RE: ازعشق ممنوعه رسیدم به افسردگی وخودآزاری
ممنون از پاسخگویی همتون
من وهمسرم زندگی خیلی اروم به دور از هر گونه دغدغه ای داریم.اما توزندگی من عشق نیست.من همسرم را دوست دارم اما نه با عشق ازدواج کردم ونه عاشقشم.هیچ وقت هم دلم نمی خواسته روزی کارم به اینجا کشیده بشه، اما کشید وچیزی که ازش نفرت داشتم برایم اتفاق افتاد.من تنها کمبودی که تو زندگیم دارم همین عشق هست.اگر میگم عذاب وجدان ندارم به این معنی نیست که پشیمون نیستم ،نه، اتفاقا اگر پیشمون نبودم توبه نمی کردم ودرلذت عملم اوج می گرفتم ونیازی به این تالار ومشاوره واینهمه حالات بد روحی نداشتم! من توبه کردم وبه بخشندگی خدایم اعتقاد دارم پس می دانم می بخشه.ازاین جهت عذاب وجدان ندارم که روزی گناهی مرتکب شده ام.اما الان اگر اینجاهستم به خاطر فراموش کردن این ماجرا وتمام اتفاقات گذشته ام است. عشق زورکی نیست که بشه جلوشو گرفت یابشه وارد زندگی کرد!!!!!!!!!!
RE: ازعشق ممنوعه رسیدم به افسردگی وخودآزاری
ايتان عزيز نمي دونم واقعاً چي بايد بگم
وقتي وضعيت شما را با خودم مقايسه مي كنم گيج ميشم.
من خودم پشيمونم از ته دل و الان نميگم يادش نمي افتم، اما با حسرت ياد اون موضوع ميافتم كه باعث شد چه بلايي به سر زندگيم بياره.
شوهرم هم مي دونه كه من واقعاً پشيمونم اما خوب هنوز نتونسته منو ببخشه
نمي دونم شرايط تو عاديه يا شرايط من.
توي پاپيك من كه دوستان پست ميزدن و ميگفتن شرايط روحي و رفتاري شوهرم تا حد زيادي طبيعي و نتيجه آزار روحي شديدي است كه ديده..
اما شما خوشبختانه ميگيد كه شوهرتون آروم است و زندگي آرومي داريد، واقعاً اينطوره، پس چرا همين مسأله باعث نميشه شما با تمام قدرت سعي در جبران گذشته داشته باشيد.
مگر اينكه واقعاً از شوهرتون متنفر باشيد و اون هم به اين مسأله واقف باشه.
واقعاً گيج شدم.
متاسفانه اين جور ماهي را هر وقت از آب بگيري لزوماً نميتونه تازه باشه. توفاني به پا مي كنه كه همه چيز را از بيخ و بن ميكنه.
پس شما هم خواهش مي كنم به خودتون در فراموش كردن آن كمك كنيد.
عمداً سعي كنيد فراموش كنيد اين كار شدنيه.
ميشه يه سوال كنم حالات شوهرتون چه جوريه، ميشه توضيح بديد.
RE: ازعشق ممنوعه رسیدم به افسردگی وخودآزاری
سلام دوست عزیز
من فکر میکنم گاهی بعضی ادما یه رفتار انسانی انجام میدن که زشتی بعضی کارا کمرنگ میشه
مثلا همسر شما با وجود کار بسیار نادرستی که شما در حقش انجام دادید بسیار انسانی رفتار کرده و با این رفتارش سرپوشی شده روی رفتار نا درست شما
عزیز دلم همسرت تو را بخشیده و کنارت مانده که شما فرصتی دوباره برای رفتاری جدید پیدا کنید چرا از این فرصت استفاده نمیکنی؟
این که به عشقت فکر کنی و براش گریه کنی حق رفتار شوهرت نیست
شما اشتباه کردی و توبه کردی همه اینا درست و صد آفرین اما دوست گلم یه لحظه هم به این فکر کن که اگه همسرت این رفتار داشت چی میشد؟
مرد خیلی کم پیش میاد این جور برخورد کنه به نظر من قدرش رو بدون و با رفتار صحیح هم خودت را اروم کن هم جبران کن رفتار همسرت رو
در اخر میدونم همین جور که از رفتار نادرست فاصله گرفتی از افکار خودازارت هم میتونی فاصله بگیری
برات دعا میکنم و امیدوارم موفق شاد باشی خانومی:72:
RE: ازعشق ممنوعه رسیدم به افسردگی وخودآزاری
به نظر من که رفتار همسر تون با شما توی این شرایط اتفاقا درست نبوده ، اگه ایشون کمی سخت گیرانه تر برخورد می کردند راحت تر می تونستید اون آقا (عشقتون) را فراموش کنید .
RE: ازعشق ممنوعه رسیدم به افسردگی وخودآزاری
همیشه تو بحث خیانت می گم ! اگر اسمش رو عشق می زارید ، چرا عشق نباید 2 طرفه باشه ؟
اگه اون آقا واقعا عاشق شما بود یا هست ، اصلا به خودش اجازه نمی داد وارد حریم زندگی زن متاهلی بشه !
اگر هم شما عاشق اون فرد بودید نباید به هیچ عنوان ، تعهدی به کسی دیگر بدید !
فکر می کنی اندازه شوهرت دوست داره که بخواد ، خرج زندگی رو بده ! همه جوره پشتت باشه ؟ وقتی مریض هستی پیشت باشه ؟
اگه فکر می کنی اینجور هست ! لطفا به جای خیانت طلاق رو انتخاب کنید و به عشق خودتون برسید !
متاسفانه تماما از سیری اینکارو می کنیم ، چه زن ! چه مرد !
حتما باید یک رقیب برای شما باشه تا قدر همسرتون رو بدونید ! مثل زمانی که یک پسر احساس کنه خواستگار دیگری هست ! یا زن احساس کنه که زنی دیگر به مردش علاقه نشون می ده !
چرا قدر آرامشی که تو زندگی داریم رو نمی دونیم و خدا رو شکر نمی کنیم ؟ این همه مشکل هست ، لطفا بخونید و قدر خودتون و همسرتون رو بدونید
حتما به یک مشاوره حضوری با همسرتون برید تا خلا های زندگیتون رو با کمک همسرتون پر کنید
RE: ازعشق ممنوعه رسیدم به افسردگی وخودآزاری
خانم بينهايت
پست شما مطلبي را به يادم آورد؛
همسرم از من در مورد احساساتم در مورد اون آقا ازم سوال ميكرد و من صادقانه همه چيز را بهش ميگفتم.
ميگفت دوستش داري؟
ميگفتم نه ولي نمي دونم چه كششي بود كه همه اش دلم ميخواست بهش زنگ بزنم.
ميگفت يعني خوب بود؟
ميگفتم خوب اگه بد بود كه اينكارو نميكردم؟
(همه اينها در كمال خونسردي و آرامش ازم ميپرسيد)
و اما بعد همه اونها با چنان ضربه وحشتناكي بهم برميگردوند كه خدا نصيب هيچ كس نكنه.
يا مثلاً
به دليل اينكه تمام ويژگي هاي اون را ازم پرسيده بود و همه جوره دربارهاش اطلاعات داشت ميامد و چيزهايي در موردش بهم ميگفت كه شاخ درميآوردم (من فكر مي كنم اين كارها براي اين بود كه من از طرف زده بشم و از فكرش بيام بيرون و نميدونم شايد هم اشتباه ميكنم.) البته به اين راحتيها كه مي »ويسم خير بلكه براي هر كدوم حداقل 10 تا مو سفيد كردم و دو كيلو وزن از دست دادم.
حالا هم
ايتان جان خواهش ميكنم تاپيك منو بخون
كاش من هم قبل از اينكه اقدام به همچين كاري كنم با اين تالار آشنا ميشدم و پيشگيري ميكردم.
الحمدا... وضعيت تو خيلي بهتر از منه پس شكرگذار باش و قدردان كه همچين فرصتي كمتر گير مياد.
واقعاً من هم برات دعا ميكنم.
البته اگه منو ببينه و صدامو بشنوه.
RE: ازعشق ممنوعه رسیدم به افسردگی وخودآزاری
نقل قول:
عشق زورکی نیست که بشه جلوشو گرفت یابشه وارد زندگی کرد!!!!!!!!!!
عزیز دل اتفاقا مشکل همین جاست که ما فکر میکنیم اون چیزی که با یه نگاه خیال کردیم عشقه حتما عشقه.
شما اول برای من عشق رو تعریف کن.
عشق همسرت هست که داره صادقانه برای زندگیتون تلاش میکنه.نه مردی که علنا ازتون سوءاستفاده کرده.
مردی که عاشق زنی باشه هیچ وقت برای بدست اوردنش راه خطا نمیره.این اقا که مثلا عشقت هست ایا لحظه ای با خودش فکر کرده که اگه ماجرای شما لو بره چه بلایی سر تو و زندگیت میاد؟
کسی که عاشقه دوست نداره خار به پای معشوقش بره.
عشق شوهرته که خالصانه تو رو بخشید اما متاسفانه بخاطر عدم مهارت نتونسته برخورد صحیح باهات داشته باشه.
عشق یه نهاله که نیاز به مراقبت داره..باید تغذیه بشه..باید ازش مراقبت بشه
محبتی که داشتین خرج اون اقا میکردی فقط اسراف محبت بود..
عشق که یه شبه بوجود نمیاد..تلاش لازم داره..باید تو و شوهرت تلاش کنید تا خلاء عشقی زندگیتون رو پر کنید.
RE: ازعشق ممنوعه رسیدم به افسردگی وخودآزاری
اگه اون معشوقت اینقد خوب بود و تو عاشقش بودی و هستی و اونم عاشق تو
چرا طلاق نمیگیرین با هم زندگی کنین؟
دیگه هم از عشقش سرت را به دیوار نمیکوبی
کار حروم هم نمیکنی
چرا اینقد زندگی را سخت میگیرین
چرا حلال خدا را ول کردی حرومش را چسبیدی؟
RE: ازعشق ممنوعه رسیدم به افسردگی وخودآزاری
نقل قول:
نوشته اصلی توسط پیدا
اگه اون معشوقت اینقد خوب بود و تو عاشقش بودی و هستی و اونم عاشق تو
چرا طلاق نمیگیرین با هم زندگی کنین؟
دیگه هم از عشقش سرت را به دیوار نمیکوبی
کار حروم هم نمیکنی
چرا اینقد زندگی را سخت میگیرین
چرا حلال خدا را ول کردی حرومش را چسبیدی؟
دقیقا این اتفاقات می افته به این صورت که گفتید ولی ادامش رو هم باید دید !
مرد قبول به ازدواج نمی کنه ( یعنی مسئولیت نمی پذیره ) اگر مسئولیت پذیر بود که قبلا ازدواج می کرد نه دوستی !
داخل زندگی می شند و می بینند مثل دوستی های خیابانی فقط تو خیابان خوب هستند و وقتی کنار هم هستند درک نمی کنند و حوصله هم رو ندارند و هزاران مشکل دیگر !
وقتی ما فرق عشق و هوس رو بفهمیم خیلی از این مشکلات پیش نمی یاد
RE: ازعشق ممنوعه رسیدم به افسردگی وخودآزاری
اینجا جلسه محاکمه نیست ومن هم مجبور به پاسخگویی به تک تکتون نیستم.
فراموش نکنید که من بابت گناهم به درگاه خداتوبه کردم.
دیگه نمی خوام غصه چیزی رو بخورم که اتفاق افتاده وتموم شده، میخوام زندگیمو بسازم.
البته بازهم معتقدم عشق رو نمیشه زورکی وارد زندگی کرد.
حتی اگه همسرم می خواست بدرفتاری کنه یاتنبیه، بازهم همین بودم.
دلیلی برای این کار نیست اگر ما بنده های خدا بپذیریم که انسان جایز الخطاست وبپذیریم
که فقط بنده ایم ودرمقام بندگیمون خدایی نباید بکنیم.
مشکل من فقط وفقط روشی برای تمرکز فکرم بود.
وقتی که نمی تونم فراموشش کنم،وقتی که پابه هرنقطه شهر میذارم یه خاطره ازش دارم
تاجاییکه به حدجنون می رسم ودست به ازارخودم می برم .
لطفا یکی روشنم کنه اینجا تالار همدردی ومشاوره است یا مجمع غیرتی ها وکمیته ارشاد؟
کاری نکنید که مراجع به جای حل مشکلاتشون ،دل زده و ناامید پابه فرار بگذارند!!!!