مهسا خانوم اگه قرار بود همه همه چيز را بدونند خانه ها ديوار نداشتند. هر خونه اي حد و مرزي و حريمي داره كه نبايد بهش تجاوز بشه اين موضوع را هم خودت ياد بگير و هم با رفتار درستت به شوهرت كمك كن كه ياد بگيره.:305:
نمایش نسخه قابل چاپ
مهسا خانوم اگه قرار بود همه همه چيز را بدونند خانه ها ديوار نداشتند. هر خونه اي حد و مرزي و حريمي داره كه نبايد بهش تجاوز بشه اين موضوع را هم خودت ياد بگير و هم با رفتار درستت به شوهرت كمك كن كه ياد بگيره.:305:
سلام لیلا جان
نمیشه .آخه به خاطر مامانم دارم میرم اونجا .راستش انقد روم فشاره که نمیدونم چیکار کنم. 1.5 ماه پیش برادرم تصادف کرد و ما رو تنها گذاشت. و از همه بدتر مامانم تنها شد. آخه به داداشم وابسته بود. نزدیک مامانم هستم اما به اونها هم نزدیک میشم . چاره ای ندارم. فقط نیاز به کمک شما دوستان دارم تا زندگیمو طوری مدیریت کنم که شوهرم بی رویه نره خونه باباش. بچه رو قراره هر چند روز یکبار نوبتی پیش مامانم و مامانش بذاریم. میگم با توجه به این موضوع شوهرم راحتر میره اونجا و بی قد میشه دیگه:302:
چیکار کنم .سر در گمم :316:
مادرش هم توقع داره از 2 روزی که شوهرم خونست(کارش شیفتیه) 2 روزشو پیشش باشیم :180:
خواهش میکنم عزیزم
اما به نظرم نباید انقد اجازه بدی که شوهرت تو رو کنترل کنه . به هر حال انسان یه حریم خصوصی داره و همیشه باید رعایت بشه . این حریم شامل ارتباطات ، تفکرات و علایق و ... هست و حتی شوهر آدم هم باید اون رو رعایت کنه.
به نظرم شما تا حدی که شوهرت ناراحت نشه مستقل باش.قرارا نیست همه مسائل خانوادتو بهش بگی . این حق رو داری که نگی. اونم همینطور. به قول مامانت احترام متقابلش واجبه ولی دخالتش نه.
س.هیچکی نمیخواد جواب منو بده.
سلام سارا جون. بخاطر برادرت واقعا متاسف شدم. خدا بیامرزتشون و به شما و مادرتون صبر بده.
عزیزم میتونی بصورت موقتی بری اونجا زندگی کنی و وقتی حال مادرت خوب شد برگردی؟
حالا که بخاطر مادرت داری میری بنظر من همه ی توحهت رو روی بهبود حال مادرت بگذار و یه مدتی اهمیتی به دخالت های خانواده شوهرت نده. چون اگه بخوای بری پیش مادرت باشی ولی دائما ذهنت درگیر اونا و کاراشون باشه و بخوای حرص بخوری، نمیتونی به مادرت کمک کنی عزیزم. :43:
هیچ مادری راضی به این کار نیست خانومی، البته هرجور خودت صلاح میدونی گلم :72::72:
سلام.
شرایطم طوریکه باید برم. اما چطوری رفتار کنم که این خانواده پر رو نشن ؟؟ چیکار کنم جلو دخالتاشونو بگیرم ؟؟؟
شوهرم توقع داره 24 ساعت بچمو ببره پیش مادرش من که سر کارم. این منو اذیت میکنه. شوهرم کارش شیفتیه 24 ساعت میره سر کار 48 ساعت خونه هست .منم که صبح ها سر کارم .این وسط گفتیم روزایی که شوهرم نیست یه شیفت بچه رو ببریم خونه مادرش یه شیفت خونه مامان من و 2 روزی هم که خودش خونست بچه رو خودش نگه داره .اما داره زیر قولش میزنه . شیفت ها که مرتب عوض میشه اما توقع داره 2 روزی هم که خودش قراره نگه داره بازم ببیره خونه مامانش. اعصابمو به هم ریخته. نمیخوام بچم بهشون وابسته بشه و مثل اونا بار بیاد. نمیدونم چیکار کنم. پرستار هم سخت پیدا میشه .:325:
به خانواده شوهرت احترام بگذار ولی دلیل کارهای شوهرتو بپرس که چرا ناگهان در مورد هر چیز تغییر عقیده میده درسته که خودت میدونی خانوادش روی اون تاثیر میگذارن ولی ببین خودش چی میگه آیا دلیل قانع کننده ای داره یا اینکه فقط بخاطر خانوادش این کارها رو میکنه .
زیاد روی ماشین حساسیت بخرج نده . خانواده شوهرت اینطوری که شما تعریف میکنید با هر عملی منتظر عکس العمل شما هستند . مدتی بی خیال همه چیز شو . بعضی وقتها لازمه که آدمه روی بعضی از خواستهاش پا بگذاره اینطوری زندگی را به خودتون تلخ میکنید .
زندگی جنگ کردن با هم نیست بلکه با هم زیستنه و با هم کامل شدن .پس هر کاری که شوهر یا خانواده ایشون میکنن شما مقابله به مثل نکنید . با دلیل و منطق جلو بروید.
موفق باشید:46:
سلام عزیزم .من هم کاملا مشکلات تو و حتی شدیدتر از تو رو دارم یه شوهر کاملا مطیع در مقابل خونواده که هرروز باید بهشون سربزنه و میخواد که منم برم ولی من نمیرم.شوهر من هم ریزترین مسائلمون رو به اونا میگه و اونا واسه زندگی ما تصمیم میگیرن.شوهرم حق رانندگی رو از اول ازدواج از من گرفت و خیلی جاها پیاده یا با تاکسی میرم.سرکار هم نذاشت بره با اینکه مهندسی خوندم برای همین تامین مالی هم نمشیم.پس خداروشکر کن همین که میذاره بری سرکار و کرایه آژانستو میده حداقل برای خودت مستقلی .باهاش لج نکن که همه اختیاراتو ازت بگیبره
سلام به همه دوستان.
راستش وقتی دلیل مخالفتهاشو میپرسم جوابهای بی سرو ته میده و یا اصلا جواب نمیده. در مورد خانواده شوهرم و رفتن شوهرم بی خیال شدم اما اوضاع بدتر شد و عادت شده واسش. موندم با این شوهر چه کنم ؟؟؟
سارا جان اگر بخوای همش سوال پیچش کنی بدتر میشه ها.یکدفعه قاطی میکنه و مگیه دیگه سرکارم نمیخواد بری.
فقط باید با سیاست جلو بری نه اینکه اون خسته کوفته از سرکار میاد تازه تو بشینی جلوشو شروع کنی به سوال جواب کردن
حواستو جمع کن.مردا ظرفیتشون خیلی کمه