دیدار مجدد نامزد سابقم اشتباه هست؟

نازنین عزیزم، سلام.

دوست خوبم، این تعهد گرفتن ها، هیچ ضمانتی نمیاره.

چند تا از چیزایی که نوشتی، و دوس داری تغییرشون بدی، جزء عادات و شخصیت این فرد محسوب میشه.
دلت میخواد شخصیتش بشه همونی که شما میخوای. خب این نمیشه.

بعلاوه، موردی مثل اینکه خانواده ش از خانواده شما عذر خواهی کنه، مربوط به ایشون نیست که. گیرم که تعهد داد. از کجا معلوم پدر مادرش بیان؟ مگه اختیار اونا دست پسرشونه؟


اتفاقاً مثالی که زدی، اینجوری باید باشه:

شما رفتی یه ماشین دیدی، خیلی هم خوشت اومده، انتخابش کردی.
سر قرارداد نوشتن، تازه متوجه میشی که اونجوری که فکر میکردی نبوده و هزار تا از فاکتورایی که دوس داشتی رو نداره.
حالا هی توی دلت میگی کاش همونی که فکر میکردم بود تا میخریدمش و خیالم از ماشین راحت میشد.
و مدام توی ذهنت میگی اگه فروشنده این امکانات رو هم بذاره روش خیلی خوب میشه.
فروشنده میگه من این کارو نمیکنم.
اما شما توی دلت میگی حالا شاید راضی شد و این امکانات رو اضافه کرد.


من پیشنهادی راجع به دیدن یا ندیدن نامزدت نمیدم.

اما دارم میبینم درگیر احساسات شدی.
با احساسات تصمیم گرفتن، نتیجه ای جز پشیمونی نداره.

مطمعن باش اگر خواسته باشه برگردی همه ی این تعهداتو قبول می کنه ولی هیچ تضمینی به اجراشون نیست.

اگر جدایی منطقی بود،تصمیم الآنت کاملن احساسیه.

یادت هست اوایل جداییت گفتم.

نقل قول:

---

فرصت دو سه ماهه بده و شرط کن تو این مدت نه حرف عاشقونه نه تماس بدنی مثل دوتا آدم غریبه که تازه نامزد شدن

فقط برای شناختن همدیگه در ارتباط باشید.

---

همچین روزی رو پیش بینی می کردم.الآنم به جای تعهد گرفتن این شیوه بهتر جواب می دـه.به شرطی که بتونی احساستو

کنترل کنی.غیر این صورت فراموشش کن.

من نمی شناسم شما و نامزدتونو اما اگه احتمال برگشتتون کمه بنظر من نرو ، چون ما خانما احساساتی هستیم هوایی می شیم ناخود آگاه یه فکرایی می افته تو سرمون ...
اونطور هم که نوشتین خانواده ها یکم درگیر شدن و روشون تو روی هم باز شده مثلما بعدها دردسر ساز میشه ! چرا احساساتی می شی ؟ احساستو بزار کنار و عاقلانه تصمیم بگیر طوریکه بعدها پشیمون نشی .
منم قصد دارم نامزدیمو بهم بزنم (گر چه حتی فکر کردن بهشم آزار دهنده هست) و دقیقا نامزد منم همین حرفا رو زد بهم ! که می تونیم بهترین دوستا برای هم باشیم . اگه خواستی به تاپیک منم سر بزن خوشحال می شم نظرتو بدونم ، یه جورایی هم دردیم

سلام نازنین گرامی،

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط نازنین 1

تعهد بده خشن نباشه هیچ وقت
تعهد بده که سر قول و قراراش بمونه
تعهد بده که از من نخواد هر روز ی شکلی باشم
تعهد بده که خانوادش از خانوادم عذر خواهی کنن
تعهد بده عقد و عروسی هم زمان شه
تعهد بده قسم دروغ نخوره
انقدر مغرور نباشه
تعهد بده فیلم بد نبینه
و تعهد بده تو موقعیت جدی شوخی نکنه
و اینکه کارهای نامتعارفی که از فیلمی یاد گرفته از من نخواد
اصلا به وضوح مشخص می کنم چی نامتعارف هست از نظر من.
و در اخر تعهد بعد از این به بعد تو این مسیری که باهم داریم می ریم به راحتی جا نزنه اگر برخورد خانواده من بد بود باهاش جا نزنه و ثابت قدم باشه.


این تعهد ها رو نوشتم بهش نشون بدم.

---

البته هم فرهنگ و هم دختر مهربون گفتند... من هم تکرار می کنم...

این همه تعهد؟
شخصیت یک فرد طی سالها شکل می گیرد و به همین راحتی ها هم قابل تغییر نیست. شاید شما بتوانی خیلی محدود روی او تاثیر بگذاری، ولی نمی توانی از او یک انسان جدید باب میل خودت بسازی! بالاخره یکروز به همون حالات قبلیش برخواهد گشت.

به نظرم بهتر است با کسی ازدواج کند که او رو همینطور که هست بپسندد.
و شما هم همینطور! چون او هم می خواست شما رو تغییر بدهد!
و یا اینکه کاملاً منطقی ببینید که آیا می توانید همدیگر رو همینطور که هستید بپذیرید یا خیر.

من در جایگاهی نیستم که بگویم به هم برگردید یا به هم برنگردید.
ولی بدون هماهنگی با خانواده ات کاری نکن.
این حرفها هم که ما هنوز زن و شوهر هستیم و قبل از تمام شدن مدت محرمیت دوباره همدیگر رو ببینیم (!!!) و برای هم دوستان خوبی باشیم، به نظرم صحبت های جالبی نیستند و خیلی باید مواظب باشی.

موفق باشی.

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط نازنین 1

من تحت تاثیر تصمیم نگرفتم فرهنگ
من سنجیده تصمیم گرفتم و تصمیم با اون شرایط اون موقع قطعی بود
شما بايد تصميمي بگيري كه در ايندت هم منطقي باشه.زندگي مشترك يه عمره.معامله نيست كه با توجه بهب شرايط بازار يه تصميم،امروز منطقي باشه فردا نه
ولی شاید تو این مدت اونم متوجه اشتباهش شده باشه.
اين جمله از رو احساسه.تو دوست داري متوجه اشتباهش شده باشه ولي اون فكر ميكنه كارش كاملا درست بوده چون تو زنشي!!!!!!
من فکر می کردم دیگه دوستش ندارم اصلا .بعضی وقت ها حتی به نظرم چهره اش هم زشت می اومد ولی الان یه چند روزه
از همون روز که فهمیدم اونجا گفته من همسرش هستم ...چند روزه حس می کنم دوستش دارم ومی تونم بهش فرصت بدم اگر بخواد.
اينم نشون دهنده احساس لطيف ما خانماست كه خيلي اوقات ما رو به اشتباه ميندازه
روم نمیشه بگم به هم خورد چون همه به من تبریک گفتن بهم عروس خانوم میگن...خیلی ضایع می شم ...می دونم حرفم شاید بچگانه باشه ولی ضایع میشم بفهمن به هم خورده.


مثلا من مثل کسی می موندم که مثاله فقطط
می خواد یه ماشین بخره و خیلی از ماشین خوشش اومده ولی ماشین قیمتش بالاست و نمی ارزه ولی خریدمش بعد پشیمون شدم می رم معامله رو به هم بزنم ولی تو دلم می دونم که صاحب ماشین این معامله رو به هم نمی زنه و فکر می کنم حتما قیمت رو می اره پایین
ولی یهو می بینم اونم زودی پولم رو پس می ده و ماشین رو پس می گیره....

اصلا اون جریانات رو قبول دارم ولی انسان جایزالخطا هست و شاید اونم اشتباه کرده و واقعا پشیمونه
پايه زندگيتو بر اساس شايد و اما و اگر نذار عزيزم
شاید جدی نگرفته بود؟

تعهد بده خشن نباشه هیچ وقت
ايشون حتي قبول نداشت خشن بوده. ميگفت دوست داشته كه اينطور كرده
تعهد بده که سر قول و قراراش بمونه
تعهد بده که از من نخواد هر روز ی شکلی باشم
تعهد بده که خانوادش از خانوادم عذر خواهی کنن
اينكه دست خودش نيست
تعهد بده عقد و عروسی هم زمان شه
اين چه شرطيه نازي؟؟؟ دوران عقد هم دوران خوبي واسه شناخته
تعهد بده قسم دروغ نخوره
انقدر مغرور نباشه
تعهد بده فیلم بد نبینه
و تعهد بده تو موقعیت جدی شوخی نکنه
موقعيت جدي و شوخي تو ذهن اقايون با ايني كه تو ذهن من و شماست فرق داره
و اینکه کارهای نامتعارفی که از فیلمی یاد گرفته از من نخواد
اصلا به وضوح مشخص می کنم چی نامتعارف هست از نظر من.
و در اخر تعهد بعد از این به بعد تو این مسیری که باهم داریم می ریم به راحتی جا نزنه اگر برخورد خانواده من بد بود باهاش جا نزنه و ثابت قدم باشه.


این تعهد ها رو نوشتم بهش نشون بدم.

نازي عزيزم خيلي خوشبيني. اگه تعهد داد و زد زيرش چي؟نتيجش به جز در به دري تو دادگاه واسه تو چيه؟؟ مگه شخصيت و هويت يك انسان با تعهد عوض ميشه؟يه مثال: قبول داري كه نصف بيشتر زندانياي مملكت هم اولش يه روز بزهكارايي بودن كه تعهد دادن ولي بعدش انگار نه انگار و انقد پيش رفتن كه زنداني شدن

---

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط دختر مهربون

اتفاقاً مثالی که زدی، اینجوری باید باشه:

شما رفتی یه ماشین دیدی، خیلی هم خوشت اومده، انتخابش کردی.
سر قرارداد نوشتن، تازه متوجه میشی که اونجوری که فکر میکردی نبوده و هزار تا از فاکتورایی که دوس داشتی رو نداره.
حالا هی توی دلت میگی کاش همونی که فکر میکردم بود تا میخریدمش و خیالم از ماشین راحت میشد.
و مدام توی ذهنت میگی اگه فروشنده این امکانات رو هم بذاره روش خیلی خوب میشه.
فروشنده میگه من این کارو نمیکنم.
اما شما توی دلت میگی حالا شاید راضی شد و این امکانات رو اضافه کرد.


من پیشنهادی راجع به دیدن یا ندیدن نامزدت نمیدم.

اما دارم میبینم درگیر احساسات شدی.
با احساسات تصمیم گرفتن، نتیجه ای جز پشیمونی نداره.

---

:104::104::104::104:
:104::104::104:
:104::104:
:104:

نازنین نوشته
گفت :قبل از تموم شدن مدت محرمیت می خوام ببینمت.گفت درسته ما ستاره هامون یکی نبود ولی می تونستیم دوستای خوبی برای هم باشیم و اگر هم نمی خوای دوستی بین ما باشه...حداقل می تونیم خاطره خوشی برای هم باشیم .و گفت می خواد ذهنیت من نسبت بهش بد نباشه و در آینده برام ی خاطره تلخ نباشه.
ببینمش؟با اینکه می دونم این دیدار بی نتیجه است ولی نمی تونم خودم رو متقاعد کنم که نبینمش!

سلام و صبحت بخیر نازنین عزیزم

من فکر میکنم نامزدت نمیخاد قدمی برای اشتی یا شروع مجددبرداره ولی شما این دیدار را به چشم شروع مجدد میبینی عزیز دلم رفتنت فقط باعث نا امیدیت میشه

به صحبت های دیگر دوستان توجه کن هر چند میدونم خودت عاقلتر از این حرفایی

هفته خوبی داشته باشی گلم:72:

نازنین جان عزیزدلم
شما شخصیت ایشون رو همین طوری که هست باید بپذیری.این تعهدات که شماگفتی هیچ تضمینی نداره.یادت هست چقدر ازاین رفتارهای ایشون اذیت بودی.همین حرف ایشون کلی پیام توش هست"قبل از تموم شدن مدت محرمیت می خوام ببینمت.گفت درسته ما ستاره هامون یکی نبود ولی می تونستیم دوستای خوبی برای هم باشیم و اگر هم نمی خوای دوستی بین ما باشه...حداقل می تونیم خاطره خوشی برای هم باشیم .و گفت می خواد ذهنیت من نسبت بهش بد نباشه و در آینده برام ی خاطره تلخ نباشه.
نازنین جان اون چیزی که مهمه خوشبختی تو و آرامش روحی و فکری تو هست.فکر نمی کنی با دیدن ایشون این آرامش دوباره به هم بخوره.به خاطر به هم خوردن نامزدی ات هم ناراحت نباش .مهم اینه تونستی قبل از اینکه بیشتر از اینها وابستگی ایجاد بشه نامزدیت رو به هم بزنی.

اگه فکر می کنی امیدی به برگشت ایشون هست به دنبال تعهد نباش.ایشون اگه شما رو دوست داشته باشه می یاد مرد و مردونه با خانواده ات صحبت می کنه .نه بیاد با شما قرار بذاره که خاطرات بدت فراموش بشه!!!

سلام نازنین دختر

گفتنی ها را دوستان گفتند...بسیار هم خوب گفتند!

من هم چند کلامی از تجربیاتم برایت می خواهم بگویم!

می دانی که حال تو را تجربه کرده ام! ... اما فقط یک چیز!


آزموده را آزمودن خطاست! تو هم مثل من به ندای عقلت گوش بده نه ندای دلت!

فقط برای چند ماه با عقلت تصمیم بگیر نه دلت که بعدها احساست هم حالی از تو بپرسد نه

اینکه عقلت حالت را بگیرد!



نازنین

نامزد من هیچ کدام از اخلاق های نامزد شما را نداشت و ما حتی به هم محرم نبودیم و پسر

بسیار خوبی بود اما مردی که شجاعت و جسارت کافی نداشت نمیتوانست تکیه گاهی محکم

برای آینده ام باشد و گرنه در حسن خلق واقعا بی نظیر بود!

این ها را گفتم که بدانی چقدر او را دوست داشتم و او من را دوست داشت!

او من را همین طور که هستم دوست داشت ، من نیز همینطور!

و من تنها با یک سوال مصمم شدم که او تا وقتی خودش نخواهد خودش را درمان کند و قوی

و شجاع باشد من نمیتوانم به او کمک کنم!

در آخرین روز از او پرسیدم اگر بعد از عقد مادرت گفت بهار را باید طلاق بدهی چه می کنی و

جهنمی برپا کرد که نگو و نپرس تو چه می کنی؟ او سکوت کرد و گفت نمیدانم!


همین یک جمله برای من کافی بود تا به او بگویم اگر توانستی مادرت را راضی کنی که و این

ضعف شخصیت را عملا درمان کنی که هیچ وگرنه برای همیشه برو!

چون من نمیتوانم خانه ام را بر روی امواج آرام بسازم چون ایمان دارم دریا روزی مواج و طوفانی

خواهد شد!

نازنین

پروسه دلتنگی برای من 1 سال طول کشید!

احساسم طفلک هرکاری می کند از عقلم اجازه می گیرد و وقتی هم می خواهد احساساتی

شود و هوای خاطرات را کند یک جمله آرامم می کند :


خداوندا تنها تو می دانی بهترین ها برای من چیست! و ایمان دارم که زیباترین تقدیر را برایم

رقم خواهی زد! پس خودم را به تو و الطاف بی کران رحمتت می سپارم و می دانم ضرر

نخواهم کرد و خواست تو بهترین است!


نازنین بعد از گفتن این جملات و گفتگو با خودش دل دردمندم آرام آرام می شود!

حالا تو هستی و احساس و عقل!

احساس دلتنگ است و عاقل نیست!

عقل به تو حکمش را قبلا داده و خوب می دانی تنها هدف نامزدت دیدار تو از سر دلتنگی

است وگرنه او همان است که بود!

سخت است اما بجنگ و مقاوم باش تا دریای متلاطم دلت آرام شود! آرام آرام!

جمله را که تکرار می کنم با خودت تکرار کن!

تو یک مرد با این ویژگی هایی را که گفتی می خواهی و او آن مرد نیست!

من هم یک مرد شجاع ، با ایمان و متعهد می خواستم و او اینطور نبود!

پس دلت را آرام کن و ایمان داشته باش آرام جان دیگری در راه است!

باز خدا مخاطب من را خیر بدهد که گفت من نمی توانم به تو قولی بدهم که بعدا رویش نمانم!

حالا بهترین کار همان است که قبلا کرده بودی!


به جای انرژی گذاشتن روی این مرد ، دنبال مردی باش که این ویژگی ها را داشته باشد و تو

را برای خودت بخواهد! همین گونه که هستی!

مردی که تو را پر و بال بدهد و به تو اجازه بدهد به او بال و پر دهی!

مردی که اگر نواقصی هم دارد که حتما اینگونه هست دلش بخواهد که با تو کامل شود و

محاسنش به معایبش بیارزد!

ازدواج یعنی یک پیوند مقدس و الهی! می دانم که بسیار دختر عاقلی هستی!



و در پایان این بیت شعر حافظ تقدیم تو :

گره به باد مزن گر چه بر مراد رود ........... که این سخن به مثل باد با سلیمان گفت

موفق باشی عزیز دلم

:72:

سلام
فكر مي كنم اينكه شما هنوز تو محل كارت به كسي نگفتي نامزديت بهم خورده شايد اميد برگشت داري و شايد پيش خودت ميگي نگم ايشالا درست بشه .

اگه واقعا تصميمت براي جدايي قطعي شده سعي كن يه جورايي به همكارات بگي( حداقل به يكيشون كه صميمي تري) اينجوري خودتم راحت تري.

اينكه مدام اونا بيان و برن و بهت بگن عروس خانم و تاريخ عروسي رو ازت بپرسن باعث ميشه كه خاطرات گذشته ات برات تكرار بشه و هر دفعه مجبور بشي يه دروغي سرهم كني...و باعث بشه براي حرف اونام كه شده نتوني تصميم درستي بگيري.
دقيقا مي تونم دركت كنم كه چه حسي داري منم اگه جاي تو بودم دچار ترديد مي شدم.توصيه ميكنم يه بار ديگه همه تاپيكهايي رو كه زدي بخون.اينجوري شايد دوباره بتوني تو تصميمت تجديدنظر كني آري يا نه؟


پيروز باشي

چقد جواب دیگه نیازی به جواب من نیست.
اما نازنین بیا یه کم به گذشته برگردیم.یادته بهت میگفتم دختر جون عجله نکن...گفتی می خوام تموم کنم...گفتم گل بی خار خداست صبرکن.بذار تو این 2ماه نامزدی خوب بشناسش...گفتی روزه شک دار نمیخوام بگیرم...گفتم همه تلاشتو بکن تا بعدا اگه بهم خورد جایی واسه ای کاش و کاش بیشتر تلاش میکردم نمونه.گفتی تنوع طلبه ...گفتم تنوع طلبی رو بذار تو کفه معایبش بعد ببین معایبش بیشتره یا محاسنش.ببین کدوم برات مهمتره.

واسه این میگفتم که همچین روزی شک و تردید به دلت نیفته.تو خیلی زود و یه دفعه تموم کردی.نمیدونم خودت به این نتیجه رسیدی یا تحت تاثیر دوستانی بودی که مرتب تشویقت میکردن به هم بزنی.نمیدونم این بهم زدن به نفعت بوده یا نه؟اینو باید خودت تشخیص بدی.
ولی مشکل ازاینجا شروع شد که وقتی تموم کردین دلت میخواست بهت بگه نه من نمیذارم تموم کنی.نمیخوام از دستت بدم.گریه کنه برات.نازت رو بکشه.ولی اینکارو نکرد.یادته چقد ناراحت شدی که چرا خونسرد بوده.

حالا دلت میخواد به یه نحوی غرورت رو ترمیم کنی.شاید اگه بیاد و بهت بگه نازنین تو این مدت که نبودی داغون شدم.نمیخوام ازدستت بدم.یه کم ارامش پیدا کنی.

اما نازنین...بازم میگم حواستو جمع کن...

بازم خوب بشین فکر کن.ببین اینی که داره بهت میگه برو ببینش شاید عوض شده احساسته یا عقلت؟

دیگه حرف بقیه رو تکرار نمیکنم که اگه ازش سند محضری هم بگیری عوض نمیشه.

همه احتمالات رو در نظر بگیر.اگه رفتی و حرفی از ازدواج نزد چی؟اگه خونسرد بهت گفت ما قسمت هم نبودیم ایشالله با هم دوست باشیم چی؟غرورت شکسته تر نمیشه؟

خوب فکراتو بکن.نمیگم برو یا نرو.تصمیم با خودته.