RE: حس دلسوزی نسبت به همکارم (عنوان قبلی: رامین)
دوست عزیز ممنون که وقت میذارید و جواب میدید...یه حالتی هست که زمانی که میاد پیش من درد دل میکنه دلم میسوزه براش و نمیتونم به حرفاش گوش نکنم ...از طرفی میشینه براممیگه که رفته دکتر و افسردگی داره میگیره به خاطر تنهایی و ازدواج نکردن چون دوست پسر هم نداره و تمام دوستانش ازدواج کردن رفتن و فقط این مونده و شبها ساعت 7میخوابه و هیچ جا نمیره و کلید میکنه که بریم این ور اون ور و خرید یا سینما ولی من نمیریم ...از اون طرف هم دلم میسوزه که نمیرم ...شاید به نظر خودم این حسی که در من ایجاد شده یه حس ترحم هست ..البته من خودم نیاز دارم یکی دلش به حال من بسوزه ...نمیدونم چی بگم ...میترسم باهاش بیرون نرم و بشینه من رو نفرین کنه و همین مونده اه این دختر من رو هم بگیره ...البته جوری بااش رفتار کردم که اصلا فکری در سرش نباشه.....بهش زیاد دروغ میگم که تعداد زیادی دوست دختر دارم که بدش بیاد و بی خیال من بشه .........نمیدونم والله ولی در موقعیت خوبی قرار ندارم ...البته قراره محل کارم رو عوض کنم و برم تجریش ...فقط 24ساعت منتظرم که این جوابیه بیاد و من برم تجریش شهرداری منطقه یک ...
RE: حس دلسوزی نسبت به همکارم (عنوان قبلی: رامین)
سلام دوست عزیز
به عنوان یه دختر از این متنفرم که کسی از روی دلسوزی و ترحم حتی به من نگاه کنه چه برسه به حرفهایم هم گوش کنه مثل اینکه این حس ترحمتان را به درستی به این خانم نشان ندادهاید و ایشون متوجه این حس ترحم نشده وگرنه حتما تا حالا تجدید نظر میکردنند به نظرم این خانم به یکی احتیاج داره که همدردش باشه کاری که شما میکنید نه تنها دلسوزی و همدردی نست بلکه بیشتر ایشونو در خیلاتش وابسته خود میکنید .
در ضمن میخواین ادرس دقیق تر بدید اینطوری که نشد میدان قدس جلوتر از پارکینک طبقاتی اینجا که همه تهرونی نیستند:311:
RE: حس دلسوزی نسبت به همکارم (عنوان قبلی: رامین)
بنظر من شما خودتون اجازه دادین زیادی باهاتون صمیمی بشه ! اگه براش مشخص می شد که شما نه علاقه ای به شنیدن حرفاش دارین و نه قصد ازدواج باهاش رو هیچ وقت این وضع پیش نمی اومد . چرا اجازه دادین به همین سادگی انقدر احساس نزدیکی کنه که بشینه هر چیزی رو براتون بگه ؟! چرا باید اصلا بیاد به شما بگه که دوست داره ازدواج کنه ؟!
همین که محل کارتون عوض می شه کمک بسیار بزرگیه ، ولی حتی اگه محل کارتون هم عوض نشد بهتره با ایشون صحبت کنین و براش کاملا مشخص کنین که قصد ازدواج و اینا ندارین .
بعد اگه قصد ازدواج با ایشونو ندارین چرا حساب کتاب می کنید که وضع مالیش بهتره و اینا ... ؟!
به هر حال این ما هستیم که حد و حدود روابط رو تعیین می کنیم و می تونیم اجازه ندیم اشخاص زیاد باهامون پسر خاله بشن !
RE: حس دلسوزی نسبت به همکارم (عنوان قبلی: رامین)
من خودم ادمی نیستم که بخوام در مورد کسی ترحم کنم ...ولی چون در اداره ما مخصوصا قسمت ما همه مرد هستن و فقط همین یه خانم در قسمت ما هست و بطور اتوماتیک چند ساله که اگر من دو دره میکنم یا اداره رو میپیچونم این خانم امار داره و بهم خبر میده ...در ضمن من بطور مداوم حرکتها و رفتارهایی انجام میدم که کاملا به این خانم نشون بدم که دوست دختر دارم و خیلی شیطونی میکنم که بی خیال من بشه ...و این رو هم بگم که من خانمی هست که همدیگر رو بخواهیم با اینکه اصلا موقعیت ازدواج ندارم ولی اگر بخوام ازدواج کنم یه نفر هست ...از طرفی دیگر نمیخوام رفتارهام ترحمی باشه حتی زمانی که به زن داداشم پیغام فرستاد من شدیدا با زن داداشم دعوا کردم و بهش فهموندم که نیستم ...ولی متاسفانه مجبورم هر روز در اداره ببینمش ...خانم ملیسا من حساب کتاب نمیکنم و چاهی برای مال طرف اصلا ندوختم چون اصولا دنبال راهی هستم که به طور مستقیم بهش بگم من نه قصد ازدواج دارم و نه قصد رفاقت ...کسی برای پول کسی کیسه ندوخته ...اگه دوخته بودم چند سال پیش میگرفتمش ...آدرس رو که گفتین میگم به روی چشم ...من قراره محل کارم عوض بشه و برم شهرداری منطقه یک در میدان تجریش کار کنم