از راهنمايي هاي همتون ممنونم . شايد يه روزي تو اين راهي که دارم ميرم سرم به سنگ بخوره و دوباره به اينجا برگردم . اميدوارم که اين اتفاق نيفته .حامد جان اگه مي شه لطفي کن و اين موضوع رو قفل کن . باي .......:72:
نمایش نسخه قابل چاپ
از راهنمايي هاي همتون ممنونم . شايد يه روزي تو اين راهي که دارم ميرم سرم به سنگ بخوره و دوباره به اينجا برگردم . اميدوارم که اين اتفاق نيفته .حامد جان اگه مي شه لطفي کن و اين موضوع رو قفل کن . باي .......:72:
سلام می دونم از اینکه دوباره اینجا اومدم خوشحال نیستید . اما خب مهم اینه که من دوست دارم بیام اینجا . اصلا خیلی وقت پیش می خواستم بیام اما خب نمی دونستم که اصلا فایده ای داره یا نه .
انقدر اتفاقا تو این مدت برام افتاده که نمی دونم کدومش روبگم یا نگم . یا از کجا شروع کنم .
اون روزی که خط اعتباری ام رو گرفتم زنگ زدم به اون دختره که گفتم اخرین رفیقم بود و خیلی خوشگل بود و وضع زندگی شون هم مثله ما بود اس دادم . اولش براش اس دادم سلام . فکر می کردم حتما بم فحش میده می گه کجا رفتی که دیگه خبری ازت نشد . اما برعکس خیلی هم تحویلم گرفت و بم گفت که خوب کاری کردم که بش زنگ زدم و احوالم رو پرسید . ازم پرسید تو این یک سال چه کار می کرد و منم ازش پرسیدم که اون چه کار میکرده . ازش در مورد درسش پرسیدم و با هم خاطرایمون رو مرور کردیم . تو صحبت هامون به من گفت که الان دوران متحاناش هست . منم بش گفتم اگه دوست داره بعد امتحاناش بم زنگ بزنه . اما اون گفت که اخرین امتحانش رو داده و بعدالظهر خودش بم زنگ می زنه . اما بم زنگ نزد .خودم شب براش اس دادم که چطور شد که زنگ نزد . اما اون با بی ادبی جوابه اسم رو داد. معلوم بود با مادرش یا خواهرش در مورد من حرف زده و حتما هم اون ها بش گفتند که من که بعد از یک سال که با یه بهونه مسخره باش به هم زده و بودم و الان خواستم باش رفیق بشم به دردش نمی خورم . منم که اصلا اهل منت کشی نیستم و اصلا نخواستم منتش رو بکشم . خیلی حالم گرفته شد . با خودم گفتم من که دیگه تا اخر عمرم کسی رو اندازه این دوست نخواهم داشت و از طرفی معلومه که چون یک سال تنهاش گذاشته بودم دیگه طرفم نمی یاد . پس بهتره حداقل عشقم بدونه که من کی بودم . همه ی حقیقت رو که چرا باش به هم زدم . عقایدم و این که بی دینم و دوست دختر اولی که داشتم و ..... رو توی سه تا اس ام اس براش فرستادم . بعدش به من زنگ زد. اما من رد تماس زدم و براش اس ام اس دادم که جرات ندارم که باش حرف بزنم و می دونم که چه احساسی در مورد من داره . این خوبی رو داشت که کسی که دوسش داشتم همه چی رو در مورد من می دونه . خیلی برام مهم بود اما فکر نکنم شما همیتش رو درک کنید .
اصلا اینجوری بهتره .حالا الان خیالم راحته که دیگه اگه خودم رو هم بکشم اون طرفم نمی یاد و دوست دختر اولم هم که حتما تا الان ازدواج کرده . پس می تونم تا اخر عمرم با خیاله اون ها زندگی کنم . شبش رفتم تو روم یاهو و از یه دختره شمارش رو گرفتم و حتی بش یک اس هم دادم . اما نمی دونم چرا اصلا دیدم اس ام اس بازی بم فاز نمی ده . جوابه اسم رو که داد شمارش رو از گوشی ام پاک کردم و دیگه جوابش رو ندادم .
داداش به یکی از رفیق ها دوست دخترش گفت به من زنگ بزنه تا باش رفیق بشم و این هفته باش قرار بذارم .و اما اون دختره رو هم تحویل نگرفتم . یعنی نمی دونم چمه نمی تونم با یه دختر راحت حرف بزنم .
شاید بهتره تنهایی یه سر برم پارک ملت یا ارم یا یه جای دیگه شاید از کسی خوشم بیاد. اما فعلا که حوصله خودم رو هم ندارم .
چند روز پیش ساعت 3am یه تصمیمی گرفتم . از خدا انگاری برگشتم و طبیعت گرا شدم . این جا جای بحث در موردش نیست اما خواستم بدونید.
یه خبر دیگم این که با بابام صلح کردم و قرار شد adsl هر وقت بخوام بتونم وصل بشم و همین طور هر وقت بخوام بتونم با ماشین بیرون برم . جریان این بود که بشون گفتم که اگه بم adsl نمیدید منم زن می خوام . اونا بم گفتن اولا چون بی دینم هیچ وقت برام زن نمی گیرن و هیچ خانواده ای رو بدبخت نمی کنند و از طرفی هم adsl که هیچ . حق ندارم با دایل اپ هم به اینترنت وصل شوم . اما خوب وقتی دیدن من خیلی مظلومم و سراغ دختر بازی هم نرفتم دلشون سوخت و این تصمیم رو گرفتن که همadslm داشته باشم و هم هر وقت خواستم با ماشین بیرون برم . ماشین هم جون میده برای دختر بازی اما خب ما که فعلا قصدی نداریم !
خب انم زندگی من . نصیحتی برای من ندارید ؟
انگار کسی حرفی برای من نداره . اصلا می خواهید چی بم بگید . اگه کسی چیزی می خواد بگه خوب این موضوع رو قفل کنید که خودم هم الکی نیام توش . راستش هر چی هم که می شده بم گفتید . فکر نکنم حرفی مونده باشه
ببین برادر جان من هر از گاهی به تاپیکت نگاه مینداختم.
خیلی سردرگمی،معلوم نیست دنبال چی میگردی؟
میای اینجا حرف میزنی وقتی جواب باب میلت رو نگرفتی ترش میکنی بعد قاطی میکنی و میگی تاپیک رو قفل کنین.
اینجا بیشتر شبیه دفترچه خاطرات روزانه ات شده.
اما بازم بد نیست.همین که میدونی شاید جنس حرفایی که میشنوی با چیزی که میخوای فرق کنه اما بازم میای اینجا نشونه های خوبیه.
من الان مشکلت رو دقیق نفهمیدم.دوست دختر داشتنه؟
بی هدفیه؟چیه؟؟
یه مدت دوست شدن با دخترا برات هیجان داشت اما الان ارضات نمیکنه،حق هم داری چیزایی که وقعا درست نیستن به دل ادم نمیشینن.من شرایط مشابه تو رو تجربه کردم اما دیدم با این کارا هیچی نصیبم نمیشه جز یه خوشی،هیجان و ارامش موقت اما عوضش خیلی چیزا رو از دست دادم.ارامش پایدارم سست شده بود،درگیری ذهنیم زیاد شده بود و بعد از مدتی هیچی برام جذاب نبود.دلم میخواست فقط خودم با خودم دوست باشم.
تو هم اینکارو کن.نمیخوام بهت بگم با دخترا دوست نشو چون گناهه و...
بلکه واقعا ادمو از خودش دور میکنه.
چقد با خودت رفیقی؟چقد پای درددل خودت نشستی ببینی چرا انقد کلافه و بهانه گیری؟
یه تاپیک هست اینجا به اسم کودک درون،برو اونجا یاد بگیر با خودت اشتی کنی.
اینجا هم برو شاید به دردت خورد.
البته نامرتب گذاشتم.شاید به نظرت خسته کننده و بیهوده بیاد اما تجربه کنی میبینی جالبه.
لینک1
لینک2
لینک3
لینک4
ببخشید حرفام زیاد ربط نبود چون واقعا مشکلت رو واضح نگفته بودی.
من از 16 سالگی رسما بی دین بودم اما هیچ وقت نتونسته بودم در مورد ادیان مختلف نظام های سیاسی مختلف و همین طور چگونگی زندگی کزدن و هنجار های خوب و بد تحقیق کنم و الان حدود 5 ماهی است که دارم در مورد این چیزا تحقیق می کنم و شاید برای همینه که کمی سردرگم بودم. شاید هم بیشتر از کمی ! تازه الان خودم رو تا حدودی پیدا کردم . اگه می گم یه تایپیک قفل بشه برای این هست که از اینکه اون بحث برام مفید باشه نا امید می شم . بعدشم از این که کسی به پدر و ماردم توهین کنه یا بخواد منو و عقایدم رو مسخره کنه خیلی ناراحت می شمنقل قول:
بین برادر جان من هر از گاهی به تاپیکت نگاه مینداختم.
خیلی سردرگمی،معلوم نیست دنبال چی میگردی؟
میای اینجا حرف میزنی وقتی جواب باب میلت رو نگرفتی ترش میکنی بعد قاطی میکنی و میگی تاپیک رو قفل کنین.
اینجا بیشتر شبیه دفترچه خاطرات روزانه ات شده.
اما بازم بد نیست.همین که میدونی شاید جنس حرفایی که میشنوی با چیزی که میخوای فرق کنه اما بازم میای اینجا نشونه های خوبیه.
خب چکار کنم حرفام رو به کی بزنم . اینجا تنها جایی هست که می تونم بدون هیچ ترسی حرفم رو بزنم و بدون این که نگران باشم بعدا از حرفام علیه خودم استفاده کنید . فکر می کنم شایدکمی ییشتر از خودم گفته باشم بهتر می تونید راهنمایی ام کنید و بهتر درکم می کنید . البته حق با شماست . دیگه خیلی زیاده روی کردم .
شاید علتش این هست که خودم هم دقیق مشکلم رو نمی دونم . من اگه بخوام طرف دوست دختر و این چیزا هم برم به این دلیل نیست که مثله بیشتر پسرا بخوام از یه دختر سو استفاده کنم . دلیل دیگه ای داره .نقل قول:
من الان مشکلت رو دقیق نفهمیدم.دوست دختر داشتنه؟
بی هدفیه؟چیه؟؟
مشکل این هست که اگر من بخوام یک ازدواج سنتی داشته باشم و اون هم با دختری که مادرم برام رفته خواستگاری نمی تونم در مورد عقایدم و .. براش به طور واضحی حرف بزنم . در حالی که اگه با دختری رفیق باشم این کار برام خیلی اسون تره . خودم هم دوست ندارم زنی بگیرم که برای هر کاریش به رساله متوسل بشه . ضمنا اگر دوستی به طریق درست برقرار بشه و روابط هم از سطحی بیشتر نباشه به نظرم قبل از ازدواج می تونه مفید باشه .
مشکله من این هست که دیگه حال و حوصله عاشق شدن و اس بازی و چرت و پرت گفتن و این چیزا رو ندارم ..
یعنی فکر کنم که دیگه این چیزا از سن من گذشته . از طرفی اون دوست دختر اخریم که خیلی هم دوسش داشتم از خاطرم نمی ره . کاش باش اون طوری حرف نمی زدم و بش نمی گفتم بی دینم . فکر نکنم به دختر دیگه ای بتونم علاقمند بشم .
به نظر من در کل جهان بی هدف است . حدود 1/3 زندگی ام رو کردم و 2/3 زندگی ام هم مونده . مثله کیهان که حدود 13 میلیارد ساله که به وجود اومده و تا حدود 2 برابر این مدت هم به زندگی خودش ادامه می ده .و من بعداز اتمام زندگی ام نابود می شم . البته همین الان هم به معنای واقعی وجود ندارم و مکانیزمی در مغزم این حس رو به من می دهد که من یک موجود مستقل هستم . کیهان هم با گذشت زمان سرعتش انقدر کاهش پیدا می کنه که دوباره نیروی جاذبه کهکشان ها رو به هم نزدیک می کنه و کیهان تبدیل به یک سیاه چاله ی بزرگ می شه . اما با اینکه جهان هدفی نداره اما من برای خودم اهدافی دارم و خیلی هم زیاد هستند . گاهی هم به بی هدفی جهان فکر می کنم .البته داشتن هدف یکی از ویژگی های انسان هاست و نباید از طبیعت انتظار داشته باشم که مثله من زندگی کند و هدف داشته باشد .
مشکل همین جاست . من تو زمانی که با اون دوست دختر اولم بودم با وقتی که با دوست دختر اخریم بودم خیلی هم تو زندگی ام موفق بودم و هیچ مشکلی نداشتم . دوست دختر اولیم رو به خاطر خودش باش به هم زدم و دوست دختر اخریم رو به خاطر دوست دختر اولیم ! وگرنه من ارامشم اسیب ندیده بود و تونسته بودم سطح روابطم رو هم کنترل کنم و همین طور به خودم و اون ها هم خوش می گذشت و زندگی برام خیلی جالب تر شده بود . چون واقعا عاشقشون بودم نه اینکه فقط به خاطر هوس بازی باشون رفیق بشم . الان هم توان شروع یک رابطه جدید رو ندارم و دلم هم هنوز جای دیگه ای هست . اصلا کاش اون دوست دخترم که هفته پیش بش زنگ زدم همون اول بام بد حرف می زد نه این که اولش بخواد بام رفیق بشه و بعدش بش زنگ بزنم و اون طور جوابم رو بده . حالا که دیگه کار از کار گذشته و دیگه هر کاری کنم فایده این نداره .نقل قول:
یه مدت دوست شدن با دخترا برات هیجان داشت اما الان ارضات نمیکنه،حق هم داری چیزایی که وقعا درست نیستن به دل ادم نمیشینن.من شرایط مشابه تو رو تجربه کردم اما دیدم با این کارا هیچی نصیبم نمیشه جز یه خوشی،هیجان و ارامش موقت اما عوضش خیلی چیزا رو از دست دادم.ارامش پایدارم سست شده بود،درگیری ذهنیم زیاد شده بود و بعد از مدتی هیچی برام جذاب نبود.دلم میخواست فقط خودم با خودم دوست باشم.
تو هم اینکارو کن.نمیخوام بهت بگم با دخترا دوست نشو چون گناهه و...
بلکه واقعا ادمو از خودش دور میکنه.
لینک هایی که معرفی کردید رو خوندم . اما مشکله اصلی من همین کودک درونم هست که خیلی بش رو دادم . من ادم خیلی احساساتی بودم و هستم . و خیلی هم با بچگی ام فرقی نکردم . اون موقع احساساتی بودم و عاشق ریاضی . الان هم هنوز احساساتی هستم . فقط الان بیشتر به فیزیک و کیهان شناسی علاقه دارم تا ریاضی . و همیشه هنر را هم دوست داشتم . مخصوصا ادبیات و خوش نویسی .الان خیلی خیال پردازی نمی کنم اما کوچکتر که بودم خیلی خیال پردازی می کردم . حتی دو تا داستان هم راهنمایی که بودم نوشتم و یکی از ان ها در استان هم مقام اورد . اما به خاطر عشق خیلی خیلی زیادم به ریاضیات طرف داستان نویسی و .... نرفتم . الان هم بزرگ ترین علاقه مندیم دیدن فیلم های عاشقانه هندی یا دیدن فیلم های علمی تخیلی امریکایی است . البته مستند های علمی و فرهنگی را هم خیلی دوست دارم . خواستم بدونید که من کودک درون رو فراموش نکردم .نقل قول:
چقد با خودت رفیقی؟چقد پای درددل خودت نشستی ببینی چرا انقد کلافه و بهانه گیری؟
یه تاپیک هست اینجا به اسم کودک درون،برو اونجا یاد بگیر با خودت اشتی کنی.
اینجا هم برو شاید به دردت خورد.
البته نامرتب گذاشتم.شاید به نظرت خسته کننده و بیهوده بیاد اما تجربه کنی میبینی جالبه.
لینک1
لینک2
لینک3
لینک4
ببخشید حرفام زیاد ربط نبود چون واقعا مشکلت رو واضح نگفته بودی.
راستش جامعه ای که توش زندگی می کنم خیلی عذابم می ده . این که من به عنوانه یک مرتد فطری یعنی کسی که پدرو مادرش مسلمان بودند و خودش بی دین است . حکمم اعدام است و حتی حق زندگی هم ندارم .
یا اینکه نباید طرز تفکر خودم رو جایی مطرح کنم یا حق تبلیغ اون رو ندارم . یا این که نگاهی که جامعه به من دارند . حتما شما هم از کسی مثله من متنفرید . همین حسی که الان مطمئنم که دوست دخترم وقتی فهمیده من بی دین هستم در مورد من داره .
زود ناامید نشو...تا انتها صبر کن...شاید نتیجه دلخواهت رو نده ولی مطمئنا خالی ازفایده هم نیست...نقل قول:
تازه الان خودم رو تا حدودی پیدا کردم . اگه می گم یه تایپیک قفل بشه برای این هست که از اینکه اون بحث برام مفید باشه نا امید می شم . بعدشم از این که کسی به پدر و ماردم توهین کنه یا بخواد منو و عقایدم رو مسخره کنه خیلی ناراحت می شم
خب چکار کنم حرفام رو به کی بزنم . اینجا تنها جایی هست که می تونم بدون هیچ ترسی حرفم رو بزنم و بدون این که نگران باشم بعدا از حرفام علیه خودم استفاده کنید . فکر می کنم شایدکمی ییشتر از خودم گفته باشم بهتر می تونید راهنمایی ام کنید و بهتر درکم می کنید . البته حق با شماست . دیگه خیلی زیاده روی کردم .
حق داری از توهین به پدر و مادرت دلخور بشی و اصلا این کارت یه افرین هم داره..هر وقت دیدی کسی توهین کرد دکمه گزارش این ارسال به مدیر رو بزن.خودشون با اون شخص برخورد میکنن.
منم که گفتم خیلی خوبه میای اینجا حرفاتو میزنی...فقط یه کم صبور باش.
نقل قول:
مشکل این هست که اگر من بخوام یک ازدواج سنتی داشته باشم و اون هم با دختری که مادرم برام رفته خواستگاری نمی تونم در مورد عقایدم و .. براش به طور واضحی حرف بزنم . در حالی که اگه با دختری رفیق باشم این کار برام خیلی اسون تره . خودم هم دوست ندارم زنی بگیرم که برای هر کاریش به رساله متوسل بشه . ضمنا اگر دوستی به طریق درست برقرار بشه و روابط هم از سطحی بیشتر نباشه به نظرم قبل از ازدواج می تونه مفید باشه .
پس مشکلت ازدواج و انتخاب همسره...خوب تو حق داری بخوای با کسی شبیه خودت ازدواج کنی...اصلا میگن تو ازدواج دو طرف باید هم کفو باشن یعنی هم تراز همدیگه...ازیه جنس.
اما قبل ازانتخاب دختر بگو چقد خودت امادگی ازدواج داری؟؟
تا وقتی هنوز داری تو مرحله شناخت خودت قدم میزنی و به یه ثبات مشخص نرسیدی که نمیتونی ازدواج کنی بهتره فعلا تمرکزت رو بذاری روی خودت.
چقد مرد شدی؟؟
میتونی بدون کمک و پول بابات یه خونواده رو ازنظر مالی بچرخونی؟؟
اگه خدایی نکرده یه روز ورشکست شدین میتونی از صفر شروع کنی و تکیه گاه واقعی همسرت باشی؟؟
اگه بچه دارشدی میتونی خوب براش پدری کنی؟؟میتونی خوب تربیتش کنی؟؟
مرد روزای سخت شدی؟؟
چقد تو کنترل احساسات مهارت داری؟؟چقد تو شرایط بحرانی(ازهر جهت) میتونی تصمیمات عاقلانه و حیاتی بگیری؟؟
اینا واسه ازدواج موفق لازمه وگرنه تو همین الان هم میتونی بری زن بگیری..
واقعا؟؟چه جالب اما من بر عکس تو فکر میکنم.واقعا طبیعت هدف نداره؟؟نقل قول:
به نظر من در کل جهان بی هدف است . حدود 1/3 زندگی ام رو کردم و 2/3 زندگی ام هم مونده . مثله کیهان که حدود 13 میلیارد ساله که به وجود اومده و تا حدود 2 برابر این مدت هم به زندگی خودش ادامه می ده .و من بعداز اتمام زندگی ام نابود می شم
اما با اینکه جهان هدفی نداره اما من برای خودم اهدافی دارم و خیلی هم زیاد هستند . گاهی هم به بی هدفی جهان فکر می کنم .البته داشتن هدف یکی از ویژگی های انسان هاست و نباید از طبیعت انتظار داشته باشم که مثله من زندگی کند و هدف داشته باشد .
پس اون دونه ای که تو دل خاک میکاریم برای چی جوونه میزنه خودشو ازدل سخت خاک بیرون میکشه رشد میکنه نهال میشه،درخت میشه میوه میده؟؟خوب اینم هدفه دیگه:)...هدف که فقط درس خوندن و دانشگاه رفتن و...نیست
بگذریم..نمیخوام دوباره سنسورات فعال بشن و فکر کنی دارم عقایدمو تحمیل میکنم.فقط نظرمو گفتم.
خوب 2/3بستگی به این داره که چند سال عمر کنی.شاید همین فردا عمرت تموم شه.شایدم بیشتر از2/3 فرصت داشته باشی.کسی چه میدونه؟؟
چه عالی که هدف داری
نقل قول:
از طرفی اون دوست دختر اخریم که خیلی هم دوسش داشتم از خاطرم نمی ره . کاش باش اون طوری حرف نمی زدم و بش نمی گفتم بی دینم . فکر نکنم به دختر دیگه ای بتونم علاقمند بشم .
چون واقعا عاشقشون بودم نه اینکه فقط به خاطر هوس بازی باشون رفیق بشم . الان هم توان شروع یک رابطه جدید رو ندارم و دلم هم هنوز جای دیگه ای هست . اصلا کاش اون دوست دخترم که هفته پیش بش زنگ زدم همون اول بام بد حرف می زد نه این که اولش بخواد بام رفیق بشه و بعدش بش زنگ بزنم و اون طور جوابم رو بده . حالا که دیگه کار از کار گذشته و دیگه هر کاری کنم فایده این نداره .
اما تو باید قضیه دینت رو بهش میگفتی.باید در مورد خودت بهش راست بگی و بهش این حق رو بدی که همه چی رو بدونه و بعد تصمیم بگیره.که الته تو این کارو کردی.پس پشیمون نشو که ای کاش نگفته بودم چون این یه نوع حقه زدنه.
خوب این ازمعایب دوستی قبل از ازدواجه...دو طرف قصد شناخت رو دارن اما به جاش وارد فاز احساسی میشن..
اینجوری نمیتونن خوب همدیگه رو بشناسن...و اگه رابطشون به هر دلیل تموم شد ازنظر روحی و عاطفی ضربه میخورن.
(معایب دوستی که فقط رابطه ج ن سی نیست)
به خودت فرصت بده..اجازه بده زخم این اتفاق عاطفی خوب بشه...دیگه به اون دختر فکر نکن..یاداوریش مثه اینه که اون زخم خشک شده رو میکنی و خونش میندازی...میدونم میگی سخته،دیگه ممکن نیست بعد اون به کسی علاقمند بشم و...این حرف اکثر کساییه که همچین تجربه ای داشتن...اما اگه از روش توقف فکر استفاده کنی بعد ازمدتی فراموشش میکنی...
فعلا انرژیت رو بذار برای شناخت خودت و پیدا کردن مکتب مورد نظرت و...
وقتی به یه نقطه ای رسیدی که ثبات پیدا کردی و ازنظر امادگی ازدواج شرایطت خوب شد اون موقع دنبال انتخاب دختر باش.
همون اول هم تموم شرایطت رو بهش کامل توضیح بده و بهش این حق رو بده که انتخاب کنه و تصمیم بگیره.
اگه قبول کرد اونوقت روش سرمایه گذاری احساسی کن.
نکنه درگیر احساسش کنی تا بخاطر احساس و علاقه شرایط دینیت رو قبول کنه.اینجوری بعدا حتما به مشکل بر میخورین
:305:حواستو جمع کن در مورد کودک درون نباید کلمات منفی بکار ببری.کودک درون تو خیلی هم عزیز و محترمه...نقل قول:
مشکله اصلی من همین کودک درونم هست که خیلی بش رو دادم
چیزایی که در مورد علایقت گفتی ربطی به کودک درون نداره.تو خیال میکنی بهش توجه میکنی.بذار خودش حرف بزنه.چرا تو از جانب اون حرف میزنی؟؟.با کودکت صحبت کن و ببین چی میگه؟
این جامعه ای که تو میگی ما رو هم به شکلهای دیگه عذاب میده.نقل قول:
راستش جامعه ای که توش زندگی می کنم خیلی عذابم می ده . این که من به عنوانه یک مرتد فطری یعنی کسی که پدرو مادرش مسلمان بودند و خودش بی دین است . حکمم اعدام است و حتی حق زندگی هم ندارم .
یا اینکه نباید طرز تفکر خودم رو جایی مطرح کنم یا حق تبلیغ اون رو ندارم . یا این که نگاهی که جامعه به من دارند . حتما شما هم از کسی مثله من متنفرید .
فعلا که داری زندگی میکنی پس از تک تک لحظاتش لذت ببر.البته انتخاب با توئه..میتونی زانوی غم بغل کنی.میتونی لذت ببری.کدومو انتخاب میکنی؟؟
من که شخصا ازشما متنفر نیستم
در جوابتون یه مطلبی رو نوشته بودم اما متاسفانه پاک شد .
در کل باید این رو بگم من مکتب طبیعت گرایی رو خیلی دوست دارم وتصمیمم رو گرفتم و با این مکتب به ارامش رسیدم .
به نظرم لازم نیست هم در مورد اعتقادات و گذشته ام به کسی توضیح بدم . باید در مورد هنجار هام رفتار هام علایقم و ... صحبت کنم .
سلام اقای ahmadi 00
فکر میکردم داری از مشکلت فرار میکنی و دنبال راه حل براش نیستی ولی امروز که امدم و نوشته هات دیدم فکر میکنم خیلی خودتو دوست داری بهت تبریک میگم .
خوشحالم که مشکلت با پدر و مادرتان حل شده و صلح کردید :310:
ممنون که به ما اعتماد داری و میای اینجا حرفات و میزنی و برگشتی .:72:
یه چیز بگم همه ما میدونیم که این جور دوستیا هیچ وقت به وصال نمیرسه ولی بازم دنبالشیم .چرا ؟این سوالو همیشه از خودم میپرسمجوابشم اینه( امام علی (ع): چه بسیار است امور درس آموز و چه کم است پند گیرنده.»
راه حل من اینه که اگه جای شما بودم تمام دوستی ها با دخترای قبلی فراموش و کیس های بیشتری برا خودم ایجاد نمیکردم که نتونم فراموش کنم و در اخر منو یه لیست پر اسم دخترایی که نمیتونم فراموش کنم دو تا رو راحت تر میتونم فراموش کنم و دوستی با دوستای مذکرتونم که فکر نمی کنم صلاح شما رو بخوان اونا رم کم میکردم و سعی میکردم با توجه به استعدادهام (که من به این نتیجه رسیدم در مورد تو که ادم باهوش و با استعدادی هستی )ادم مفیدی برا عوض کردن این جامعه که ازش متنفری باشم بعد دیگه دنبال دوست دختر نمیرفتم و در مورد کیسایی که مادرتون قرار انتخاب کنه قرار نیست که با همشون ازدواج کنی اصلا باید کسی رو انتخاب کنی که بتونی باهاش راحت باشی و این کارو خودتم میتونی کنی اما در کنار احساس عقل شرایط و موقعیت سنجی و تصیمی درست خیلی عجولی و خیلی راحت به همه اعتماد میکنی و دیگرانم روت یه کم نفوذ دارن و برا اعتقاداتت زیاد با غیرت نیستی فکر کنم خودت میدونی برا چی چون نمی تونی اثباتشون کنی بهم ثابت کن این جوری نیستی.
افرین که خودت داری دنبال خالقت میری و قصد کشف کردنشو داری ولی راه معلوم نیست مطالعه کمه اول شناخت خود مون مهمتره ، به این نمیگن بی دبنی بیا به جاش یه چیز دیگه بگیم راستی من درمورد طبیعت گرایی یه چیزایی خوندم یه چیزایی نتیجه گرفتم درست یا غلط نمیدونم ولی این چیزا رو (روی آوردن به محیطی است که در آن انسان نقشی و تصرفی نداشته باشد)(افزون بر این این معنا از طبیعت گرائی بر این است که روح، شبح و خدایان واقعیت نداشته طبیعت را هدفی نیست. معمولا" این معنای طبیعت گرائی را طبیعت گرائی متافیزیکی یا فلسفی می نامند. خدا باوران مخالف این اندیشه اند که هرچه هست طبیعت است و دیگر هیچ.)ولی اصلا تو کتم نمیره که تو اینجوری باشی مطمئنی که راه رو درست داری میری و به عاقبتش فکر کردی امام علی (ع) می فرماید: خردمندترین شما کسی است که به عاقبت کارش فکر می کند.جز سردر گمی و دور شدنت از خودت بعدم خدا عاقبتش چیه؟تو بگو من که نمیدونم تو با علم داری جلو میری و من تنها یکی دو تا مقاله خوندم .
یه چیز بگم یه بار فقط یه بار قران دستت بگیر بعد اتفاقی یه صفحه باز کن چی میبینی مثلا درباره جهان
(الم تر ان الله یسبح له من فی السموات و الارض و الطیر صافات کل قد علم صلاته و تسبیحه و الله علیم بما یفعلون(نور/41):72:
آیا ندیدی تمام آنان که درسموات(سیارات)وزمینند برای خدا تسبیح می کنندوهمچنین پرندگان به هنگامی که بر فراز آسمان بال گسترده اند؟هر یک ازآنها نماز و تسبیح خود را می داند و خداوند به آنچه انجام میدهند داناست.)
ما که میدونیم همه چیز را خدا افریده حتی این جامعه ای که ازش حرف میزنی این ها همه یه لحظه هستند ما برا ی یه جامعه ارمانی و اندازه لیاقتمون افریده شدیم اما این یه لحظه به ما نشون میده که لیاقتمون چقدره ؟بهشت یا دوری از خدا و کم محلی خدا به ما پس از این جامعه برای بدست اوردن بلیط دیدن کسی که افریدت استفاده کن .نمیدونم چرا این حرفارو زدم درست یا غلط به جا یا نا به جا به قول خودت جای دیگه ای برا نوشتنشون نداشتم.
به خاطر طولانی شدن عذر خواهی میکنم .:72:
«برای التیام بخشیدن به گذشته و امن کردن آینده فقط بگویید: در گذشته خدا با من بود، در حال خدا با من است و در آینده خدا با من خواهد بود، تمام زمان ها مثل هم هستند»
به هر کسی نه.اما به کسی که میخواین باهاش ازدواج کنید باید توضیح بدین.نقل قول:
ه نظرم لازم نیست هم در مورد اعتقادات و گذشته ام به کسی توضیح بدم
با سلام
من هم در مورد دوستی با دختر و همین طور دوست های مذکرم نظر شما را دارم . تا وقتی که از لحاظ اقتصادی مستقل شوم و ان گاه با کسی که از لحاظ سیاسی فرهنگی و... مانند من فکر می کند و همین طور رفتار ها و هنجار ها و علایقم را بپذیرد ازدواج می کنم .نقل قول:
اه حل من اینه که اگه جای شما بودم تمام دوستی ها با دخترای قبلی فراموش و کیس های بیشتری برا خودم ایجاد نمیکردم که نتونم فراموش کنم و در اخر منو یه لیست پر اسم دخترایی که نمیتونم فراموش کنم دو تا رو راحت تر میتونم فراموش کنم و دوستی با دوستای مذکرتونم که فکر نمی کنم صلاح شما رو بخوان اونا رم کم میکردم و سعی میکردم با توجه به استعدادهام (که من به این نتیجه رسیدم در مورد تو که ادم باهوش و با استعدادی هستی )ادم مفیدی برا عوض کردن این جامعه که ازش متنفری باشم بعد دیگه دنبال دوست دختر نمیرفتم و در مورد کیسایی که مادرتون قرار انتخاب کنه قرار نیست که با همشون ازدواج کنی اصلا باید کسی رو انتخاب کنی که بتونی باهاش راحت باشی و این کارو خودتم میتونی کنی اما در کنار احساس عقل شرایط و موقعیت سنجی و تصیمی درست خیلی عجولی و خیلی راحت به همه اعتماد میکنی و دیگرانم روت یه کم نفوذ دارن و برا اعتقاداتت زیاد با غیرت نیستی فکر کنم خودت میدونی برا چی چون نمی تونی اثباتشون کنی بهم ثابت کن این جوری نیستی.
من هیچ وقت روی چیزی تعصب ندارم چون کسی که روی چیزی تعصب داشته باشه نمی تونه درست تصمیم بگیره و حتما در تصمیم گیری دچار اشتباه می شه. برای همین اگر من متوجه شوم که جایی از اعتقاداتم اشتباه بوده است انرا اصلاح می کنم بدون اینکه روی چیزی تعصب داشته باشم . بله من به اعتقاداتم غیرت ندارم و همیشه پذیرای شنیدن افکار جدید هستم .
مریم خانم من در اعتقاداتم چیزی وجود نداره که بخوام اثباتش کنم . بلکه شما باید عقایدتون رو اثبات کنید . چون در عقاید شما موجوداتی و جهان هایی وجود داره که نیاز به اثبات داره . در کل اصل بر عدم وجود چیزی هست مگر این که شما بتوانید انرا اثبات نمایید . مثلا شما نمی توانید اثبات کنید که اسب شاخ دار موجود نیست . بلکه کسی که به وجود ان باور دارد باید انرا اثبات کند.
در مورد خدا هم بحث های زیادی مطرح شده است . با برهان هایی مثله برهان نظم یا برهان علیت می شود وجود خداوند را اثبات نمود . ( برهان های وجود خدا خیلی زیاد هستند اما این دو تا به نظرم منطقی می اید دلایل دیگر وجود خدا با شرط پذیرش روح یا اخرت قابل طرح است ) اما از طرفی با همان برهان ها هم می شود گفت که اگر هر چیزی علتی می خواهد پس علت خدا چیست یا اگر هر چیزی به ناظم نیاز دارد و خدا موجودی منظم است پس چه چیزی نظم را در خدا قرار داده . می خواهم بگویم که با این برهان ها نه می شود وجود خدا را اثبات نمود و نه می شود انرا انکار کرد . و چیزی هم که نشود انرا اثبات کرد به دلیل این که اصل بر عدم وجود چیزی است مگر خلاف ان ثابت شود . پس وجود ندارد. اگر می خواهید بیشتر در مورد این مطلب بدانید به ادرس ویکی پدیا بروید و به موضوعاتی که در مورد خدا است سری بزنید .
https://fa.wikipedia.org
نقل قول:
فرین که خودت داری دنبال خالقت میری و قصد کشف کردنشو داری ولی راه معلوم نیست مطالعه کمه اول شناخت خود مون مهمتره ، به این نمیگن بی دبنی بیا به جاش یه چیز دیگه بگیم راستی من درمورد طبیعت گرایی یه چیزایی خوندم یه چیزایی نتیجه گرفتم درست یا غلط نمیدونم ولی این چیزا رو (روی آوردن به محیطی است که در آن انسان نقشی و تصرفی نداشته باشد)(افزون بر این این معنا از طبیعت گرائی بر این است که روح، شبح و خدایان واقعیت نداشته طبیعت را هدفی نیست. معمولا" این معنای طبیعت گرائی را طبیعت گرائی متافیزیکی یا فلسفی می نامند. خدا باوران مخالف این اندیشه اند که هرچه هست طبیعت است و دیگر هیچ.)ولی اصلا تو کتم نمیره که تو اینجوری باشی مطمئنی که راه رو درست داری میری و به عاقبتش فکر کردی امام علی (ع) می فرماید: خردمندترین شما کسی است که به عاقبت کارش فکر می کند.جز سردر گمی و دور شدنت از خودت بعدم خدا عاقبتش چیه؟تو بگو من که نمیدونم تو با علم داری جلو میری و من تنها یکی دو تا مقاله خوندم .
یه چیز بگم یه بار فقط یه بار قران دستت بگیر بعد اتفاقی یه صفحه باز کن چی میبینی مثلا درباره جهان
(الم تر ان الله یسبح له من فی السموات و الارض و الطیر صافات کل قد علم صلاته و تسبیحه و الله علیم بما یفعلون(نور/41)
آیا ندیدی تمام آنان که درسموات(سیارات)وزمینند برای خدا تسبیح می کنندوهمچنین پرندگان به هنگامی که بر فراز آسمان بال گسترده اند؟هر یک ازآنها نماز و تسبیح خود را می داند و خداوند به آنچه انجام میدهند داناست.)
انسان ها بر اساس اطلاعات و داده هایی که کسب می کنند و تجزیه و تحلیل ان ها تصمیم گیری می کنند و در هر دو مرحله به دست اوردن اطلاعات و هم در مرحله تجزیه و تحلیل ان ها امکان اشتباه وجود دارد . پس من هیچ وقت نمی توانم بگویم راهی که دارم می روم صد در صد درست است . اما می توانم بگویم به نظرم راهم درست است .
در گزاره های فلسفی مهم این است که چه چیزی درست است نه اینکه قبول چه چیزی برای من مناسب تر است . من هیچ وقت ادم معمولی نبودم و نخواهم بود . برای همین به شما حق میدم که نتونید روحیات و رفتار من رو به عنوانه یک انسان واحد بپذیرید .
نقل قول:
ما که میدونیم همه چیز را خدا افریده حتی این جامعه ای که ازش حرف میزنی این ها همه یه لحظه هستند ما برا ی یه جامعه ارمانی و اندازه لیاقتمون افریده شدیم اما این یه لحظه به ما نشون میده که لیاقتمون چقدره ؟بهشت یا دوری از خدا و کم محلی خدا به ما پس از این جامعه برای بدست اوردن بلیط دیدن کسی که افریدت استفاده کن .نمیدونم چرا این حرفارو زدم درست یا غلط به جا یا نا به جا به قول خودت جای دیگه ای برا نوشتنشون نداشتم.
به خاطر طولانی شدن عذر خواهی میکنم .
«برای التیام بخشیدن به گذشته و امن کردن آینده فقط بگویید: در گذشته خدا با من بود، در حال خدا با من است و در آینده خدا با من خواهد بود، تمام زمان ها مثل هم هستند»
خواهش می کنم . از اینکه در بحث من شرکت کردید ممنونم . شما و مدیران همدردی هم مرا ببخشید که تا حدودی جواب بحثتان را دادم و وارد مباحث اعتفادی شدم . اخه از طرفی بم می گید در مورد این چیزا حرف نزنم واز طرفی هم خودتون در مورد این چیزا حرف می زنید . وقتی هم که می گویم نمی خواهم در مورد این چیزا حرف بزنم خودتان این بحث ها را باز می کنید . به شرطی که یه عقاید من کسی توهین نکند مشکلی ندارم در مورد این چیز ها این جا صحبت کنم . بهار 66 اگر توهین به عقاید من کسی نکنه مشکلی ندارم که باتون در مورد این چیزها بحث کنم . من ادم متعصبی نیستم .
خب نظر ما در این مورد فرق می کنه . مثله خیلی از جاهای دیگه که نظرامون متفاوت هست . شما منو نجست میدونید و مستحق مرگ . و ازدواج با کسی مثله من رو حرام می دونید . اما من برای افرادی که عقاید من رو قبول ندارند به اندازه افرادی که با من هم عقیده هستند احترام قائلم . ضمنا من می گویم که اهل نماز و روزه نیستم و روحانی ها را هم قبول ندارم . بش حتما می گم که به نظرم قران به صورت سمبلیک نوشته شده و من خودم قران رو به میل خودم تفسیر می کنم . با حکومت اسلامی مشکل دارم و دین مساله ای سخصی است . و اهل روزه و دعا و مداحی نیستم . و همین طور بش می گم که من پلورالیسم دینی رو قبول دارم . یعنی همه ی دین ها حقند و ما را به سمت خدا هدایت می کنند.نقل قول:
به هر کسی نه.اما به کسی که میخواین باهاش ازدواج کنید باید توضیح بدین.
نقل قول:
واقعا؟؟چه جالب اما من بر عکس تو فکر میکنم.واقعا طبیعت هدف نداره؟؟
پس اون دونه ای که تو دل خاک میکاریم برای چی جوونه میزنه خودشو ازدل سخت خاک بیرون میکشه رشد میکنه نهال میشه،درخت میشه میوه میده؟؟خوب اینم هدفه دیگه...هدف که فقط درس خوندن و دانشگاه رفتن و...نیست
بگذریم..نمیخوام دوباره سنسورات فعال بشن و فکر کنی دارم عقایدمو تحمیل میکنم.فقط نظرمو گفتم.
خوب 2/3بستگی به این داره که چند سال عمر کنی.شاید همین فردا عمرت تموم شه.شایدم بیشتر از2/3 فرصت داشته باشی.کسی چه میدونه؟؟
چه عالی که هدف داری
منظور من از هدف هدفی غایی بود نه هر هدفی .اینکه جهان هدف داره یا نه بستگی به تعریفی داره که ما از هدف داریم . و من تا کنون هدف غایی را نیافته که بگویم ان هدف طبیعت است . اگر زمانی هدفی غایی را برای طبیعت پیدا کنم حرفم را پس می گیرم . گفتم که اصل بر عدم وجود است مگر انکه هدفی را برای طبیعت پیدا کنم .
بله حق با شماست . هیچ کسی نمی دونه که چقد دیگه زنده است . هدف من هم این بود که به نوعی اینکه 2/3 از عمر جهان باقی مانده است را با عمر خودم بسنجم که به طور عادی حدود 2/3 از عمرم باقی مانده است .
یکی از ویژگی های من برنامه ریزی برای زندگی و کارهایم است و برای این کار باید اهداف کوتاه مدت و بلند مدتی را برای خودم در نظر بگیرم .
نمی دونم در مورد کودک درون چی بگم . اما به نظرم خیلی هم خوب نیست ادم خودش رو وارد این مباحث کنه . چون اگه خیلی هم با کودک درونش کسی دوست بشه خدا نکرده به اختلال دوشخصیتی دچار می شه که درمانش به این اسونی ها نیست و بهتره که هیچ وقت صدای اون نی نی کوچولو رو انسان نشنوهنقل قول:
حواستو جمع کن در مورد کودک درون نباید کلمات منفی بکار ببری.کودک درون تو خیلی هم عزیز و محترمه...
چیزایی که در مورد علایقت گفتی ربطی به کودک درون نداره.تو خیال میکنی بهش توجه میکنی.بذار خودش حرف بزنه.چرا تو از جانب اون حرف میزنی؟؟.با کودکت صحبت کن و ببین چی میگه؟