RE: دوست ندارم کار و آزادیمو از دست بدم،میترسم
سلام
با اجازه مینای عزیز
چون نمی خوام یه تایپیک جدید بازکنم با اجازه همگی سوالم رو همین جا از آقای sci می پرسم.
من ازبچه وبچه دارشدن بیزارم.ازمادرشدن هم همچنین.
همسرم وقتی این شرایط منو می بینه تابه حال چیزی نگفته ، اما می دونم که عاشق بچه است.
درضمن حرف وحدیثها هم خیلی زیاده وهمیشه خودش پاسخگوبوده که ما هنوز آمادگیشو نداریم.(یه نوع فداکاری)
اما من برنامه ای هم ندارم ، یعنی اگه دست خودم باشه میگم هرگز!
نظرتون درمورد من چیه؟ اگه امکانش بود پاسخ بدید لطفا.
RE: دوست ندارم کار و آزادیمو از دست بدم،میترسم
داملا؛
شما هم به سوالاتي كه براي مينا نوشتم در پست 10 پاسخ بديد...
RE: دوست ندارم کار و آزادیمو از دست بدم،میترسم
1. نوشته بوديد از بچه ها خوشتون نمي آد! خب از چه گروه سني از بچه ها خوشتون مي آد؟ چرا بله؟ چرا نه؟
در چه سني از كودكان لذت مي بريد؟
زیادبرام مهم نیست چه سنی باشه ولی بعضی اوقات از بچه های زیر5 سال خوشم میاد.چوت بانمکند معمولا
2- آيا همه چيز متعادل و خوبه؟ رابطه شما ثبات داره؟
بله خوبه.تقریبا هم میشه گفت ثبات داره.
3. به نظر شما مادر بودن يك حسه؟ يا يك مسئوليت؟ نظرتون در رابطه با مسئوليت والدين در برابر فرزندشون چيه؟
نه فقط مسولیته! خیلی سخت ودرواقع یه نوع اسارت.
4. چي براي شما كابوسه؟ از چي مي ترسيد و اگر اتفاق افتد شما بسيار نگران و آزرده خواهيد شد؟
از ازدست دادن کارم،ازخانه نشینی،از نداشتن آزادی و...
5. در كودكي رفتار كداميك، پدر يا مادرتون رو دوست داشتيد؟ چرا؟
...
6. وقتي كودك بوديد، از چه چيزايي لذت مي برديد؟
ازاینکه بیشتر ادای بزرگترهارو درمیاوردم ودلم میخواست زودتر بزرگ شم.
7. به نظر شما كودك رو چگونه بايد تربيت كرد؟ چقدر بايد وقت گذاشت؟ شما چقدر مسئوليت داريد؟
به نظرمن وقتی به دنیا اومد دیگه باید تمام وقت وانرژیت برای اون باشه.
8. آيا از حمايت كافي همسرتون يا مادر و پدرتون برخورداريد؟
بله
9. فكر مي كنيد بچه چه تغييراتي در زندگي شما ايجاد مي كند؟
180 درجه ززندگیم تغییرمیکنه! من عاشق کارم هستم، وبا ورود بچه نمی تونم به کارام برسم
چون ممکن نیست(به دلایل خیلی زیاد)من کسی نیستم که بتونم تو خونه بند بشم با ورودش
باید حبس خونه شم چون دلم نمیخواد بچه رو پیش یکی دیگه بذارم حتی مامانم! من وهمسرم
زندگی عاشقانه ای داریم باورودش خیلی چیزها عوض میشه!
10. چرا شوهرتون بچه دار شدن رو دوست داره؟
خب اونم مثل همه دلش میخواد بابا بشه!
RE: دوست ندارم کار و آزادیمو از دست بدم،میترسم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط sci
1. نوشته بوديد از بچه ها خوشتون نمي آد! خب از چه گروه سني از بچه ها خوشتون مي آد؟ چرا بله؟ چرا نه؟
چرا بچه های تمیز و مودب رو دوست دارم اما آخه بچه خود آدم فرق داره.دوسشون دارم اما نه واسه خودم.آخه اگه مال خودم باشن مسئولیتشونم با خودمه و این کار سختیه.
از بهانه گیریهاشون اصلا خوشم نمیاد و متاسفانه صبر و طاقتشو هم ندارم،خیلی زود از کوره در میرم
در چه سني از كودكان لذت مي بريد؟ زیاد با یچه ها نبودم اما فکر میکنم شیرین زبونیاشون بامزس،مثلا وقتی تازه دارن حرف زدنو یاد میگیرن.
2. آيا همه چيز متعادل و خوبه؟ رابطه شما ثبات داره؟ آره خدارو شکر همه چی آرومه.
مي دونيد اول به شما گفتم فعلا بچه دار نشويد... چون استرس داريد! چون بايد يه خورده كار كنيد تا محيط خانه و روحيات شما و روابط شما با همسرتون پايدار و با ثبات بشه و بازسازي ها جواب مثبت بده... رفتارهاي شما اصلاح بشه و اون وقت با آرامش به سمت بچه دار شدن بريد... من حدود 6 ماه آينده رو براي شما توصيه مي كنم!
مرسی،واقعا ازتون ممنونم:72:
3. به نظر شما مادر بودن يك حسه؟ يا يك مسئوليت؟ نظرتون در رابطه با مسئوليت والدين در برابر فرزندشون چيه؟
به نظر من هردو.مامانم همیشه میگن تا خودت مادر نشی نمیدونی من چه حسی نسبت بهت دارم،اصلا قابل وصف نیست. اما مسئولیت پدر و مادر هم خیلی زیاده.تربیت همه جانبه یه انسان رو خدا سپرده بهشون.خیلی مهمه،از نظر روحی ، جسمی،تحصیلی،روابط اجتماعی،از همه مهمتر تربیت یه بنده خوب واسه خدا ،فکر میکنم کار خیلی سختی باشه.
4. چي براي شما كابوسه؟ از چي مي ترسيد و اگر اتفاق افتد شما بسيار نگران و آزرده خواهيد شد؟
اینکه بچم سالم نباشه بزرگترین کابوسمه.
اما اینکه استراحت مطلق شم،
کارمو از دست بدم(شغلمو خیلی دوست دارم.مزایامون خیلی عالیه اما قراردادی هستیم و خیلی راحت میشه از دستش داد)
از نظر جسمی خیلی به هم بریزم، کابوسای بعدی من هستن.
حالا درسم زیاد مهم نیست شاید به تعویق بیفته اما کنسل نمیشه.
5. در كودكي رفتار كداميك، پدر يا مادرتون رو دوست داشتيد؟ چرا؟
هردو رو.چون خیلی باهام مهربون بودند. نه اینکه تک دختر هم بودم:46:
6. وقتي كودك بوديد، از چه چيزايي لذت مي برديد؟از دوچرخه سواری ، خرید کردن البته با سلیقه خودم
7. به نظر شما كودك رو چگونه بايد تربيت كرد؟ چقدر بايد وقت گذاشت؟شما چقدر مسئوليت داريد؟ به نظر من بیشتر وقت مفیدمون ازمون گرفته میشه،رفتار خود پدر و مادر هم خیلی مهمه چون ذهن بچه دقیقا مثله یه مموری داره رفتار اطرافیانش رو ذخیره میکنه،سعی میکنم هرجاشو بلد نبودم از کتابهای روانشناسی کودک یا از مشاوره کمک بگیرم.درسته مسئولیت عمده فرزند با پدر و مادر اما سهم مادر خییییییلی بیشتره.
8. آيا از حمايت كافي همسرتون يا مادر و پدرتون برخورداريد؟ بببببله
9. فكر مي كنيد بچه چه تغييراتي در زندگي شما ايجاد مي كند؟ تقریبا همه وقتمونو میگیره، باید مواظب رفتار و گفتارمون باشیم و دیگه اولویت اول زندگیمون خودمون نیستیم ایشونن.از هرجهت وقت خیلی کمتری دارم.در یک جمله همیشه یه نفر آویزونمه
10. چرا شوهرتون بچه دار شدن رو دوست داره؟ نمیدونم شاید فکر میکنه این طوری یه خونواده کامل داره و زندگیمون از روند تکراری خارج میشه،از همه مهمتر من سرگرم میشم و انقدر موضوعات مورد علاقمو پیگیری نمیکنم(بدجنسی)
كمك مي كنيم تا نتيجه بگيريد!
مرسی شما خیلی لطف دارید.
___________
از دوست گرامي، دختر مهربون، براي پيام خصوصي و معرفي تاپيك شما سپاسگزارم
منم خیلی ممنونم دختر مهربون:46:
RE: دوست ندارم کار و آزادیمو از دست بدم،میترسم
مينا،
جواب سوالات شما رو خوندم
بگذاريد كمي واقعي به موضوع نگاه كنيم، نه آنقدر رمانتيك و نه آنقدر ترسناك! به قول شما كابوس!!!
+ ابتدا به شما بگويم اصلا اجباري در كار نيست! شما بچه دار بشويد و نشويد هيچ اتفاقي رخ نمي دهد! نسل انسان سر جاش مي مونه.. رشد جمعيت منفي نمي شه! نسل شوهرتون منقرض نمي شه! هر روز اونقدر بچه به دنيا مي اد كه اگر ازدياد جمعيت روي كره زمين نداشته باشيم، با كمبودش هم مواجه نيستيم! پس ابتدا اين تفكر كه حتما بايد بچه دار بشيد رو مي گذاريم كنار و اين اجبار رو بصورت يك تصميم نگاه مي كنيم! در واقع بچه دار شدن براي شما، يك تصميمه براي آرزوهاي شما در زندگي كه مي تونه تغييرات بسيار مهمي رو در زندگي شما ايجاد كنه!
+ دوم: كودك، بهمراه خودش يك مسئوليت مي آورد... شما بار اولي نيست كه مسئوليت قبول مي كنيد! پس اين واقعا ترس ندارد... شما قبلا براي شوهرتون هم مسئوليت قبول كرده ايد... و در برابر دوستانتان! و در برابر خودتان! اما براي اينكه واقعي تر ببينيم و كلي نگيم جوابهاي شما رو بررسي مي كنيم:
1 - شما مي ترسيد و نگرانيد:
ببينيد شما قادر نيستيد نگرانيهاي خود رو يكباره مطرح كنيد و همه اونها رو حل كنيد و سپس بچه دار بشيد! اين يك واقعيته! اما وقتي به جاي ترس، به جاي عدم طرح مسائل، اونها رو بررسي كنيد مي تونيد به سادگي يا اونها رو حل كنيد و يا اونها رو بپذيريد
- عدم سلامت فيزيكي بچه
اين ترس طبيعي است... اما قطعا مثبت نگري، همراه با رعايت كليه مواردي كه پزشك شما توصيه مي كند، زمان بارداري، استرسهاي شما و ... مي تونه روي سلامت فيزيكي و رواني كودك شما موثر باشه... مشاوره هاي حضوري قبل از بارداري، مشاوره هاي پزشكي و مشاوره هاي ژنتيكي مي تونه بارداري لذت بخش و توام با زيبايي رو براي شما بهمراه داشته باشه...
ضمن اينكه در حال حاضر بسياري از بيماريها سريعا تشخيص داده مي شوند و احتمال بيماريها در جمعيت آماري بسيار كم است.. پس اينگونه نگراني ها رو براي خودتون اغراق نكنيد و خودتون رو آزار ندهيد!
- مسئوليت بچه داري
مسئوليت بچه داري، وظيفه سنگيني است كه اگر تا ديروز بر دوش مادر بود امروز بر دوش پدر و مادر مي باشد.
اما به نظرم بايد به گونه اي ديگه با موضوع برخورد كنيد.. ببينيد بچه عضوي از اعضاي خانواده شماست كه به دليل عدم تواناييهايي در بدو تولد و سالهاي اوليه به مراقبت بيشتري نياز داره... پس شما غير از در آغوش گرفتن و لذت بردن از بازيهاي كودكانه اش و حتي كلام زيبا و شيرين زبانيهايش، بايد مسئوليتهاي سخت رو هم در نظر بگيريد كه بي شك زمان بيشتر و سختي هاي خاص خود رو مي طلبد اما... در ادامه مي گويم!
- استراحت مطلق حين بارداري :
ببينيد اين هم از قضاوت شماست درباره نگرانيها! ديگران رو نگاه نكنيد.. تا به حال دو زن رو سراغ نداريم كه بارداري مشابه داشته باشند! فيزيك شما، وضعيت فيزيولوژيك شما و آماده شدن شما براي بارداري و البته با توجه به سن شما، نيازي به استراحت مطلق نداره... پس اين احتمال براي شما كمه! اما اگر بعدها تصميم بگيريد... شايد اين احتمال وجود داشته باشه!
- كارتون رو از دست بديد؟؟؟ فكر كنيد اگر اينطور بود كه الان كل مادران جهان بيكار بودند! اصلا اينطور نيست! سخت نگيريد.. هيچ دليلي وجود نداره كه شما كارتون رو از دست بديد!
- از نظر جسمي دليل مشخصي نداره كه به هم بريزيد! اما واقعيت اينه كه شما به محض بارداري به دليل تغييرات هورموني، فيزيكي و فيزيولوژيكي تغييراتي در جسم و روان خودتون احساس مي كنيد كه طي نه ماه هر روز تغيير مي كنند... گروهي كه آگاهي ندارند از اين تغييرات آشفته مي شوند! ناراحت مي شوند... اما اگر با اگاهي و بررسي و البته آمادگي كامل پيش برويد، دوران بارداري شما، لذت بخش هم خواهد بود!
2. هرگز قرار نيست وقف بشيد! اين همون " اما " است كه در بالا اشاره كردم.. اما قرار نيست شما وقف بچه و مسئوليتش بشيد! هيچ كس اين قرار رو نگذاشته و اگر اين كار رو در هر موردي بكنيد بازنده خواهيد بود! يعني شما نه تنها بايد براي شوهرتون زني جرات مند باشيد، بلكه براي كودكتون هم بايد مادري جرات مند باشيد! نه مادري منفعل!
مادران منفعل موجب خواهد شد كه خودشون و كودكشون بسيار آسيب پذير باشند... پس شما برنامه هاي خودتون رو خواهيد داشت! زندگي خودتون رو داريد! كار خودتون رو داريد! اما مادر هم هستيد و مسئوليتي علاوه بر همسر، به شما واگذار شده است...
3. شما تنها مسئول نيستيد! مادر به دليل روابط عاطفي با كودك، در سالهاي اوليه ارتباط بيشتري با او دارد و به همين دليل مسئوليت بيشتري احساس مي كند اما تنها مسئوليت بر عهده او نيست و اينكه از حمايت مادرتون و شوهرتون هم برخورداريد بسيار عالي است!
4. شوهر شما، هميشه بايد اولويت اول زندگي شما باشه! هميشه! هميشه! و برعكس! هيچ وقت كودك شما اولويت اول نبايد باشه.... اين رو هرگز فراموش نكنيد! پس هرگز خودتون رو فراموش نكنيد... شما همسر يك مرد و اولويت اول او هستيد و ايشون هم اولويت اول شماست!
5. مسلما به دليل اينكه بچه احتياج به زمان بيشتري داره، خيلي از زمانها رو از شما خواهد گرفت و اگر مثبت نگر باشيد و دوستش داشته باشيد، اين زمانها لذت بخش خواهد بود!
شما به دليل اينكه تك دختر بوده ايد و احتمالا مركز توجه و زندگي والدين شما وقف زندگي شما و توجه به شما شده تصور مي كنيد كه بايد از همين الگو براي فرزند خودتون استفاده كنيد براي همين هم متوجه مي شويد كه واقعا شدني نيست! و شما از كار و زندگي مي افتيد! حق هم داريد... پس الگو رو اصلاح كنيد! شما قرار نيست زندگي خودتون رو وقف كنيد چون مادر شديد!
6. شوهر شما نيازهاي عاطفي زيادي داره، و تصور مي كنه كه با ورود يك فرزند به خانواده شما، قسمتي از اين نيازهاي عاطفي و كمبودها برطرف مي شه... پيشنهاد مي كنم قبل از بارداري حتما به اتفاق به مشاوره حضوري بريد و روي شخصيت خودتون دو نفر كار كنيد نه روي زندگي خودتون!
7. فراموش نكنيد كه ورود يك نوزاد،مي تواند بسياري از نيازهاي عاطفي شما و همسرتان رو ارضا كند و تامين نمايد، مراقبت از او مي تواند بسيار مفرح باشد، هر چند حمايتهاي مالي و عاطفي و رواني او هم كار دشواري است...شايد ديگر نتوانيد ساده سر هم داد بزنيد! فرياد بكشيد! گريه كنيد... اما من پيشنهاد مي كنم قضاوت نكنيد! به موقعش خيلي هم حوصله داريد و خيلي هم آرام خواهيد بود... شك نكنيد كه خدا فكر همه چيز رو براي شما كرده!
تصميم براي بارداري تصميم مهمي است! بايد آمادگي داشته باشيد و به نظرم آمادگي داريد! شما اگر تصميم بگيريد كه باردار بشويد آمادگي آنرا داريد... اما:
تصميم گيري رو موكول به يك برنامه زماني به همراه شوهرتون كنيد:
1. يك هفته رو با تصميم اينكه هرگز نمي خواهيد بچه دار شويد سپري كنيد. روي يك كاغذ تمام احساسات مثبت و منفي خودتون رو بنويسيد... روي يك كاغذ A4، يك طرف افكار و احساسات مثبت، و پشت صفحه افكار و احساسات منفي! كلا فكر كنيد كه هرگز بچه دار نخواهيد شد!
2. هفته بعد رو با اين تصور كه بچه دار بشويد بگذرانيد... و همان كار رو انجام دهيد! اما اينبار روي يك طرف كاغذ لذتها رو بنويسيد و روي طرف ديگر كاغذ سختيها رو يادداشت كنيد
در نهايت چيزهايي رو كشف مي كنيد كه مطمئنم قبلا نمي دونستيد! جواب هر دو رو اينجا بنويسيد
فعاليتهاي بالا رو شوهر شما هم مي تونند انجام دهند
- تصميم بگيريد
- اگر تصميم هر دو شما مبني بر اضافه كردن اين عضو جديد بود، برنامه رو با مشاوره روانشناسي ادامه بديد!
- در طول مشاوره روانشناسي بايد از نظر فيزيكي و فيزيولوژيكي مورد آزمايش قرار بگيريد
- سپس مشاورهاي پزشكي و ژنتيكي
- اقدام براي بارداري
من فكر مي كنم طي شش ماه آينده با توجه به اينكه ثبات زندگي و آرامش اوليه رو تجربه مي كنيد مي توانيد اين كار رو انجام بديد..
در هر حال شما آمادگي بچه دار شدن رو داريد فقط بايد تصميم بگيريد!
در نهايت مي خواستم چيزي به شما توصيه كنم
اگر بچه دار شديد، به عنوان يك همدم،دوست، يار، نه يك موجود آويزون! بهش نگاه كنيد و از با او بودن لذت ببريد... با او مسافرت رفتن، با او شام خوردن، از حضور در كنار دوست كوچولوتون لذت ببريد و بهترين دوستتون باشه! يك مسافرت به خارج از كشور داشتم، مردي هلندي با پسرش آب بازي مي كرد... اون مرد سنش حدود 40 سال بود... پسرش طي 50 تا 60 بار سطلي رو پر از آب كرد و توي صورت مرد پاشيد! من يك بار هم نديدم مرد بعد از هر بار پاشيدن آب،نخندد... گويي براي او هر بار اين موضوع تازگي داشت! و هر بار با صداي بلند مي خنديد و لذت مي برد!
واقعا اونها با هم دوست بودند....
RE: دوست ندارم کار و آزادیمو از دست بدم،میترسم
آقای sciبینهایت ازتون ممنونم.حرفاتون خیلی آرومم میکنه.:72:
دیروز که با شوهرم صحبت میکردم،بهش گفتم میترسم پشتیبانی تو رو به اندازه کافی نداشته باشم،میگفت نه تو همین الان هم میبینی من نسبت به تو احساس مسئولیت خوبی دارم (بیشتر منظورش از این نظر بود که از لحاظ پزشکی خیلی پیگیر کارهای من هست) خیلی باهم صحبت کردیم اما در طی این صحبتها ،نگرانیم در مورد دوتا موضوع که از همه بیشتر واسم مهم شده بودند نه تنها کمتر شد بیشتر هم شد!
بهشون گفتم دوست دارم شما منو درک کنی،من هم شاغلم،بعد ازمدتی(احتمالا 6 ماه و شاید هم کمتر) باید پرستار بگیریم(مثل کاری که دوستای خودش انجام دادن) و یا اینکه مثلا صبح زود ببریش پیش مامانم،از اینکه با من همراهی نکنی و من مدام مجبور شم مرخصی بگیرم و ...میترسم. میگه من در حد وظیفم همکاری میکنم ولی به نظر من بهتره تو بعد از اومدن بچه این کارتو کنار بذاری چون خیلی کار طولانیه و بعد از اینکه بچمون دو سه سالش شد یه کار خیلی خوب پیدا میکنیم واست،چیزی که زیاده کار واسه توئه. در حالی که من همین کارمو حاضر نیستم با دنیا عوض کنم بس که دوسش دارم.
میگه من مجبورت نمیکنم اما نمیدونم حس مادری خودت کجا رفته که میخوای بچتو ول کنی بری سرکار!من به خودت میسپارم اما میدونم انقدر با احساسی که خودت دلت نمیاد تنهاش بذاری!
و موضوع دوم اینکه ،شوهرم انصافا بعضی اوقات واسه من فداکاری میکنه،مرخصی میگیره،کلاساشو کنسل میکنه و مثلا واسه دندونای من چندین جلسه منو دکتر میبره،یا مثلا واسه یه خرید من کلی واسم وقت میذاره،تو کارخونه کمکم میکنه،انقدر با من خوبه که احساس میکنم خییییییلی خوشبختم، اما گاهی اوقات(شاید چون فکر میکنه در حق من خیلی لطف کرده)، مثله طلبکارها باهام برخورد میکنه و هنوز هم آقای sci ، مثل قبلا لباساشو میپوشه و میذاره میره،(این رفتار دخترونشو هیچ وقت کنار نمیذاره)البته وقتی اروم میشه برمیگرده اما چون قبلا دوبار این کارو کرده و رفته و دیگه هم تا مدتی برنگشته!!(یه بار دوماه طولش داد،به خصوص اگه پای خونوادش وسط بیاد) خییییییییییلی میترسم و مثله احمقا التماسش میکنم نره:163:،میترسم باز تا مشکلی پیش اومد بزاره و بره و من با یه بچه تنها بمونم(دقیقا میدونه چون من زیر بار حرف زور نمیرم مگر در همین صورت،از این رفتارم سوءاستفاده میکنه).
خاطرات تلخ زندگی پر از کشمکش گذشتمون،مثل یه فیلم سنمایی میمونه که همیشه در حال پخشه و این خیلی واسم زجرآوره.
ازتون خیلی ممنونم که حرفامو میخونید و بهم راهنمائی میدین.:72:
RE: دوست ندارم کار و آزادیمو از دست بدم،میترسم
سلام.میتونم یه سوال دیگه هم بپرسم که با اون دوتا سوالای قبلیم راهنماییم کنید؟
شوهرم میگه اگه دوست داری بیا قبلش یه مسافرت چند روزه بریم،البته چون نزدیک عید و میخوام هم ماشینو عوض کنم و هم یه کم به خونه برسم خیلی از نظر مادی وضعم توپ نیست (خودش مایل نیست به خاطر من داره میگه)به نظرتون تو این شرایط مسافرت تاثیری داره؟ یا یه خرج بی مورد محسوب میشه؟بزاریم واسه بعدا. :162:
آخه من فکر میکنم دیگه همینکه یه کم بگذره،من دیگه به جز سر کارم که اجباریه ،دیگه هیچ جایی نرم و خودمو تو خونه حبس کنم:302:.به خصوص خونه مامانم ،بینهایت از بابام و داداشام خجالت میکشم،اصلا دوست ندارم تو اون مدت منو ببینن.
صحراجون تو خوبی؟از اوضاعت راضی هستی؟بیرون میری؟
RE: دوست ندارم کار و آزادیمو از دست بدم،میترسم
سلام افتاب جان
اره خداروشکر همه چی مرتب . بیرون که سرکار هرروز میام تا 5 6 بعدم اگه خسته نباشم میرم یه سر خونه مامانم
یا ... . البته الان دنبال کلاس یوگام که متاسفانه همش صبح برگذار میشه
میناجان خیلی داری اوضاع واسه خودت پیچیده میکنی بخدا اصلا" اینجوری که تصور میکنی نیست فکر نکنم هیچ کسی به اندازه من تودنیا ترسو و کلی باشه تا جایی که باردار شدنم اگه اگاهانه بود صدبار سکته میکردم ولی الان با تمام مسایل خاص دوران بارداری که البته میدونم هرروزم یه شرایط جدید تجربه خواهم کرد ولی واقعا" لذت بخش خصوصا" وقتی همسرت مثل همسرمن اینقدر بچه دوست داره . منم مثل شما خواهر ندارم و 2 تا برادر دارم ولی اصلا" خجالت نداره تازه ازین که از الان میبینم هی از نینی سوال میکنن لذتم میبرم :72:
اگر امادگی روحی واسه پذیرش مسولیت این مساله تا یه حد معقولی داری بابت هیچ چیز دیگه ای نترس . خدا همواره کنار ماست :46:
RE: دوست ندارم کار و آزادیمو از دست بدم،میترسم
مرسی صحراجون، آره منم خیلی ترسویم،باورت میشه دیشب خواب میدیدم وقتی داشتن عملم میکردن،مردم.حتی مراسمم گرفتن:311:اما شوهرم با بچش حسابی خوشحال بود!
من قدم 1.65 اما وزنم 55کیلیوئه،واسه همین فکر کنم خیلی تابلو شم.راستی الان که هنوز تغییری نکردی،نه؟ایشا.. بتونی تا آخرین لحظه خوب و خوشحال باشی عزیزم.:46:خوشحالم که خوبی.
اینم میدونم که خانومای نرمال خجالت نمیکشن،اما فکرکنم من زیادی نرمال نیستم!حتی اون خانوما رو تو بیرون میبینم،جای اونا هم خجالت میکشم!نمیدونم باید به وضع خودم :311: یا:302:
RE: دوست ندارم کار و آزادیمو از دست بدم،میترسم
خواهرم،
ابتدا بايد عرض كنم كه پست قبلي كه براي شما گذاشته بودم شامل يكسري تمرين بود. حتما تمرينها رو انجام بديد... و اميدوارم شروع كرده باشيد.
مي خوام شما رو با تكنيكهاي منتقد دروني و ذهن سطحي شما ياكه دائم در حال صحبت با شماست آشنا كنم، خوب دقت كنيد:
** يكي از مسائل مهمي كه در زندگي وجود داره اينه كه ما فكر مي كنيم برداشتمون از همه مسائلي كه اطرافمون هست،صد در صد صحيحه و لذا اظهار نظر مي كنيم، قضاوت مي كنيم بدون اينكه شك داشته باشيم كه شايد همه چيز آنطور كه من فكر مي كنم نباشه... پس به برداشتهاي ذهني نمي شه اعتماد كرد! بخصوص ذهن سطحي!
**يكي ديگه از مشكلات كه من بهش مي گم تجمع فرضيات، زماني بوجود مي آد كه مثلا يك فرضي رو مي گذاريم! دقت كنيد... واقعيتي در كار نيست... بر اساس اين فرض، فرض ديگري روي درگير ماجرا مي كنيم! مثلا مي گيم اگر من بچه دار بشم، (فرض اول) و اون قهر كنه و بذاره بره ( فرض دوم) معمولا اتفاق از اينجا شروع مي شه! چون براي ذهن سطحي ما دو فرض منفي براي آغاز رشته كافيه! از اون به بعد اونقدر ذهن ما تكرار مي كنه موضوع رو كه تبديل به واقعيتي مي شه كه شايد هرگز نتونيم تغييرش بديم!
** يكي ديگه از تكنيكهاي ايشون، تكرار يك واقعيت است بر اساس تجربه اي كه قبلا اتفاق افتاده، اما منجر به نتيجه اي اشتباهه! اين نتيجه معمولا ناشي از فيلتر هاست! مثالي مي زنم: من قبلا رفتم پارك، همسرم حالش خوب نبوده و نيمه راه، گفته برگرديم من حالم خوب نيست! حالا ذهن من شروع به تكرار مي كنه و در نهايت من رو به اين نتيجه مي رسونه كه همسرم من رو دوست نداره!!!!
** پيش بيني مي كنه! چنان پيش بيني مي كنه و اينده رو براي شما ترسيم مي كنه... روشن! بدون عيب!!! هر كسي ندونه فكر مي كنه واقعا ايشون پيشگويي هستند و يا از آينده خبر دارند! اما به اينجا ختم نمي شه! چون اگر به اينجا ختم مي شد مي شد بهش گفت خب آينده نگري مي كنه! اما بر اساس اين پيشگويي كه معمولا فيلتر شده و منفي بينانه هم هست، شروع به قضاوت، بررسي فرضيات و صدور حكم مي كنه!
** خيال پردازي و توقف در خيال!: واي امان از دست خيال پردازي ذهن ما! گاهي بسيار خوب و عالي!!!گاهي هم افتضاح!!! نكنيد... هرگز خيالپردازي نكنيد مگر براي استفاده از تكنيك توقف فكر كه اين خيالپردازي يا تصور مثبت بيشتر از 1 دقيقه طول نمي كشه!
** اغراق، چيزي رو مي بينيد، شروع به تكرار اغراق آميز در ذهن شما مي كنه! مثال: ديدي چطوري برخورد كرد؟ اصلا ديدي؟ اون اينجوريه ديگه! آره بايد بپذيريش! خيلي كارش بد بود! افتضاح بود! به نظرت ببخشمش؟؟ نه نمي تونم! چقدر كارش بد بود! كي اين كار رو با همسرش مي كنه؟ من كه دوستش نيستم! چقدر كار بدي كرد!!!
** سرزنش مي كنه! و تعميم به كل مي ده! شروع به سرزنش مي كنه تا تمام انرژي شما رو بگيره! مثال: مي گه بهت سر كار نرو! تو هم نشستي گوش مي كني! هميني ديگه! هميشه همين بودي! نمي توني جلوش بايستي نه!؟ خب نادوني! تا كي؟؟؟ تقصير خودته!!! هر چي سرت مي آد مقصرش خودتي!! همه باهات اينجورين! دوستات مگه نيستن!! اونا هم اينجورين! حالا هي برو مشاوره بگير! تو اصلاح نمي شي! حقت رو مي خوره يه آبم روش! اين كه تو كوتاه بياي و حامله شي شد راهكار؟؟؟ دلت خوشه ها! عمرا تو بتوني حقت رو بگيري! آخرش هم خونه نشينت مي كنه! مي گي نه!؟ اين خط اين نشون!
بايد بدونيد كه اين ذهن سطحي شما، در هر شرايطي شما رو سرزنش مي كنه! مثلا فرض كنيد نمي پذيريد كه باردار بشيد،اون وقته كه شروع مي شه: خب حالا كه چي؟ مخالفت مي كني كه چي بشه؟ بچه دار نشي چي؟ زدي داغونش كردي؟ بازم خراب كردي... تازه داشت رابطه تون درست مي شد! چرا به راهكار مشاورهات گوش نمي دي؟ اصلا تو هميشه خودراي بودي! بعدا چي مي شه! چه افتضاحي شد! حالا چي كار مي كنه؟!؟! بد بخت اگر بره بهت خيانت كنه چي؟؟ اينو ولش كن! اصلا نمي خواي بچه دار بشي؟ چرا يه چيزي مي گي توش مي موني؟
** گارد مي گيره! يك نه پرخاشگرانه در ذهن شما تكرار مي شه! يعني شما دوست داريد قبول كنيد! اما جواب نه هست... چون ذهن سطحي شما در حال تكرار "نه"هست... با سرعت 1000 نه در ثانيه!
البته تكنيكهاي ذهن سطحي ما بسيار زياده... اون از هر طريقي وارد مي شه تا شما رو درگير خودش كنه! ولي اون واقعيت نيست! يك تكرار بي نهايته!
قبل از اينكه بچه دار بشيد! قبل از اينكه زندگي كنيد! قبل از اينكه تصميم بگيريد بايد به شما بگم كه منتقد درونيتون رو بايد ساكت كنيد! با قدرت!
- تمرينات تنفسي كنيد همونطور كه قبلا هم گفتم و بگذاريد آروم بشيد...
- از تكنيكهاي توقف فكر استفاده كنيد
- مديتيشن كنيد
- موسيقي گوش كنيد
- در مورد آينده پيش گويي نكنيد!
ضمنا تمرينات پست قبلي رو هم انجام بديد... همون كاغذ A4 كه گفتم...
من به شما گفتم فعلا هنوز براي بارداري شما زوده و شش ماه ديگه... الان بايد تمرين كنيد!