تصمیم درست در مورد کسی که با زندگیم بازی کرد چیه؟ (به بهار شادی کمک کنید)

ایوب عزیز

خانم گل من تقریبا 1 ماهه که شدم بهار شادی و کلا پرونده علاقه به ایشون رو واسه همیشه

بستم!

و درس های بزرگی هم از این ماجرا گرفتم مثلا یک نکته بزرگ این بود که وابستگی فقط برازنده

خود خداست و انسان نباید به هیچ کس و هیچ چیز جز خدا دل ببنده!

واقعا هم حسی که الان بهش دارم نه خشمه ، نه نفرت ، نه هیچ چیز دیگه!

سعی کردم برام علی السویه باشه و زندگی کنم!!!

خدا رو شکر انقدر کار دارم که حداقل 2ماهی بود که دیگه حتی تو ذهنمم نمیومد!

اما الان داستان عوض شده

اومده و با این تقاضاش آرامش من و شرکت و بچه ها رو ریخته بهم!

اتفاقا من انقدر روحیم خوب شده که به گزینه های بعد برای ازدواج حتما فکر می کنم!

اصلا هم دنبال معیارهایی که شبیه ایشون باشه نیستم چون بهار احساساتی گذشته دیگه

نمیخوام باشم!

دوست دارم تو زندگیم منطق حکم کنه دیگه!!!

برای همین خیلی منطقی به ایشون ایمیل زدم امروز وذره ای احساسی برخورد نکردم مثل

یک غریبه و خیلی منطقی گفتم به درخواست شما رسیدگی می کنم!


اما میدونم مادر بسیار بدی داره و انقدر هم آدمهای آتشی مزاجی هستند برخلاف ظاهر که

ممکنه برام آزرده خاطری ایجاد کنن!!!


برای همین تصمیمم اینه که مبالغ محاسبه بشه و بعد سخاوت مندانه از زیان بگذرم و به خدا

بسپارمش!


واسه آرامش خودم هم که شده می خوام جوری بشه که مثل 2 آدم منطقی (البته خودمو

می گم چون اون منطق نداره :311:) مسئله حل و فصل بشه و خدا شاهده که اگه جز این

بود ذره ای در گرفتن حقم شک نمی کردم اما بهای آرامشم خیلی بیشتر از ایناست!!


اصلا هم به آقایون بی اعتماد نیستم چون همه که مثل هم نیستن و میدونم حتما گزینه های

بهتری برای من هست :)


اصلا ببین خدا منو واسه کی تو آب نمک خوابونده :311: (خود شیفتگی زد بالا)

کلا از ذهنم و دلم و یاد و خاطرم ignore کردمش!


اما بازم میخوام بسنجم ببینم ببخشم بهتره یا حقوق مورد ادعاشو بهش بدم!

آفرین بهار جون واقعا به این روحیت غبطه می خورم.آرامشت از هر چیز مهمتره:104::104::104::104:
:104::104::104:
:104::104:
:104:

bahar.shadi گرامی، وقتی خودت از حقت می گذری، پس حتما راضی هستی که این کار رو می کنی، پس به خدا می سپارمش و اینا رو نباید بگی! موقعی به خدا می سپارن که خودشون نتونن حقشون رو بگیرن!

ببین، من هر چی گفتم، برداشتم از نوشته های خودت بوده!

از یه طرف عنوان رو نگاه کن:

تصمیم درست در مورد کسی که با زندگیم بازی کرد چیه؟

کی متوجه شدین با زندگیتون بازی کرده؟ الآن که این کار رو کرد؟

من تا به امروز هم جایی ندیدم که شما از نامزدتون بد بگین و همش از عشق و علاقتون می گفتید!
به من حق بدید که اشتباه برداشت کنم و فک کنم شما تا قبل از این که این حرفاها پیش بیاد، ازش یه فرشته تو ذهنتون ساخته بودید و عشقش رو پرورش می دادید.

به هر حال، به خاطر سوء تفاهم به وجود اومده معذرت می خوام،

موفق باشید.

بهار شادی عزیزم
عرض ادب:43:
من با حرفهای خانم یک زن امیدوار خیلی موافقم
ببین چی بیشتر بهت آرامش میده
من اگه جات بودم زیاد خودمو درگیر نمیکردم و وارد داستانهای بعدش نمیشدم...
درسته ازحقم میگذشتم اما به جاش وارد حاشیه های اون موضوع نمیشدم چون با روحیاتی که از خودم میشناسم واسه من این طوری بهتره
:46:حالا دوست خوبم تو هم به خودت رجوع کن وببین چه جوری راحت تری و آرامش بیشتری داری:305:
:72:

سلام بهار عزیزم
خیلی ناراحت شدم از اینکه اون روز انقدر دلگیر و عصبی بودی
ولی خدارو شکر انگار حالت خیلی بهتر شده.
خیلی خوشحالم که می بینم احساساتی نشدی و منطقی می خوای قضیه رو حل کنی.
بهار جون دوستان راهنمایی های خیلی خوبی بهت کردن ،فقط خواستم بهت بگم عزیزم درسته که مهم تر از همه چیز آرامش توست و باید ببینی که با چه چیزی به ارامش می رسی ببخشیدنش یا کشوندنش به پای میز محاکمه!
این درست
ولی اینم در نظر بگیر هرچه قدر هم که منطقی باشی و سعی کنی پیش زمینه های قبلی ذهنتو درگیر تصمیم گیریت نکنی نمی تونی!

شاید الان با بخشش اون به آرامش برسی ولی چند سال بعد تو دلت بمونه که چرا از حق طبیعی خودت گذشتی!
برای همین فکر می کنم خیلی بهتره که حتما با ی بزرگتر در این مورد مشورت کنی،با پدر و مادرت و یا شخصی از فامیل که کاملا قبولش داریو یک وکیل که مسائل قانونی رو برات باز کنه .
درسته تو خیلی فهمیده و با درک هستی ولی تجربت کمه بهاری .
بهار جونم اینم بگم بهت که
خیلی جالب بود برام با این سن کمت انقدر مستقلی و کارای بزرگ بزرگ می کنی ،باریکلا :46:

سلام بهار شادی عزیز
با خوندن خط به خط پست هایت ، احساس خوبی در من ایجاد شد ، چرا که شخصیت رشد یافته ی بهارشادی از تک تک خط ها خودش رو نشان می داد ، و من از این بابت خیلی خوشحالم

بهار عزیز من اگه چنین موقعیتی برای پیش می اومد ، و به اون درجه از کنترل احساساتم رسیده بودم که با اطمینان خاطر و منطق می توانستم قضیه رو مدیریت کنم
اجازه می دادم ، خود آن شخص برای رفع گرفتاری اش اقدام کنه ، چون دلیلی نداشتم که بخواهم مسئولیت کارها یش را به عهده بگیرم

:72:

سلام بهار عزیز

من الان تاپیکتو دیدم ، به نظر من که همین کاری که میخوای بکنی درست تره . آرامشت بیشتر از اینا ارزش داره .
اصلا با این قضیه احساساتی برخورد نکن ، من اگه بودم واسه اینکه آرامش خودمو دوباره بهم نزنم میگذشتم .

خدا رو شکر که این قضیه پیش اومد و باعث شد کامل بشناسیش ( یادمه چند روز پیش از رفتنش ناراحت بودی) ، و دیگه حتی یه لحظه هم ناراحتی به دلت راه ندی .

درضمن بازم واسه کمک هایی که بهم کردی ممنونم . ( سه شنبه که رفتم حرم واست دعا کردم و بهترینها رو از خدا خواستم ، جاتون خالی خیلی شلوغ بود . :323:) موفق باشی .

سلام دوستان گلم

بابت همدردی و هم حسی و راهنمایی های همگیتون سپاسگزارم دوستان نازنینم!!!

به برکت دعاهای شما دوستان آرامش عجیبی به همه وجودم حکمفرما شده و این مسئله رو

دارم به لطف خدا حلش می کنم!!!


این بار دارم منطقی میرم جلو و خیلی جالبه که دیگه عصبانی و ناراحت و خشمگین نیستم و دارم

با آرامش کامل میرم جلو و کاملا منطق و مشاوره بهم جواب داده و این سیستم داره خیلی بهتر

از سیستم احساسیم عمل می کنه!!! یک دست واسه خودم بزنم :104: :311: خود شیفته شدم

باز :D

نتیجه اولیه به شرح زیره :

با پدرم صحبت کردم و ایشون هم نظرش این بود که آرامش خودت از همه چیز مهمتره!!!

بهم گفت این آقا فقط یک خواستگار بود که باهاش به نفاهم نرسیدی و تموم شد و رفت!!

حالا به عنوان یک آدم معمولی بهش نگاه کن! و حقش رو ادا کن تا حقی به گردن ما نباشه!

گفت بگذار اگه حقی هم قراره باشه اون بدهکار ما باشه!!!


این شد که من آروم آروم شدم و یک ایمیل به ایشون زدم و ضمن تشکر از زحماتش براش توضیح

دادم که شرایط محاسبات مالی به چه شکله و زمان خواستم تا ایشون طی یک جلسه رسمی

با حضور تمام اعضای هیات مدیره بیان و همه چیز مشخص بشه و بره به سلامت دنبال زندگیش


من هم یک زندگی زیبا رو رهای رها به دور از هر گونه حب و بغض و کینه شروع کنم و هرگز به

گذشته های تلخ نقب نزنم مگر اینکه به قول آنی بخوام ازش درس بگیرم!

نتیجه جلسه رو حتما اعلام می کنم و بعد از اعلام نتیجه تاپیک رو می بندم!!!


بهار خیلی بزرگتر از گذشته شده روحش!!! :)

دیگه نه چیزی خیلی شادش می کنه نه چیزی خیلی غمگین!!

تغییرات رو با آغوش باز می پذیره و دنبال شناخت بیشتر خودشه!!!

دیگه حساس و زود رنج نیست و با اینکه خیلی با احساسه اما احساساتش رو سپرده به

منطقش!

دیگه زود و بر اساس ظاهر قضاوت نمی کنه!!

به هرکسی اعتماد نمی کنه و همیشه قبل هر کار فکر میکنه و مشورت و با برنامه میره جلو!!

میدونه وابسته شدن برای بنده تنها به خداوند برازندست و لا غیر!!!

سعی می کنه خشم و رفتار احساس محور نداشته باشه و وقتی آروم شد تصمیم بگیره!!!


اوه خدایا چقدر درس!!!!!!!!!!!!!!!

ممنونتم که داری من رو بزرگ می کنی!!!

کمکم کن که همه چیز به خوبی ختم به خیر بشه و بهترین ها برام رقم بخوره

دوستان گلم شما هم دعا کنید!!

از همگیتون بسیار سپاسگزارم!!!

همتون رو بسیار دوست دارم!!!


دوست دار شما

بهار شادی

خدا رو شکر...
:72::72:

راستی یک تشکر ویژه از :

داملای نازنین که با متن زیباش در پیام خصوصی من رو به معنی کلمه بیدار کرد!!!

جناب خارپشت به خاطر روحیه انتقاد پذیرنده خوبش!!

آقای کیوان به خاطر نکته ظریف و هوشمندانش که من رو خیلی متوجه کرد و ازش ممنونم!

یک زن امیدوار عزیز به دلیل راهنمایی هوشمندانش!

بالهای صداقت عزیز و نازنین 1 گل با روح بزرگ و توضیحات خوبشون!

رایحه عشق و دختر مهربون و آوِیژه و matin_alone و تسنیم الهی و ویدا و فاطمهه و چشمک

به خاطر هم حسی و دعاهای خوبشون!

ایوب ، شوکا ، sanjab و mahi91 به خاطر نکته سنجیشون!

جرجیس عزیز به دلیل دادن قوت قلب و اعتماد به نفس و احادیث خوبشون!

و همه کسانی که چه با پیام خصوصی و چه با تشکر به من لطف داشتن و دورادور به من لطف

کردن!

:72: