داملا جونم اگه مي توني مشكلت را بنويس تا سبك بشي.
نمایش نسخه قابل چاپ
داملا جونم اگه مي توني مشكلت را بنويس تا سبك بشي.
داملاجان یکم ازنوع مشکلت میگفتی تادوستان بهترراهنماییت میکردند.
لیلا جان خیلی ممنونم ازاینکه به فکرمی. اما من بیشتر ازهمدردی یا نوازش دنبال راهی هستم که بتونه بهم کمک کنه تا گهگاهی هم بتونم ازمنطقم استفاده کنم تا انقدر عذاب نکشم.نقل قول:
نوشته اصلی توسط ليلا موفق
داملا
:72:
پیامی از سوی خدا برای بنده های دلشکسته
می دانم هر از گاهی دلت تنگ می شود. همان دل های بزرگی که جای من در آن است، آن قدر تنگ می شود که حتی یادت می رود من آنجایم.
دلتنگی هایت را از خودت بپرس و نگران هیچ چیز نباش!
هنوز من هستم.
هنوز خدایت همان خداست!
هنوز روحت از جنس من است!
اما من نمی خواهم تو همان باشی!
تو باید در هر زمان بهترین باشی.
نگران شکستن دلت نباش!
می دانی؟ شیشه برای این شیشه است چون قرار است بشکند.
و جنسش عوض نمی شود ...
و می دانی که من شکست ناپذیر هستم ...
و تو مرا داری ...برای همیشه!
چون هر وقت گریه می کنی دستان مهربانم چشمانت را می نوازد ...
چون هر گاه تنها شدی، تازه مرا یافته ای ...
چون هرگاه بغضت نگذاشت صدای لرزان و استوارت را بشنوم،
صدای خرد شدن دیوار بین خودم و تو را شنیده ام!
درست است مرا فراموش کردی، اما من حتی سر انگشتانت را از یاد نبردم!
دلم نمی خواهد غمت را ببینم ...
می خواهم شاد باشی ...
این را من می خواهم ...
تو هم می توانی این را بخواهی. خشنودی مرا.
من گفتم : وجعلنا نومکم سباتا (ما خواب را مایه آرامش شما قرار دادیم)
و من هر شب که می خوابی روحت را نگاه می دارم تا تازه شود ...
نگران نباش! دستان مهربانم قلبت را می فشارد.
شب ها که خوابت نمی برد فکر می کنی تنهایی ؟
اما، نه من هم دل به دلت بیدارم!
فقط کافیست خوب گوش بسپاری!
و بشنوی ندایی که تو را فرا می خواند به زیستن!
پروردگارت ...
با عشق !
داملای عزیزم
خیلی سخته درک میکنم.منم توی زندگی ام مواقعی این حالات رو تجربه کردم.فقط و فقط توکل به خدا و سپردن امور به اوست که تونست نجاتم بده و روحم رو آرام کنه.از خدای متعال آرامش و قرار دل رو برات آرزو دارم.
براي استفاده از منطق بايد مشكلت را ريشه يابي كني.
بعد هم يا حل اش كني يا اينكه به خودت قول بدي كه ديگه اجازه نمي دي تحت هيچ شرايطي تكرار بشه.
اين كارها به من وقتي به ته خط مي رسم خيلي كمك مي كنه شما را نمي دونم؟
توكل به خدا، قرآن خوندن، نماز خوندن هم خيلي موثره.
سلام
وقتی تاپیکتو خوندم غمگین شدم
داملا عزیزم قرص آرام بخش بخور و کمی اروم شو
و مشکلتو اگه خودت واقعا کاری از دستت بر نمی اد برای حلش به خدا واگذار کن و ببین چه طور خدا برات حلش میکنه
وقتی تمام در ها بروی تو بسته میشه تنها دری که همیشه بروی تو بازه خداست
اینو باور کن
کمی قدم بزن و تمرین تنفس کن
اگه می تونی سفری ترتیب بده تا کمی از مشکلت فاصله بگیری
ولی کاش مشکلتو می گفتی تا ...........
می خوام یه کوچولو حسودی کنم:
آنی جون اگه این تایپیک برای دخترمهربون بود بازم پاسخی براش نداشتی؟
دوستان چرا نظری نمیدید؟
سوال من اینه که چطور می تونم درجه منطق رو درخودم بالاببرم وازشدت احساساتم بکاهم؟
تمام اين پرس و جو ها در مورد اين است كه همه تلاش دارن موضوع رو بدونند و شما يه جورايي دارين سعي ميكنيد كه
يه موضوع عمومي رو مطرح كنيد ..اين سوال خيلي خيلي مهمه كه شما پرسيديد ولي پرداخت به موضوعتون خيلي ميتونه موضوع رو موشكافانه تر مورد بررسي قرار بده ..حداقل براي افراده صاحب نظر ... اگه شما اينجا كه يه دنياي مجازيه نتونيد مشكلتون رو بگيد و نخواهيد بيانش كنيد ..پس كجا ؟
سلام داملای عزیز،نقل قول:
نوشته اصلی توسط داملا
شما وقتی سوال کلی بپرسی، و صورت مسئله برای دوستان مبهم باشد، دوستان هم فقط کلی می توانند پاسخ بدهند.
حالا دو تا راه داری. یا اینکه تصمیم به این بگیری که موضوع رو بازتر کنی.
و یا اینکه اگر سوالت این است: "چطور می تونم درجه منطق رو درخودم بالاببرم وازشدت احساساتم بکاهم"، پیشنهاد می دهم به مقالات و کتابهایی که در این رابطه هستند مراجعه کنی.
موفق باشی.