RE: کمکم کنید آرامش به درونم برگرده
ممنون از مریم عزیزم و ممنون از مهربونی های فرشته مهربون:72: خیلی قدرتون رو می دونم:46:
راستش من تا حدودی آدم درونگرایی هستم و دوستانخیلی کمی دارم.گرچه بهترین هستند.ولی متاسفانه توی این شهری که من زندگی می کنم نیستن تا بتونم حضوری باهاشون رابطه داشته باشم.گرچه دورادور باعث قوت قلبم هستند.
سعی می کنم حتما در عمل از راهنمایی هاتون استفاده کنم.
من تمام تلاشم رو می کنم تا محیط خونه آروم باشه ولی بالاخره همسرم در طول هفته یه موردی رو پیدا می کنه که بهش گیر بده و اعصاب هردومون رو بهم بریزه.مثلا تو این4 روزی که ایشون تهران بود من تنها بودم.خونه ما و خانواده همسرم روبروی همه.مادر شوهرم هم به همراه شوهرم رفته تهران تا مدتی پیش دخترش بونه.پس فقط تو خونه اونا پدرشوهرم و خواهر شوهرم بودند.تو این مدت که من تنها بودم حتی یک تماس با من نگرفتند که حالت چه طوره یا تنهایی نمی ترسی و... ومن ازشون توقع هم نداشتم. چون گرچه دوری از شوهرم برام سخت بود ولی آرامش داشتم.حالا که همسرم برگشته از من گله می کنه که چرا یه روزم که شده برا بابام غذا درست نکردی؟ شاید درست می گه ولی اصلا از این بعد به قضیه نگاه نمی کنه که منم تنها بودم اونا چرا یه حالی از من نپرسیدن.اعصابم رو سر این مساله کوچیک خورد کرد.انگار هر چی کوتاهی و عیب و نقصه همیشه از جانب منه.
فرشته مهربون عزیز حدود یک ماه پیش آزمایش انجام دادم و خدا رو شکر از این نظر مشکلی نداشتم.گر مخصوصا وقتی ناراحت میشم دچار ضعف شدید ،سردرد و تپش قلب و سستی در تمام بدنم مخصوصا پاهام میشم.
من دوست دارم قشنگ زندگی کنم و تمام تلاشم رو میذارم ولی نمی دونم چرا بعضی وقتا جواب نمیده.
در مورد خرجی که گفتی مریم عزیزم راستش من چندان پول توجیبی نمی گیرم که بخوام ذره ذره کنار بذارم تا بعد کلی بشه عزیزم.
دوست ندارم مراجعه حضوری به مشاور داشته باشم.چون می دونم خانواده شوهرم بهم انگ روانی بودن می زنن و همین طور که قبلا هم گفتم من هر روز از فردای زندگیم و اینکه دوام داشته باشه می ترسم و می دونم اگر روزی خدای ناکرده بحث جدایی پیش بیاد ازین مساله بر علیه من استفاده می کنن.این فکرمام منفی بافی نیست چون خانواده شوهرم رو می شناسم اینو می گم.مثلا تو اون اتفاق بدی که افتاد به شوهرم گفتند که زنت گفته طلاق می خوام و نوعش هم توافقی مشخص کرده.برا اینکه نخوان حق و حقوق من رو بدن.
من برام این سوال پیش اومده که همه زن و شوهرها این قدر دعوا می کنن؟اختلاف تا چه حد طبیعیه؟
شوهرم به خاطر این خونه روبروی خونه مادرش خرید که در نبودش در ایران هوای من رو داشته باشن ولی انگار من باید هوای اونا رو داشته باشم.من بهشون احترام میذارم ولی وقتی محبتی دریافت نمی کنم چرا باید بهشون محبت کنم.
راستش من برام سخته بعضی از مسائل رو به شوهرم بگم.که مسائل مالی ازین جمله است.من مقاله ها ی تکنیک های ارتباط و گفتگو رو مطالعه کردم.ولی بعضی حرفا رو از ترس این که نکنه شوهرم دعوا کنه و آرامش زندگیم بهم بخوره ترجیح میدم بهش نگم. البته دعواهای ما شدید نیستن چون سعی می کنم خیلی کوتاهش کنم و ادامه ندم ولی خیلی خیلی منو ناراحت می کنن.در اکثر موارد شوهرم شروع کننده دعواست.
قراره یه کار مشترک با شوهرم شروع کنیم ولی من خیلی از آیندش می ترسم.نه ازآینده کار بلکه از این میترسم که بعدا به خاطر زندگی مشترکم پشیمون بشم.شاید پیدا کردن یک شغل مستقل برام بهتر باشه.
از وقتی اومده خونه ناهار خوردیم تو خودشه هنوز از اینکه برا پدرش غذا درست نکردم ناراحته.من چیزی نگفتم سرم درد میکنه و اصلا حوصله دعوا رو ندارم.به نظر شما من با این جور دلخوری هایی که پیش میاد باید چه طور برخورد کنم.چون خیلی از دعواهای ما سر این مسائل کوچیکه.
ممنون از اینکه همراهم هستید.راهنمایی های شما به من قوت میده
RE: کمکم کنید آرامش به درونم برگرده
یه جمله تو تاپیک قبلیت گفته بودی که نباید با خانواده همسر صمیمی بشی و اینو یه تجربه دونستی.این درست.اما اینطور که خانواده شوهرتو شناختم اینه که دوست دارن بیشتر بهشون برسی.این با صمیمیت فرق می کنه.هر کدوم از شما انتظار داشتین اون یکی بهش سر بزنه.
می دونی تو راحت می تونی رگ خواب خانواده شوهرتو بدست بیاری.من کاملا درکت می کنم.چون یه جورائی خانواده شوهره منم این رفتارشونه.شما باید رفتارتونو مدیریت کنین.مطمئنم همسرتونم کم کم همراهیتون می کنه.مثلا بهشون محبت کنین.زود زود سر بزنین اما اجازه دخالت ندین.مطمئن باش کم کم اون خاطره ها با گذشت زمان کمرنگ می شن.اگه تو برای پدر شوهرت غذا درست می کردی دیگه حرف و حدیث باقی نمی موند.می دونم سخته ولی ممکنه.کاری که باید کنی برای مدتی توقعات خودتو کم کنی.اون کینه ای که داری بذاری کنار.و باهاشون مهربون باشی.اما خوب باید ببینی چه عکس العملی نشون می دن یعنی سواستفاده می کنن یا نه.من این کارو کردم نتیجه گرفتم.نمی دونم تونستم منظورمو برسونم یا نه
RE: کمکم کنید آرامش به درونم برگرده
سلام دوست خوبم
با حرفای رایحه عشق عزیز موافقم باید میرفتی و براشون غذا درست میکردی.اصلا دلم نمیخواد از این کلمه استفاده کنم ولی بعضی وقتا آدم باید چاپلوسی کنه.راستش منم اگر جای همسرت بودم ناراحت میشدم.میدونم دلخوری ازشون ولی وقتی میخوای محبتی بهشون بکنی بگو خدایا برای رضای تو.تو باید از راه محبت وارد بشی.اگر تو بخوای بشینی اونا بیان بهت سر بزنن و اونا هم بشینن تا تو یه حالی ازشون بپرسی میدونی مثل چی میشه؟مثل اینکه موضوع میفته تو یه حلقه.همش میچرخه بی فایده.یه جاییی تو این حلقه رو باز کن.
میدونی عزیزم.آره زنو شوهر همه انقدر دعوا میکنن.ولی باید مدیریت کرد.منم خودم بعد از 3 سال یاد گرفتم ولی هرچی زودتر بفهمی بهتره.
حالا یه چیزی خواهرانه بهت میگم خانومی.اصلا نذار دعوا بشه.حتی اگر شروع کنندش اون باشه.به هر حال یه دعوایی پیش میاد هر دو درش مقصرن.حالا ممکنه مثلا 10 به 90 باشه.ولی تو حواست باشه کار ی هم نکنی که بهونه دستش بدی.اگرم بهونه ای پیدا کرد اصلا کشش نده.وقتی میگه چرا برای بابام غذت درست نکردی خیلی مهربون و زنانه ازش عذر خواهی کن(جاهایی که حق باهاشه ها نه همیشه) و بگو حق با تو بود.تمومش کن.همیشه هم سکوت خوب نیست.
ضمنا عزیزم اگر محبت میکنی توقع نداشته باش همه بهت محبت کنن.تو با محبت کردن خانومیت رو نشون میدی.منم مثل تو بودم.همیشه متوقع بودم که چرا جواب محبت نمیدن.اما اگر ادم کاری رو برای خدا میکنه نباید انتظار از دیگران داشته باشه.
من فکر میکنم تو با محبت کردم میتونی خانواده شوهرتو دیوانه خودت کنی.اگر واقعا بشه با محبت جلبشون کنی خیلی عالیه.
مثلا خانواده همسر من هرچقدر بهشون محبت میکردم روشون بیشتر میشد و دهناشون بازتر.هرچی میخواستن میگفتن.توهین..و...
ولی حالا که من خودمو براشون میگیرن خودشونو میکشن ارتباط برقرار کنن.
من فکر میکنم خانواده همسرت به محبت تو نیاز دارن.یه مدت تو هم محبت کن.بببین چه نتیجه ای میده.شاید (انشاالله) با محبت تو شوهرت هم مهربون تر بشه و اونا هم همینطور
من برات دعا میکنم.دوست خوبم سوره مزمل رو از خودت دور نکن
RE: کمکم کنید آرامش به درونم برگرده
ضمنا دوست خوبم دلیلی نداره علم و آدم بفهمن شما میخوای بری پیش مشاور.تازه اگرم فهمیدن خوبه.میفهمن که زندگیت رو دوست داری و برای حفظ زندگیت رفتی.
اگرم حضوری نمیخوای بری زنگ بزن به 148(مطمئن نیستم شمارشو) صدای مشاوره بهزیستی هست.تا نیم ساعتم باهات حرف میزنن.بعد میتونی کد اون مشاورو بپرسی و هربار فقط با اون حرف بزنی.کمترین تحصیلاتشون هم فوق لیسانسه