RE: چطور با خواستگارم برخورد کنم ( کمک فوری می خوام)
دوست عزیز:72:
به نظر من دوست شما انسان بی اراده ای نیست. زیرا اگر بی اراده بود
در مقابل خانواده اش و اصرارهای آنها برای نادیده گرفتن شما کوتاه آمده بود و یکی از انتخابهای مادرش
را برگزیده بود. جای خوشحالی است که تا الان هم مقاومت کرده و نشان از شهامت و جسارت اوست.
ولی باز هم سعی کن او و خانواده اش را بهتر بشناسی. و از او در مورد برنامه هایش در زندگی آینده
و حمایتها و اهدافش بیشتر بدانی. آیا واقعا شما را دوست دارد و یا می خواهد با خانواده اش لجبازی کند؟!
موفق باشی.:72:
RE: چطور با خواستگارم برخورد کنم ( کمک فوری می خوام)
سلام متین عزیز
من با صحبت های آقای Hosieini موافقم!
بهر حال این آقا بی اراده یا ترسو نیست چرا که خانواده اش را مجاب کرده که به خواستگاریتان
بیایند!
ترس من از عدم پذیرش شما از سوی خانواده اش برای همیشه است!
متاسفانه نه شما میتوانی آنها را عوض کنی و نه آنها!
تا میتوانی در امر ازدواج بدبین باش و بدترین حالات را در نظر بگیر یا به قول معروف کامل
چشمانت را باز کن!!!
شما فقط یک دیشب کنایه هایشان را شنیدی اما شاید مجبور باشی یک عمر از چپ و راست
این حرف ها را بشنوی و دم نیاوری!!!
من مخاطب شما را نمیشناسم اما اصلا عجله نکن!
تا از خانواده اش روی خوش ندیدی و با آنها به تفاهم نرسیدی در باغ سبز نشان نده!
یک حقیقت بزرگ این است که آقا پسر در همین خانواده رشد کرده اند و بهرحال خانواده خود را
به شما ترجیح می دهند!!!
متاسفانه به شما تهمت های بدی زده شده و کاملا مشخص است که با رضایت قلبی نیامده اند!
متین جان!
یادت هست می گفتی تا خانوادش با رضایت قلب نیان جلو نمیرم؟
خوب ظواهر امر نشان می دهد آنها راضی نیستند و اتفاقات خوشایندی منتظر شما نیست!
شما باز هم از این جلسات خانوادگی تشکیل بده و خواهشا خواهشا خواهشا به احساساتت
یک مدت میدان نده و بگذار منطقت تصمیم بگیرد!
اصلا یک سوال؟
با عقلت به این سوال جواب بده لطفا بدون دخالت احساس!
آیا حاضری با این مرد با این خانواده (که تو را قبول ندارند) ازدواج کنی؟
اگر جوابت نه بود احساست را بعدا به مرور زمان مثل من مجاب کن! من در ماجرای خودم
احساسم را مجاب کردم چون واقعا یک عمر نیش و کنایه شنیدن سخت است!
سوال دوم که از خودت باید بپرسی این است! باز هم منطقت جواب بدهد!
آیا می توانم روی او حساب کنم که پشتم را خالی نمی کند حتی در بدترین شرایط زندگی مثل
بیماری یا نازایی یا تهمت و افترای اطرافیان و 1001 دلیل دیگر؟
متین این حرف مدیر همدردی را جدی بگیر!!! الان یک سری نجواها دارد شنیده می شود که
چندان بوی خیر از آن به مشام نمی رسد! نگذار این نجواها بعدا در زندگیت فریاد شوند و گوش
فلک را کر کنند!
نظر خانواده ات را به خصوص پدرت را (چون منطقی تر هستند آقایان) حتما بپرس و بیشتر به
شناخت خانواده اش و خودش کنار خانواده اش بپرداز! حتی یک پیک نیک کوچک رفتن هم با
خانواده شما و و خانواده آنها بد نیست!
باید این را بپذیری که پایشان را از در بیرون نگذاشته حرف هایی زده اند! درست یا غلطش را کار
ندارم اما ما با یک مخاطب منطقی مواجه نیستیم پس بدان نمیتوانی آنها را تغییر دهی پس
بیشتر آنها را بشناس
گلم حتما دعایت می کنم که خداوند راه درست و منطقی را به شما نشان دهد!
گاهی حس می کنم صلاح ما انقدر می ارزد که خداوند گره ای در کار می اندازد تا ما را از
شری بزرگ نجات دهد غافل از آنکه ما فکر می کنیم خیر است!
تنها به خدا پناه ببر و به رسول باطنیت عقل و تحقیق و تحقیق و تحقیق بیشتر!!!
:72:
RE: چطور با خواستگارم برخورد کنم ( کمک فوری می خوام)
سلام به همه دوستان و عذر خواهی به دلیل غیبتهایی که داشتم .
واقعا از همه تون ممنونم .
فقط اومدم بهتون بکم مشکل من حل شد . تصمیم خودم رو چند ماه پیش گرفتم و واسه همیشه این آقا رو با این تیپ شخصیت از زندگیم حذف کردم .
توی این چند ماه هم خوشبختانه خواستگارهای خوبی داشتم ، ولی می خواستم اول خودمو پیدا کنم و بعد وارد یه زندگی جدید شم .
توی این مدت که نیومدم راستش هم سرم شلوغ بود و هم می خواستم به یه ثبات برسم و خودمو دوباره پیدا کنم .
الان از این خودی که هستم واقعا راضیم ( شدم همون دختر با اعتماد به نفسی که قبلا بودم ) و واقعا خوشحالم .
مرسی از دوستانی که به یادم بودند( بهار شادی عزیزم و ...:46: ) و نبودند .
اومدم که این چند تاپیک رو به نتیجه رسیده اعلام کنم . :104: و قول بدم که بعد ازین بیشتر بیام تالار .
در انتها یه خواهش دارم ( می دونم شاید اینجا جاش نباشه ) ، من امروز خاله شدم . الان یه ساعته که حال بچه خوب نیست واسش دعا کنید . :323:
RE: چطور با خواستگارم برخورد کنم ( کمک فوری می خوام)
متین عزیز:72:
خیلی خوشحالم که بعد از یک مدت طولانی پیدات شد.
من فکر کردم علت غیبت طولانیت ادامه اون رابطه شده:303:
و رفتی که مامان بشی ولی میگی خاله شدی :311:
امیدوارم به رحمت و لطف خداوند آنچه صلاحت در آن است برایت هموار و آسان شود.:72:
اگر قابل باشیم برای شما و نوازاد تون دعا می کنیم که ان شاالله خوب شوند.:323:
موفق باشی :72:
RE: چطور با خواستگارم برخورد کنم ( کمک فوری می خوام)
سلام متین عزیزم
خوبی عزیز دلم؟ :)
وای که چقدر از دیدن اسمت و تاپیکت خوشحال شدم و ازون خوشحالتر برای اینکه الان شادی و بزرگتر شدی :227:
خیلی خیلییییییییییییییییی دلم برات تنگ شده بود
خدا رو بسیار شاکرم که الان خوشبختی
راستی امضای قشنگ و زیبات هم مبارک باشه خانوم
میشه بیشتر به تالار سر بزنی و دست آدمهایی که الان مثل گذشته تو هستن رو بگیری؟
ما امیدواریم بیشتر بیای تالار
موفق باشی گلم :46:
الهی که بیمارتون هم به لطف خدا حالش خوب بشه
:72:
RE: چطور با خواستگارم برخورد کنم ( کمک فوری می خوام)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط matin_alone
سلام به همه دوستان و عذر خواهی به دلیل غیبتهایی که داشتم .
واقعا از همه تون ممنونم .
فقط اومدم بهتون بکم مشکل من حل شد . تصمیم خودم رو چند ماه پیش گرفتم و واسه همیشه این آقا رو با این تیپ شخصیت از زندگیم حذف کردم .
توی این چند ماه هم خوشبختانه خواستگارهای خوبی داشتم ، ولی می خواستم اول خودمو پیدا کنم و بعد وارد یه زندگی جدید شم .
توی این مدت که نیومدم راستش هم سرم شلوغ بود و هم می خواستم به یه ثبات برسم و خودمو دوباره پیدا کنم .
الان از این خودی که هستم واقعا راضیم ( شدم همون دختر با اعتماد به نفسی که قبلا بودم ) و واقعا خوشحالم .
مرسی از دوستانی که به یادم بودند( بهار شادی عزیزم و ...:46: ) و نبودند .
اومدم که این چند تاپیک رو به نتیجه رسیده اعلام کنم . :104: و قول بدم که بعد ازین بیشتر بیام تالار .
در انتها یه خواهش دارم ( می دونم شاید اینجا جاش نباشه ) ، من امروز خاله شدم . الان یه ساعته که حال بچه خوب نیست واسش دعا کنید . :323:
متین جان بسیار خوشحالیم از حضورت و عقلانیتت و از قول به حضور بیشترت در تالار. قطعا راهنمایی های خوبت برای مراجعین تلار غنیمت هست . یادت باشه رو قولت پابرجا باشی .
این تاپیک به نتیجه رسیده اعلام می شود . و همینجا این تاپیک را به عنوان نمونه ای از تاپیکهایی که با کمترین پست ها و عقلانیت محوری و عمل گرایی به نتیجه ای کلاملاً منطقی رسیده برای الگو گیری دیگر عزیزان اعلا ممی کنیم .
.
.