نمایش نسخه قابل چاپ
سلام سابینا جان
من خیلی کوچکتر و کم تجربه تر ا زاونم که بخوام نظری بدم
انشالله خدا کمکت میکنه و بدون خدا هیچ بنده ای رو تنها نمیذاره و همه کاراش حکمت داره.
مثل همون جمله معروف که هیچ برگی از درخت بدون خواست خدا نمیفته
من هم تمام سختی های زندگیم رو میذارم رو حکمت کار خدا.خودت رو بسپار به خدا
همه چی درست میشه اونطور که تو میخوای
بله سابينا جان بگيريد .اين حق شماست و حقيه كه زخم هاي شما رو بهبود نميده اما كمك ميكنه يك معادل مجازي كوچك براي زمان از دست رفته داشته باشيد. بقيه رو بعد براتون ميگم.
سلام سابینا خوبی؟خیلی خوشحالم که توی تاپیکت دیدم از دانشگاه اپلی گرفتی و کارهای دانشگات رو انجام دادی،خیلی وقت اینجا سر نزدم واسه اینکه مهریه بگیری من هم نظرم اینه که فکر کن گرفتنش بیشتر آرومت میکنه یا نگرفتنش ؟ اما ۱ چیز رو در نظر بگیر گرفتنش ممکن خیلی کارهات رو طولانی کنه و این طولانی شدن باعث عصبی شدن بیشتر بشه، همه این زندگی زندگی خصوصی توئه ، یادت باشه از گذشتت درس بگیر هیچ وقت ناله نکن از آنچه بهت گذشته تو انسان بزرگی هستی :72::72::72:
عزیزم
امیدوارم این مرحله از زندگیتون رو هم طی کنید و بعد از این سختی زندگیتون پر از شادی و سلامتی باشه. (بعد از هز سختی ای راحتی است).
اینکه گفتید من بقیه مهریه رو می بخشم و بقیه اش رو می سپارم به خدا. فقط خواستم بگم خدا راه گرفتن حقتون رو بهتون یاد داده. پس اگر بخشیدید دیگه خودتون تصمیم گرفتید که به خاطر یک سری مزیتها که براتون داشته ببخشید. و اگر نمی تونید ببخشید پس بگیرید. به نظرم مزیت ها و معایبش رو جمع بندی کنید و با یک وکیل و یک مشاور مشورت نهایی کنید و تصمیم بگیرید. تا بیشتر ازار نبینید.
موفق باشید.
سابینای عزیز
الان که دارم این پست رو میذارم ساعت دقیقا 5:54 صبحه. ساعت هاست که دارم داستان زندگیتو میخونم
باورت میشه چند بار این وسط اشک ریختم؟
انگار که داشتم خودمو در نوشته های تو میدیدم. چقدر دلم سوخت... هم برای تو هم برای خودم و هم برای همسرامون. الان که تو داری حرف از جدایی میزنی من به جای تو دلم واسه گذشته ت تنگ میشه. واسه تلاش هایی که با تمام وجودت برای نجات زندگیت کردی . واسه تک تک پستات که توشون اسم محمد بود. واسه اون شبی که سوپ درست کردی و نیومد. واسه شب یلدا که منتظرش بودی . واسه روزایی که میومد در کلاس زبان دنبالت .واسه اون شکلاتایی که برات میگرفت. واسه اون روزی که حالت بد شده بود و رفت شیر کاکائو و شیر موزی که میدونست دوست داری برات خرید. برای اون روزی که توی کافی نت غیرتی شده بود که چرا شال پوشیدی....
چه شکنجه آوره فراموش کردن ادمی که هر روز یادش چه به خوبی و چه به بدی توی ذهنمون بود.
منو تو میخوایم چه جوری این بارو به دوش بکشیم؟ یعنی زنده میمونیم؟
سابینا حتما به تاپیک من سر بزنو نظرتو بگو.
منم در تلاش برای رفتنم. منم حدود 20 روز دیگه امتحان آیلتس دارم ولی 4 روز دیگه قراره سر از دادگاه در بیارم:311:.
ما هم قرار بود با هم بریم خارج ولی انگار من تک و تنها مسافرم.
احساس میکنم تمام استخونام دارن خورد میشن
بعضی وقتا فقط فریاد میزنم که خدایا کمک...
ولی چه جوری دیگه نبینمش؟
چه جوری گذشته مو با اون هر چند که از زهر تلختره، بسوزونمو خاکستر کنم؟
چه تلاشی کردیم من و تو.. چه خسته و درمونده ایم من و تو...
چی گذشت به من و تو....
سابینا وقتی نوشته های تورو میخوندم انگار داشتم از بیرون به خودم نگاه میکردم
چی کشیدیم ما... من از وسواس شوهرم و تو از افسردگی شوهرت
ما شدیم قریانی بیماری روانی دو تا آدم
یعنی بعدش چی میشه؟ آخرش جرات طلاق پیدا میکنیم؟ اگه بعد طلاق بریم خارج توی غربت، تک و تنها، یه زن شکست خورده و خسته...یعنی میتونیم خودمونو جم و جور کنیم؟
خدایا کمک...
سلام سابینای عزیز و استوار و مقاوم
دلم می خواست به خاطر این صلابتت اول یک تشویق جانانه ات بکنم
:104: :104: :104: :104:
می دانی چرا تشویقت کردم؟
به خاطر این روحیه خوب و منطقی ات!
بابت زندگیت متاسفم اما بابت اقتدارت واقعا تحسینت میکنم! بابت تلاشت برای نجات زندگیت
تحسینت میکنم...بابت صبوری و حفظ روحیه ات تحسینت میکنم!
چون دختر عمویی دارم که شوهرش بیماری روحی روانی بسیار بدی دارد اما به دلیل حرف مردم
دارد به زندگی ادامه میدهد و پدر و مادرش هم می گویند با حرف مردم چه کنیم!!!!!
دختر بیچاره همسن من است اما 3 بار اقدام به خودکشی کرده اما به خاطر حرف مردم دارد به
زندگی پر از رنجش ادامه می دهد!!!!!!!!!!!
نمی گویم حرف مردم مهم نیست اما همین مردم چه دردی از ما درمان کرده اند و چه گره ای از
مشکلات ما گشوده اند؟
کی پای درد و دل سابینا و تلاشهایش نشسته اند و تلاش مضاعف او را دیده اند؟
به قول دوستان گرفتن یا بخشیدن مهریه به عهده خود توست زیرا تو دختر عاقلی هستی!
اما گرفتن مهریه باعث می شود با گرفتن حقت به او و خانواده اش یاد بدهی که بازی با
احساسات دختر مردم بها دارد و او باید بهای زمان تلف شده را هر چند اندک است بپردازد!
اگر مهرت را بگیری بعدا افسوس نمی خوری که چرا نگرفتم چون مسائلت بعد طلاق خیلی
بیشتر می شود و شما به این حمایت مالی نیاز داری!
در مورد خارج رفتن هم به خاطر حرف مردم (همان مردمی که در بالا گفتم) تصمیم به خارج رفتن
نگیر زیرا مسائلت بعد طلاق بیشتر می شود و زندگی تو به هیچ کس مربوط نیست جز خودت و
مطمئن هستم که تو با رفتار و صلابتت به آنها ثابت می کنی که در اشتباهند!
بهر حال اشتباه دوم تو به دلیل همین فشارهای اجتماع و حرف مردم بود که به زندگی با او
بله گفتی!!!
پس از این به بعد برای خودت زندگی کن نه مردم!
برایت آرزوی موفقیت می کنم زیرا می دانم خدا باری را بر روی دوش آدم نمی گذارد مگر اینکه
شانه هایش تحمل این بار را داشته باشد پس خدا کمکت می کند
:72:
===================================
با اجازه سابینای عزیز
violet02 عزیز
گفته ای :
منو تو میخوایم چه جوری این بارو به دوش بکشیم؟ یعنی زنده میمونیم؟
عزیز دلم!
خدا هیچ باری را بر روی دوش آدم نمی گذارد مگر اینکه شانه هایش تحمل این بار را داشته
باشد و انسان را طوری آفریده که فدرت قراموشی داشته باشه و به آدم کمک می کنه تا آرام
جان دیگری پیدا کنه و زندگی همچنان جاری باقی بمونه!!!
پس هر لحظه خودت رو در آغوش خدا احساس کن و این رو بدون که او شما رو خیلی دوست
داره و به فکرته و همیشه مراقبته و عاشق تو!
اگر هر لحظه به این موضوع فکر کنی متوجه منظور من میشی و دیگه از هیچی نمیترسه چون
حامی بسیار بزرگی داری که هرگز تنهات نمیذاره و عاشقته...تو هم عاشقش باش!
خدا کمکت می کنه نازنین دختر
:72:
===================================
برای هر دو تون دعا می کنیم همگی
موفق باشید
بهار شادی عزیز
ممنون از صحبت های آرامش بخشت خواهر گلم
حتما به خاطر خواهم سپرد.
سابینای عزیز به نظرم تو انقدر قدرت داشتی و برا خودت ارزش قائل بودی که نخواستی با دوتا ادم معلوم حال زندگی کنی و این نشان دهنده قدرت و کمال عقل تو هست نه اینکه حتما چه مشکلی داشتی که .... پس حرف مردم رو بیخیال شو البته سخته ولی تو میدونی که چرا داری این کارو می کنی دیگه هیچی مهم نیست .موفق باشی :72:
این روزها فقط برا یاران همدری دعا می کنم و بس .:323: