RE: میخوام بچمو سقط کنم شوهرم غیر قابل تحمل شده
از همه دوستان عزیزم ممنونم که برام نوشتند و دلجویی میکنن جناب SCI ممنونم که اینقدر سریع به کمکم اومدند من دیروز رفتم خونه خالم باهام صحبت کرد و من یه کم آروم شدم ولی دوستان وضعیت خیلی خرابه دیشب با هم رفتیم برام گوشی موبایل بخره چون تو دعوای قبلی گوشیمو شکست بعدش رفتیم بیرون شام خوردیم شروع کرد از مشکلات مالی گفتن و اینکه داره ماهی 2 میلیون واسه زندگیمون هزینه میکنه منم گفتم چطور ماهی 2 میلیون ما خرجمونه من که نه واسه خودم نه واسه خونه خرید اساسی نمیکنم فقط مخارج روزمرمونه اونم بهش برخورد ولی ریاد عکس العمل نشون نداد باز شروع کرد غیر مستقیم از اینکه اگه بچه بدنیا بیاد تحت فشار قرار خواهیم گرفت منم خیلی عادی گفتم ok هرچی شما میگی هر تصمیمی درسته انچام بدیم میخوای سقطش کنم گفت من نمیدونم خودت میدونی گفتم نه این جواب نیست من که سر خود نمیتونم برم بچه رو بندازم باید هردو با هم تصمیم بگیریم و هردو با هم اینکارو بکنیم بعدش گفت خیلی خوب بس کن فعلا اینجا حرف نزن تا بریم خونه بعدش دوباره باهام مهربون شد راجع به هزینه های بیمارستان صحبت کرد گفتم من بیمه تکمیلی دارم هزینه بیمارستانم زیاد نمیشه ضمنا حدود 8 ماه بعد از اینکه بچه بدنیا بیاد ویزامون اومده و ما رفتیم اونجا اینده این بچه روشن تره گفت اگه به هر دلیلی 1% نرفتیم چی گفتم خوب مثل بقیه مردم با صرفه جویی کردن زندگیمونو میکنیم ممکنه چند سال سختی بکشیم ولی بالاخره تموم میشه دیگه چیزی نگفت منم گفتم بهر صورت هروقت گفتی بریم دکتر که بچه رو بندازم، بعدش اومدیم خونه فیلم دیدیم با هم موقع خواب باز یه بهونه گرفت که اره خیلی وقته از نظر جنسی به من نمیرسی اگه رفتم بهت خیانت کردم ناراحت نشو منم گفتم خط قرمز زندگی ما خیانته و تو میدونی خیانت = از دست دادن من گفت اره میدونم اگه یه روز اینکارو کردم یعنی دیگه قیدتو زدم خلاصه کلی با هم جرو بحث کردیم تا نصف شب البته خیلی محترمانه و با صدای اروم بدون هیچ توهینی با هم بحث کردیم اونم سر دردو دلش باز شد گفت تو با پدر سوخته بازی کاری کردی که حامله شدی تو حقه بازی من بچه نخواستم تو منو راضی کردی آخه اخلاق شوهرم اینجوری هر کاری که با هم تصمیم میگیریم اگه به مشکل بخوریم میگه تو بودی تو کردی تقصیر توعه عقده کارت رو دلم مونده و از این حرفها خلاصه دیشب بعد از کلی صحبت و بحث من گفتم دیگه گفتن مسائل گذشته فایده ای نداره من دیگه جون ندارم انرژی ندارم بحث کنم هر راهی بگی همونو انجام میدم اونم گفت تو دیگه برام مردی خداحافظ بچه رو بنداز خودم میرم دکتر پیدا میکنم بعدشم ازت جدا میشم اگرم مهرتو میخواتی قسطی بهت میدم منم گفتم باشه من تسلیمم هرچی تو میگی رفتم خوابیدم باز صبح بیدار شد کلی غر زد و گفت تو ادم قدر نشناسی هستی دیگه دلم نمیخواد هیچ پولی برات خرج کنم بازم بحثهای قدیمی منم اومدم بیرون و بهش گفتم هر چیزی یه پایانی داره عمر زندگش مام تموم شده من میرم که تو بیشتر اذیت نشی گفت اره تو نباشی من خیلی راحت تر زندگی مینم
دانوب عزیز ممنون از لطف شما
دلم گرفته خسته ام جون ندارم دیشب تا صبح از فکرو خیال نخوابیدم صبح بازم کلی حرص خوردم اعصابم خورد شد از صبح تا حالا هیچی نتونستم بخورم از فشار بی خوابی و گشنگی سرم گیج میرم واقعا حالم بده تور خدا بگین چکار کنم درمانده شدم
RE: میخوام بچمو سقط کنم شوهرم غیر قابل تحمل شده
سلام ترانه جان امیدوارم خوب باشی. تمام این حرفهایی که نوشتی عین جملات شوهرت بود یا تو بخاطر ذهنیت بدی که ازش داری غلیظش کردی؟ به نظر خودت یعنی واقعا دوستت نداره یا از روی لجبازی این حرفها رو میزنه؟ توچی از صمیم قلب دوستش داری یا نه؟ دوست داری زندگیتو حفظ کنی؟؟ اگه زندگیتو دوست داری حتما پیش یه مشاور برو بعد تصمیم قطعی بگیر. الان هیچ کس نمیتونه بهت بگه که حتما این کارو بکن یا نکن. همه دورادور نظر میدن ولی از درون زندگی شما کسی باخبر نیست. حتما یه مشاوره برو عزیزم. انشاله مشکلت حل میشه.:46:
یا به نظر من حتی با بزرگتراتون مشورت کنید، سقط بچه مسئله کمی نیست که دوتایی از روی لج و لجبازی تصمیم بگیرید. با غذا نخوردن و اعصاب خوردی کاری درست نمیشه حالا فکر کن حالت بده بشه خدایی نکرده راهی بیمارستان بشی اونوقت شوهرت که بدتر میکنه پس به خودت برس تا بتونی درست تصمیم بگیری عزیزم.
RE: میخوام بچمو سقط کنم شوهرم غیر قابل تحمل شده
من نمیدونم شوهرم واقعا منو از دلش بیرون کرده یا نکرده ولی دیگه این زندگی کردن برام ارزشی نداره همه این حرفها عین حرفهای خودشه من غلیظش نکردم اون هر لحظه یه تصمیم میگیره دیشب گفت جدا شیم بچه رو سقط کن صبح گفتم خوشحالم که پیشنهاد طلاق از طرف تو بود اگه یه روزی دلم برات تنگ شد دیگه عذاب وجدان ندارم میگم اون نخواست با من زندگی کنه میگه من نگفتم جدا شیم اگه میخوای جدا شی خودت برو کاراشو بکن من گفتم تو دیگه از دل من رفتی و برای من مردی گفتم خوب طلاق عاطفی گرفتیم منم تا موقع اومدن ویزا میرم خونه مامانم ولی اسممون تو شناسنامه هم باشه بعدش من میرم و جدا میشیم گفت باشه اینجوری راحت ترم تو نباشی در مورد بچه هم من نظری ندارم من بچه نخواستم اگه میخوای بنداز اگه هم نمیخوای نگهش دار من خودم بزرگش میکنم دیشب خودش میگه بچه رو بنداز من که میگم باشه اتفاقا منم چند روزه تو فکرشم میگه اره تو واقعا مادر بی عاطفه ای هستی کسی که به بچه خودش که تو شکمشه رحم نکنه میخواد به من رحم کنه من دیگه ازت انتظاری ندارم گفتم تکلیف منو روشن کن تو میگی بنداز من میگم باشه بعدش متهم میشم
RE: میخوام بچمو سقط کنم شوهرم غیر قابل تحمل شده
شوهرت هم خودش نمی دونه باید چیکارکنه، به این خاطر میگم یا با بزرگترا مشورت کن یا یه مشاوره برو ، باید کسی شما را از این سردرگمی دربیاره. سعی کن چند روزی با مهربونی و نرمی باهاش صحبت کنی شاید انشااله نتیجه بگیری. مردا اینطوری هستن همش دوست دارن خودشون رو لوس کنن. وقتی میگه اگه نمیخوائی بندازی من خودم نگهش میدارم پس یعنی بچه دوست داره خودش هم ولی سردرگم شده. سعی کن با لطافت باهاش صحبت کنی تا بتونید تصمیم درست بگیرید.
RE: میخوام بچمو سقط کنم شوهرم غیر قابل تحمل شده
سلام ترانه جون
خوبی؟
نی نی خوبه ؟ تبریک میگم مامان جون
ترانه به خدا خوب میفهممت، من دوماه پیش با یه ذوقی رفتم دنبال کارام برای اقدام کردن
من عاشق بچم، اینو همه میدونن و چون هیچکس از مشکلاتم خبر نداره همه میگن برامون جالبه که تا حالا اقدام نکردی
ولی کسی از دل خون من خبر نداره
دیگه دنبالشو نگرفتم چون نمیدونم شوهرم چقدر قراره با یه بچه، آزارم بده و ناراحتم کنه
راستش وقتی صحبتهای شوهرتو خوندم، حس کردم شوهر من اینا رو گفته
اونم میگه میلیونی داره واسه زندگیمون خرج میکنه در حالیکه من از لحاظ پوششی و مالی و خوراک، در بدترین حالت عمرم هستم، همیشه برام جای سواله که چطور بابام با یه حقوق کارمندی خانواده 5نفری رو میچرخوند، ولی شوهرم با خرج میلیونی، خانواده 2نفری رو نمیتونه اداره کنه
ولی ترانه جان
گاهی به زندگی اطرافیانم نگاه میکنم، حتی اونایی که واقعا عذاب کشیدن و زندگی کردن، و میبینم بچه ها خیلی خوب تشخیص میدم که خوب و بد چیه، فرق محبت مادر و بی مهری پدرو میفهمن و تو یه سنی اینو جبران میکنن
این خیلی لذت بخشه
حالا که خدا خواسته از تنهایی درت بیاره، در مقابل بی مهری شوهرت بهت داره یه مهر خالص و ناب میده، قبولش کن
من دارم دوباره خودمو آماده میکنم، دارم تلاش میکنم از شوهرم ببرم، دیگه توقع هیچ عشق و احساسی ازش ندارم
مثل زنهای سن بالا میخوام به نبودش تو لحظه هایی که نیازش دارم عادت کنم و دیگه برام مهم نیست مثل هر دختر تازه عروس و جوون تو مهمونی یا شادیها شوهرم کنارم باشه و دیگه نمیخوام مثل قبل همراهیش کنم، میخوام اونم منو کم بیاره همونطور که برام کم میزاره
دارم سعی میکنم همه عشق و محبت و احساسی که از شوهرم میخواستمو به خاطره بسپارم و بزارم تو جعبه نداشته هام ، میخوام تعریفم از زندگی حضور یه موجود نر تو زندگیم باشه و بس، و میخوام تلاش کنم خودمو آماده کنم براش عشقبازی با بچم، که تازه برای این هم خودمو آماده کردم که بعد از چند سال که شیرینی میکنه برام ، داستانهاش شروع بشه و کلی غصه رو دلم بزاره ولی حداقل تربیتش تربیت خودمو و میدونم به اندازه باباش بی مهر نمیشه،
به نظرم قدر این موقعیتو بدون و زندگی رو برای خودت و نی نی گولوت بساز، شاده شاد
از الآن بهش یاد بده حقش تو زندگی فقط شادیه، هم برای خودش هم باری تو
:43:
میدونم سخته، میدونم میسوزی از کاراش شوهرت، میدونم چه زخمهایی رو قلبت داری و میدونم بیشترم میشه
ولی همشو به عشقی که بین تو و بچته ببخش و فراموش کن
حالا یکی رو تو زندگیت داری که نیازی به شوهرت نداشته باشی
RE: میخوام بچمو سقط کنم شوهرم غیر قابل تحمل شده
ساناز جان من کسیو ندارم باهاش صحبت کنم و راهنمایی بخوام البته خالم هست که خیلی فمنیسته اصلا از مردها خوشش نمیاد زندگی خودشم بدون عشقه و مصلحتیه نظر اون جدا شدن بهتره با مامانم اگه بخوام دردودل کنم میگه به من ربطی نداره نظری ندارم نه نظر میدم نه مسئولیت و عواقب بعدیشو به عهده میگیرم تو خودت از نظر سنی در حدی هستی که برای خودت تصمیم بگیری اصلا کمک فکری نمیکنه تموم شد با خونواده شوهرم هم اصلا نمیخوام مشاوره کنم چون نمیخوام اونا در جریان باشن اونا از هیچ کدوم از مشکلهای ما خبر ندارن فعلا میخوام برم دکتر پیدا کنم که کورتاژم کنه دیگه مشاوره رفتن چه فایده ای داره وقتی شوهرم میگه من بچه نخواستم واسه چی به زور نگهش دارم
نمیدونم از ته دل ناراحتم براش گاهی میگم کاش نگهش دارم با خودم ببرمش از ایران اونجا 2 تایی زندگی کنیم منم دیگه تنها نیستم اینقدر افکار 2 گانه میاد سراغم که هنگ شدم بخدا
RE: میخوام بچمو سقط کنم شوهرم غیر قابل تحمل شده
عزیزم ناراحت نباش. من میگم شاید شوهرت هم قلباً دوست داره بچه رو نگه داری ولی یه روزی یه جایی تو اذیتش کردی اینطوری میخواد تلافی کنه و اعصابتو خرد کنه به این خاطر میگم شاید مشاور بتونه کمکتون کنه. ببین من میشناسم کسانی رو که بچشون رو سقط کردن و تاوان سنگینی بخاطر این قضیه در زندگی دادن اینها رو به شوهرت بگو ، اگه واقعا خدای نکرده تصمیم گرفتی سقط کنی بهش بگو تو میخوائی من اینکارو کنم نمیترسی از عواقبی که داره بالاخره یه روزی پاشو میخوری. بخدا توکل کن انشااله هرچی صلاح خداست همون بشه.
RE: میخوام بچمو سقط کنم شوهرم غیر قابل تحمل شده
ترانه خواهش می کنم تصمیم عجولانه نگیر که بعد پشیمون بشی.:316:
اگه بدونی همین سقط خودش افسردگی می یاره.
RE: میخوام بچمو سقط کنم شوهرم غیر قابل تحمل شده
شمیم عزیزم مرسی که به تاپیکم سر زدی مرسی برام نوشتی
من تاپیکهاتو دنبال میکنم و باور کن که با ناراحتیهات ناراحت میشم و دقیقا مثل خودت وقتی با شوهرم سر پول بحثم میشه یاد تو می افتم منم میگم مادرم با حقوق کارمندی همیشه خوب زندگی کرده و میکنه ولی ما با ماهی 2 میلیون چرا اینجوری زندگی میکنیم البته اینو بگم شوهر من 800 تومان در ماه داره اجاره خونه میده و بسیار شکمو هست و از نظر رستوران رفتن خیلی ریخت و پاش میکنه ولی به من چه خوب میره تو شکم اون میتونه کمتر بخوره کمترم خرج کنه این که منتی سر من نداره
شمیم جان من این بچه بیچاره رو نگه دارم که یه عمری پدرش بهش بگه تو ناخواسته بودی من نخواستمت مادرت با موذی باذی و سیاسی با پدر سوخته بازی تورو درست کرد همین حرفهایی که الان میگه اخه شماها بگین تا مرد نخواد زن میتونه حامله شه؟
میگه تو به من گفتی من نازایی دارم حامله نمیشم میگم اره خوب من از اردیبهشت پارسال تو اقدامم الان نتیجه گرفتم من هر ماه که پرید میشدم افسرده میشدم میگفتم این ماهم از دست دادم احساس میکردم 1 سال به سنم اضافه شد ولی تو می اومدی منو دلداری میدادی غصه نخور ماه بعد
بهش میگم تو نمیگفتی ارزو دارم یه پرنسس مثل خودت تو بغلت ببینم اینها یعنی چی یعنی بچه نخواستن تازه تو که نمیخواستی چرا اینقدر کمکم میکردی چکار کنم که حامله شم (ببخشید که اینارو مینوسم)
یعنی از پارسال تا حالا 1% احتمال ندادی من ممکنه حامله شم میگه تو خیلی با سیاستی با اون زبونت منو خام کردبی با اون قیافه معصومت که به خودت میگیری منو خر کردی
تورخدا شما بگین من تنها خواستم یا ااونم خواسته؟ شوهر من عاشق بچس ولی هر جا از نظر مالی کم بیاره تمام کاسه کوزه این 2سال زندگیو میریزه سر من بعدش که وضع مالیش بهتر میشه میگه همه رو الکی گفتم عصبانی بودم خوب ادم تو عصابینیت چی باید بگه
الانم با این شرایط اگه نگهش دارم باید تمام مسئولیتشو چه مالی چه تربیتی چه از نظر درمان همه رو خودم به تنهایی به عهده بگیرم من واقعا به تنایی زیر بار این مسئولیت له میشم نمیتونم اون بچه چه گناهی کرده
ساناز جون از توام ممنونم که برام مینویسی و دلدارم میدی عزیزم
جناب SCI بازم میخوام تشکر کنم که اینقدر منو درک کردید و اجازه دادید اینچا راحت و بدون محدودیت دردو دل کنم تا خالی شم من این محبت شمارو فراموش نمیکنم و ازتون قدردانی میکنم که اینقدر حس انسان دوستی دارید و اینقدر خودتونو در مقابل ادمی که درد داره مسئول میدونید
RE: میخوام بچمو سقط کنم شوهرم غیر قابل تحمل شده
ترانه،
چرا پست من رو نخوندي؟
درد دل بكن! اشكالي نداره... اما بدون تو چه وضعيي هستي!
باور كن وضعيت همونطوري نيست كه تا دو سه ماه پيش بوده! وضعيت روحي شما خوب نيست! شما الان در دوران افسردگي بارداري هستيد! روشن نيست؟
تصميم گيري براي شما در تريمستر اول در موارد اساسي زندگي ممنوعه خانوم!
توصيه هايي به شما كردم كه بي شك وضعيت شما بهتر خواهد شد...
اين توصيه ها رو جدي بگيريد و بگيد در هر مورد چه كاري مي كنيد و چه برنامه اي خواهيد داشت؟
در هر موردي سوالي داشتي بپرس