انتظار داشتم حالش بهتر شه اما نشد!! دیشب من از شدت خستگی کنار تلویزیون خوابم برد. ساعت 4 صبح بیدار شدم دیدم رفته تنها تو اتاق خوابیده. با اینکه واسم سخت بود اما رفتم پیشش.
دارم آسیب جدی میبینم. رفتارهاش یهو خیلی تغییر میکنه و بهم نمیگه چش شده!
5شنبه ها تعطیلن و کمتر میرفت اداره اما امروز از ساعت 7 صبح رفته! صبح موقع رفتن رفتم جلو در واسه خداحافظی، دیدم اصلا بهم نگاه نمبکنه انگار از حضورم معذبه! من هم به شدت بغض کردم و بدون اینکه ازش خداحافظی کنم رفتم تو اتاق!!
اگه نظری به ذهنتون نمیرسه که آرومم کنه حداقل برام دعا کینن که خیلی محتاج دعام
خودش که میگه خیلی راضیه. من هم همیشه بهش میگم هروقت احساس کردی ناراض یهستی بهم بگو و تو دلت نگه ندار، بهم کمک کن که همونی بشم که تو میخوای.
من هم سعی میکنم براش همیشه نو باشم.
اما رفتارهای خونواده ش خیلی رو زندگیمون تاثیر منفی میذاره. همسر من به شدت وابسته به خونواده ش مخصوصا مادرش بود. جوری که هنوز هم محبتهایی که نسبت به مادرش داشت نسبت به من نداره. خب حالا شما در نظر بگیرین فرزندی که انقدر نسبت به مادرش محبت داره چه برخوردی میبینه!! متاسفانه خشمش از اونها رو به خودشون تحویل نمیده میاره تو زندگی با من!!
دیشب بهش گفتم از دست هر کسی که ناراحتی نباید ناراحتیت رو سر من خالی کنی. من دوست دارم چهره ات رو همیشه خندون ببینم...
دوستان من از هز روش محبت آمیزی که بلدم دارم استفاده میکنم. این روزها فکر میکنم شاید طلاق آرامش بیشتری بهم بده....:302:
حق با شماست. عنوان تاپیک مبهمه اما متاسفانه امکان ویرایش عنوان وجود نداره..
ماه منیر عزیز اگه می خوای نتیجه بگیری لطفا مشکلا رو با هم قاطی نکن فعلا رو یکی از مشکلاتت متمرکز شو.الان تو یه دفعه مشکل با خانواده ی همسرت رو عنوان می کنی معلومه که دوستان همدردی نتونن کمک کنن بهت پس خودت تاپیک رو هدایت کن به طرف یه مشکل
در ضمن اگه می خوای عنوان تاپیک رو عوض کنی در ارسال بعدی تو همین تاپیک عنوان مناسب رو بفرست تا مدیرا خودشون بیان ویرایش کنن:46:
ماه منیر عزیز سلام
ازدواجت رو بهت تبریک میگم عزیزم
هم شما هم شوهرت اول راه هستین و شاید ناوارد
گفتم ناوارد تا کم توجهی شوهرتو به بی مهری تعریف نکنی
اول زندگی بالا پایین زیاد داره و چقدر خوبه که شوهرت شغل و مسکن داره اینا کم چیایی نیستن
خیلی از زوجا بیشتر مشکلاتشون سر همین دو مورد هست
حقیقت اینه که شوهرت از صبح که میره تا شب نصف بیشتر انرژیش رو صرف میکنه پس خستگیشو به کم محبتی نسبت نده سعی کن با عشق و مهربونی بهش نزدیک بشی و بدونه که قدرشو میدونی
این طلاق چی بود دربارش گفتی اصلا فکرشم از ذهنت بیرون کن عزیزم
وقتی در مهربونی و محبت پیش قدم باشی یواش یواش رفتارش میشه مثه همون رفتاری که با مادرش داشته
شما هم فکری برای اوقات بیکاری و فراغتت بکن تا انقدر روی رفتار شوهرت حساس نشی
میدونی گاهی ما خانوما فکر میکنم زندگی متاهلی یعنی همه چی تمام
در آخر ازت میخام کمتر حساس باشی و اجازه بدی فکرت همش دور رفتار شوهرت نباشه
برای ماه منیر عزیز شادی و موفقیت ارزومندم
رایحه عشق عزیز، من موضوع اصلیم همون عنوان تاپیکه. تو نوشته هام اشاره کردم که اگه موضوعات دیگه ای رو در کنارش مطرح میکنم فقط برای اینه که دوستان که قصد راهنمایی دارند با دید همه جانبه، نسبت به زندگی من نظر بدند. و شرایط سختی که من در اون قرار دارم را بدونن.همین!
از راهنمایی شما متشکرم
ماه منیر عزیز پس لطفا روی همون مشکل اصلی تمرکز کن.
چون می خوام به نتیجه برسی بهت می گم عزیزم.ان شاالله این مشکل که حل شد یه تاپیک دیگه ایجاد می کنی راجع به خانواده همسرت هم کمک می خوای.
راستی تا می تونی سرگرمی های جایگزین برای همسرت تهیه کن.
حتی می تونی مقاله هائی که ضررهای نگاه کردن به این تصاویر رو تهیه کنی در اختیار همسرت قرار دهی.فقط لطفا از در دوستی وارد شو.
سلام ماه منیر عزیز
کاملا درکت میکنم گلم ولی از طرفی من خیلی از مردا رو هم دیدم که علنا یا به دور از چشم همسراشون عاشق اینجور تصاویرن. بنظر من به شوهرت صادقانه بگو که چقدر ازین موضوع ناراحتی و دوست داری اینجور تصاویر رو نبینه و فقط از دیدن تو لذت ببره ولی زیاد هم روی این موضوع حساسیت نشون نده. چون ممکنه خدایی نکرده قبح این کار واسش بریزه و حالت لحبازی پیدا کنه. مطمئن باش اینجور مسائل تاریخ انقضا دارن و بعد از یه مدت از سرش میفته.
شما فقط سعی کن وظایف همسری خودت رو به نحو احسن انجام بدی و سعی کنی توی شرایط مالی سختی که داره مثل همیشه از هر لحاظ کمکش کنی. انشالله اون موضوع هم کم کم حل میشه عزیزم. نگران نباش خانومی:72::72:
سلام مهسا جان.خدا شاهده که من واسش هیچی کم نذاشتم.
من بهش سربسته و غیرمستقیم گفتم.جواب میده من تو این گروهها عضو نیستم...دیدن این تصاویر رو انکار میکنه و میگه من از خدا میترسم نه تو!!!اما من میدونم که هست!!
هر بار هم مخفیانه کاری میکنم که از عضویت این گروهها بیاد بیرون اما دوباره عضو میشه!! میدونم به دیدن این تصاوی رمعتاد نیست بیشتر از سر کنجکاوی و همکارهای نابابشه...
این موضوع داره من رو داغون میکنه....
به نظرتون بهش بگم پسورد ایمیلشو دارم و میدونم چه میکنه! آخه موقع رابطه باهاش فکر اینکه این تصاویر رو میبینه از ذهنم نمیره بیرون و یه جورایی احساس تنفر نسبت بهش پیدا میکنم!
مشکلی که شوهرم داره و من نمیتونم بهش بگم اینه که هروقت سر کوچکترین موضوعی بهش انتقاد میکنم سریع عصبانی میشه و حالا شده بعد از یک سال هم باید تلافی کنه
هفته پیش رفتم پیش مشاور...تنها.... خیلی سخت بود اما مشکلم رو به مشاور گفتم. به من گفت تو هیچ مشکلی نداری من باید با همسرت صحبت کنم.
اما من هرگز نمیتونم راضیش کنم در این مورد بیاد پیش مشاور، در ضمن مشاورش خیلی هم به نظر کارکشته نمیومد.
تو رو خدا کمکم کنین
سلام عزیزم
از نگاه من مشاور بهت اشتباه گفته و یا تو اطلاعات درست ندادی .
بزرگترین مشکل تو کنترلگری و تجسس است که زیر مجموعه های دیگری را با خودش به همراه میاورد تا برای خودت قضاوت کنی و مکالمه داشته باشی و بهانه گیری کنی و................و در نهایت نقش مظلوم به خودت بگیری .
از چک کردن ایمیل همسرت خودداری کن . این ایمیل معنای حریم خصوصی می دهد . خیلی از ایمیل ها برای آدم میاید . خیلی عکس و فیلم ها هم می آید . آیا باید جلوی چشم ها را گرفت ؟! در این دنیا خیلی خبرها هست آیا باید دنیا را تنگ و تاریک کرد تا ندید و نشنید و ..................نه عزیزم به همسرت حاضر باش که اعتماد کنی . در طی زمان .آیا همسرت به تو خیانت کرده ؟ آیا او را در حین رابطه با کسی دیده ای ؟ چه اتفاقی افتاده ؟
بهترین کار برای شما به جای تجسس این است که به همسرت مهربانی کنی و از مهر او بهره ببری .
اینکه شما پسورد و ای دی همسرت را داشته باشی و از آن سواستفاده کنی . به لحاظ شرعی - اخلاقی - روانی و .........همه و همه دچار مشکل است . ( این حرفهای من تائید رفتار صحیح همسر شما نیست اما شما به خودت و سهم خودت نگاه کن و سعی کن که رشد کنی و ..........)
و باور کن که گل بی عیب و نقص نیستی که مشاور به تو گفته تو مشکل نداری هر چه بدی واشکال است از طرف همسرت هست !!!
ani عزیز، من قصدم در ابتدا تجسس نبوده اگرچه که برای یافتن حقیقت مجبور به اینکار شدم.
برای گرفتن نتیجه ی درست من تمام حقایق رو گفتم تا اگه اشکال از منه اصلاحش کنم.جناب مشاور به من گفت که دیگه ایمیلهاش رو چک نکن.
من میدونم ایمیل حریم خصوصیه اما همونطور که گفتم من به حریم خصوصیش کاری نداشتم تا اینکه متوجه برخوردهای سرد و بی احساس بدون دلیل از جانب همسرم شدم. مدتها تحمل کردم و بالاخره تصمیم گرفتم ریشه یابی کنم.
یه روز که تو خونه بود داشت با لپتاپ من ایمیلشو چک میکرد که دیدم تصویر نامناسبی تو ایمیلش هست،تا من اومدم صفحه ی میلش رو بست... این شد که رفتم سراغ ایمیلش!
من نگفتم چشمش رو به دنیای اطلاعات و ارتباطات ببنده اما هر گروهی که آدم عضو نمیشه. اگر غرضی مداشت چرا ایمیل جدید شاخته و مخفیانه دوباره عضو شده؟
من تا حالا هم از محبت چیزی برای همسرم کم نذاشتم. با اینکه مشکلش رو میدونم باز هم بیشتر بهش توجه و محبت کردم اما بیفایده بوده.
در مورد خیانت هم نمیدونم چی بگم. اما از طریق ایمیلش فهمیدم که اون موقعی که ما تو عقد بودیم و از هم دور برای چند تا دختر پیغام دوستی گذاشته بود.
اگرچه که خدا رو شکر در حال حاضر هیچ رفتار مشکوکی ازش نمیبینم...