RE: چطور با رویای از دست رفته کنار بیام؟؟
سلام
نقل قول:
من تو انتخابام بسیار وسواس هستم .. به تک تک جزئیات توجه دارم ..در همه ی موارد ..در کار-زندگی- حتی خریدن لباس ..رنگ-مدل-نوع و ... همه رو در نظر میگیرم ..حتی بارها شده برای خرید یک شلوار یا کفش ماه ها بازار رو زیر پا بذارم تا چیزی که مد نظرم هست رو پیدا کنم ..اگر چیزی بخرم که ذره ای با خواستم تفاوت داشته باشه بدون در نظر گرفتن پولی که بابتش دادم میدمش به برادرم و یکی دیگه میخرم ...
خوب شد که این ها رو عنوان کردی.
ببین دوست خوبم وسواس رو هیچ وقت با دقت اشتباه نگیر!!
اونچه که مارو به انتخاب درست راهنمایی میکنه، دقت هست.
وسواس فقط تو رو از واقعیت دور میکنه
پس نه تنها به وسواس در انتخاب (اون هم به این صورت) افتخار نکن!!! بلکه در صدد رفعش باش!!
شاید به نظر ظاهر بین بیام ولی اصلا این طور نیست[/quote]
نقل قول:
از نظر ظاهری هم حرفی برای گفتن نبود ...واقعا زیبا بود ...
نقل قول:
چهره و قد و وزن و حتی رنگ چشم و پوست و مو
نقل قول:
صداش رو شدیدا دوست داشتم
نقل قول:
من قدم 180 هست و تقریبا بلند قد هستم ..دوست داشتم اونم قدش بلند باشه اونم قدش 160 بود ..وزنم هم 80 هست واونم بین 55-60 بود از این نظر هم تناسب داشتیم ... رنگ پوست هر دومون سبزه هست و رنگ چشممون سبز ورنگ مو خرمایی و ...
دوست خوب من!!
توی چندتا پستی که گذاشتی، این تعداد تعریف از ظاهر و در مقابل اون یه سری کلیات در مورد اخلاق اونم از روی حرف دیگران و با معیار اون ها.....
این یعنی شما به ظاهر اهمیت میدی. نمی گم ظاهر بین هستی ولی ظاهر زیبای آدم ها شما رو تحت تاثیر قرار میده.
البته با توجه به سن و جنس خوب تا حدودی طبیعیه. نمی شه گفت ایرادی داره. ولی باید به این خصوصیت در خودت اقرار داشته باشی.
چرا؟
بزار یه مثال برات بزنم!
فرض کن من سرما خوردم و برم یه عطر گرون قیمت بخرم!!!!!!
خب ببین من مهم ترین مشخصه یه عطر خوب که بوی اون هست رو نادیده میگیرم (اصلا نمی تونم قضاوتی در موردش داشته باشم) و خب مثلا از شیشه اش خوشم میاد و میخرمش.
اما وقتی که سرما خوردگیم خوب شد، بازم از خریدم راضیم؟؟؟؟
واقعیت اینه که شما تنها داده ای که از این خانوم داری ظاهرشه!!
بقیه اش از طریق واسطه به دست اومده که اصلا نمیشه بهش اعتماد کرد (شما قانع بودن ایشون رو سنجیدی؟ شما باهاش نشست و برخاست داشتی که بدونی چه اخلاقی داره؟.........)
پس احتمال اینکه ایشون زن آرزوهای شما باشه صفر نیست!!
ولی اونقدر هم زیاد نیست که شما میگی!!
نکته مهم بعدی این که:
تموم شد!!!:160:
ایشون ازدواج کرد.
شما داری به یه زن متاهل فکر میکنی!!:163:
با اخلاقیات جور در نمیاد!!:300:
[/color] گذروندن این دوران زمان میبره، اما کوتاه!!
منطقی به قضیه نگاه کنی چیزی شروع نشده بوده که حالا بخواد تموم شه.
شما هم به کنکور یا کار یا هر برنامه دیگری که داشتی برس!!
. از همه مهمتر اینکه یاد بگیر چطوری آدم ها رو بشناسی!! لازمه اش اینه که اول خودت رو بشناسی.
خودت رو بشناس، . به خودت بپرداز!
هنوز جوونی و اون بیرون پر از فرصت هاست :72:[/size]
RE: چطور با رویای از دست رفته کنار بیام؟؟
اسمت چرا مشکیه؟بخاطر اندوهه یا فکر میکنی مشکی رنگ عشقه؟؟جالب اینجاست که اسم تاپیکت هم رویای از دست رفته است.یعنی خودتم قبول داری فقط یه رویا بوده نه واقعیت.
نمیدونم چرا خونوادت این روشو پیش گرفتن و با تعریفاشون این اتیش رو تو وجود تو توی سن کم درست کردن.البته گاهی خونواده هایی که با هم خیلی صمیمی اند دوست دارن با یه وصلت رابطشون رو عمیقتر و محکمتر کنن.
در واقع تو دلبسته تعریفایی بودی که شنیدی عکسایی که دیدی.خصوصا چون خونوادت ازش تعریف میکردن.کسایی که حرفاشون تاثیر زیادی رو ادم داره.
معمولا اون چیزی که دست نیافتنی تره به نظرمون باارزشتر و با شکوهتره.
اما بدون همین که داری ازش همش تعریف میکنی و حتی یه عیب هم ازش نمیگی یعنی ازش شناخت نداری.چون هیچ ادمی بی عیب و نقص که نیست.
اولین علاقمندیت این دختر بوده برای اولین بار حس خاصی رو تجربه کردی که نسبت به بقیه دخترا نداشتی برای همین الان فکر میکنی دنیا به اخر رسیده.فکر میکنی دیگه ممکن نیست نسبت به کسی اون حس رو پیدا کنی.
نقل قول:
حالا که از دست دادمش نمیتونم انگیزه ی جدیدی برای خودم بسازم
شایدم بهش وابسته شدی چون انگیزت بوده.نیروی محرکت برای تلاش و پیشرفت بوده.حالا ناراحتی چون نیروی محرکت رو ازدست دادی.اما بدون تا وقتی برای تلاش انگیزت دیگران باشن همین اش و همین کاسه است.
به نظر من خیلی روی خودت کار کن چون شدیدا وابسته میشی و با توجیهات قشنگ خودتو قانع میکنی.
تو این تالار کم نبودن مردایی که بعد ازدواج و گذشت سالیان چون به دختر مورد نظرشون ازدواج نکردن ازش بتی ساختن که مدام همسرشون رو باهاش مقایسه میکنن و بخاطر همین اززندگیشون سرد شدن.اما من نمیدونم همین زنهایی که به نظر برخی اقایون انقد فرشته اند چرا تو زندگی مشترک خودشون ناموفق اند.
تو هم اصلا خیال نکن دنیا تموم شد.بلکه روش صحیح دوست داشتن رو یاد بگیر
(دانوب جان چون حرفامو قبلا نوشتم اما الان ارسال میکنم حرفای شما رو نخوندم امیدوارم تکراری نباشه)
RE: چطور با رویای از دست رفته کنار بیام؟؟
از همه دوستانی که راهنمایی میکنن ممنونم .همشون رو با دقت میخونم با خوندن هر کدوم خودم رو به چالش میکشم .:72:
نقل قول:
برات ارزوی موفقیت و شادی دارم
چنان نماند و چنین نیز نخواهد ماند.......
خیلی ممنونم ازتون که درکم میکنید .:72:
نقل قول:
در پایان گلم با توکل به خدا و ورزش انشاا آینده درخشان و روشنی در پیش روی توست
دنیا منتظر توست
شما لطف دارید سمیرا خانم .:72:
نقل قول:
پس نه تنها به وسواس در انتخاب (اون هم به این صورت) افتخار نکن!!! بلکه در صدد رفعش باش!!
درست میگید وسواس بیش از حد آدم رو آزار میده .ولی با این وجود نمیتونم بی تفاوت باشم .نه تنها در این مورد بلکه در تمام کارهام وسواس به خرج میدم .هر اتفاقی میافته مدتها تو ذهنم سبک و سنگین میکنم و جزئیاتش رو بررسی میکنم .
نقل قول:
این یعنی شما به ظاهر اهمیت میدی. نمی گم ظاهر بین هستی ولی ظاهر زیبای آدم ها شما رو تحت تاثیر قرار میده.
اینکه ظاهر مهمه یا نه رو نه میتونم رد کنم نه کامل بپذیرم .بیشتر به سادگی ظاهر اهمیت میدم تا زیبایی اون . سادگی تواءم با زیبایی رو طبیعتا بیشتر میپسندم .من چهره زیبا رو همراه با سادگی در قالب وجودی اون دوست داشتم .مثلا شما یک کت و شلوار زیبا دارید .این کت و شلوار رو 5 نفر به تن میکنن .کت و شلوار یکیه و زیبا هم هست ولی شما ممکنه این کت رو در قالب و پوشش یک نفر بیش از بقیه بپسندید .حالت چهره رو در نظر میگیرید.استایل فرد رو در نظر میگیرید-رنگها رو کنار هم میذارید و نسبت و تعادلشون رو میسنجید و در آخر به نتیجه میرسید که به تن یکی بیشتر میاد .
یا مثلا فرض میکنیم یک اتاق رو با رنگ لیمویی رنگ میکنید .مبلتون به رنگ مشکی و سفیده -دربها رنگشون چوبیه-شاید برای تزئین از لوازمی با رنگهای مختلف مثل آبی و ... هم استفاده شده باشه .
هر کدوم از اینها به تنهایی زیبا هستن .ولی در قالب یک اتاق که در نظر بگیریم میبینیم که تناسبی بینشون برقرار نیست و نتیجه نهایی اصلا زیبا نیست .
من تک تک خصوصیات رو کنار هم در ذهنم چیده بودم و در نهایت تصویری که از اون دیده بودم رو در کنارشون قرار دادم و به این نتیجه رسیدم که نتیجه زیباست .(این زیبایی رو میتونید در اخلاق-نگرش و طرز فکر-سطح تحصیلات-ویژگی فرهنگی خانواده ها و..تا چهره در نظر بگیرید)
نقل قول:
تموم شد!!!160
ایشون ازدواج کرد.
شما داری به یه زن متاهل فکر میکنی!!163
با اخلاقیات جور در نمیاد!!300
بله حقیقت تلخی که باید بپذیرم .
حق با شماس فکر کردن به زن متاهل به دور از اخلاقیات هست ولی این تفکرات کاملا غریزی و ناخواسته به سراغم میاد .حتی دیروز که بهش فکر میکردم وقتی به خودم اومدم محکم به سر خودم زدم و به خودم میگفتم دیگه فراموشش کن .کسانی که تو خیابون منو میدیدن فکر میکردن دیوونه ام .:(
نقل قول:
اسمت چرا مشکیه؟بخاطر اندوهه یا فکر میکنی مشکی رنگ عشقه؟؟جالب اینجاست که اسم تاپیکت هم رویای از دست رفته است.یعنی خودتم قبول داری فقط یه رویا بوده نه واقعیت.
نمیتونم بگم کدوم رنگ رو بیشتر از بقیه دوست دارم .در فضاها و مکانهای مختلف رنگهای مختلف رو میپسندم .آبی روشن و سبز رو به خاطر آرامشی که میده دوست دارم-رنگ قرمز رو به عنوان لباس ورزشی دوست دارم و به نحوی با پوشیدنش انرژی میگیرم.
در پوشش لباس مشکی ترجیح میدم .مشکی کامل رو دوست ندارم و سعی میکنم اگر مشکی میپوشم رگه هایی از سفید و یا قرمز داخلش باشه .یا بالعکس لباس سفید با رگه های مشکی رو کم و بیش دوست دارم .ولی مشکی رو به بقیه ترجیح میدم چون علاوه بر اینکه مثل رنگهای دیگه زیباس نوعی سادگی رو همراه با زیبایی داره که تلفیق این دو باعث میشه حس متفاوت تری بهش داشته باشم .این حس رو با شدت کمتری به رنگ سفید هم دارم .
نام کاربریم رو هم به صورت اتفاقی انتخاب کردم .چون دوست نداشتم با اسم اصلیم (به دلایلی) پست بدم .
......................
بله فکر میکردم رویاس .رویایی که دور از دسترس نبود و میتونست که به حقیقت تبدیل بشه .ولی اگر به حقیقت می پیوست میتونست منو به رویا ببره .
RE: چطور با رویای از دست رفته کنار بیام؟؟
ضمن تشکر مجدد از همه دوستانی که راهنمایی کردن ...:72:
اومدم چند نکته رو بگم و ازتون کمک بگیرم ...
من در طول این یک هفته سعی کردم همه قضایا رو فراموش کنم .بعد از سی و اندی روز دوباره سر کار رفتم و همزمان شروع به درس خوندن کردم .آهنگای غمگین رو کنار گذاشتم و به جاش آهنگای با ریتم تند خارجی گوش میکنم .همین که معنیشو نفهمم و چیزی از جدایی و شکست و خیانت توش نشنوم کفایت میکنه که از غمم کم کنم .
تقزیبا دارم به حالت عادی برمیگردم ولی چون معمولا در محل کار تنهام فکرش دوباره میاد تو ذهنم .حتی دو روز پیش ممکن بود دستم به خاطر این موضوع بشکنه که خوشبختانه به خیر گذشت .
ولی با تمام این احوال اوضاعم زمین تا آسمون با زمانی که این تاپیک رو ایجاد کردم تفاوت داره و بهتر شده .
ولی مشکل دیگه ای که من دارم صحبتهای خانواده ام هست .تقریبا دارم از ذهنم بیرونش میکنم ولی همین امروز دوباره بحث شروع شد و دوباره من نا خواسته به یادش افتادم و به هم ریختم .
من آدم مغروری هستم و دوست ندارم کسی بدونه که عاشق اون دختر بودم مخصوصا الان که از دست دادمش .نمیخوام این موضوع رو خانوادم بدونن و سرکوفتهاشون بیشتر بشه که مثلا تو که دوسش داشتی چرا نگفتی و ...؟؟حتی با فهمیدن این موضوع ممکنه این قضیه بین فامیل هم پخش بشه و اون موقع خیلی بدتر میشه .
از طرف دیگه نمیخوام بدونن دلیل افسردگی و عصبانیت این 1 و نیم ماهه غذا نخوردنم-آهنگ غمگین گوش کردنم-وزن کم کردنم-سر کار نرفتنم-درس نخوندنم و حتی اشک ریختنم و... ازدواج اونه .
و نمیتونم مستقیما ازشون بخوام که دیگه راجع به من و اون صحبت نکنن .اوایل چون تو رویا بودم و هنوز واقعیت رو قبول نکرده بودم دوست داشتم مادرم بیاد بگه بریم خواستگاری ولی الان با حقیقت روبه رو شدم و کاملا موضوع رو پذیرفتم ولی متاسفانه این صحبتها هست که منو رها نمیکنه .
من نمیتونم از شنیدن این حرفا جلوگیری کنم چون در اختیار من نیست ولی میتونم کاری کنم که با شنیدنش تحت تاثیر قرار نگیرم و به هم نریزم ...
اگر کسی در این مورد راه حلی داره دریغ نکنه ...:72:
RE: چطور با رویای از دست رفته کنار بیام؟؟
سلام دوست عزیز
بازگشت به زندگی رو بهت تبریک میگم اینکه ادم بخوادازیه مشکل بگذره و روی پاش بایسته یعنی زندگی دوباره
فکرکنم گوش نکردن به اهنگ غمگین وفکرنکردن به گذشته الان فکرخوبی باشه امابعیدمیدونم تداوم داشته باشه شایدبعدازیه مدت ممکنه ایناهم برات عادی بشه ودوباره فکرش برگرده بایددنبال یه راه حل منطقی ترباشی یه هدف مهم واسه خودت انتخاب کن چیزی که بخوای داشته باشیش حتی اگه سخت باشه این عالیه که بخوای درس بخونی وبهتراینکه به کاربرگشتی شایداگه توی محیط کارت زمانی به وجودمیادکه ممکنه ازروی بیکاری به فکرفروبری یه نوشته کناردستت بذاریه نوشته که توجهتوبه خودش جلب کنه بعدبه اون نوشتت فکرکن وقتی فکرتودرگیریه مسیله کنی دیگه فکرازادی نداری که به چیز دیگه ای فکرکنی
من امروزکنارمانیتورم سرکارنوشتم " کم گوی و گزیده گوی چون در" چون دیروز باحرفم یکی از همکاراموناراحت کردم امروزهربارچشمم به نوشتم افتادبه اهمیت اول فکربعدحرف بیشترپی بردم
شایداین روش تایه حدی بهت کمک کنه
درضمن نظرات من شخصیه
RE: چطور با رویای از دست رفته کنار بیام؟؟
دوست عزیز!
یک ماه و نیم زمان، برای فراموش کردن فکری که یه ریشه ی چند ساله داره نسبتن کم هست. به خودتون مهلت بدید و در کنارش تا اونجا که امکان داره به کارهایی مشغول کنید که حواس شما رو پرت کنه . آروم تر که شدید (بعد از سپری شدن زمان) خودتون احتمالن به این یقین خواهید رسید که زندگی خودتون،انرژی روحی و جسمی تون خیلی ارزشش بیشتر از اینه که با فکر کردن به رویایی که به هر دلیل به حقیقت تبدیل نشد ؛ فنا بشه .
شما تو سنی هستین که توان و انرژی تون رو باید صرف زیر بنای آیندتون کنید. پس مراقب باشید تو دام احساس ـ غم و یاس نیفتین که بعدها خیلی دلتون می سوزه (من خودم تجربه ی تلخی از فنا کردن بهترین سالهای عمرم دارم و هر بار که یادم میاد قلبم مملو از درد میشه و افسوس می خورم ...اما چه سود؟!)
RE: چطور با رویای از دست رفته کنار بیام؟؟
ضمن تشکر مجدد از دوستانی که راهنمایی میکنن ...
راستش من برای فراموشی این موضوع خیلی محدودیت دارم .یعنی من گزینه ی خوبی برای فکر کردن ندارم تا مشکلم رو فراموش کنم .
هر چی به اطرافم نگاه میکنم جز بدبختی نمیبینم . برای رهایی از یک مشکل باید به یک مشکل دیگه فکر کنم و همین موضوع باعث میشه افسردگیم بیشتر بشه .
به دوران کودکیم فکر میکنم ولی چیزی جز عذاب نمیبینم .کسی که مجبور بوده از 6 سالگی کار کنه. به خاطر بیماری مجبور شده از عشق اول زندگیش که فوتبال بود بگذره . با انواع و اقسام بیماریها و دردها سر کرده وباهاشون بزرگ شده .
سر جلسه کنکور عجیب ترین اتفاق ممکن افتاد و دومین عشق زندگیم رو ازم گرفت .نمیدونم بعد از اون باید چیکار میکردم .کاملا ناامید بودم .
با همه این مشکلات خدا رو فراموش نکرده بودم .بعد از مشکلی که سال گذشته برام افتاد(که خیلی بد بود) تصمیم گرفتم دیگه نماز نخونم و روزه نگیرم .ولی با وجود تمام بدبختیها روزی نبود که چند ده بار خدا رو به خاطر نعمتهای نداده اش شکر نکنم .
ولی مثل اینکه این عذاب .امتحان یا هرچیز دیگه بیخیال من نبود .
نوبت سومین عشق زندگیم رسید .انواع و اقسام نذرها رو کردم برای به دست آوردنش .
ولی همه چیزهایی که میدیدم سراب بود .به هرچی چنگ زدم ناپدید شد و حسرتش تو دلم موند.
حالا من موندم و یه غم خیلی بزرگ .نیاز به آرامش دارم .به نکات مثبت زندگیم نگاه کنم .چیزی پیدا نمیکنم .و بدتر اینکه دقیقا بعد از این اتفاق انواع و اقسام مشکلات بر سرم نازل میشه .مشکلاتی که هر کدوم به تنهایی کمرشکن هستن .
احساس میکنم خدا کل دنیا رو ول کرده و فقط به فکر اینه که امروز چه بلایی سرمن بیاره .
به خدا میگم اگه امتحانه دیگه بسه .من مردود شدم .اگر عذابه .به چه گناه نکرده ای عذابم میدی؟
امروز از صبح داشتم کفر میگفتم .بعد از چند ساعت ابراز پشیمونی .
خیلی دوست دارم قبل از اینکه کافر بشم از دنیا برم .ولی مثل اینکه عمر طولانی در انتظارمه!!!:302:
RE: چطور با رویای از دست رفته کنار بیام؟؟
:163::163::163:
خب ببین دوست من، کاری نداره که! الان من هم میتونم با یادآوری گذشته ام لحظه هایی رو دوباره زنده کنم که اگه تعریف کنم اشک همه دربیاد!!!
اصلا کیه که تمام زندگیش گل و بلبل باشه؟
پس قدم اول اینه که اون لنز غبارگرفته رو از رو دوربینت ورداری و ببینی تو زندگیت چقدر خبر خوبه
بذار کمکت کنم:
قلبی که میتپه، ریه ای که نفس میکشه، چشمی که میبینه، گوشی که میشنوه، انگشتانی که کیبوردفرسایی می کنند:311: ...... ( شما هم بنده اونی هیچ تفاوتی میان شما و هزاران بیماری که روی تخت بیمارستان هستند وجود نداره)
سواد، هیچ وقت به این فکر کردی که با نوشتن چقدر سبک میشی؟ که نوشتن چقدر به جاودانه شدن احساست در اون لحظه کمک می کنه؟ (میلیون ها انسانی که در گوشه و کنار این کره خاکی فرصت تحصیل نیافته اند، از شما پایین تر نیستند!)
این همه احساسات، دلی که عاشق میشه، دلی که میشکنه، اشکی که ریخته میشه، اینا همه یعنی انسانیت در درونت جاریه. یعنی زنده ای،
فقط کافیه یه ذره انصاف داشته باشی تا بفهمی هیچ طلبی از این دنیا نداری!! هرچه که هست پرتو بیکران رحمت الهیه که بدون چشم داشت داره بهت ارزانی میشه و اونوقت تو......
مثل این میمونه که یه آدم سخاوتمند بهت یه ماشین ببخشه و تو دعوا داشته باشی که چرا پول بنزینش دیر شد!!! (فقط یه مثال بود)
تو از پایه و اساس به او مدیونی!!!
فراموش کردن سخته و شما داری با این کارها اونو برای خودت سخت تر هم میکنی.
معلومه که با این دید راه به جایی نمیبری!!
وقتی سنسورات نسبت به این خانوم حساسه، طبیعتا تمام سیگنال هایی که مربوط به ایشون هست رو حتی از دور دست ها هم دریافت میکنی!!
میدونی ولی هنوز باور نکردی که ایشون یه زن متاهله که همه چیز تمام شده!!!
مطمئنا پدر و مادرت در مورد خیلی چیزهای دیگه هم صحبت میکنند، چرا فقط این یه موضوع هست که شما رو قلقلک میده؟
به سوالم فکر کن!!
تو این دنیا برای شما که یه پسر جوانی پر از محرک ها ست برای رشد کردن: کار، تحصیل، سفر، ورزش، دوستان و.....
چرا بقیه رو نمیبینی؟ ( خواستم بگم همه رو ول کردی و چسبیدی به این، ولی دیدم چیزی وجود نداره که شما پاش نشسته باشی!!!)
حرفام تلخ یا شیرین، از روی حسن نیت بود
هرچه زود تر از این خواب خرگوشی بیدار شی بهتره، حتی با سیلی!!!
موفق باشی:72:
RE: چطور با رویای از دست رفته کنار بیام؟؟
دقیقا مشکل من هم اینه که خدا تقریبا همه استعدادهایی که یک نفر برای موفقیت لازم داره رو به من داد ...
ولی همه اینها رو به تدریج ازم گرفت ...
قد و اندام مناسب-استعداد ورزش-هوش بالا و...
من از بچگی عاشق فوتبال بودم .انقدر زیاد که تا همین الان تقریبا اکثر دقایق زندگیم با فوتبال گذشته .همین الان اگه طرفداری یه باشگاه اروپایی نبود ممکن بود خیلی بدتر از این باشم .
هرکی فوتبال منو تو دوره ابتدایی و راهنمایی میدید مات میموند .هم سرعتم زیاد بود هم تکنیکم و...
سال اول راهنمایی بهترین بازیکن مدرسه شدم .در حالی که نفر دوم کاپیتان تیم ملی نونهالان بود و 2 سال هم از من بزرگتر بود .
معلم ورزشمون که مربی فوتبال هم بود خیلی از پدرم خواست که اجازه بده من به باشگاهش برم ولی پدرم مانع شد .حتی اون سال از من خواستن برای بازی تو یه فیلمی که مربوط به فوتبال میشد تست بدم ولی باز هم با مخالفت پدرم همراه شد .بعد از اون یه بیماری سراغم اومد که اوضاع رو بدتر کرد و همون فوتبال بازی کردن تو مدرسه هم برام آرزو شد .خیلی سخته بهترین بازیکن باشی و زنگ ورزش بشینی و بازی دیگران رو تماشا کنی ...
این گذشت .نوبت به درس بود .من چون هم درس میخوندم هم کار میکردم درسم تقریبا متوسط بود .چون خسته میشدم معمولا تو مدرسه میخوابیدم .معلمها هم میدونستن که کار میکنم کاری نداشتن .فقط به اندازه ای وقت داشتم که تکالیفم رو بنویسم و برنامه فردام رو جمع کنم .حتی تو امتحانات خرداد .ولی تا دوره راهنمایی نمره هام و معدلم بالای 18 بود .تو دبیرستان هم افت تحصیلی داشتم ولی بازم معدلم بالای 15 میشد.
ضریب هوشی من بالای 140 بود .در حد خیلی خوب .
روز کنکور سر جلسه کنکور مشکلی برام پیش اومد و مجبور شدم بیام بیرون .
دومین عشق زندگیم از دست رفت ..
من حتی برای رفتن به خدمت سربازی محدودیت داشتم .نمیتونستم کنکور بدم تا وقتی سربازی نرم .
ولی باز هم پدرم مانع شد و 3 سال به تاخیر افتاد .3 ماه اضافه خدمت که خیلی برام سنگین بود .خرج خدمت پای خودم بود و باید از پس انداز خودم تامین میشد .اگر پول کم میومد باید موقع مرخصی کار میکردم .
به هر حال اینم به بدترین شکل گذشت .
نوبت به آخری رسید .این که میگید چیزی نبوده که بخواد تموم بشه رو بخوام هم نمیتونم درک کنم .شاید حق با شما باشه .شاید کسی که از بیرون نگاه میکنه بخنده ولی برای من واقعیته .
حالا بعد از 6 سال دوری از محیط درس و مدرسه من میتونم کنکور بدم .ولی این اتفاق برام افتاد و قطعا امیدی دیگه نیست .از این هم به کل نا امید شدم .
همه ی اینها به کنار .من الان در وضعیت شدید روحی قرار دارم .ولی درست تو همین لحظه چکی که برای درمان 2 تا از بیماریهام برنامه ریزی کردم برگشت میخوره و دیگه امیدی به نقد شدنش نیست .این یعنی کار جدیدی که قرار بود از فروردین سال بعد شروع کنم از دست رفته .از دست رفتن اون یعنی ادامه دادن به کار فعلی که هم سختیش خیلی زیاده هم درامدش کم ...
چشم اندازی که برای خودم میبینم خیلی سیاهه .
دست به طلا میزنم سنگ میشه .دیگه نمیدونم چیکار کنم .اطرافیانم به شوخی بهم میگن برو چند تا سکه بخر فرداش قیمت سکه نصف میشه!!:( حداقل با این کار به بقیه مردم خدمت میکنی ...:303:
مثل اینه که شما رو روی یه صندلی بنشونن و شما در اوج گرسنگی باشید .جلوتون انواع و اقسام غذاهای لذیذ رو بذارن ولی دهان و دستهاتون رو ببندن .
بعد بگن همین که غذا رو جلوتون گذاشتیم لطف کردیم .در حالی که اگر وجود نمیداشت حداقل حسرتش رو نمیخوردید و تحمل گرسنگی براتون راحت تر بود.
دقیقا وضعیت من همینطوره .ترجیح میدادم فلج به دنیا میومدم و نمیفهمیدم که چقدر تو فوتبال استعداد دارم تا وقتی که از دست دادمش این قدر حسرت نخورم .
ترجیح میدادم کم هوش بودم تا گرفتن نمره ی 10 برام آرزو میشد و وقتی دیپلم میگرفتم انگار به تمام آرزوهام رسیدم .
ترجیح میدادم کور بودم و چهره ی اون دختر رو نمیدیدم تا اینکه هر لحظه از جلوی چشمم رد بشه و حسرتش رو تو دلم بذاره .
خودم هم دوست ندارم ناشکری کنم ولی دیگه آستانه ی تحملم تموم شده .هر اتفاقی میافته شروع میکنم به کفر گفتن .بعدش پشیمون میشم ولی دوباره تکرار میکنم .:316:
RE: چطور با رویای از دست رفته کنار بیام؟؟
نقل قول:
.ترجیح میدادم فلج به دنیا میومدم و نمیفهمیدم که چقدر تو فوتبال استعداد دارم تا وقتی که از دست دادمش این قدر حسرت نخورم .
ترجیح میدادم کم هوش بودم تا گرفتن نمره ی 10 برام آرزو میشد و وقتی دیپلم میگرفتم انگار به تمام آرزوهام رسیدم .
ترجیح میدادم کور بودم و چهره ی اون دختر رو نمیدیدم تا اینکه هر لحظه از جلوی چشمم رد بشه و حسرتش رو تو دلم بذاره .
جدا؟مطمئنی؟؟
یعنی اگه زمان به عقب برمیگشت و میدونستی این اتفاقا برات میفته دوست داشتی فلج نابینا و کم هوش به دنیا بیای؟؟
این اون چیزیه که تو میخوای؟
مطمئنم حتی فکرش هم تو رو به وحشت میندازه..
یه لحظه تصور کن این مشکلات رو داشتی ایا ارزو نمیکردی ایکاش فقط بتونم یه بار خورشید،صورت پدر مادر،دنیای دور و برم رو ببینم.یا ای کاش فقط یه بار بدون کمک دیگران میتونستم دستشویی برم(ببخشید دارم رک صحبت میکنم)
مشکل برات پیش اومده قبول دارم..اما معنیش این نیست که دنیا تموم شده.
با این طرزفکرت مطمئنم اگه سکه بخری قیمتش به جای اینکه نصف بشه مثل ریگ بیابون بی ارزش میشه..
چکهای بعدیت هم پاس نمیشن
دست رو هر دختری بذاری شوهر میکنه..
میدونی چرا؟
چون خودت میخوای این اتفاقا برات بیفته.
کی؟
وقتی به این چیزا فکر میکنی وقتی درونت فریاد میزنه مشکی بدشانسه..بدشانس میمونه..اتفاقاتی که براش افتاده نابودش میکنه..
دنیا و کائنات هم جواب میدن درسته..درسته..مشکی همه این چیزاییه که خودش گفت..
به همین راحتی..
منوی غذای رستوران دنیا خیلی متنوعه..
اگه بهت چلو کباب نداد معنیش این نیست که قورمه سبزی هم نمیتونی بخوری.
حالا میل خودته.میخوای تو رستوران دنیا گرسنگی بکشی و بگی چرا بهم چلو کباب نداد؟(شاید چلوکباب دنیا واسه معدت ضرر داره).یا میتونی یه غذای دیگه سفارش بدی.