RE: من از هم عروس افاده اي بدممم مييياددد
زن اميدوار ممنونم.
وقتي توي تالار مسئله اي بيان ميشه بزرگترين حسنش اينه كه اونو از ديد گاه بقيه ميبيني.اينجوري خيلي چيزايي رو كه خودت حواست نيست اونا بت يادآوري ميكنن.:104:
راستش من نمي دونم اين كافيه كه شوهر ادم ادمو توي خونه دوست داشته باشه يا بايد توي جمع هم اين علاقه رو نشون بده؟من خودم اهل نشون دادن علاقه م توي جمع نيستم ولي دوست دارم گاهي به بقيه هم نشون بده من تا چه حد واسش مهمم...شايد هم من پر توقعم يا شايد ناخواسته دارم دنبال تاييد بقيه مي گردم يا شايد هم همون مشكل اعتماد به نفسه....
قبول من هم چين مشكلاتي دارم چطور مي تونم مرتفعشون كنم؟چطور ميتونم دست از مقايسه بردارم و از شوهرم توقع بي جا نداشته باشم؟
RE: من از هم عروس افاده اي بدممم مييياددد
فکر میکنم شما نیازمند تایید دیگران در مورد صحت و شدت علاقه ی همسرتون نسبت به خودتون هستید.یعنی وقتی میبینید همسران اون دو خانم بهشون در جمع توجه ویژه ای میکنن که همسر شما انجام نمیده نا خود آگاه به این نتیجه میرسید که پس بقیه میفهمنن که این دو آقا خانمهاشونو خیلی دوست دارن و همسر من که این کارو نمیکنه پس بقیه به این نتیجه میرسن که همسرم منو خیلی دوست نداره.این جاست که وارد مقایسه میشید هم مقایسه شرایط و ویژگیهای خودتون با اون دو خانم و هم مقایسه همسران اون دو خانم با همسر خودتون.در واقع میخاید علت یابی کنید اما علت یابی برای موضوعی که اساسا غلط هست.
البته مسلمه که همه ما نیازمند تایید دیگران هستیم اما تا جایی که در زندگی ما خللی ایجاد نکنه.
حالایک سوال پیش میاد:چرا به دنبال تایید دیگران برای اثبات علاقه ی همسرتون هستین.(باید به خودتون و رابطه تون رجوع کنید)
وقتی جواب این سوال رو پیدا کردید (البته نقش و وظایف خودتون رو هم در یک رابطه فراموش نکنید) کلید این قفل پیدا شده.
موفق باشید
RE: من از هم عروس افاده اي بدممم مييياددد
من هميشه فكر ميكردم دختر مستقل و معتمد به نفسيم و واقعا هم نظر بقيه هم چين واسم مهم نبوده.ولي توي دوره عقدم يه اتفاقاتي افتاد كه هم خودم و هم همسرم پي برديم كه نه ،انگار بقيه خيلي روم نفوذ دارن...مهم تر از همه خانواده م.مثلا اگر پدر و مادرم حرفي بزنن كه زياد منطقي نباشه ولي شوهرم مخالفت كنه سريع عصباني ميشم.گاهي حس مي كنم به زور دارم تلاش مي كنم كه همه من و همسرم رو دمست داشته باشن و به محض اينكه كسي همسرم رو نقد كنه پشت شوهرم رو خالي مي كنم و حق رو به طرف ميدم.اون بيچاره هم هميشه ميگه ديدت نسبت به من خيلي منفيه.انگار هر چي بقيه مي گن درسته و اون نادرست ميگه.دوست دارم مثل زنايي باشم كه تحت هر شرايطي جانب شوهرشون رو نگه ميدارن و اشتباهاتشو مي بخشن.
من حتي توي درس و شغلم هم نفوذ بقيه رو حس مي كنم.مثال خيلي واضحش تلاش براي ادامه تحصيله كه بخاطر شاغل بودنم و كار تمام وقتم و متاهل بودنم يه جورايي دارم در حق همسرم كوتاهي مي كنم تا بتونم درس بخونم ولي گاهي به اين نتيجه مي رسم كه همه اين تلاش براي راضي نگه داشتن خانواده و اطرافيانمه تا بگن من موفقم!!:316:
باور كنيد دست خودم نيست ولي كوچكترين اظهار نظري درباره شوهرم از طرف بقيه باعث ميشه اونو مقصر بدونم!!!اين هميشه منو عداب ميده.:302: