RE: دعوای همیشگی منو شوهرم
دوستان يه موضوع ديگه من و شوهرم هرجا ميريم از بس شوهرم حساسه هميشه هم پيش مياد اطرافيان يا ميگن بهتون نمياد اصلا زن و شوهرباشيد يابچه داشته باشيد بيشتربهتون مياد دوست پسرودخترباشيد يا يه جايى بوديم يه خانوم مسنى براشوهرم وإن يكاد خوند بهش ميگفت هزارماشالا توپسرم داري؟؟؟!!از دوستاي مادرشوهرم بود يا از اينجورحرفا وقتي ميايم خونه شوهرم ديگه نابود ميشه فقط حرص ميخوره بعدبه من ميگه ببين بازندگيمون چي كاركردي نذاشتى طعم خوشيو بچشيم بايدازاول بسملا بفكرآينده يكي ديگه هم باشيم بجا اينكه فقط الان بفكرخودمون باشيم عشق بازى كنيم! بعد ديگه كلا ميره توهم و بامن حرف نميزنه
راجب رابطمون چي كاركنم؟ چي كاركنم جاشوعوض نكنه؟ يا1ماه برامن خيلى سخته ولي اگه هم رابطه داريم من لذتى نميبرم بغل كردن و بوسيدن هم كه وقتاي ديگه اگه قهرنباشيم هست اگه باشيم كلا هيچي
اگه هم بهش بگم تو تنهايى برو بادوستات آبوهوات عوض شه يه بار رفت كوه اومدخونه گفت اونجا چهره تو جلوچشمام بود كه توخونه اي كوفتم شد و ديگه نرفت
نميدونم چي كاركنم زندگيمون عاشقانه باشه سردنباشه اونطوري باشه اون دوست داشته باشه من آدمم تو اين زندگي مگه من چندسالمه بچه دارشدنمون هم بخاطربيتجربگي ٢تامون بود چرامنومتهم ميكنه!
RE: دعوای همیشگی منو شوهرم
سلام دوست من .
من كارهاي شوهرت رو تاييد نميكنم ، اما بدون شايد شما روي ديگه سكه رو نديدي .
خواهر خوبم ما توي يه جامعه سنتي زندگي ميكنيم (هر چقدر هم كه ظاهر زندگيمون مدرن باشه ). نميدونم اهل كدوم شهري ، اما باور كن هنوز هم بارداري قبل از عروسي خارج از عرف جامعه ماست .
شايد خيلي چيزها رو شما نميدوني . شايد خانواده همسرت بعد از بارداري شما ايشون رو مواخذه كردن . شايد هراس از اين جريان داشته كه خانواده شما با اين قضيه چطور برخورد ميكنن . به هر حال ايشون يه بحراني رو گذروندن كه شما به دليل خانوم بودن كمتر درك ميكني . شايد احساس كرده كه از طرف خانواده شما ممكنه مواخذه بشه . به هر حال با توجه به اينكه شما ميگين حس مسئوليت پذيري بالايي دارن اين احتمال بعيد نيست .
و بپذير كه همسرت از لذتهاي اول ازدواج محروم شده . لذت 2 نفر بودن .
اينها رو گفتم كه فقط بيشتر دركش كني . اگر شما اونو كامل درك كني مطمئن باش ايشون هم دركت خواهند كرد .
به اميد روزهاي بهتر .
RE: دعوای همیشگی منو شوهرم
عزیزم بهتره در شرایط فعلی زندگیتون به دنبال مقصر نباشی و دنبال اینکه حق با کیه. به هر حال خوب یا بد شما الان یک فرزند دارید. سعی کن الان تمرکزت بیشتر روی بهبود شرایط باشه. به نظر من شما با توجه به گفته های خودتون همدلی رو بلد نیستید. حالا از گفته های خودتون استفاده می کنم تا متوجه منظورم بشید.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط طراوت
باهاش حرف زدم میگم درکت میکنم ولی پسرمون برای هردومونه دوست دارم بیشتر باهاش مهربون باشی عصبانی میشه میگه من حوصله ندارم دست از سرم بردار!!!!!
ببین وقتی همسرت ناراحت است زمان بیان مسائل به صورت منطقی نیست. این یعنی همدلی نکردی و همسرت رو ناراحت کردی.
حالا برای شروع در پست بعدیت لطفا مسائلی که ممکنه ذهن همسرت را در این روزها مشوش کند به ترتیب اهمیت بنویس. اینجوری خودتون هم متوجه می شوی که چقدر همسرت را درک می کنی. بعد از ان خصوصیات مثبت همسرت را بنویس.
در مورد اینکه زمان دعوا چی بگی. اگر سعی کنی کلا زندگی رو اروم کنی و تشویش های فکریش رو کم کنی دیگه الکی بهانه نمی گیره. در زمان دعوا هم سعی کن حرفهای خودش رو با زبانی دیگر برایش تکرار کنی به این منظور که حرفش را درک کرده ای. باز براین مینویسم. اول خصوصیات مثبت همسرت را بنویس.
RE: دعوای همیشگی منو شوهرم
سلام بهار جان تا وقتي اومديم سرخونه زندگيمون كسي نفهميد من حاملم البته بعدش فهميدن درظاهر چيزي نگفتن اما شوهرم خيلي ترسيده بود انگار حرام كرديم بعدشم خيلي خجالت كشيد
دلجو جان چيزي كه خيلي بهمش ميزه هرچيزي كه مربوط به بچه باشه يا اگه يه چيزي بگه سريع اجرانشه دادو بيداد ميكنه اصلا حوصله حرف زدن نداره ساكت جلو تلويزيون ميشينه اگه ازش چيزي بپرسم با سر جواب ميده
خصوصيات مثبتش مهربونه بروزنميده ولي سالمه صداقت داره راست ميگه تاحالا ازش دروغ نشنيدم نماز خونه پرتلاشه كاريه محكمه حرفي بزنه يا قولي بده سرش بره قولش يادش نميره تا جايى كه بتونه به منم محبت ميكنه
ديشب يه اتفاقي افتاد اول از در اومد معلوم بود دوست داره آشتي كنه ولي هيچي نگفت تا آخرشب كه اومد تواتاق خوابيد و باهم بوديم بعدش هيچي نميگه سريع(ببخشيد اينجوري ميگم)لباسشو پوشيدو رفت جلو تلويزيون و من بيدار بودم راستش خيلي ناراحت شدم از اين كارش حسه بدي داشتم خوابم نبرد نصف شب بود دوباره اومد تو اتاق ديد من بيدارم ازم پرسيد بهش گفتم مثل بمب منفجر شد دادو بيداد كه تو منو اذيت ميكنى تو نميفهمي نميتونم دوباره شروع كردي كاري ميكنى كه سالي يه بارم كنارت نخوابم بيشتراز اين نميتونم خوابيد و پشتشو كرد و
حالم بده حسه بدي دارم هم دوسش دارم هم ازش بدم مياد صبح بيدارشدم ميگه بخاطرمن صبح زودبيدارنشو بجاش شبا اذيتم نكن
وقتي هم رفت يه شال برام خريده گذاشت رو اپن ميگه خواستم ديشب بهت بدم ديدم پرو ميشي
دوستان كلا شوهر من گرم نيست تو مسائل زناشويى اگه ماهى يك بارم رابطه اي نباشه براش مهم نيست من خيلي توفشارم چون نقطه مقابلشم وقتي آشتي هم هستيم هفته 1بار
به من سخت ميگذره
RE: دعوای همیشگی منو شوهرم
عزیزم نمی دونم دو تا لینکی که فرشته مهربان برات گذاشتند خوندی یا نه؟
اما شما هنوز متوجه مشکل همسرت نشدی. اینها که شما می بینی بهانه است یعنی ظاهر قضیه. همسرت ذهنش درگیر قرض هاش و یا مسولیتهای زیادی که به گردن خودش حس می کنه است و فشار ناشی از اونها رو به صورت این بهانه های ظاهری که به شما یا بچه دار شدنتون گیر بده ظاهر می کنه.
اگر بخواهی که همسرت در روابط زناشویتون بهتر بشه باید کمکش کنی. از نظر من باید سعی کنی مشغله های ذهنیش رو با حرفهای ارامش دهنده و با همدلی کردن کم کنی. البته این به زمان نیاز داره.
بقیه پستمو بر میگردم می نویسم.
عزیزم الان مشکلات شما شامل سه قسمت میشه
1 ذهنیت همسرتون راجع به بچه دار شدن
2 روابط زناشویی نا به سامان
3 بدخلقی و بهانه گیری همسرتون
که البته این سه مشکل از همدیگر نشات گرفته . پس میتونی با درست کردن دو مورد اخر احتمالا مورد اول هم خود به خود حل میشه.
در مورد سوم اداب همدلی کردن رو یاد بگیر و اجرا کن . این برای اینه که بتونی ذهن همسرت رو از درگیریهایی که داره اروم کنی. وقتی همسرت از سر کار میاد ذهنش اروم بشه کم کم برای روابطتون هم اماده تر میشه.
در مورد دوم. مقداریش با راه حل بالا رفع میشه. اما مقداریش هم برمیگرده به مهارتها. باید مهارتهایی رو در روابط زناشویی به کار ببری و باید رضایت اندک خودتم نشون بدی. اگر هر بار همسرت نارضایتی شما رو ببینه کم کم سردتر میشه و حتی باعث عصبی بودنش در روز میشه. می بینی که این دو مورد مشکل با هم رابطه تنگاتنگ دارند و همدیگر رو تقویت می کنند.
راستی چند سوال : ایا فرزندت شیر خواره و شما به فرزندت شیر می دی؟
ایا اتاق فرزندت از شما جداست؟
آیا فرزندت نیمه شبها بیدار نمیشه؟
آیا با وجود کودکت زمان برای اماده کردن خودت و خونه برای همسرت داری؟
RE: دعوای همیشگی منو شوهرم
سلام خانوم دل جو
سوالاتونو جواب میدم
پسرم تو اتاق ما میخوابه البته تو تخته خودش چون اوائل تو اتاق خودش میخوابوندمش مشکلی پیش به دکتر مراجعه کردم گفت تا 3 سالگی پیش خودتون باشه بعد دیگه جداش کنید
اگه اغراق نباشه خونه همبشه مرتبه مگر چند تا از اسباب بازی پسرمون روی زمین باشه ولی همیشه تمیز و همه چی سر جاشه
خودم هم از روزی که عقد کردیم مامان سفارشاتی کرد که همیشه انجام دادم به غیر از 2 ماه اول زایمانم که زایمان سختی هم داشتم
من اون لینکو خوندم استفاده هم کردم ولی تقریبا ربطی به من و مشکله من نداره
امشب دوباره دعوامون شد سر یه موضوع خیلی الکی برق برای نیم ساعتی قطع شد دنبال فندک بود پاش به یه گلدون خورد تو تاریکی که منفجر شد این چیه این وسطو کم ازین وسائل بزار جلو دست و پا... بعدشم من خواستم همدلی کنم اول گلدونو برداشتم گفتم جاشو عوض میکنم بعدش نشستم کنارش بوسیدمش بهش گفتم میدونم خسته ای بیشتر فشار زندگیمون روی توء بهش گفتم دوستش دارم و تو خسته میشی کاشکی کمتر وام میگرفتیم یا منم برم سر کار عصبانی شد فکر سر کار رفتنو از سرت بیرون کن گفت چی میگیییی همه چیو بهم ربط میدی خستگی من چه ربطی به وام و این چیزا داره طراوت پاشو برو اعصاب خراب نکن
وقتی اومد بخوابیم خواستم پیش قدم بشم که بوسیدم گفت بذار جمعه شب که فرداش بتونم بخوابم افرین دختر خوب بخواب طراوت تو نمیخواد به فکر کار کردن من باشی فقط رو اعصاب نرو گفتم میخوام با هم باشیم رو اعصابه دوباره بوسیدمو خوابید منم الان چشمام پر اشکه
تو رو خدا یکی کمکم کنه
RE: دعوای همیشگی منو شوهرم
اولا سلام به روی ماهت. اشکاتو پاک کن و سعی کن هر چی که ارومت میکنه انجام بدی (صلوات بفرستی یا نفس های عمیق و ....).
ببین کار همسرت مسلما درست نیست اما شما میتونی به همسرت و خودت کمک کنی. حالاا اماده ای چند تا مساله رو بگم؟
1-عزیزم بند بند جملاتت رو در زندگیم درک کردم. باید صبور باشی. مسلما یک شبه جواب نمیگیری.
2- هر جوری می دونی حد اقل برای زمان روابطتون جایی باش که فرزندت نیست.
3- من احساس می کنم شما ابراز علاقه رو با داشتن رابطه یکی کردید. خوب بوسه و ... می تونه بدون رابطه و فقط برای یک شب بخیر گفتن باشه. حتما لزومی نداره که بعدش رابطه ای باشه.
4- اگر ناراحت نمی شی بازم همدلی نکردی. در همدلی کردن راه حل نمی دن. وقتی همسرت غر زد اول ارامش خودت رو حفظ کن و از هیچ چیز نترس. نهایتش یک دعوای دیگست. پس اول اروم باش. بعد هم بگو قربون پات برم. ببینم کجای پات اینطوری شده و یکمی همسرت رو با زبانت نوازش کن. همین. مسائل رو به هم ربط نده.
حالا می گردم نحوه همدلی کردن رو برات پیدا می کنم.
الان برو و مثل دخترهای خوب بخواب.
برای یاد گرفتن اداب گفتگو و همدلی پست 94 از این لینک رو بخون.
برات اروزی ارامشی زود هنگام می کنم. نگران نباش. تنها صبر داشته باش و تلاش کن.
RE: دعوای همیشگی منو شوهرم
طراوت جان نگران نباش ، همه چیز درست میشه . فقط صبور باش و به محبتت بی چشمداشت ادامه بده . با او بحث نکن .
شما را خیلی دوست دارد و بچه اش را ، اما رویاهایی داشته رمانتیک تا قبل از بچه دار شدن و چون شقی از کمال گرایی به نظرم دارد و این رویاهایش را با آمدن بچه برباد رفته می داند مدتی اختلال را در رفتارش خواهد داشت و دچار تعارض در درون است .
اینجا صبر و مدارا و محبت های رمانتیک و عاشقانه و با مهارت شما بسیار کارساز است . رابطه عاطفی را غنی کن و توسعه بده . او عواطف شما را می طلبد .
وقت آزردگیش با او هم حسی کن ، به روش درست و با درک نیازهاش ، نه با تصورات احتمالی و ذهن خوانی ها
.
http://www.hamdardi.net/thread-16073.html
http://www.hamdardi.net/thread-20302.html
.
RE: دعوای همیشگی منو شوهرم
سلامی مجدد
من هم یه مدت چنین مشکلی داشتم یعنی بعد از 4 سال زندگیه مشترک ما تصمیم به بچه دارشدن گرفتیم و بعد از اینکه بچمون به دنیا اومد تا 18 ماهگیه پسرم ، رابطه شوهرم با من خیلی بد بود و هر چی باهاش صحبت می کردم قبول نمی کرد و بهم اهمیت نمیداد...تا اینکه تصمیم گرفتم از یک کارشناس مشاوره بگیرم :
بهم توصیه کرد که بهش چیزی نگم و ازش محبتی رو طلب نکنم چون به دنیا اومدن بچه روش تاثیر بدی گذاشته به خاطر همین بهتره که تمام کارهاش رو براش انجام بدی بدون توقع محبت تا خودش جلب شما بشه..
مثلا:
1-شبها وقتی می خوابید می رفتم لباسهای که باید صبح می پوشید و می رفت سرکار براش آماده می کردم و اونها رو جلوی چشم آویزان می کردم تا وقتی صبح بیدار می شد متوجه لباسها بشه .
2- قبل از اینکه بیاد خون شام رو آماده می کردم و همه چی رو برای پذیرایی ازش محیا می کردم ( البته با هر چی که توی خونه بود ) و وقتی میومد خونه همه چی رو آماده و مرتب ببینه بدون توقع محبت من..
3- اجازه می دادم هر برنامه ای رو که دوست داره ببینه و به هرچی که می خندید من هم می خندیدم و کلا تمام حالات اونو قبول می کردم ...
4- ظاهر خودم و بچه رو هم آراسته نگه ی داشتم تا از ما ایراد نگیره...
5- به مادرش یک روز در میان زنگ می زدم ( البته در تنهایی خودم) و با او احوالپرسی می کردم برای اینکه وقتی شب میومد خونه و مپرسید چه خبر؟ کسی زنگ نزده ؟ بهش بگم که با مادرت صحبت کردم سلام رسوند تا که خوشحال بشه...
6- قابلیتهای خودم رو بالا بردم و وقتی فرزندم وقت و بی وقت به من نیاز داشت مزاحم او نشوم و خودم بدون اینکه از اوکمک بخواهم نیاز فرزندم رو برطرف می کردم ..
7- بعضی اوقات که بهم پول می داد برای خودش خرج می کردم و براش چیزی رو که دوست داشت رو میخریدم
و
.
.
.
تا اینکه بعد از گذشت 3 ماه و نیم متوجه شدم که یک جورهایی دوست داره توی نگهداری بچه بهم کمک کنه..
و کم کم بهم می گفت که عزیزم کاری هست که کمکت کنم...
و کم کم بدون توقع من بهم محبت می کرد...
عزیزم راهکارهای اون کارشناس بهم خیلی کمک کرد و الان هم خدارو شکر زندگیه خوبی دارم و امیدوارم که این حرفهای من بدردت بخوره فقط باید تحملت و قابلیتت رو ببری بالا...
RE: دعوای همیشگی منو شوهرم
سلام توروخدا به دادم برسين
دوستان من از دختري پريود خيلي نامرتبي دارم و تقريبا ٢ماه يا ٣ ماه يك بار پريود ميشدم از وقتي ازدواج كردم حتي 10 روز عقب افتادن رو هم داشتم دكتر هم رفتم ولي فايده نداشته بهم گفتن بايد تاقبل ٣٠ هرچندتابچه كه ميخواي بياري چون ديگه نميتونى
اين ماهم 10 روز عقب افتاد فكركردم مثل قبله زن پسرخالم تو بيمارستانه گفتم گفت بيا اينجا جوابشو هم سريع برات ميگيرم خيلي وحشتناكه دوباره حاملم اصلا باورم نميشه دارم ازترس ميميرم شب رفتم خونه پدرم به شوهرم گفتم نميام شب اينجاميمونم
خبرنداره زنگ زد طراوت براقهر رفتي؟ گفتم نه ميخوام بمونم خيلي وقته نموندم گفت ميام دنبالت بعد شام برميگرديم
توراهه برگشت هم گفت توشوهر داري شوهرتم دوست نداره شب جايى بمونى
نميدونم چي كار كنم سقطش كنم اصلا نگم بعدش كه بفهمه دارم ميميرم بهم كمك كنيد
از شدت اضطراب حاله تهوع دارم دارم سكته ميكنم از ترس شوهرم ديگه تحملشو نداره زندگيم داغون ميشه فقط بگين بايدچه كاركنم توروخداكمكم كنيد