RE: چیکار کنم که دیگه همسرم رو تا این حد دوست نداشته باشم؟؟؟
سلام دوستان خوبم. ممنون از نظرات خوب و دلسوزانتون. قبل از هر چی میخوام به ایوب و ویدای عزیز بگم که من واقعا دوست ندارم فکرای الکی که زندگیمو داغون کنه بکنم. راستش اصلا وقت این کارو ندارم. من در دانشگاه حق التدریس درس میدم و اون وقتایی که خونه ام باید به کارای خونه و کارای دانشجوهام برسم. و اصلا چیزای مالی که از دست دادم اهمیتی نداره برام. اگه داشت از دست نمیدادم. اما این برام مهمه که همسرم هم ببینه از خودگذشتگیهامو. راستش حرفای همه دوستان روم تاثیر گذاشت و همه جانبه فکر کردم. واقعا من همسر خوبی دارم و خانوادش هم با اینکه کمی دلخورم ازشون اما واقعا دوستشون دارم. و به قول دوستان من خودم تقصیر کارم. من دیشب با همسرعزیزم صحبت کردم. وناراحتی هامو گفتم. اون هم چون خیلی منطقی و عاقله حرفهایی بام زد که زمین تا آسمون متحولم کرد. بم گفت من خیلی از کارا و حرفا رو زدم چون دوستت دارم ومیدونم لیاقتت خیلی بیشتر از رفتار اطرافیانمون وحتی من با توست. بم گفت اینکه تو محجوبی و چیزی نمیگی وقتی بت بدی میکنن خیلی قابل ستایشه ومن بت افتخار میکنم. اما دلم نمیخواد با من هم اینطوری باشی. دوست دارم من رو همدم و جزئی از خودت بدونی مثل یه دوست اگه بت بدی کردم حقتو ازم بگیری! ونمیخوام با من جوری باشی که با خواهرم هستی... وکلی حرفای دیگه که فهمیدم واقعا من مقصر بودم. اون گفت همه کم وکسریاشو ببخشم و قول میده جبران کنه. وکلی ازم تشکر کرد بابت صبرم :43::43:
باور کنید اگه نمیومدم ودرددل نمیکردم وشما عزیزان رک و پوست کنده بم گوشزد نمیکردید اینطور نمیشد...
دوستتون دارم. بازم خبر میزارم براتون... بازم ممنون ممنون ممنون ممنون ممنون..........
RE: چیکار کنم که دیگه همسرم رو تا این حد دوست نداشته باشم؟؟؟
افرین خانوم گل
:104::104::104::104::104::104:
RE: چیکار کنم که دیگه همسرم رو تا این حد دوست نداشته باشم؟؟؟
به زندگی هر جور نگاه کنی همون جور می بینی
سعی کن محکم تر از این در زندگیت گام برداری
معذرت می خوام اما یه آدمی که قدرت تجزیه و تحلیلش کمه می ذاره دیگرون هر جوری خواستند باهاش تا کنند.
به نظر من باید کلا خودتو عوض کنی تا مه تنها در هم صحبتی با خانواده ی شوهرت و شوهرت خوار نشی بلکه با هر کس دیگری هم بتونی ارتباط کلامی و گفتمان قوی داشته باشی
RE: چیکار کنم که دیگه همسرم رو تا این حد دوست نداشته باشم؟؟؟
سلام دوست عزیز
میشه بگید تحصیلات خواهر شوهرتون و همچنین شوهرتون چی هست؟
آخه خیلی از حساسیت هایی که بین خانم ها پیش میاد و یه جورایی میخوان همدیگه رو جلوی طرف مقابل کوچیک کنند شاید به خاطر این باشه که مثلا خواهر شوهرتون احساس کمبود میکنه در برابر شما .
من این مسئله رو بارها امتحان کردم .
اگه دلیلش این باشه و یا حدس میزنید راه حلش خیلی آسونه .
کافیه که به خواهر شوهرتون بها بدید.نکنه یه جایی براش کلاس بزارید ممکنه باز ایشون حساس بشن و با این صحبتی که کردید مبنی بر اینکه شوهرتون تحت تاثیر ایشون قرار میگیرند(البته چون خواهر بزرگتر هستند خود به خود واسه احترام این مسئله پیش میاد) دوباره ممکنه که صحبتی کنن که باعث ناراحتی شما بشه.
من فکر میکنم شاید دلیلش همین باشه .چون برای خودم این اتفاق افتاد با تعریف از خوصیات مثبت طرف مقابل و اینکه بهش بها دادم و بالا بردمش الان همون شخص خیلی با من صمیمی شده . البته یکم طول کشید ولی صبر کردم.
عزيزم شما خودت باعث همه اين تلخي ها توي زندگيت ميشي بعضي وقتا براي بعضي ها نبايد خيلي عقب نشيني كني چون فكر ميكنن لياقتت همين بوده....هر چيزي حدي داره...حتي توقع از همسر...طلاهاي دوران مجرديت رو فروختي كه شوهرت سرويس بخره!!!همون سرويس رو فروختي كه شوهرت لپتاپ بخره!!!!!
عشق و علاقه به همسر سر جاش اما بعضي چيزا رو بايد خواست...بايد انتظار داشت...نميدونم ميگيري چي ميگم يا نه؟از اولش همسرت رو بدعادت كردي...
بهتره فعلا به خانواده شوهرت فكر نكني چون اولش بايد روي خودت كار كني و ياد بگيري چطور بدون اينكه به كسي بر بخوره حقت رو بگيري....چرا حقوقت رو ميدي به شوهرت تا بهت خرجي بده؟؟؟؟چرا انقدر باج ميدي به شوهرت؟
نميخوام بگم يه شبه عوض بشي و بشي يه زن سركش كه به هيچ حرف شوهرش گوش نميده يا ...ميخوا كم كم براي خودت حق قائل بشي...براي خودت ارزش قائل بشي...وقتي ادم به خودش احترام نذاره بقيه هم احترامش رو نگه نميدارن حتي شوهرش
من با نظر خانم پرنیان مخالفم . (البته خانم پرنیان انشاءا.. میبخشند)
به نطر من هر خانمی توی زندگیش این فداکاریها رو میکنه و همه ی این فداکاری مطمئن باشید که دور ریخته نمیشه همه ی اینها سرمایه هست برای یه زن برای زندگیش .و اینکه شما طلاهاتون رو فروختید فقط که برای شوهرتون نبوده برای زندگیتون بوده(هم شما هم شوهرتون)
شما باید اینو از خودتون بپرسید که اون موقع که شما طلاهاتون رو فروختید آیا شوهرتون پول داشت و گذاشت شما بفروشید؟؟؟؟؟؟؟؟
توی زندگی اگر زندگی مشترک باشه جای ای حرف ها نیست .
من شما رو تحسین میکنم که همسرتون رو تنها نذاشتید و هر جا که لازم بود فداکاری از خودتون نشون دادید.واقعا قابل تحسینه .
از اینکه شوهرتون توی دعوا به شما بگه مگه خرت وپرتا مال توست؟؟؟ خوب معلومه توی دعوا که حلوا خیر نمیکنن.گر چه من حرفشون رو که تایید نمیکنم ولی میگم که توی دعوا این حرفا گفته شده و شما نباید به این حرف ها بعد از اینکه تمام شد فکر کنید.باید فراموشش کنید.این حرف ها رو رهاکنید .
تازه به نظر من شما باید خدا رو شکر کنید که خانواده ی شوهرتون برای شما کاری نکردند وگرنه کلی منت سرتون میذاشتند .
در مورد حقوقتون هم شما نیازی نیست به درآمد بیشتر فکر کنید چون اصلا وظیفه ی شما کار کردن نیست .
در مورد بعضی از دوستان هم که گفتند حقوقتون رو برای خودتون خرج کنید :163:واقعا که حرف اشتباهیه .چون اگه شما سر کار نبودید مسلما بیشتر به شوهر و زندگیتون میرسیدید. حالا یکی بگه من میرم سر کار حقوقم هم مال خودم. شوهر این اجازه رو داره که حتی به همسرش اجازه نده که بره سر کار .
RE: چیکار کنم که دیگه همسرم رو تا این حد دوست نداشته باشم؟؟؟
دوست من
خانومي و گذشتت باعث افتخاره اينو بدون و باور داشته باش
اما اگه تمام اين سختي هارو تحمل كردي بخاطر عشقت به همسرت نبايد تو ذهن خودت
رفتار همسرت و تو كم توجهي به خودت مقصر بدوني تو تحمل كردي و جمع شدن رو هم و حالا از ٢-٣ سال پيش دلخوري داري
ولي اون بنده خدا از كجا بايد بدونه دلخوري و ناراحتيت از اون موقع جمع شده كه حالا بخواد زانو بدست بياره
به نظرم ما بايد ناراحتيمونو به موقع بگيم و حلش كنيم يا اگه فداكاري و از خودگذشتگي ميكنيم انتظار رفتار متقابل نكنيم چون مردها واسه كاراشون مثل ما به گذشته و اينده فكر نميكنن