حرفهای اتنا رو بخون وعمل کن.به نظر منم خیلی بچه است که این کارا رو کرده بازم میگم باید یک مشاور بهش حرف بزنه حرفایی که تو مادرش نمی تونین از زیر زبونش بکشین اون میفهمه. دردشو می فهمه.حداقل بگو مادرش این کارو براش کنه اگه قضیه ناموسیه.
نمایش نسخه قابل چاپ
حرفهای اتنا رو بخون وعمل کن.به نظر منم خیلی بچه است که این کارا رو کرده بازم میگم باید یک مشاور بهش حرف بزنه حرفایی که تو مادرش نمی تونین از زیر زبونش بکشین اون میفهمه. دردشو می فهمه.حداقل بگو مادرش این کارو براش کنه اگه قضیه ناموسیه.
سلام
دوستان خوبی که طبق معمول و از روی موارد مشابه به من راحت تهمت زدن چرااااا باور نمی کنن اینجوری نیست؟؟ چرا نمی فهمید اون عشق منه. عششششششششششششششششششق به معنای واقعی خودش. وقتی اون جملات رو می خوندم تمام تنم می لرزید. چرا؟؟؟ چون بهش عادت کردم؟ چون ازش سو استفده کردم؟ چون ...؟؟؟
نه نه نه من دوستش دارم. من می خوامشش. دقت کردین؟ نگفتم می خواستمش گفتم می خوامش. به مامانشم گفتم اون گفت فکر نمی کنه بتونمبا این موضوع کنار بیام و شک می کنم همش بهش. فقط دارم فکر می کنم. من می خوامش. 3 روز بعد از قهر من هر کاری می تونستم کردم. اما اون نخواست. الانم می ترسم بازم نخواد. ولی من حرفهامو فردا به مامانش می گم. می خوام بگم من می بخشمش. یه بخشش بزرگ فقط برای اون و زندگیمون. برام دعا کنید.
و اما آتنای عزیز. دوستی که همیشه با دقت می خونه و کامل جواب میده. ازت ممنونم.
آره مطمین نیستم. ولی شواهدی هست که اینو می گه. البته وب سکسی رو مطمینم. نه هکش نکردم . پسوردش رو داشتم.اصلاً ساده نبود. البته الان هست. منم فکر می کنم دروغه. اون می خواست پسره رو نگه داره اما پسره گفته ما فقط دوستیم و آینده با هم نداریم. اینم گفته پس این رابطه اشتباهه ولی من می خوامت و ....
درسته من به اون حق اشتباه می دم اما راستش نه در این حد.
آتنای عزیز شما نمی دونی چقدر برام مهمه؟ یعنی این کلمات نمی تونن ثابت کنن؟؟؟ من میمیرم براش. برام خیلی مهمه. انقدر که حاضر شدم خودمو تو خطر بندازمو همه چی رو به مامانش بگم در حالی که نمی دونستم چه عکس العملی داره. برام مهمه. خیلی. آتنا می دونی می خوام به مامانش بگم هرگز نمی خوام بروش بیارم که می دونم یا می دونستم که با کسی دوست بودی. اینجوری مطمین می شه که نمی تونم فراموش کنم و بیستر ازم دور می شه. می خوام برای همیشه این قضیه رو فراموش کنم و عشقمو یک بار دیگه برای همیشه تو آغوشم حس کنم.
ضربه روحیش افتضاح بوده. مامانش می گه الانم از تو حرف می زنم زار زار گریه می کنه. درکش می کنم. کاش منو ببخشه و منو قبول کنه.
آتنا جان پس می خوام هیچی بهش نگم. اون نمی دونه من فهمیدم. مامانشم خیلی خوب داره کنترل می کنه. الان تقریباً دارن جدا می شن. می خوام کمی بد برم سراغش و بهش بگم این مدت بهش زمان داده بودم. مامانش و خاله و مامان بزرگش احتمالاً از من حمایت کنن و کم کم راضیش کنن.
انشا الله درست می شه. فردا می خوام به مامانش بگم که بخشیدمش. برام سخته خیلی سخت. ولی خوبیهاش خیلی زیاد تر از این بدیشه و اینکه اون حرفها فقط بخاطر حس تنهایی بود که من مقصرش بودم. برام دعا کنید
انشالله با اخبار خوب برگردید:323:
[align=justify]خوبه امیر البته اول خوب فکراتو بکن، احساسی تصمیم نگیر ببین اگه منطقا میتونی اشتباهشو ببخشی کاریکه گفتی بکن. دعا میکنم به جبران این بخشش تو، به دلش بیفته که اونم تورو ببخشه و برگرده به امید خدا هردوتون یه زندگی سالمو شروع کنید.
ممطمئنا سخته این سکوت و این جدایی اینقدر کش پیدا کنه برای دو نفر که هیچوقت اینقدر از هم دور نبودن!
بی خبر گذاشتن یه آدم خیلی بیرحمیه جدی بهش بگو فاصله و جدایی بیشتر از این منو میترسونه، هرچی سکوت کردی بسه حالا دیگه میخوام حرف بزنی و از تمام اون چیزایی بگی که سالها تو دلت نگه داشتی و نگفتی. بزار انقدر بگه تا خالی بشه. ما زنها وقتیکه خیلی ناراحتیم برعکس شما مردها که میرید توخودتون و چیزی نمیگید یا میخواهید تنها باشید، ما احتیاج به دوتا گوش داریم که خوب به حرفامون گوش بده، و گاهگاهی تاییدمون کنه از نظر احساسی حمایتمون کنه.
بگو بهت حق میدم من رفتارهای اشتباهی داشتم، حرفایی به شوخی زدم که درحد شوخی هم درست نبودن اما کاریکه تو داری میکنی و فاصله ای که بینمون انداختی نتیجش مثه کارهای من فقط رابطه مونو خراب میکنه.
بگو که توی تمام این مدت که نبود بهش فکرمیکردی، به همه چی فکرکردی و میخواهی دونفری از نو شروع کنید. بهش بگو چقدر زندگیت با اونو دوست داری، اونقدر که بهش اجازه نمیدی حتی خود اون خرابش کنه!
امیر شایدم بخاطر عذاب وجدان کاریکه کرده و فکرمیکنه تو نمیدونی وجدانش راضی نشه و اولش مخالفت کنه باید دلیل مخالفتشو بپرسی، باید یه چیزی بهش بگی که مطمئنش کنه. اما به اون قضیه مستقیم اشاره نکن. مثلا بگو هرکاری تو این مدت کردی یا نکردی به خودت مربوطه اما از اینجا به بعد به منم مربوط میشه، یا مثلا بگو هیچی خاطرات خوبی که با تو داشتمو تو ذهن من خراب نمیکنه. بگو حتی اگه زبونی بهم بگی دیگه دوستم نداری من باور نمیکنم چون حقیقت چشمات یه چیز دیگه میگه.
هرزگاهی بین حرفات از خاطرات گذشته هم یادآوری کنی خوبه، مثلا بگو فلان روز یادته ..... یادش بخیر!
راستی اولین جملتم با یه جمله صمیمی شروع کن که باهات راحت تر صحبت کنه.
مثلا بگو : "چطوری فراری ؟" :)
گل:72: یادت نره براش بخری! موفق باشی ...[/align]
سلام. بهت حسودیم میشه. یعنی من الان به همه حسودی می کنم. همه از من خوشبختترن.
کاش این چیزایی که می گی شدنی بود. کاش کاش کاش. کاش حرف می زد. نمی زنه. هیچی نمی گه. می گه قبلا گفتم بهت. با این جریانم که پیش اومده دیگه بدتر شده احتمالا. اما می خوام به حرفت گوش کنم. اصلاً تو برنامم نبود که باهاش تماس بگیرم. اما این کارو می کنم. کل دیشبو نخوابیدم. مرگمو با چشمای خودم می بینم. معده ام سوراخ شده. دارم آب میشم. کاش بود و میدید. کاش مثل همیشه کنارم بود. کاش دلداریم می داد. کاش کاش
[align=justify]امیر من این یه تیکه حرفتو هرجوری میخونم متوجه نمیشم!نقل قول:
خلاصه اونم زن تیزیه و گفت چند وقت پیش یه اس ام اس اشتباهی فرستاده به من و همون رو بهانه کرده و صحبت کرده باهاش. اونم گفته اصلا دوستش ندارم فقط با هم چرت و پرت می گیم و ...
کی به کی اس ام اس داده؟ کی به کی گفته اصلا دوستش ندارم؟ :303:
امیر یه سوال برام پیش اومده!
چرا باید با ایمیلی که میدونه تو پسوردشو داری و امکان داره ببینی بره با یکی چت کنه!!؟؟؟
اطلاعات کامپیوتریش چقدره؟ اینو میدونه که تو میتونی متن چتهاشو بخونی؟[/align]
[align=justify][align=justify]امیر خودتو اینقدر اذیت نکن داداشی
زندگی من انقدر داغونه که حسودی کردن بهش خنده داره
سرگذشت منم شوهر هرزه م خراب کرد
منم فکر نمیکردم یه روزی این اتفاقات برای من بیوفته اما خوب چیزیه که شده نمیتونم گذشتمو تغییر بدم ولی آیندمو که میتونم با چشم و گوش بازتر و با دونسته های بیشتر انتخاب کنم.تو هم خیلی به این فکرنکن که چرا و برای چی تو و ... برای خیلی از آدما و خیلی از زندگیها این اتفاقات میفته اما اگه بخوای این اتفاقارو انقدر برای خودت بزرگش کنی خودتو از بین میبری.
این چیزاییم که اتفاق افتاده مال امروز و دیروز نیست. پایه های تمام این اتفاقات از مدتها قبل از وقتیکه مرتکب اشتباه رابطه جنسی شدین گذاشته شد. پس برای حل این موضوع هم زمان لازمه انتظار نداشته باش ظرف چند ماه همه چی درست بشه. تازه وقتی اون برگرده سختیهای رابطه شروع میشه. باید سعی کنید رابطه تون را درست کنید.
امیر بنظرت این قضیه یکم مشکوک نیست!؟ قضیه دوستی و چت و پسر و .... اینا یه جوریه!
شاید یه جور ظاهر سازی یا یه صحنه سازی بیشتر نباشه، برای اینکه مثلا تو بری اون متنا رو بخونی و کلا بیخیالش بشی![/align][/align]
مامان دوستم آدمه تیزیه. یک بار دوستم می خواسته به اون پسره اس بده که اشتباهی سند کرده به شماره مامانش. اونم بروی خودش نیاورده اما اس رو سیو کرده بود. چون نمی خواست بگه که از چتت خبر دارم فقط می تونست اون اس رو بهانه کنه و از دخترش بخواد که توضیح بده این کیه و چرا باهاش دوستی و .... مامانش گفته اینو دیگه نمی ذارم مثل امیر بشه. اگه می خوادت و توام می خوایش بگو بیاد خواستگاری.نقل قول:
نوشته اصلی توسط آتنــــــا25
دوستم هم گفته نه من اونو می خوام نه اون منو می خواد و فقط باهم دوست معمولی هستیم و چرت و چرت به هم می گیم و الکی خوشیم مثلاً.
مامانشم گفته غلط کردی قطع رابطه باید کنی. تو این چند روز هم کاملاً معلومه که داره به خودش میاد. قطع نشده رابطه ولی مثل قبل اصلاً نیست. مثلاً گفته دیگه دوست معمولی باشیم یا گفته این رابطه اشتباهه. من فقط چت رو می بینم و متاسفانه از اس و تماس تلفنی خبر ندارم. ولی مامانشم می گفت که خیلی تو خود
شه. انشا الله که درست بشه. واقعاً حیف اونه
نمی دونم. حتی پسوردش رو هم عوض نکرده. البته فکر کنم نمی دونه که آرشیو مسنجر از ایمیل هم قابل دیدنه. ولی تازه تو فیس بوک عضو شده ایمیلهای اونم تو اینباکس هست اونارو هم پاک نکرده. احتمالاً شک هم نکرده که من می رم تو میلش. اطلاعاتش عالیه. تو ضمینه موبایل و اینترنت کارش درسته. عشق نصب نرم افزارهای مختلفه. مثلاً تو گوشیش من هیچی نمی تونستم پیدا کنم تا خودش نشون می داد
نه ظاهر سازی نیست. چون من مو رو از ماست می کشم. حتی آمار پسره رو گیر آوردم. چیزایی که هست با هم جور در میان. مثلاً اون اس ام اس اشتباه که دیگه ظاهر سازی نیست. مطمینا چیزهایی هست. اما عمقش و اندازه شو نمی تونم درک کنم. در ضمن ببخشیدا تعریف از خود نباشه مگه دیونه است بخواد کاری کنه من ازش دست بردارم؟ بخدا من هیچی کم ندارم. خانواده مون اصیله اونا خوب تحقیق کردن و خانواده اش واقعاً منو می خوان. خودشم می خواست. نمی دونم چی شد یهو.نقل قول:
نوشته اصلی توسط آتنــــــا25
راستی انقدر به جزییات فکر می کنم 1000 تا فکر میاد تو سرم. مامانش که در مورد این پسره حرف زده و باهاش اتمام حجت کرده بود گفته بود دوباره به امیر فکر کن. مامانش می گه تا در مورد اون حرف می زدم جواب می داد خیلی محکم بود. اما اسم تورو میارم زار میزنه. گفته فعلاً نمی تونم به امیر فکر کنم توام بهش قولی نده. مامانش تاکید کرد فعلاً.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط haaj.amir
سلام اقا امیر ارشدم تموم شد شما نیومدی امیدوارم مشکلت حل شده باشه همون جور که به صلاحته. خیلی دوست دارم بدونم سرنوشت عشقتون چی شد. خبری بدید.
ممنون