Re: چرا من تغییر نمی کنم ؟ *:*جراحی روانی *:*
اگر شخصي در برابر خواستهاي كه ناشي از عادتهاي منفي اوست مقاومت كند روزبهروز از قدرت آن موج منفي كاسته خواهد شد ، مقاومت و تكرار نكردن رفتار منفي به مغز اين فرصت را ميدهد كه خود را با شرايط جديد وفق داده و به سمت مولفههاي جديدي برود.
اين روانشناس، تحليل ديگر بازگشت دوباره ما به عادتهاي منفي خوگرفته را از ديد روانكاوي اينگونه بيان ميكند:
واقعيت آن است كه ناخودآگاه ما در قبال عادتها تمايل به بازگشت دارد. كودكي را در نظر بگيريد كه وقتي احساس ترس ميكند ، از سر عادت انگشتش را ميمكد يا كسي كه بشدت عصباني است به سيگار رو ميآورد. در واقع وقتي فرد با شكستها و اتفاقات نااميدكننده در زندگي روبهرو ميشود ، به شخصيت اول خود برميگردد. همان شخصيت نهادينه شده كه تصميم به ترك آن را گرفته. فرد وقتي به شخصيت اصلياش برميگردد ، از تكرار رفتاري كه ميخواست با آن مبارزه كند ، لذت ميبرد. اين لذت نيز يك نوع واپسگرايي منفي ايجاد ميكند. وي استرسهاي محيطي و دروني را به عنوان دو عامل مهم در بازگشت فرد به عادتهاي منفي نام ميبرد .
در تغيير عادتها نبايد حس محروميت ايجاد شود
برخي افرادي كه عادتهايشان را كنار ميگذارند ، ابتدا با نوعي كسالت و افسردگي روبهرو ميشوند. به اعتقاد دكتر كمر زرين، اگر عادتها به شكل مصرفي باشد حتما بايد زير نظر پزشك متخصص و مشاور ترك شوند ، حتي ممكن است تعدادي داروهاي آرامبخش براي افراد تجويز شود. طبيعي است افرادي كه اقدام به ترك اعتياد ميكنند ابتدا با اختلال در عملكردهاي شيميايي مغز، با كمبود انرژي روبهرو ميشوند، هر چند اين نوع افسردگي در رژيمهاي غذايي سفت و سخت و خودسرانه نيز ديده ميشود.
گام اول براي مقابله با عادتهاي بد ، شناخت صحيح نسبت به آنهاست، تا زماني كه اين شناخت اتفاق نيفتد كاري از پيش نخواهد رفت، بعد از شناخت هم استدلال (استدلال براي همه افراد يكسان نيست، استدلال براي يك بزرگسال با استدلال براي كودك متفاوت است) و رفتارگرايي بايد مورد توجه قرار گيرد.
.
Re: چرا من تغییر نمی کنم ؟ *:*جراحی روانی *:*
مثبتانديشي ، پايه برخورد با عادتهاي منفي
زهرا قيامی،كارشناس ارشد روانشناسي به اهميت شناخت، مثبتانديشي و اعتماد به نفس در پايداري تصميمها و عدم گرايش دوباره به عادتهاي پيشين تاكيد ميكند و معتقد است:
شناخت پيدا كردن به جوانب عادتهايي كه به آنها خو گرفتهايم، در عدم بازگشت به عادتهاي منفي مساله كليدي است. در واقع برخوردهاي احساسي و يكباره نخواهد توانست هدف ما را تامين كنند. چراكه طراوت و انرژي اين برخوردها بعد از چند ساعت يا چند روز كمرنگ خواهد شد.
مساله مهم ديگر مثبتانديشي و اعتماد به نفس است. اين دو لازم و ملزوم يكديگرند و از همديگر تغذيه ميكنند. مثبتانديشي ميتواند تمام وجوه و جزييات زندگي فرد را تحت تاثير خود قرار دهد ، بنابراين كسي كه به عناصر زندگياش با ديدي مثبت نگاه كند ، بهتر خواهد توانست در برابر عادتهاي بد ايستادگي كند.
در واقع همه ما به نوعي در معرض خطا و رفتارهاي غلط قرار داريم، اما آنچه مهم به نظر ميرسد شيوه برخورد ما با رفتارهاي غلط است. افرادي كه عزت نفس بالايي دارند ، اگرچه ممكن است دست به خطا بزنند ، اما بينش بالايشان اجازه نخواهد داد اين رفتارها شكل يك عادت را به خود بگيرد.
اتكا به تواناييها و استعدادها در ترك عادتهاي ناپسند بسيار حياتي است، افراد ميتوانند به دفعات جمله «من ميتوانم» را در ذهن شان تكرار كنند.
جنس برخوردهاي اطرافيان نيز تاثيرات فوقالعادهاي دارد. اطرافيان اگرچه ممكن است نگران فردي باشند كه تصميم به ترك يك عادت گرفته است، اما بروز اين نگراني نبايد به گونهاي باشد كه فرد را در معرض فشارهاي رواني و انتظارات بيش از حد قرار دهد. گاهي حتي لازم است خانواده نسبت به يك موضوع خاص بيتفاوت باشد تا فرد راحتتر بتواند مساله را حل كند.
منبع این دو پست
ادامه دارد ................
.
Re: چرا من تغییر نمی کنم ؟ *:*جراحی روانی *:*
بخش چهارم
اراده کنيد تا متحول شويد
انسان متفکر – انسان متوکل
برچسب ها، باور آفرين و شخصيت سازند. ما در مسير کمال ، از اين تکنيک براي تهذيب نفس و ساختن هويت و شخصيت جديد و باورهاي عالي، استفاده مي کنيم. در اين بخش راجع به دو ويژگي تفکر و توکل صحبت مي کنيم که اگر با تمرين و مراقبت در خود ايجاد کنيد ، زندگي تان رنگ و
بويي ديگر مي گيرد.
انسان متفکر
از آنجا که فکر ، نردبان معراج انسان است و زندگي در مسير کمال در لحظه هاي انديشه انسان صورت مي گيرد ، لذا يک انسان عارف در واقع يک انسان متفکر است. تفکر به معناي انديشه هاي ناب، زيبا، مثبت و تحول آفرين که در ذهن يک انسان سالک مسير کمال شکل مي گيرد و بازتاب آن لحظه هاي
زندگي او را مي سازد. در اين صورت، کيفيت زندگي يک انسان عارف به کيفيت انديشه هاي او بستگي دارد.
انديشه هاي منفي ومأيوسانه، يک زندگي رو به شکست را شکل مي دهد.
هنگامي که ما برچسب انسان متفکر را بر پيشاني ذهن و دلمان نصب مي کنيم، در واقع به ضمير ناخودآگاه خود اين پيام را مي دهيم که ما مرتبا اطلاعات زيبايي را به عنوان انديشه هاي ناب برايت مي فرستيم و تو موظفي تا با دريافت چنين انديشه هايي باورهاي زيبا و روحيه عالي در ما توليد کني. ضمير
ناخودآگاه نيز با هدايت انديشه هاي زيبا عالي ترين شخصيت و احساس را در ما خلق مي کند و بستر کمال را براي زندگي ما فراهم مي آورد.
شما به عنوان يک انسان رهرو مسير کمال مرتبا با ذکر اين جمله تاکيدي مثبت که من انسان متفکري هستم در خود، شرايط و بستر کمال را فراهم کنيد. دراين راستا مرتباً بينديشيد که شما کيستيد، در زندگي چه مي کنيد و در نهايت به کجا مي رويد. اين نحوه تفکر، انسان را در شرايط ارزيابي و
تصحيح قرار مي دهد و باعث مي شود که شما خود موجودتان را با خود مطلوب، مقايسه کنيد و از رهگذر تصميم هاي درست در زندگي، به اصلاح مسير بپردازيد و به سوي کمال حرکت کنيد.
.
Re: چرا من تغییر نمی کنم ؟ *:*جراحی روانی *:*
انسان متوکل
به خاطر داشته باشيم که برچسب ها باور آفرين و روحيه سازند و در نهايت شکل دهنده هويت ما هستند.
هنگامي که خود را يک انسان متوکل مي ناميم، در واقع اين باور را در خود مي سازيم که ما به عنوان سالکان مسير کمال، در همه امور زندگي خود ، به خداي رحمان توکل مي کنيم و عاقبت امور را به اراده قدرتمند او مي سپريم و يقين داريم که خداوند از انسان هاي مؤمن مراقبت و دفاع مي کند بدين سان از دغدغه ها رها مي شويم و در آغوش امن خدا احساس امنيت و آرامش مي کنيم.
آري، انسان متوکل کسي است که تنها تکيه گاهش، ذات مقدس خداي يکتاست که بر سرير کاينات تکيه زده و عالم خلقت، با سرانگشت اعجازش در حرکت و تکاپوست. دست نياز انسان متوکل همواره به سوي اوست و خوب مي داند که با دعا و نيايش است که به حريم ملکوت راه مي يابد و خدا به سرزمين قلبش، پا مي گذارد. او سکان کشتي زندگي اش را به دست خدا سپرده است و چون تو را نوح است کشتي بان، ز توفان غم مخور.
انسان متوکل، خود و زندگي اش را به خدا سپرده و هر آنچه هست و نيست را به وي واگذاشته و از اين رهگذر به دنيايي از آرامش رسيده است خدا مدافع اوست و در سخت ترين لحظات زندگي، حضورش را بر وي عيان مي سازد.
کسي که به خدا توکل مي کند و او را وکيل خود قرار داده است، از هر محکمه اي سرافراز پاي بيرون مي گذارد و اين چنين است که انسان هاي بزرگ؛ انسان هايي که خون تحول و شکوفايي در رگ هاي بشريت تزريق مي کنند ، هيچ گاه نياز به توجيه و دفاع از خويش ندارند ، زيرا خدا که ناجي و بهترين وکيل و مدافع کل کاينات است، خود به نجات آنها مي آيد..
توکل، ريسماني است آويخته از عرش الهي و تنها بيداران و هشيارانند که به اين ريسمان محکم، چنگ زده و رستگار مي شوند.
توکل به اين معنا نيست که جريان امور را به خدا بسپاري و خود در کنج عافيت بنشيني و به خويش مشغول شوي؛ زيرا آنکه توکل مي کند، همه راه ها را رفته، همه درها راکوفته، هر پيامي را شنيده، هر ندايي را دريافته، و خود را به آب و آتش زده است و مي زند. او از پاي نمي نشيند و در عين حال نتيجه کار را به خداي رحمان مي سپارد.
به تعبير ديگر توکل يعني کار را به اميد خدا انجام دادن، تلاش کردن و حاصل را از خدا خواستن! بيماري که به خدا توکل مي کند ، بهترين نسخه را از متخصص ترين طبيب مي گريد زيرا نيروي توکل و تلقين، آن چنان روحيه اي به وي داده و آن چنان باوري در وي پديد مي آورد که کارخانه داروسازي درونش را به کار مي اندازد و بهترين داروها و مفيدترين آنزيم ها و هورمون ها را براي اين سيستم پيچيده مي سازد و بر بيماري فائق مي شود.
يا من اسمه دواء و ذکره شفاء، اي آنکه نامت، داروي وجود است و ذکرت شفاي جسم روان، به تو توکل مي کنم و خود را به تو مي سپارم. من با توام و تو با مني.
خدايا! بر تو توکل مي کنم که مرکز پرگار آفرينشي و از تو مدد مي جويم که يکتا مددکار عالمي. به درگاه تو پناه مي برم که آفتاب سلطنت در قلمروي امپراتوري هستي، هرگز غروب نمي کند. تو با مني و روح بهاران با من است و بدين سان است که :
اگر غم لشکر انگيزد که خون عاشقان ريزد
من و ساقي، به هم سازيم و بنيادش براندازيم اي رهرو مسير کمال! همواره با خود بگو و تکرار کن که من انسان متوکلي هستم و اين جمله تاکيدي، اين باور را در تو مي سازد که خدا، يار و ياور توست . در همه امور از تو مراقبت مي کند. اين معني تو را به دنيايي از آرامش و سکون مي برد و هويت بسيار زيبايي در تو مي سازد.
منبع این دو پست
ادامه دارد ..................
.