RE: شوهرم منو پیش خانوادش خراب کرد .......
به همه دوستای گلم سلام میکنم وتشکر می کنم که وقت میذارید و جواب می دید.
pk1365عزیزم علت اینکه من اینجا درددل کردم هم دقیقا این بود که الان به جایی رسیدم که نمی تونم تصمیم بگیرم .هر کاری که باید انجام بدم رو قبلا انجام دادم و نتیجه نگرفتم .بعضی موقع ها فکر میکنم زیادی احترام گذاشتن به بعضی ادما اونارو گستاخ تر می کنه .به من بگو گناه من چی بود که وقتی مادرشوهرم دید دیگه بهانه ای برای اذیت کردن من نداره پیغام دخترای مجردو به شوهرم میداد و می گفت اونا گفتند چقدر پسرتون خوشتیپ .چه قدو بالایی داره حیف ازدواج کرده وگرنه من از خدام بود که باهاش ازدواج کنم .اگه دوباره قصد تجدید فراش داشت مارو خبر کنید........اینارو جلوی من به شوهرم می گه .نمی گه بابا اینا بچه دارن.زنها روی این مسایل حساسند.شوهرم می شینه گوش میده و هیچی نمیگه .وقتی بهش میگم چرا هیچی نمیگی میگه مامانم مگه چی میگه داره ازم تعریف می کنه ولی به نظر من اینا تعریف نیست تحریف.....
می دونی الانم ناراحتم که شوهرم جلوی اونا منو شکست .هیچ جوری نمیتونم از ذهنم خارج کنم .خیلی خجالت میکشم.
اگه اونشب من به مادرش زنگ زدم برای این بود که در واقع اون با من دعوا داره .هرچی به روش نمی اوردم فکر می کرد نتونسته منو اذیت کنه شدت عملش رو بیشتر می کرد .من زنگ زدم تا بیاد حرفامون با هم بزنیم یکبار برای همیشه .ببینم اخه من چرا باید به خاطر این ازدواج اینقدر عذاب بکشم .شاید فکر کنید من کمبودهایی دارم ولی اگه اینجا بودید و به چشم خودتون میدید و مقایسه می کردید شما هم مثل دیگران از اینهمه نامهربونی اونا تعجب می کردید .همه میگن این خانم وقتی دیده کسی مثل شما زن پسرش شده فکر کرده خودش چه ادم بزرگی که همچین دختری اومده زن پسرشون شده تازه با هر مصیبتی ساخته تا با پسرش زندگیشو ادامه بده......
چطور می تونم این همه صدمه رو جبران کنم .؟اصلا من باید جبران کنم یا شوهرم ؟چطور آبروی رفته رو بر گردونم؟چطوری ادامه بدم؟؟؟؟؟:302:
RE: شوهرم منو پیش خانوادش خراب کرد .......
خانواده شوهرت حساسیت های تو رو فهمیدن دارن از اون راه آزارت میدن.
بی خیال اونا شو.
واسه خودت برو استخر، ورزش، از بودن با بچه ات لذت ببر.
به علایق خودت برس.
اصلا به درک که اونا رفنارشون بده. به خدا واگذارشون کن. مادر شوهر منم به من بد کرد.
به تازه عروسش یه مبارک باد هم نگفت. هفته بعد از عروسی به جای اینکه تحویلم بگیره و ما رو پا گشا کنه، به من پرید که تو اگه عروس بودی پدر شوهر 60 سالت شب روی پتو نمیخوابید! (اونا اونشب خونه پدرم اینا بودن با کلی مهمون)!
عروس 6 ماهشو پشت در گذاشت و تو خونه اش راه نداد!
من تو عمرم به هیچ کس اجازه نداده بودم اینقدر به من توهین کنه! در دلم از خانواده شوهرم خیلی رو دلم سنگینی می کنه! حالا نمی دونم واسه آشتی با اونا پیشقدم بشم یا نه! شما که تجربه بیشتری دارین نظرتون چیه؟
http://www.hamdardi.net/thread-20853.html
ممنون:72:
RE: شوهرم منو پیش خانوادش خراب کرد .......
[align=justify]یاسی عزیز
هیچ اشکالی نداره که با ما درد دل کنی، و من و دوستانی که به تاپیکت میان و نظر میدن اگرچه که شاید بعضیهامون مجردیم و هنوز وارد مسائل زندگی مشترک نشدیم اما بعنوان یه زن درک میکنیم که احساساتت جریحه دار شدن و خانومها تو یه زمانهای بخصوصی ترجیح میدن فقط احساس کنن و در اون زمان افکارشونو در روند احساسشون هدایت کنن... اما برای تصمیم گیری و یا انتخاب راه، بهتره کمی از این فاز احساس خارج بشیم!
چرا دنبال مقایسه رفتار خودت با مادر همسرت هستی؟ اصلا چرا انقد دنبال مقصر و گناهکار میگردی!؟
برای اثبات درستی رفتار خودت، یا غلط بودن رفتار خانواده همسرت و همینطور ضمیمه عکس العمل همسرت در مقابل شما و خانوادش، این مقایسه چندان نتایج جالبی نداره.
هرکدوم ازشما، همسرت، مادرش، خواهراش و... برمبنای اون میزان تواناییها و مهارتهایی که داربد احساسات خودتونو نشون میدین.
تو گناهی نداری یاسی عزیز... فقط اشتباه داری!
هرکسی میتونه هرحرفی (به هر دلیلی) بگه، آیا باید انقد به هرحرفی بها بدیم که بشه سوهان روح ما!؟ بنظرت این حرفها چند درصد واقعیت دارن!؟ فقط چندتا جمله که مشخصه خیلی سریع کنارهم چیده شده و تناقض توش موج میزنه! این حرفا میتونه انقد بی اهمیت باشه که تبدیل بشه به یه شوخی ساده بین شما، بجای اینکه بخوای در مقابلش خودخوری یا مقابله به مثل کنی!
فکر میکنم حتی خودتم توی ذهنت خودت رو با اون دخترای خیالی مقایسه کردی! یا شایدم سعی کردی خودت رو در مقابل حرفهای مادر همسرت قرار بدی و بسنجی! اگر اینطور هست پشنهاد میکنم دست از این قیاس کردن بردارید و با سناریوی دیگران خودتونو بازی ندید!
مسلمه شما ویژگیهای مثبت زیادی دارید که از نظر همسرتون برای همسری ایشون مناسب بودید وگرنه چه لزومی داشت شمارو انتخاب کنه و فراموش نکنید شما از زمانیکه ازدواج کردید توی این زندگی جایگاه همسری دارید لازم نیست برای این جایگاه با کسی دعوا یا بحث کنید یا اونو از کسی طلب کنید!
فقط کافیه مهارتهای این جایگاهو داشته باشین نه اینکه بدنبال پس گرفتن چیزیکه درحال حاضر متعلق به شماست از کس دیگه باشید!
شما اگر میخوای درباره مسائل زندگیت گفتگو کنی باید با همسرت اینکارو انجام بدی!
چون اختیار و مسئولیت زندگی شما در درجه اول با شما و همسرتونه. دیگران در اولویت های بعدی قرار میگیرن و هر کسی به اندازه ای میتونه توی زندگی شما تاثیرگذار باشه که شما بهش اجازه بدین.
اینکاری که شما کردید مثه شکنجه کردن خودتونه!
سعی کنید با همسرتون گفتگو کنید ترجیحا با یه مشاور (بدون وجود هیچ شخص سومی!) و سعی نکنید مدام با به رخ کشیدن و تعبیر و تفسیر کردن رفتارهای خانواده همسرتون به شوهرتون ثابت کنید رفتار اونها اشتباهه! (هر چقدرم که حق با شما باشه) روی رفتارها و برخوردهای درستی که خودتون باید داشته باشید متمرکز بشید.
امیدوارم مشاوران بیان وبیشتر راهنماییتون کنن[/align]
RE: شوهرم منو پیش خانوادش خراب کرد .......
سلام یاسی
در جریان مشکلاتت هستم و تاپیک قبلی ات را نیز می خواندم .
ضمن اینکه کاملا درکت می کنم .
اما
چیزی که می خواهم به تو بگویم شاید شنیدنش برایت تلخ باشد که البته این توجه یی که به تو می دهم نکته ی سایر دوستان نیز در جاهای دیگر از زندگی های خودشان نیز هست .
پس دقت کن .
در اولین قدم در رابطه با تلفن زدن به مادر شوهرت و مدد خواهی از او .( خصوصا لحن درخواست و گفتگو در این رابطه خیلی مهم است ...............)
تو چه توقعی داری ؟
تو دلت می خواست یک مادر ( عنوان مادر شوهرت را ول کن ) بیاید و بگوید دست شما درد نکند الان میام با هم بیفتیم به جون پسرم و زندگی اش ! ( البته با روش تو دقیقا آنچه او کرده همان بوده که باید انجام می داده !)
بهترین حالت این بود که این مادر حالت بالغانه به خود می گرفت و مثلا می گفت : باشه صحبت می کنیم ومشکلات را ریشه یابی می کنیم و..............
اما
اگر چنین رفتاری از او می دیدی کاملا باید با شخصیت احساسی که این خانم از خودش نشان می دهد شک می کردی .
در نتیجه عزیز من
تو در شناخت آدم های دور و برت دچار ضعف و البته تا حد زیادی رویاپردازی کمالگرایانه هستی . (بحث مهارتی هم به جای خود محفوظ )
این خانم همین است که می بینی و حال این خانم دور انداختنی نیست چون مادر همسر شما هستند .پس در گام نخست نیاز داری آدم های دور و برت را خوب ببینی و بشناسی و در پذیرش همانی که هستند باشی نه اینکه برای خودت توقع سازی کنی که باید اینگونه برخورد نمی کردند و یا ............. !
تو هم یاد بگیر که بها و تاوان اعمالت را همانگونه که هست بپردازی .
اگر احساس بدی از آن مکالمه ی تلفنی و ........داری به این علت است که کلید بازی " آهای بیائید ببینید من چقدر مظلوم هستم " را زد ه ای و به هر حال نوازش منفی را با هدف پنهان تائید گیری مظلومیت خودت را گرفته ای .................
اما
از خواص بازی های روانی این است که در بسیاری مواقع آدم خودش هم ضمن اینکه نوازش منفی می گیرد در عین حال احساس حال بد را خواهد داشت .
حال فرقی نمی کند شما کلید بازی را بزنی یا طرف مقابل ( مهم شرکت کردن و حضور پیدا کردن ) در بازی است .
ضمن اینکه به یک نکته اشاره می کنم که حالت عمومی دارد
البته از نگاه من
هر یک از ما در جایی که هستیم و با مسائل خوب و بدی که البته کاملا ذائقه ای است و با آن دست به گریبانیم نیازهای درونی خود را پوشش می دهیم و مرتفع می کنیم . ( درک این حرف واقعا تلخی سختی است )
حال اگر می خواهیم تغییری ایجاد کنیم ابتدا باید ذائقه ی خود و نیازهای خود را تغییر بدهیم تا شاهد تغییر در محیط و پیرامون خود باشیم .
مثلا
اگر تو به کسی احترام می گذاری و خوبی می کنی یک بعد اصلی اینکار نیاز خودت است نه نیاز دیگران . پس تو بابت نیاز خودت نمی توانی منتی به سر دیگران بگذاری که من به آنها خوبی کردم ! چرا که تو به نیاز خودت در درجه ی اول پاسخ داده ای و اگر مثلا مادر شوهرت از دخترهای فک و فامیل حرف می زند اول از همه نیازهای خودش را از این نوع داد سخن دادن مرتفع می کند و در قدم های بعدی نیازهای پسر و اطرافیان و حتی شاید تو ! ( نیاز او چرا باید برای تو ایجاد ناراحتی کند )
تجسم کن مادر شوهرت گرسنه است و دوست دارد روح گرسنه ی خود را سیراب کند ( به درست و غلط آن کاری ندارم ) نوع تغذیه ی او با ذائقه تو همخوانی ندارد تو می توانی به او بگویی چرا روح و جسم خودت را اینگونه سیراب می کنی ؟!
اما به خودت می توانی بگویی من در این سیراب شدن با او همسفره نمی شوم و برای این مسئله اول نیاز داری خودت را بشناسی و بعد هم نیاز داری ضمن شناخت اطرافیان در پذیرش آنهایی که دور انداختنی نیستند باشی . در مورد افراد غریبه ما راه انتخاب و تصمیم گیری و حتی فرار داریم اما در مورد افراد با عناوین جبری بهترین راه پذیرش است نه جنگ و نه ستیز که دامنه ی جنگ گسترش می یابد و منجر به تجربیات احساسات تلخ و ناگوار می شود .
در نتیجه ی دامنه ی تمرکز ت را از مادر همسر بد و خواهر شوهرهای بد و پدر شوهر بد ( دقیقا همان روشی که مادرشوهرت در مورد عروس بد دارد ) را تغییر بده و اجازه بده او همان باشد که هست و کار خودش را در تعادل بخشی سیستم روانی پسرش انجام بدهد . و تمرکزت را ببر روی زندگی خودت . همسر خودت و فرزندت اما بی منت .
این حرف یعنی چه ؟ یعنی نخواه و اینکار را نکن که من به خاطر پسرم ..................( زندگی می کنم و تحمل می کنم و....)
تو حتی اگر اینکار را بکنی قبل از پسرت نیاز خودت را مرتفع می کنی پس منتی به سر فرزندت نیست .
به نظرم در کنار خودشناسی و خود آگاهی قدری مهارت را چاشنی زندگی ات کنی همه چیز حل است و مشکل آنچنان غیر قابل کنترل نیست که تو فکر می کنی کافی است کنترل احساسات خودت را با اندکی تغییر نگرش در دست بگیری .
و نکته ی پایانی اینکه وجود هر یک از ما آنچنان دنیای پیچیده و عجیبی دارد که اگر بخواهیم به خود در مرحله ی اول و سپس به افراد نزدیک ( خانواده ی درجه یک که مال تو می شود پسرت و شوهرت ) بپردازیم جا برای بقیه باقی نمی ماند و حالا حالا ها سرگرمی جالبی خواهیم داشت مضاف بر اینکه مهارت و تعامل با همین دو نفر را اگر بخواهی یاد بگیری کلی وقت و زمانت پر می شود که از تمرکز بر آنچه دیگران می کنند کم خواهد شد اما در همین سرگرمی در این حد تو طبیعتا راه و نحوه ی تعامل با دیگران را نیز یاد خواهی گرفت
RE: شوهرم منو پیش خانوادش خراب کرد .......
سلام عزیزم
مشکلی که شما دارید بیشتر به روابط شما و همسرتان برمی گردد عزیز دلم درسته که مادر شوهرتان حسود است و چشم دیدن خوشی شما را ندارد ولی اینها همش به خودتان برمی گردد یعنی خودتان اجازه می دهید که ایشان دخالت کند و حسودی ..
یعنی باید شوهرت رو با خودت هم فکر کنید و اینکه با شوهرت در مورد تمام مشکلاتی که داری صحبت کنی البته نه در مورد مادرش بلکه در مورد خودش مثلا می تونی بهش بگی که یکسری از رفتارهامون رو باید عوض کنیم تا به موفقیت برسیم هم تو و هم من یکسری عادتهای بد داریم و وقتی قبول کرد که خودش هم مقصر است ( که البته بستگی به طرز برخورد و طرز گفتار شما دارد)
می توانی بهش بگی که من دوست دارم این اخلاقت رو به این شکل انجام بدی که اینطوری هم راهکار رو دادی دستش و هم اینکه اونو متوجه رفتار بدش کردی ..
دختر خوب وقتی عصبانی می شی به کسی ربطش نده و سر کسی خالیش نکن تا اینطوری کسی متوجه عصبانیتت نشه وووفقط این جور مواقع بشین فکر کن که چرا این حرف رو بهت زدند یا رفتار رو با تو کردند چون تو نمی تونی کسی رو تغییر بدی باید خودت رو تغییر بدی یعنی چی؟ بهت می گم....
وقتی مادرشوهرت برای شوهرت دنبال دختر می گرده : پیش خودت برای چند دقیقه فکر کن که چرا این کار رو می کنه ....؟ 1 . من زن بدی هستم ... 2. من عروس بدی هستم ... 3. مادر شوهرم مشکل اخلاقی دارد.. یا ....
اگر مادر شوهرتان حس حسادت دارد پس حسادت او را برانگیخته نکن:72:
اگر مادرشوهرتان حس ضایع شدن غرور زیادیش دارد که چرا پسرش موقع ازدواج دختری را که او دوست داشت را انتخاب نکرده است پس باید با رفتار خیلی خوبت و ارتباط قوی با مادرشوهرت و درست کردن طرز گفتارت با او این حس اورا از بین ببری:72:
و اگر مشکل از شماست پس باید خیلی تلاش کنی تا رفتارهایی را که او را ناراحت می کند را انجام ندهی
عزیزم در کنار اینها و ایجاد آرامش بین خودت و همسرت سعی کن همسرت رو با خودت همفکر کنی و با هم به تفاهم برسید مثلا لزومی ندارد که وقتی می خواهیم جایی برید و یا کاری را انجام بدهید از مدتها قبل به کسی چیزی بگید و این هم خیانت نیست شما می توانید وقتی که می خواهید بروید مسافرت شب قبل به آنها اطلاع بدهید و از شوهرت بخواه که او چیزی را نگوید بلکه این کار را به تو بسپرد و شما به آنها اعلام کن و آن هم به طور اجازه نه بلکه به انها بگو که ما می خواهیم فردا به مسافرت برویم گفتم که شما را هم مطلع کنم که فردا اگر ما خونه نبودیم نگرانمون نباشید و .... و در مورد بیرون رفتنهای درون شهری هم که اصلا نیازی نیست که چیزی بگویید مگر اینکه اونها از طریق تماس متوجه بشوند که خانه نیستید و اینطوری می تونی بگی که بیرونید....
عزیزم سعی کن بیشتر خودت با خانواده شوهرت ارتباط برقرار کنی تا شوهرت و بیشتر پاسخهای تلفنی رو هم خودت انجام بدی تا شوهرت تا شوهرت از گود قضیه بیاد بیرون و کل حرفهایی رو که بین شما و مادرشوهرتون رد و بدل میشه رو به شوهرت نگو و اصلا حرفهارو خونه نیار تا ناراحت نشید
ببخشید زیاد حرف زدم
RE: شوهرم منو پیش خانوادش خراب کرد .......
nazanin _60,pk1365,ani و چشمک عزیزم ممنونم که همراهیم می کنید وتجربیاتتون رو در اختیارم می گذارید. حتما به تمام نکاتی که گفتید توجه می کنم و ازشون استفاده میکنم.
در تکمیل حرفام باید بگم که همیشه از همون ابتدا سعی کرده بودم احترام خانواده همسرم رو حفظ کنم وعروس خوبی باشم .روزهای سخت زیادی رو گذروندم و تحمل کردم .مثلا بگم زمانیکه مادر شوهرم فهمید که باردارم به من گفت من زن حامله میبینم حالم بد میشه....با اینکه می دونست باردارم و از یه غذای خاص به شدت بدم میاد مارو شام دعوت می کرد دقیقا همون غذارو می پخت و روی میز میگذاشت و سر میز شام به من می گفت اگه دوست نداری یه چیزی برات درست کنم ؟این در حالی بود که همه و از جمله خودش مشغول غذا خوردن بودن و من اصلا روم نمی شد بگم ضعف کردم و سرم داره گیج میره خب باردار بودم و فکر کنید از ساعت 6 که منزلشون بودم تا 12 شب من با چایی و یه سیب تحمل می کردم .شوهرم می دید ولی نمیدونم چرا به مادرش چیزی نمی گفت .اخه اون غذا بر عکس مورد علاقه شدید شوهرم بود و مادرش با این عنوان که اینو فقط برای پسرم درست کردم دلش رو به دست می اورد و شاید هم شوهرم روش نمی شد با این همه محبت به مادرش حرفی بزنه .نگید شاید اتفاقی بوده که چند جلسه پشت هم تکرار شد طوریکه شوهرم خودش تعجب کرده بود و یا روزی رو بگم که زایمان کرده بودم وپسرم به خاطر زردی چند روز بستری شد و من با اون حالم مجبور بودم بیمارستان باشم .مادر خودم مریض بود و هیچکس نبود تا به من کمک کنه .مادر شوهرم کاری کرد که شوهرم در عرض 5روز روزی نیم ساعت با عجله و عصبانیت از اینکه از کارو زندگی افتاده به من سر میزد و بعد به خونه مادرش میرفت و اگه من دو بار زنگ میزدم میگفت چرا اینقدر اینجا زنگ میزنی حالا فکر کنید من تنها تو بیمارستان با اون حالم چه حالی میشدم.
بعدها شوهرم خودش از اینکارش خجالت کشید وهیچ وقت از اون روزا حرفی نزد.......
اینا چند نمونه کوچیک بود .....بزرگاشو نگفتم چون از بحث خارج میشیم....
مشکل من حالا اینه که با این اتفاق من چطوری دوباره با اینا رفت و امد کنم .به نظر شما باید برم خونشون یا نه ؟البته مثل همیشه شوهرم اصرار داره که باید بیایی و اونا میگن اصلا نیا من گیج شدم .
در ضمن وقتی با شوهرم در این رابطه حرف میزنم میگه اونا حتی اگه سرتو بریدن باید احترام بذاری چون بزرگترن .مگه من نمی دونم باید به بزرگتر احترام گذاشت میدونم به خدا ولی مگه میشه که بزرگتر خطا کنه چون بزرگتر تازه
همه هم باید احترامشون رو نگه دارند .......
RE: شوهرم منو پیش خانوادش خراب کرد .......
یاسی عزیز
با وجود توصیه های خانوم ani جایی واسه اظهار نظر ما نمی مونه. حرفاشون برای من که خیلی مفید بود:
مخصوصا این نکته که باید تمرکزمون را از اطرافیان برداریم و اجازه بدیم اونا همانطور باشند که هستد و تمرکزمون را ببریم روی زندگی خودمون .
تو که قدم بزرگ رو با شجاعت ورداشتی و موفق شدی (برگردوندن شوهرت سر خونه زندگیت) دیگه نگران چی هستی؟!
اصلا بذار خانواده شوهرت در مورد تو اشتباه فکر کنن و رفتارشون غلط باشه!
عمر ما کوتاه تر از اونه که بخوایم یکی یکی رفتارهای غلط اطرافیان رو تصحیح کنیم. تازه به دلیل محدودیت هایی که داریم هیچ وقت نمی تونیم به شناخت کامل اطرافیان برسیم.
در نهایت شاید هیچ وقت اونا به ارزش تو پی نبرند و هیچ وقت رفتارشون مطابق نظر تو نباشه! آیا تمام هم و غم تو تو زندگی باید اونا و رابطه با اونا باشه. تو به عنوان یک انسان بهره ی دیگه ای از زندگی نباید داشته باشی؟
نمی دونم آیا اهل مطالعه هستی یا نه؟ اگه هستی یک سری رمان چند جلدی بگیر دستت شروع کن به خوندن. حتی وقتی می ری خونشون اگه می شه خودتو مشغول کتابخوندن کن! یا مثلا بافتنی بخصوص اگه واسه شوهرت باشه:43:!
رمان خوندن به من خیلی آرامش میده . وقتی رمان می خونم ذهنم منظم تر می شه و اینو حس می کنم که دنیا اونقدر بزرگه که ما و مشکلاتمون درش حل می شیم.
در پناه حق
RE: شوهرم منو پیش خانوادش خراب کرد .......
دوست خوبم
شما هیچوقت نمی تونی ذات کسی رو تغییر بدی عزیزم اگه کسی بد ذات باشه نمی شه کاری کرد ولی اگه رفتار بدش خلاف ذات خوبش باشه اون فرد صد در صد تغییر می کنه....
من خودم به یه چیزی خیلی معتقدم و اون هم اینکه « همه خوبند یعنی آدمها خوبند» .
همیشه اگه کسی رفتار بدی نشون می ده پیش خودم این کلمه رو تکرار می کنم و میگم لابد براش شرایطی سختی به وجود اومده که اینطوریه..... به خاطر همین افکار بد رو از خودم دور می کنم تا خودم خودم رو اذیت نکنم حداقل..
ببین عزیزم تنها چیزی که اینجا مهمه برقراری ارتباطه که خیلی خیلی مهمه
منم با خواهرشوهرم مشکل جدی داشتم خیلی جدی تنها تفاوت من با تو این بود که شما با مادرشوهرتان مشکل دارید..
من هم می تونستم قید خواهر شوهرم رو بزنم حتی خیلی راحتر از تو چون شوهرم با من یکی بود و حق رو به ن می داد ووووووولی خودم اصرار داشتم که نباید این تفاق بیفته و همیشه می گفتم اونهم آدم خوبیه لابد یه مشکلی داره که سر من خالی می کنه و اینطوری راحت میشه عزیزم سرت رو درد نیارم مادرشوهرم منو خیلی دوست داره و حتی این اتفاقات چیزی رو بینمون عوض نکرد فقط هر از گاهی یکسری حرفها رو مثل مادر بهم گوشزد می کرد و منم به فال نیک می گرفتم ... تا اینکه یه روزی با سماجتهای خودم رگ خواب خواهرشوهرم رو پیدا کردم و به دلش نفوذ کردم و اونهم خیلی راحت با من درد و دل کرد دقیقا همون چیزی بودکه فکر می کردم از یه جایی مشکل داشت و سر من خالی می کرد و الان قضیه ما حل شده و اونهم با من خیلی خوب شده حتی بعضی اوقات به هم زنگ می زنیم و حال همدیگرو می پرسیم باورت نمیشه اگه بگم ذات خوبش رو بهم نشون می ده اگه بگم این خانوم چقدر ماهه باورت نمیشه فقط تحت فشار بوده ....
عزیزم شما نمی تونی قطع رابطه کنی حتی اگه شوهرت هم خواست این کار و نکن چون اولین ضربه اش رو به زندگی خودت وارد می کنی و شوهرت دچار مشکل میشه پس همونطور که قبلا گفتم رابطه ات رو با مادر شوهرت درست کن ...
احترام به پدر و مادر واجبه چه برای خودت و چه برای شوهرت عزیزم درسته که بهشون احترام می ذاری ولی این وظیفه توست احترام زیادی خودشیرینیه که به دل هم نمیشینه احترام کم هم خودت رو ازچشم می اندازی پس باید اعتدال داشته باشی ...
به غیر از احترام باید رابطه ات رو هم خوب کنی یعنی به دلشون نفوذ کنی تا بهت اعتماد کنند و باهات دردودل کند و همیشه سعی کنی که موقع دردودل کردنشون شنونده خوبی باشی ...
RE: شوهرم منو پیش خانوادش خراب کرد .......
نقل قول:
نوشته اصلی توسط yasi yasi
سلام دوستان .اگه یادتون باشه گفتم که بعد از یه دعوای حسابی که به علت دخالتهای مادر شوهرم پیش اومده بود شوهرم با توصیه مادرش به خونشون رفت و تا دو هفته هیچ سراغی از من و بچه اش نگرفت.از اونجاییکه می دونستم فعلا نمی خوام از شوهرم جدا شم نخواستم شوهرم بیشتر از این همه چیزو خراب کنه و به خاطر پسرم به شوهرم زنگ زدم و گفتم که برگرده و البته ایشون هم با گذاشتن شرطو شروط بالاخره برگشتند(دوره زمونه عوض شده ) من هم چون دو هفته حسابی زجر کش شده بودم سعی کردم ارامشم رو حفظ کنم و هیچ بر خوردی به وجود نیارم ..و اما مشکل من....شبی که دعوا شد من از روی عصبانیت به مادر شوهرم زنگ زدم و گفتم تکلیف منو روشن کنه (خانم دنبال زن برای پسرشون می گشتند )مادر شوهرم هم نامردی نکرد هر چی از دهنش در اومد به من گفت .شوهرم هم از این طرف با صدای بلند به من ناسزا می گفت که چرا زنگ زدی مزاحم مادرم شدی .و آقا حتی برای اینکه مردونگیشو ثابت کنه منو کتک هم زد این در حالی بود که مادر شوهرم پشت گوشی بود و فهمید که دارم کتک هم می خورم و دایم می گفت که حقته ..حتی وقتی پدر شوهرم بعد از چند دقیقه زنگ زد تا بپرسه چه خبره شوهرم انگار که داره نقش یه سوپرمنو در دفاع از پدر و مادرش بازی می کنه هر چی حرف رکیک بود در مورد من به پدرش گفت که اره این زن لا.... فلانه .......من دیگه اینو نمی خوام .و پدر دانشمندشون هم گفت خودتو ناراحت نکن زود بیا اینجا...اینا فقط برای این بود که من چرا به مادرشون زنگ زدم و گفتم تکلیف منو روشن کنید ...............
نمی دونم می فهمید چه حالی دارم ......منی که همیشه در مقابل بدی اونا لبخند زده بودم .همه جا باعث شده بودم که اونا سری بالا داشته باشند منی که همیشه تمام سعیمو برای زندگیم کرده بودم تا همه کمبود های مالی رو جبران کنم ...حالا با این طرز فجیع به قول معروف ضایع شدم ........از اون روز به گفته خود شوهرم مادرش خیلی حق به جانب به پسرش گفته دیدی همه حرفام درست بود من که گفته بودم اگه من برات زن پیدا می کردم اینطور نمیشد .این زن آدم نیست .زده به سرش زنگ زده خونه من .اعصاب نداره......و هزار حرف دیگه که نمیدونم از کدومش بگم براتون ..دلم خونه از این اتفاق ..خانواده شوهرم کلی از این اتفاق خوشحالند .خواهر شوهرام تقریبا هم سن من هستند ولی هنوز مجردند حالا تازه دارن برای داداششون عزیزی می کنند .حالا من موندم و یه عمر زندگی و این احساس تلخ خراب شدن و اصرار شوهرم که حتما باید عید خونه مادرم بیایی وگرنه منم خونه مادرت نمیام.
دارم تصور می کنم چطور نیشخند میزنند وقتی که هیچی نشده بود کارشون فقط تحقیر من بود حالا که اینطوری شده می خوان با من چه کار کنند .به نظرتون باید چیکار کنم .در ضمن احساس میکنم دیگه شوهرم رو دوست ندارم چون واقعا به من ظلم کرد و منو خورد کرد تنها دلیل موندنم تو این زندگی فعلا فقط پسرمه.........کمکم کنید...........
ياسي عزيز
شما فكر ميكني چه اشتباهي كردي كه باعث اين رفتارا ميشه ؟اينكه شوهرت بهشون ميگه من نمي خوامش و بدتون رو ميگه ؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط yasi yasi
nazanin _60,pk1365,ani و چشمک عزیزم ممنونم که همراهیم می کنید وتجربیاتتون رو در اختیارم می گذارید. حتما به تمام نکاتی که گفتید توجه می کنم و ازشون استفاده میکنم.
در تکمیل حرفام باید بگم که همیشه از همون ابتدا سعی کرده بودم احترام خانواده همسرم رو حفظ کنم وعروس خوبی باشم .روزهای سخت زیادی رو گذروندم و تحمل کردم .مثلا بگم زمانیکه مادر شوهرم فهمید که باردارم به من گفت من زن حامله میبینم حالم بد میشه....با اینکه می دونست باردارم و از یه غذای خاص به شدت بدم میاد مارو شام دعوت می کرد دقیقا همون غذارو می پخت و روی میز میگذاشت و سر میز شام به من می گفت اگه دوست نداری یه چیزی برات درست کنم ؟این در حالی بود که همه و از جمله خودش مشغول غذا خوردن بودن و من اصلا روم نمی شد بگم ضعف کردم و سرم داره گیج میره خب باردار بودم و فکر کنید از ساعت 6 که منزلشون بودم تا 12 شب من با چایی و یه سیب تحمل می کردم .شوهرم می دید ولی نمیدونم چرا به مادرش چیزی نمی گفت .اخه اون غذا بر عکس مورد علاقه شدید شوهرم بود و مادرش با این عنوان که اینو فقط برای پسرم درست کردم دلش رو به دست می اورد و شاید هم شوهرم روش نمی شد با این همه محبت به مادرش حرفی بزنه .نگید شاید اتفاقی بوده که چند جلسه پشت هم تکرار شد طوریکه شوهرم خودش تعجب کرده بود و یا روزی رو بگم که زایمان کرده بودم وپسرم به خاطر زردی چند روز بستری شد و من با اون حالم مجبور بودم بیمارستان باشم .مادر خودم مریض بود و هیچکس نبود تا به من کمک کنه .مادر شوهرم کاری کرد که شوهرم در عرض 5روز روزی نیم ساعت با عجله و عصبانیت از اینکه از کارو زندگی افتاده به من سر میزد و بعد به خونه مادرش میرفت و اگه من دو بار زنگ میزدم میگفت چرا اینقدر اینجا زنگ میزنی حالا فکر کنید من تنها تو بیمارستان با اون حالم چه حالی میشدم.
بعدها شوهرم خودش از اینکارش خجالت کشید وهیچ وقت از اون روزا حرفی نزد.......
اینا چند نمونه کوچیک بود .....بزرگاشو نگفتم چون از بحث خارج میشیم....
مشکل من حالا اینه که با این اتفاق من چطوری دوباره با اینا رفت و امد کنم .به نظر شما باید برم خونشون یا نه ؟البته مثل همیشه شوهرم اصرار داره که باید بیایی و اونا میگن اصلا نیا من گیج شدم .
در ضمن وقتی با شوهرم در این رابطه حرف میزنم میگه اونا حتی اگه سرتو بریدن باید احترام بذاری چون بزرگترن .مگه من نمی دونم باید به بزرگتر احترام گذاشت میدونم به خدا ولی مگه میشه که بزرگتر خطا کنه چون بزرگتر تازه
همه هم باید احترامشون رو نگه دارند .......
ياسي عزيز
رفتارهاي خانواده شوهرت خيلي بده
ولي نميشه رفتار كسي رو عوض كرد
شايد بهتر باشه كمتر باهاشون ارتباط داشته باشي
ولي من فكر ميكنم رفتارهايي مثه همين رفتار شما باعث حساس شدن اونا ميشه ..اينكه توي دوران بارداري مي گين با يه چاي و سيب تا 12 شب گذروندين
يعني هيچ چيزي كه شما بخواين بخورين و بدتون نياد توي خونه پيدا نمي شد ؟
يه نون يا .............
RE: شوهرم منو پیش خانوادش خراب کرد .......
malahat عزیز به همدردی خوش اومدی
برای ارسال پست دقت کن از زمان آخرین پست دو هفته بیشتر نگذشته باشه