منم یه جورایی مشکل شما رو دارم توی تحصیل و رشته ام.:302:
بهار جان حسابی کنجکاو شدم که بدونم رشته ات چیه بدون درنظر گرفتن مسائل امنیتی!:303:
نازنین جان شما گفتی رشتت مهندسیه میشه بدونم مهندسی چی خوندی؟:303:
نمایش نسخه قابل چاپ
منم یه جورایی مشکل شما رو دارم توی تحصیل و رشته ام.:302:
بهار جان حسابی کنجکاو شدم که بدونم رشته ات چیه بدون درنظر گرفتن مسائل امنیتی!:303:
نازنین جان شما گفتی رشتت مهندسیه میشه بدونم مهندسی چی خوندی؟:303:
سلام بهار جون
از نظر من اگه مافوقت که آقاست چیزی در مورد همکارای خانم ازت پرسید ، ازشون بد نگو. منظورم این نیست که دروغ بگی اما تا حد امکان از همکارات بد نگو پیش هیج کس حتی مافوقت چون نهایتا به ضرر خودت تموم میشه.:305:
در مورد آرایش هم هرقدر ساده تر تو محیط کار حاضر بشی خودت راحتی چون به همون نسبت مزاحمت ها و پیشنهاد های دوستی و ... کم می شه و در مقابل به عنوان یه کیس مناسب برای ازدواج در نظر گرفته میشی!:43:
مرسی پروانه واقعا حرفات به دردم میخوره.
من یه مشکل دیگه هم دارم و اون پدرمه.میدونم فکر میکنین بی ربطه ولی همه اینها درس کار پدر و...مثه زنجیر بهم مرتبطند
بهار چی رو از اول نگفتم؟خوب از رو اسم کاربریم معلومه که من همونم دیگه!
farnaz1
لیسانس صنایع - تحلیل سیستم ها
فوق ...صنایع _بهره وری سیستم ها
:46:
بهاری حرفات رو .. می فهمم که با دوره نقاشی و این چیزا اون حسی که گفتی ارضا نمیشه و توقعت از خودت خیلی بالاست
اگر واقعا علاقه داری تو رشته مورد علاقه خودت ادامه تحصیل بدی برو دنبالش خوب...
قبل از اینکه رشته ای انتخاب کنی حتما با یک مشاور صحبت کن
که بهت بگه چه رشته ای قبولیش ساده تره و به رشته خودت نزدیک تره
اصلا بگو چه رشته ای می خوای بخونی من می تونم بهت مشاوره بدم اگر تو زمینه رشته های مهندسی باشه البته...:18:
ممنون نازنین جان بابت پاسخی که بهم دادی عزیزم. گفتی میتونی مشاوره بدی ،نظرت درمورد مهندسی نرم افزار و یا مترجمی زبان چیه ؟
ولی بهار جان شما بازم رشتت رو به من نگفتی!:302:
[align=justify]نقل قول:
پروانه جون اگه مثلا همکار مرد که مافوقته ازت راجب همکارای دیگه نظر بخواد ادم چی باید بگه؟
قضیه اعتماد به خانومها رو مرسی که گفتی.اگه ادم بیخیال همکارای زن باشه بهشون بر نمیخوره یا کینه ادم به دل بگیرن؟
سلام بهار جان
درمورد سوال اول که پرسیدی من فکر میکنم بستگی به طرف مقابلت داره باید بشناسیش چطور آدمیه. اگه در طول مدتی که باهاش کار کردی متوجه شدی آدم به اصطلاح خاله زنکی هست و مدام توی کارمنداش دنبال سوژه ست خوب هدفش از پرسیدن این سوال برات معلوم میشه و به هیچ وجه نباید به چنین آدمی اطلاعات داد.
میتونی درجواب بگی من خیلی از خصوصیات شخصیتیشون آگاهی ندارم و اگر پافشاری کنه میتونی خیلی راحت بگی بنده درجایگاهی نیستم که بخواهم درمورد کسی قضاوت کنم. (بهرحال اون شخص که مدیر اونجاست مدت بیشتری با اون افراد کارکرده پس قطعا اونارو بهتر از شما میشناسه)
و اگر چنین شخصیتی نداره، ممکنه قصدش از پرسیدن اون سوال این باشه که ببینه شما چقدر توی مسائل حاشیه ای داخل میشی یا به حوزه های شخصی همکارانت سرک میکشی! که در اینصورت هم همان جواب بالا فکر میکنم باعث بشه نتیجه گیری مافوقت از شما مثبت تر باشه.
درکل سعی کن خیلی به کسی اطلاعات ندی، هیچگونه اطلاعات شخصی یا غیر شخصی که مربوط به حوزه کاری اون شخص نمیشه به مافوقت یا همکارانت نده چه راجع به خودت و چه راجع به همکاران دیگه.
سعی کن کمتر توی جمع گفتگوی همکارانت که خارج از بحث کار هستش شرکت کنی اگرم شرکت میکنی سعی کن بی طرف باشی و نظرخودتو درباره هیچکس مخصوصا مافوقت پیش همکارات علنا عنوان نکن. و به همکارانت نه بی اندازه اعتماد کن و نه بی اندازه باهاشون صمیمی شو چون صمیمیت بیش از اندازه گاهی برای آدم گرون تموم میشه و گاهی آدما از صمیمیت ما برای پیش برد کارهای خودشون سوء استفاده میکنن. حتی کسانیکه شاید خیلی باهات مهربونن و فکرشم نکنی که باهات اینقدر حساب شده رفتار میکنن!!
اینا تجربیاتی بود که من توی حوزه کاریم توی ارگان دولتی بدست آوردم شاید برات مفید باشه.
اما در مورد رشته و علایقت.
بهارجان گاهی ما به چیزای زیادی علاقه داریم اما توانایی و استعدادمون توی تمام اون ها یکسان نیست. داشتن توانایی در انجام کاری خیلی میتونه توی علاقه ما نسبت به اون کار دخیل باشه تقریبا میشه گفت نسبت مستقیم داره.
این توانایی هم فقط شامل قوه ی جسمانی یا ضریب هوشی ما نمیشه، فاکتورهای زیادی توی این توانایی دخیل هستند که بخشی اش استعداد های شخصی ماست و بخشیش محیط و امکانات و اختیاراتی که برای استفاده از اون علاقه مون و تبدیل کردنش به عمل باید برای ما وجود داشته باشه.
فرضا من به رشته ای که میخونم علاقه داشته باشم و توش خیلی هم موفق باشم اما اگر بعدا که خواستم برم سرکار خانوادم اجازه فعالیت توی شرکتهایی که مربوط به اون رشته من میشه را بهم ندن عملا نمیتونم از اون رشته ای که خوندم استفاده کنم. و من باید اینم ببینم که اختیارات من اینجا محدوده.
و یا ممکنه رشته ای بخونم که مجبور باشم برای کار ابتداً یه مقدار سرمایه فراهم کنم تا بتونم وارد اون کار بشم و اگر امکانات من در حدی نباشه که بتونم اون سرمایه را فراهم کنم خوب باز هم نمیتونم وارد حوزه کاری بشم.
یه مسئله دیگه که هست اینه که هر دانشی را نباید بعنوان یه رشته دانشگاهی و بصورت آکادمیک خوند. میتونی خیلی راحت تر و از یه راه میانبر که همون کلاسهای بیرون هست استفاده کنی و مجبور نباشی بری دانشگاه و در کنار درس مورد علاقت واحدهای اجباری و بی ربط پاس کنی!!
مثلا همون طراحی را بنظرم اگه ازطریق کلاسهای بیرون با کمک اساتید برجسته مثل شاگردهای استاد کاتوزیان پیگیر باشی خیلی زودتر به نتیجه دلخواهت میرسی.
حتما هم لازم نیست فقط توی یه حوزه فعالیت کنی و ادامه بدی. میتونی در کنار همین طراحی، کلاسهای دیگه بری و یا یه رشته که دوست داری انتخاب کنی و توی دانشگاه ادامه بدی. البته بستگی به رشته ای که میخواهی ادامه بدی هم داره. مثلا خیلی از کلاسهای بیرون که در زمینه های تخصصی آموزش میدن نسبت به رشته های مهندسی دانشگاهی بار علمی بیشتری برای آدم دارن.
یادمه توی تاپیک قبلیت گفته بودی که چون پارتی نداری امکان کار توی بخش دولتی برات فراهم نیست. پس بیشتر توی بخش خصوصی دنبال کار میگردی. اینم از تجربه شخصیم بهت میگم توی بخشهای خصوصی اکثراً آدم کاربلد را استخدام میکنن تا کسیکه مدرک دانشگاهی داشته باشه.
خیلی هم ناراحت نباش و غصه نخور. کلا نظام آموزشی ما تئوری محور هستش. حتی رشته های مهندسی خیلی خوب هم که براشون موقعیت شغلی فراوون هست (چه علاقه داشته باشی چه نداشته باشی) توی دانشگاه نهایتا 50% بهت دانشی میدن که کاربرد عملی داشته باشه بقیه شو طرف خودش باید بره دنبالش یاد بگیره. [/align]
درسته نازنین اما اونموقع که اون یکی تاپیکت رو خوندم یا هنوز عضو نشده بودم که به اسم توجه کنم یا خیلی گذری خوندمش.
باشه عزیزم هروقت رو یه رشته خاص زوم کردم ازت میپرسم.:46:
فرناز جان رشته من مهندسیه اما چیش دیگه بماند گلم.دلم میخواد اینجا جوری که هیچ کس نمیشناسدمون راحت مشکلاتمون رو بگیم گل دختر.باشه؟
مرسی pk1365 عزیز:43:.من خیلی پستهات رو دوست دارم و متوجه شدم مطالعت هم زیاده چون پستهات رو تو تاپیکهای دیگه تقریبا خوندم.
منظورم سوال در مورد مسائل کاری هست نه مسائل غیر کاری.چون من کلا زیاد خاله زنک و فضول نیستم.زیاد هم خوشم نمیاد بشینم در مورد کسی غیبت کنم یا نظر بدم.در مورد سو استفاده از صمیمیت واقعا باهات موافقم.
در مورد رشته.درسته حرفات اما مسئله اینجاس رشته ای که خوندم نه علاقه داشتم و نه استعداد انچنانی.چون من که همیشه بدون درس خوندن و فقط با گوش دادن سر کلاس نمره هام خوب بود تو دانشگاه به مشروطی هم رسیدم چون نرفتم سر جلسه . نمرم 0 شد اما کلا نمره هام برام جالب نبودن در حالیکه مثلا الان یه کلاسی بیرون میرم خودم فکر میکردم وای هیچی بلد نیستم اما دیروز که امتحان داشتیم همه میگفتن باید بهترین نمره رو بگیرم چون شاگرد زرنگ کلاس منم.حتی استادمونم اینو میگفت.
الان فهمیدم وقتی ادم به چیزی علاقه داشته باشه ناخوداگاه ذهنش روش متمرکز و یادگیریش زیاد میشه.
یا مثلا من دختر فعالی بودم.ورزش میکردم.اهل هنر بودم.حتی یادمه یه روز واسه فرار از امتحان مدرسه الکی با بچه ها رفتیم برای تست بازیگری تئاتر که اومده بودن مدرسمون و در کمال تعجب من و 3 نفر دیگه انتخاب شدیم اما من انصراف دادم.یا گروه سرود که توش مقام زیاد اوردیم.درسته که اینا بچه گانه اند اما برای زمان خودم بد نبود برای آیندم راه بهتری رو در نظرداشتم.همه بهم میگفتن موفق میشم و خودم به این موضوع ایمان داشتم اما...
تا مدتها تو دلم خونوادم رو بخاطر این موضوع نمیبخشیدم.شرایط خونمون و البته کم کاری خودم و درس نخوندنام باعث شد روزی که کنکور داشتم حتی درسای اصلی و تخصصیم رو نصفه دور هم نخونده باشم.بخدا اغراق نمیکنم.درسای عمومیم رو که رو اطلاعات عمومیم جواب میدادم.کتابای تستم نو نو و بدون حتی یه بار استفاده بودن.گاهی به خودم میگم من که با روزی1-2ساعت درس خوندن اونم نه بطور مستمر تونستم قبول بشم فقط یه کم تلاش بیشتر.
بذار رک بگم.من رشتم تجربی بود ولی در کنار موضوعاتی که بالا گفتم انگیزه هم نداشتم.من عاشق پزشک یا دندونپزشکی نبودم.من چیزدیگه ای میخواستم.گیج شده بودم که با شرایطی که نمیخوام باید چیکار کنم؟یا میدونستم اما جرئت انجام نداشتم.
مثل الان که موندم چیکار کنم؟
من بی منطقانه رو رشته خاصی مصر نبودم ولی رشته ای که رفتم رو اصلا دوسش نداشتم.
درسته.باید برای انتخاب راه جدید همه جوانب رو در نظربگیرم و دقیقا مسئله برام همینه.همونجور که تو پست قبلیم گفتم اصلا دلم نمیخواد بی گدار به اب بزنم.
اما هنوزاون موضوع پدرم برام حل نشده؟:302:
بهار66
حتما گذری دیدی ی.... البته منم تازه تازه دارم از این تالار سر در می ارم
قبلا می اومد یه ساعت طول می کشید تاپیک خودم رو پیدا کنم :311:
بهار جان موضوع پدرت چیه که برات حل نشده؟
اینکه بهش وابسته هستی و طبق نظر اون عمل می کنی؟از این ناراحتی؟
یا از اینکه موقع کنکور باعث شد تو ،تو رشته ای که بهش علاقه نداری درس بخونی؟
بهار این احساسی که تو داری هممون به نوعی داریم خیلی هامون به خاطر نداشتن امکانات ،فرهنگ خانواده ،محدودیت های خانواده ..و خیلی مسائل دیگه نمی تونیم دنبال علاقه مون بریم....
farnaz1
عزیزم من که نمی دونم تو برای فوق می پرسی یا لیسانس؟علاقت رو نمی دونم!نمی دونم تو حفظیات قوی تری یاتو ریاضیات؟
اول اینارو باید بدونم ،بعدم اینجا نمیشه بهت بگم ،چون نا مرتبطه و تاپیک کس دیگه ایه
می خوای تو قسمت سوالات درسی سوالت رو مطرح کن انگار مشاوره درسی هم داره گویا اینجا :46:
[align=justify]ممنون بهارجان نظر لطف تو نسبت به منه، من هم از پست های خوب و دقت نظری که توی پست هات به اکثر جوانب قضیه داری همیشه فیض میبرم. :72:
اما درمورد سوال کاری بازهم میگم سعی کن اطلاعات ندی. این وظیفه مدیر یه ارگان هست که نسبت به کارمنداش و نحوه کارشون شخصا نظارت کنه و اطلاعات بدست بیاره، کسیکه صلاحیت کارمندی را در شرکتش تایید کرده و اونو استخدام کرده باید مدیریت کارمندانش را هم خودش انجام بده. در جواب این حالت هم میتونی بگی "ما کارمند شما هستیم و این شمائید که بعنوان مدیر سازمان در مورد نحوه کار ما قضاوت میکنید."
اینطوری هم امکان صمیمیت تعریف نشده ی مدیر را با خودت از بین میبری و بطور غیرمستقیم بهش میگی که رابطه ما از رابطه یه کارمند و مافوق فراتر نیست. (البته اگر سوء نیت داشته باشه)
و هم اینکه نظرت باعث ایجاد سوء تفاهم و بدبینی همکارانت نسبت به شما نمیشه. و از طرف دیگه هم مافوقت کلی کیفور میشه که براش نوشابه باز کردی!! (البته سعی کن خیلی بالا نبریش که بچسبه به سقف ;) )
ببین بهار ما آدما توی مسیر زندگیمون اشتباهاتی خواسته یا ناخواسته انجام میدیم. گاهی مقصر این اشتباهات فقط و فقط خودمونیم و گاهی دیگران هم دخیل هستن.
ما درونمون یه بخش قاضی داریم و یه بخش قربانی و یه کتاب قانون داریم که براساس اون قضاوت میکنیم، قضاوت هامونو دریافت میکنیم و می پذیریم. قوانین این کتاب و نظام باورهای ما از محیط و اطرافیان ما گرفته شده که شاید خیلیهاش درست نباشه. اگر کسی اشتباهی میکنه عدالت اینه که برای هراشتباهی فقط یکبارتنبیه بشه. ما چندبار تاوان یه اشتباهو میدیم؟
هزار بار. چون ما یه حافظه قوی داریم،
اشتباه میکنیم، قضاوت میکنیم، خودمونو یا دیگرانو مقصر میدونیم و مجازات میکنیم. و هربار که اینو به خاطر میاریم مجددا خودمون یا دیگران رو مورد قضاوت قرار میدیم، دوباره مقصر میدونیم، دوباره مجازات میکنیم و اینکارو بارها و بارها تکرار میکنیم.
حالا اگه این اشتباه از سمت خودمون باشه بخش قربانی ما این قضاوت ها و سرزنش ها و مجازات هارو دریافت میکنه و اگر از سمت کس دیگه باشه احساسی که در ما نسبت اون فرد وجود داره دستخوش این قضاوت ها و دریافت این سرزنش ها میشه.
ذهن ما مثل خاک باروری میمونه که دائما بذرهایی را در اون میکاریم. بذرها عقایدو آرمان و اندیشه های ما هستن. کلام ما (حتی گفتگوهای ذهنیمون) مثل بذر میمونه و ذهن ما بسیار حاصلخیزه. وقتی فکری را میکاری رشد میکنه اما هر ذهنی برای یه نوع از بذر آمادگی رشد داره! باید ببینیم ذهن ما برای چه نوع بذرهای حاصلخیزه و ذهنمونو برای دریافت بذرهای بهتر آماده کنیم.
یک کلام بهــــار تو پدرت را دوست داری و برات مهمـــه پس ببخــــش و فرامـــوش کـــن.
گذشته راهم باتمام جاهای خالی وعلامت سوالها فراموش کن، به گذشته فلش بک نزن، هرچی بوده یامیتونسته باشه گذشته.
هیچکس نمیتونه بگه دقیقا آینده ش چی میشه!؟ حتی کسانی هم که یه برنامه ریزی دقیق و اهداف طولانی مدت تو زندگی دارن، چون خیلی چیزا هست که تحت کنترل ما نیست و نمیتونیم پیش بینی کنیم که درآینده چه اتفاقاتی ممکنه پیش بیاد که خارج از برنامه ماست! خیلی هم مطمئن نباش اگر همه چیز اونطور که تو میخواستی میشد حتما موفقیت تو صدرصد بود و امروز به اون ایده آلت رسیده بودی.
اما یه آینده پیش رو داری، همونطور که دوستش داری و فکرمیکنی موفق تر هستی بساز اما بازهم بدون عوامل زیادی دخیل هستن که ممکنه باعث بشن در مسیرت چیزهایی رو برخلاف میلت بپذیری. همیشه همه چیز بر وفق مراد ما نیست اینو باید پذیرفت. گاهی هم باید تا جایی که میتونی برای هدفت تلاش کنی. هیچ مسیر صد در صد بی عیب و نقص یا کاملا امن و بدون پستی بلندی وجود نداره.
ما آدما نیاز داریم کارهای زیادی تو زندگی انجام بدیم، کارهایی که بهشون علاقه داریم، کارهایی که بهشون احتیاج داریم، کارهایی که لازمه انجام بدیم و ....
همه اینارو برای خودت تفکیک کن ببین به چه کارهایی علاقه داری، چه کارهایی را احتیاج داری و چه کارهایی را لازمه انجام بدی و طبق اولویتت برای خودت دسته بندی و براشون برنامه ریزی کن.
اما در مورد ارشد اگه میخواهی ادامه بدی کسیکه برای ارشد میخونه نباید هدفش ارشد باشه در اصل باید به قصد دکترا بخونه. وگرنه کسیکه با مدرک لیسانس مشغول بکار میشه یه قدم جلوتر از کسیه که بعد از ارشد میخواد بره سرکار، چون تجربه کاری داره و تومیزان حقوق و بارعلمی شون خیلی باهم فاصله ندارن. اگرمیخوای ارشد بخونی با هدف ادامه در دکترا یه رشته را انتخاب کن و بخون. [/align]
ممنونم:72:
مسئله پدرم برام خیلی کلی و فراگیره و درس فقط یه بخششه.
بچه که بودم به جرئت میتونم بگم پدرم برام چیزی شبیه بت بود.خیلی خیلی روش حساس بودم .یادمه یه بار بچه دبستانی بودم پدرم راه حل یه مسئله ریاضی رو بهم گفت که معلمم بهم گفت این را درسته ولی برای شما زوده.همونجا من گریه کردم که چرا در مورد چیزی که بابام گفته اینو میگی.این یه مثاله و من میدونم اکثر بچه ها رو پدرشون خیلی حساسن.
هیچ وقت خودمو واسه پدرم لوس نکردم اصلا دختر لوس یا وابسته ای نیستم.اما حس حساسیت روی نظر پدرم درباره خودم همین جور طی سالها با من بود.و ازارم میداد.چون اختلاف نظرم با پدرم زیاد بود و ازطرفی دلم میخواست اونجور که خودم میخوام رفتار کنم ازطرفی از احساس عدم تایید پدرم ناراحت میشدم.
پدرم شخصیت خاصی داره.خیلی مورد احترام همه است.واقعا انسان درستکاریه.اما به هر حال ما دوتا ادم متفاوتیم.و پدرم جوریه که اگه کسی مطابق میلش نبود سایه حمایتشو کم میکنه یا دلخور میشه و به وضوح دلخوریشو اعلام میکنه.حالا فکر کن من ازیه طرف با نظراتی مخالف پدرم و ازیه طرف با حس عجیبی که بهش داشتم.همین باعث شد خیلی جاها کوتاه بیام و بعد تاسف بخورم(مثه همین درس).
من فقط در مقابل پدرم این جوری بودم و تا حد خیلی کمتری الان هستم در مورد بقیه فقط به چیزی که خودم میخوام توجه میکنم.البته جالبترین قسمت اینه که اگه از پدرم بپرسین میگه من دختر حرف گوش نکنیم.شاید چون من خیلی درونگرام و احساسمو راحت بروز نمیدم.
پدرم خیلی روی حرف مردم و ابرو تاکید داره و دلش میخواد همیشه همه ازش تعریف کنن و خوب میتونم بگم تقریبا همه خیلی قبولش دارن.اما من برعکس.برام مهم نیست بقیه چی میگن.چه اهمیتی داره؟تو این مورد هم خیلی دچار اختلاف نظر میشیم.چون پدرم از هرچی کوتاه بیاد از این مورد کوتاه نمیاد حتی اگه خودش ضرر کنه.:302:
بعد از ورود به دانشگاه دیگه روی خواسته هام پافشاری میکردم حتی اگه مخالف نظرش بود اما فایده نداشت.پدرم انرژی غیر قابل تصوری روی مصر بودن روی حرفش داره وووووووووووووووو
رفتار پدرم با همه اعضای خونواده تقریبا همینه
خسته شدم.خیلی پیچیده شد بقیشو بعد میگم.
اصلا نمیدونم کسی میفهمه چی میگم.هم از پدرم بدم میاد هم خوشم میاد