RE: پسری که از من خوشش اومده، برای خواستگاری شماره مامانمو میخواد
فقط در صورتی که مادر ایشون در موقعیتهای مناسب حال شما را بپرسد مناسب است پاسخگو باشید و لاغیر . از هرگونه تک و ... بپرهیزید ، هرچقدر شما این راه ها را ببیندید ، اگر ایشون واقعاض خواهان باشد ، خانواده اش را با خوانواده شما مرتبط خواهد کرد ، یعنی ارتباط و دوستی خانواده ها پیش میآید برای اینکه شما را محفوظ داشته باشد . تنها این روند منطقی است . کلاً از خاطه نویسی در وبلاگتون پرهیز کنید .
.
RE: پسری که از من خوشش اومده، برای خواستگاری شماره مامانمو میخواد
نقل قول:
نوشته اصلی توسط عشق پرواز
خیلی عجیبه این حرفی که شما میزنید آقا داوود! پایبند بودن؟ من قول پایبندی ندادم! این فقط قانون قلب هاست...نه عقل ها! که بخواد سخت و آسون باشه! من فقط وظیفه دارم نذارم "منطق"م تحت تاثیر احساسم قرار بگیره! بنابراین نیازی نیست رابطه ای وجود داشته باشه چون همینجوریشم من گرچه اونقدر سرم شلوغه که حتا فرصتِ نت اومدن ندارم، ته ته دلم به یادشم! از طرفی شما به ادامه ی رابطه اشاره کردید و فرمودید سخته! باید عرض کنم خدمت شما که رابطه ای وجود نداره که ادامه بخواد داشته باشه و بخواد شخت بشه... اگر اومد که اومد اگرم نیومد میتونم با نیومدنش کنار بیام...
من هنوز جواب سوالامو نگرفتم:
اینکه آیا حتی تک زدن برای همدیگه اشکال داره؟
اینکه اشکال نداره به مامانش برای مناسبت ها مثلا ولادت امام حسن عسگری پیام تبریک بدم؟
موضوع دیگه اینکه اون داره تو تک زدنش زیاده روی میکنه و منم جوابشو نمیدم مثلا دیروز 6بار تک زد و من فقط یه بار اونم آخر شب تک انداختم براش. اشکالی نداره؟
ببینید خانم گرامی !
مشکل اینه ، شما دارید اینجور فکر می کنید ! فکر نمی کنید طرف مقابلتون اینجور فکر نمی کته ؟
یا کلا قطع کنید یا رابطه ادامه بدید !
مشکل این هست چون فکر می کنید خودتون این جور فکر می کنید ، بقیه هم اینجور فکر می کنند ؟
___
شما متاسفانه خودتون هنوز نمی دونید چکار کنید
RE: پسری که از من خوشش اومده، برای خواستگاری شماره مامانمو میخواد
من متوجه فرمایشات شما نمیشم جناب داود.ت
میشه خواهش کنم لطفا بیشتر و واضح تر توضیح بدید؟من چطوری فکر میکنم؟ اشکال چیه؟ ما الان کلا قط کردیم دیگه! چرا میفرمایید من هنوز خودم نمی دونم چیکار کنم؟
RE: پسری که از من خوشش اومده، برای خواستگاری شماره مامانمو میخواد
سلام دوباره به همه دوستان
از 6 اسفند که من و محمد با هم خداحافظی کردیم، من خیلی خوب تونستم خودمو کنترل کنم و فقط محمد گهگاهی تک میزد اما ممن خیلی کم جوابشو میدادم(در ازای هر 4-5 تکی که اون میزد، من یه بار براش تک میزدم) چندبار تو سایت بهم پیام خصوصی داد و از دلتنگیاش گفت... منم هی جوابش نمیدادم و اون هی بیشتر ادامه میداد و نمی دونست اگه جوابش نمیدم بخاطر اینه که نمیخوام رابطه برقرار بشه! مثلا یه شب خوابمو دیده بود برام نوشت و...بالاخره منم دیدم اینجوری نمیشه و براش پیام دادم که این کاراش نشوندهنده عدم تواناییشه و از نظر من مردوده و...بهش گفتم اگه از اون لحظه به بعد هرگونه پیامی بفرشته نخونده پاک میکنم. اونم بیچاره دیگه نه هیچ پیامی داد نه تک زد و نه اس.ام.اس داد، تا اینکه منِ سربه هوا به خیال اینکه خیلی عادی بهش سال نو رو تبریک بگم اس دادم... اونم جواب داد که دیدی من تونستم خودمو کنترل کنم و نه تک زدم و نه... منم گفتم آره ممنونم و...
متاسفانه شعله احساسات هردومون تند شد و از اون روز هربار خدافظی میکردیم دوباره اس میدادیم! تا 5-6 روز به همین منوال پیش رفت تا اینکه بحثمون شد سر یه مسئله ای و من مجبور شدم بهش زنگ بزنم و معذرت خواهی کنم که متاسفانه متاسفانه داداشم از پشت در تاق صدامو میشنوه و... اگه بدونین چه دعوایی تو خونهمون به پا شد! همه فک میکردن من دروغ گفتم که باهاش رابطهمو قط کردم اما بابام خوشبختانه به این موضوع فیصله داد و گفت بهم اعتماد داره و اگه بگم از الان قط کردیم هم قبوله اما دیگه حق ندارم دست از پا خطا کنم تا اونا بیان خواستگاری.
از طرفی محمد بهم گف باباش گفته دو سال دیگه میریم خواستگاری ولی خودمحمد مخالفت کرده و آخر سر هم که دوباره خداحافظی کردیم(یعنی 6فروردین) گف هرچه زودتر میاد خواستگاری...
من میدونم اشتباه کردم و این کارم باعث شد دوباره آتیشم روشن بشه و آرامشم به هم بریزه. دوستان من واقعا این روزا دلم براش تنگ میشه. از طرفی دخترخالهم بهم گفت پسرا از این عادت ها دارن که برن با یکی دیگه ازدواج کنن بعدش به سادگی بگن قسمت این بوده! گف خودمو آماده کنم برای چنین پیشامدی! اون بهم گف کمتر به عکسایی که از محمد تو لپ تاپم دارم نگاه کنم و کمتر پیش خودم بگم دوسش دارم! گف حتی تو دلم هم نگم دوسش دارم! گف کمتر به اومدنش فک کنم و کمتر کنار خودم حسش کنم...منم بدتر ناراحت و غم زده شدم از وقتی این حرفا رو شنیدم...حالم خیلی بده! میدونم حرفاش حقیقتِ محضه و چونکه حرفاشو قبول دارم، عذاب میکشم! یک لحظه فکر کردن به اینکه محمد برنگرده عذابم میده! نمیدونم چیکار کنم واقعا به هم ریختم! کمکم کنین...چیکار کنم؟؟؟!!!
من خواستگارای دیگه هم دارم اما نمیدونم عشق به محمد کورم کرده و فک میکنم اونا خوب نیستن یا واقعا اونا خوب نیستن و محمد از اونا بهتره! به هر حال بابام اجازه نمیده کسی بیاد خواستگاری و میگه سنم کمه. محمدم به خاطر اصرار من حاضر شدن بپذیرن بیاد! من اما تصمیم گرفتم به بقیه خواستگارام هم بگم بیان تا بتونم درست تصمیم بگیرم...نظر شما چیه؟
RE: پسری که از من خوشش اومده، برای خواستگاری شماره مامانمو میخواد
نقل قول:
نوشته اصلی توسط عشق پرواز
[b]سلام دوباره به همه دوستان
از طرفی دخترخالهم بهم گفت پسرا از این عادت ها دارن که برن با یکی دیگه ازدواج کنن بعدش به سادگی بگن قسمت این بوده! گف خودمو آماده کنم برای چنین پیشامدی! اون بهم گف کمتر به عکسایی که از محمد تو لپ تاپم دارم نگاه کنم و کمتر پیش خودم بگم دوسش دارم! گف حتی تو دلم هم نگم دوسش دارم! گف کمتر به اومدنش فک کنم و کمتر کنار خودم حسش کنم...منم بدتر ناراحت و غم زده شدم از وقتی این حرفا رو شنیدم...حالم خیلی بده! میدونم حرفاش حقیقتِ محضه و چونکه حرفاشو قبول دارم، عذاب میکشم! یک لحظه فکر کردن به اینکه محمد برنگرده عذابم میده! نمیدونم چیکار کنم واقعا به هم ریختم! کمکم کنین...چیکار کنم؟؟؟!!!
به حرفهای دختر خاله ات توجه کن . قرار شد شما تمرکز زدایی هم داشته باشی ، نه فقط قطع رابطه تماس و اس ام اسی . معلومه تمرکز زدایی نکردی ، ما گفتیم که وابستگی حتی در زندگی مشترک هم آسیب زا هست ، شما قطع وابستگی نکرده ای . قطع ارتباط باید پشت بندش قطع وابستگی باشه . توصیه های دختر خاله ات را گوش کن و تمرکز زدایی از ایشون داشته باش .
.
RE: پسری که از من خوشش اومده، برای خواستگاری شماره مامانمو میخواد
تمرکز زدایی؟ یعنی چی؟ مثال میزنید لطفا؟ چطوری باید تمرکززدایی کنم؟ اصلا تمرکز زدایی چی هست؟
RE: پسری که از من خوشش اومده، برای خواستگاری شماره مامانمو میخواد
سلام
دوست عزیز من تاپیکت رو کامل خوندم
شما یا با این اقا نامزد کنید و خیال هر دوتونو راحت کنید یا کاملا قطع رابطه کنید
راستش این تک زنگ زدنا و ...خیلی رفتارهای آدمهایی که دارن برای ازدواج آماده میشن نیست
الان نه شما به ایشون تعهدی دادی نه ایشون به شما
پس اگر برای هرکدومموقیعت بهتری پیش اومد و اون طرف ازدواج کرد جای گله نداره
میخوای تا دو سال هی اون تک بزنه شما تک بزنی؟!!!
اخرش هم معلوم نیس در این دو سال چه اتفاقایی بیفته.
تا وقتی بهم تعهدی ندارین (مثلا نامزدی ) هیچ ارتباطی هم نداشته باشین تا هم ایشون خوب فکر کنه و هم شما
از وبلاگ..تشکر..تک زنگ...هیچی
فکر کن اصلا کسی به نام محمد رو نمیشناسی
با اجازه فرشته مهربان من اطلاعاتی رو که در باره تمرکز زدایی پیدا کردم میگم:
وقتی به نظر مي رسد در يافتن معناي اصلي زندگي دچار يك تعارض شده اید:
يكبار براي هميشه بايد اين سئوال را جواب دهيد كه «در نهايت به چه مي خواهيد برسيد؟».
كه البته در اين بند من نمي توانم زياد اين مسئله را بسط دهم چون از فرصت من و تو خارج است. ليكن همين قدر بدون كه تا وقتي كه لذت و رفاه را هدف قرار مي دهيم، رنج و پريشاني را درو مي كنيم.
به زبان ديگر شما بايد از تكنيكي به نام تمركز زدايي استفاده كنيد.
وقتي ما خودمون ، و مشكلات و شاديها و غمهايمان را دائما و از نزديك جلوي چشمهايمان مي آوريم، ديگر توان ديد واقع بينانه دنيا با همه عظمتش را از دست مي دهيم.
احساس تنگي و بي هويتي مي كنيم. ما نمي توانيم از زندگي لذت ببريم مگر اينكه تمام لذات جهان را براي همه موجودات آنها بفهميم.
>> نباید بسيار ايده آل نگر باشید بلکه می بایست برنامه ريزي شما واقع بينانه باشد.
همچنين برنامه هايتان بايد پله هاي كوتاه و قابل ارزيابي داشته باشد
فکر میکنم بالهای صداقت عزیز این متن را در تاپیکشون آورده بودن
موفق باشید
RE: پسری که از من خوشش اومده، برای خواستگاری شماره مامانمو میخواد
ممنون دوست عزیز
من و محمد رابطه رو کاملا قط کردیم و اصلا دیگه کاری به هم نداریم و دقیقا مثل همین که شما میگین انگار همدیگه رو نمیشناسیم البته از 6 فروردین به بعد. مشکل اینجاست که من کاری به اون ندارم! کار به خودم دارم که همش محمد تو ذهنمه! آخه... شاید مسخره باشه ولی اونقد بهم محبت کرد تا منم عاشقش شدم :302:
حالا دارم عذاب میکشم... حتی همین که بخوام فراموشش کنم برام مسخره به نظر میرسه آخه چرا باید فراموشش کنم؟ که وقتی برگرده بهش احساسی نداشته باشم؟ خودشو فراموش کنم یا علاقه ای رو که بهش دارم؟
راستی در مورد تمرکز زدایی هم تو نت سرچ کردم ولی همهش مربوط به منابع انسانی و اقتصاد بود...
RE: پسری که از من خوشش اومده، برای خواستگاری شماره مامانمو میخواد
تمرکز زدایی >>> یعنی شما از هرگونه اشتغال ذهنی به این فرد ، توجه و حفظ آنچه مربوط به ایشون است و رویا پروری در مورد آینده با وی ؛ پرهیز کنید ، یعنی ایشون را از مرکز توجه و تمرکزتون خارج کنید ، به زندگی عادی خود بپردازید ، ایشون را مثل خواستگاران دیگر که به وقتش سراغ شما خواهند آمد و شما مورد بررسی قرار می دهید ببینید . از هرگونه توجه قطعی به آینده و ازدواج با ایشون بپرهیزید . رابطه را قطع کرده و همه چیز را به طور طبیعی به مرور زمان بسپارید . وقتی تمرکز زدایی کردید خواهید دید که چون روی ایشون زوم کرده بودید چیز دیگری نمی دیدید . در حالی که از زوم که خارج شدید وسعت دیدتون بیشتر شده خواهید دید که موقعیتهای دیگر نیز قابل بررسی هستند و چه بسا ایده آل تر از ایشون هم باشند .
تمرکز زدایی شما را از وابستگی رهایی می بخشد .
.
RE: پسری که از من خوشش اومده، برای خواستگاری شماره مامانمو میخواد
سلام
ای خدا!
این بشر منو دیوونه میکنه یه روز!
ما که خداحافظی کرده بودیم! اما امروز محمد اس.ام.اس داد:
از بس دوریم عذابش میده و میدونه منم در عذابم، امروز رفته به باباش گفته بریم خواستگاری(که طبق اون چیزی که من خواستم نامزد کنیم و...)، باباشم گفته شما هنوز همدیگه رو نمیشناسید، ما هم نمیریم خواستگاری! باید یه مدت با هم برین بیرون حرف بزنید ببینید به نتیجه میرسید یا نه! اصلا هم خلاف شرع نیست چون قرار نیست تفریح برید! فقط صحبت میکنید و اینم وظیفه هردوطرفه که ابراز احساسات نکنن چون حتی تو دوران نامزدی هم که این خانم اشاره کرده شما باید خودتون احساساتتونو کنترل کنید! خلاصه گفته باید یه مدت به عنوان مرحله شناخت با هم در ارتباط باشیم بدون اینکه وارد فاز احساسات بشیم.
منم گفتم باید این زمان مشخص باشه که اگه بعد از اون مدت پسندیدیم که بیاید خواستگاری اگرم نه که خدافظ شما! البته بابام هم راضی نیست نمیدونم اگه بدونه احساسات در کار نخواهد بود، راضی میشه یا نه. نظرتون چیه؟