RE: تعهد دادم ولی از عهدش برنمیام
نازنین عزیز مرسی مثل همیشه لطف میکنی و به سوالاتم جواب میدی:72:
راستش پدر و مادر من خیلی وقتی بخاطر رفتارهای مادرشوهرش در 2جبه هستن:158:
اما رفتن توی جبهه مادر خیلی راحتتر هست و من از اول با مامانم خیلی صمیمیتر بودم و هستم
در مورد نفر سوم هم همونجور که گفتم پدر بنده کسی رو قبول نداره,سن و سالش هم از همه بیشتر هست
بخصوص که ما کل فامیلمون 20نفر هست فقط!
من به عنوان نفر سوم میگفتم بلکه برم با یه مشاور حرف بزنم
که سال قبل رفتم و اما پدرم راضی نشد
واسه مخالفت همونجور که بالا گفتم پدر یه شرایط میذاره که عملا خلاصش ازدواج نکن هست!
مثلا سری پیش گفت من راضی به ازدواجتون شدم و قرار خواستگاری بذارید:104:
اما من اونجا شرط میکنم باید مهریه نباشه,فقط صیغه بشید,پدر دختر تعد بده ماهی 1تومن بریزه به حساب برا خرخ زندگی و.....
متاسفانه مشکل اینه که پدر من اصلا خودش هم نمیدونه هدفش چی هست
چون مادش همیشه بهش تلقین میکنه که تو که ازدواج کردی بدبخت شدی
میخواد با جلوگیری از ازدواج من ,خوشبخت بشم!!
RE: تعهد دادم ولی از عهدش برنمیام
خوب دوست عزیز
من نمیخوام شما به سرنوشت مخاطب من دچار بشی و میخوام واقعا بهت کمک کنم!
پس با علم کامل به شرایط مشابهت به اون بنده خدا میریم جلو!
میدونی بهترین راهنمایی این پست به شما پست رایحه عشق بود؟
پستش رو چند بار بخون!
نارنین1 و blue sky راه حل های خوبی داده بودند!
اما ما به سراغ آنالیز پدر شما می رویم!
خوب پدر شما مثل مادر مخاطب من به هیچ صراطی مستقیم نیست و اگر بخواهی به ساز پدر
برقصی باید تا آخر عمر مجرد بمانی!
پس باید قاطعیت و استقلال خودت را به پدر ثابت کنی! البته با درایت و آرامش.
این حقیقت را باید بپذیری که ممکن است یک عمر پدرت با همسرت بد رفتار کند!
و با علم بر این شرایط ما جلو می رویم! این حرف های من حاصل ساعت ها حرف یکی از
بهترین روانشناسان مرکز پویا در مورد مادر مخاطبم بود!
اما من شما را شجاع تر از مخاطب سابق خود می بینم! پس میرویم سراغ مادرت!
مادر شما را به نظر راحت تر می شود نرم کرد!
فقط یادت باشد که به مادرت نگویی که به تو حاضرند راحت دختر بدهند وگرنه مادرت ممکن است
کمی دچار تردید شود!
باید به مادرت بگویی که این انتخاب توست و باید بگویی که واقعا او را مناسب میدانی و دوست
داری زودت سر و سامان بگیری!!! باید خودت را به مادر ثابت کنی و او را احساساتی کنی و از
زبان خودش بگویی که دوست داری برای مهمترین تصمیم سرنوشتت خودت تصمیم بگیری اما
دوست داری آنها همه جا با شما باشند و میخواهی یک عضو جدید به خانواده اضافه کنی!
فقط یادت باشد آنقدر باید دل مادر و ناز مادر را بخری تا نرم شود!
مادرت که نرم شود پدرت را راضی می کند که فقط همراهیتان کند!
به نظرت چور میتوانی برای مادرت اول فضا را آماده کنی و بدون عصبانیت و بحث با او حرف بزنی؟
سعی کن احساس مادرت را مجاب کنی نه منطقش را!
احساس که مجاب شود منطق هم کم کم مجاب می شود!
پس احساسات مادرت و کلید قلبش را پیدا کن!
هرگز و هرگز نرو بگو دلیل شما برای مخالفت چیست؟
بلکه شروع به گفتن ایده آل های خودت کن و اینکه دوست داری یک عروس خوب و عالی به
خانواده اضافه کنی!
اگر درست پیش بروی کم کم میتوانی بستر سازی کنی!
از الان بگویم که شاید این بستر سازی 1 سالی طول بکشد شاید هم کمتر اما اگر تلاش کنی
ان شالا نتیجه مطلوب حاصل میشود
نظر خودت چیست؟
RE: تعهد دادم ولی از عهدش برنمیام
مرسی داداش گلم،
من فقط نظر خودمو میگم،ولی سعی میکنم منطق رو هم رعایت کنم:
ببین داداش من شما الان در سنی نیستی که بیشتر از این مجرد بمونی،شرایطشو هم که بطور کامل داری.
پس:
باید تصمیمتو بگیری،یا اینکه صبر کنی تا یه روز خانوادت دلشون بسوزه و یه زن اونم همونی که خودشون تعیین میکنن برات بگیرن(چون گفته بودی که دوست داری پدر و مادرت توی مراسم ها با شادی حضور داشته باشن)به نظر من دیگه جای معطلی نیست و اگر عقد رو با پافشاری خودت انجام بدی،و یکم صبر کنی تا خانوادت خودشون رضایت بدن و تورو درکت کنن.
یا این که همون طور که گفتم خودت تصمیم بگیری،شاید تا مدتی پدر و مادرت کمی مقاومت کنند ولی مقامتشون خواهد شکست وقتی در کار انجام شده قرار بگیرن.شاید دوستان بگن که این تصمیم انفعالیه ولی استدلال من اینه که هر دارو به موزات اثرات درمانی عوارضی هم داره،البته این به خودت و مرام و منش خودت هم بستگی داره.
همسایمون به قول معروف دختره رو برداشت برد خونشون و عقد کرد!(دزدید!!) الان پدرش که فوت شده ولی مادرش وداییهاش که ناراضی بودن خیلیم خوشحالن!
البته تو از این کارا نکنی!قانون هم داریم اگه برای دادگاه ثابت بشه که رضایت ندادن پدر بیمورده راءی به عقد بدون اجازه پدر میده!!!
--------------------------------------------------------------------
و خدایی که در همین نزدیکی است...
در ضمن از خانم bahar.shadi به خاطر نظرات منطقی سپاسگذارم....
RE: تعهد دادم ولی از عهدش برنمیام
بهار شادی عزیز سلام
ممنون که میخوای توی این راه سخت بهم کمک بکنی
مطمئن هستم با توجه به تجربه ای که داری میتونی راهنمایی های خوبی بهم بکنی و از طرفی خواسته دل شریکم رو هم بهم بگی
پس من فعلا فقط روی نظر مادرم کار کنم؟
البته نمیدونم که آیا مادرم بعد میتونه نظر پدرم رو تغییر بده برا همراهی یا نه
چون همونجور که گفتم پدر و مادرم هم آنچنان رابطه صمیمی ندارن با هم
سری پیش هم که جریان خواستگاری بود مامان میگفت من سهم خودم رو انجام میدم و اگه میخوای بابات بیاد خودت بهش بگو.........
راستی من همونجور که قبل هم گفتم من مهارت کلامی بالایی ندارم
چجوری باید اینرو کسب کنم که مثلا بتونم روی احساسات مادرم و یا حتی پدرم اثر بذارم؟
مثلا وقتی من میگم دلم میخواد یه عروس خوب به خونه بیارم و اون جواب میده که انتخابت خوب نیست
من چه حرفها بگم؟
یعنی الان بعد از حرفهای شما من میبینم که یه مشکل بزرگی که هست اینه که من بلد نیستم خوب حرف بزنم
چیکار کنم؟:302:
اما اینبار تصمیم جدی هست که هر راه ممکنی رو انجام بدم که به نتیجه برسم
فقط امیدوارم زمان زیادی نکشه که مشکلات دیگه ایجاد بشه
حامد عزیز راستش من این راه رو گذاشتم برا آخرین راه
چون همونجور که گفتم من خیلی دوست دارم زندگیم رو بدون دعوا شروع کنم و دلم نمیخواد فرضا روزی که میرم واسه عقد از خانوادم کسی نباشه
هنوز هم امید دارم که بلکه بیان جلو و همچی روال عادی رو طی کنه
امیدوارم که مجبور نباشم کارم رو با زور ببرم جلو
البته داییهای من هر 2 از این روش زور استفاده کردن و خودشون رفتن تنهایی و چند سال اول زندگیشون با اینور قهر بودن
بهرحال ممنون که نظرت رو گفتی :46:
RE: تعهد دادم ولی از عهدش برنمیام
سلام برادر گرامی
مهارت های ارتباطی با چند نکته بدست می آید!
1- مطالعه
2- حسن جویی البته با رعایت صداقت
3- ذکر نکات مثبت مخاطب تا در او یک حس خوب ایجاد شود
4- و در نهایت با کمال ظرافت ، آرامش و حوصله نوشتن یک نامه به فرد مورد نظر
به مادرت هم بگو که میخواهی یک زندگی گرم داشته باشی و باید ببینی مادرت از چه چیزی خوشش می آید!
بگو مهم این است که من خوشبخت باشم و شما من را به گونه ای بزرگ کردی که میدانم چه کسی مناسب من
است و این دختر شادی را به خانه ما و به قلب من خواهد آورد!
بگو مادر من میخواهم رابطه ام با احساس تر از رابطه های جاری فامیل باشد!
بگو من به سنی رسیده ام و شما چنان خوب من را تربیت کرده ای که قدرت تشخیص خوبی دارم و میخواهم عشق
و شادمانی را با اجازه شما به خانه بیاورم چون خیلی برایم محترم هستی و عزیز!
خلاصه باید پسر خوب مامان بشی البته نه به شکل تابلو بلکه با رعایت صداقت! :311:
مادرت را آدم روشنی می بینم! روی مهارت های ارتباطی هم کار کن و در اینترنت سرچ کن! در خود همین سایت
سرچ کن! هر آدمی یک کلید ارتباطی دارد! فقط باید پیدا کنی آن کلید را! :)
کتاب فروشی های انقلاب هم که پر از این کتاب هاست!
برایت آرزوی خوشبختی می کنم! به خدا توکل کن که خودش مادرت را نرم کند و کلامی را به زبانت جاری سازد که
مادر نرم شود!
ای کاش کسی بود که شجاعت و مردانگی را به مخاطب من یاد می داد!!!
خوب ببینم چه می کنی ;)
موفق باشی
RE: تعهد دادم ولی از عهدش برنمیام
بهار شادی عزیز سلام
امیدوارم از من ناراحت نشده باشی
من 1هفته مسافرت رفته بودم و اینجا نبودم تا به اینترنت رسیدم اومدم اینجا
و یه خبر دیگه هم اینکه باز 1هفته اینبار به همراه پدر میخوام برم سفر
و در نظر دارم از این فرصت استفاده کنم و اونجا باهاش حرف بزنم
یعنی قبل از مادر با پدر! نظرتون چیه؟
از همین حرفهایی که گفتین براش استفاده کنم
دیگه نمیدونم آخرش چطور بشه,اگه دیدین ازم خبری نشد بدونید همونجا کنار مرز منو داده دست طالبان:101:
دوستهای خوبم برام دعا کنید
امیدوارم وقتی برگشتم با خبرهای خوب برگردم
راستی تا 5شنبه ظهر اینجا هستم,اگه نظری داشتین بگید که خیلی بدردم میخوره:72: