حالا چرا تعجب کردی و پست زدی؟
تو او را کنترل نکردی و آزاد گذاشتی
ایشان هم روحیه اش عوض شده و دلش برای شما تنگ شده ، سه چهار روز ندیده شما را ، از این واضحتر؟
به نظرم جای پست شما تو قسمت خاطرات عاشقانه من و همسرم هست
نمایش نسخه قابل چاپ
حالا چرا تعجب کردی و پست زدی؟
تو او را کنترل نکردی و آزاد گذاشتی
ایشان هم روحیه اش عوض شده و دلش برای شما تنگ شده ، سه چهار روز ندیده شما را ، از این واضحتر؟
به نظرم جای پست شما تو قسمت خاطرات عاشقانه من و همسرم هست
درست میگی سابینا جان بخصوص اینکه همش میگفت خونوادت چی فکر میکنن من دارم مجردی میرم مسافرت؟
کاش همیشه اینجوری می موند
سلام دوستان خیلی دلم گرفته
شوهرم دیگه خوب رله شده و با دوستاش سفر میره و میگه با خونواده بهش خوش نمیگذره بعد از سفر مشهدش یه سفر هم با یه دوست دیگه که من خیلی ازش متنفرم رفت کیش و چهار پنج روز هم اونجا بود . نمیخواست خونواده ام هم بدونن رفته کیش .
بعدش دوباره یه سفر دوروزه با همین دوست بیخودش رفت سنندج اونم واسه کار یکی دیگه با اینکه من نوبت دکتر داشتم و خودش هم از لحاظ کاری سرش خیلی شلوغ بود رفت منم گذاشت خونه همین دوستش که خیلی با یه بچه کوچیک سخت گذشت (نمیخواست خونوادم بدونن سفر میره)
باز یه شب دیگه همین دوستش اس ام اس داده که بیا من تنهام دلم گرفته .دم غروب بدون اینکه به من چیزی رفته پیش همین دوستش کل شب بیرون بودن و فرحزاد رفتنو شام خوردن و من تو خونه منتظر و تنها
وقتی هم ازش میپرسم کجا بودی اولش دروغ میگه بعد میگه به تو چه ربطی داره من کجا بودم .فکر کن محل کارم بودم
دقیا اون روزها هم خیلی دلم گرفته بود بهش گفتم با هم بیرون دلم واشه حداقل یه پارک ولی انگار با دیوار حرف زدم ولی واسه دوستش خوب خودشو رسوند
بگین چیکار کنم دلم گرفته
اين خيلي بده كه بد عادت شده!
بچه شما جند سالشه؟ قبل از تولد بجه هم رفيق باز بود؟ آيا بچه دار شدنتون با برنامه قبلي بوده؟
مي دونيد چيه بعضي اوقات مردا از محدوديتهايى كه بچه ايجاد ميكنه خسته ميشن و چون صبر و گذشت يك مادر رو ندارن رسما از زيرش شونه خالى ميكنن. البته اين از طرف من براي شما فقط يه احتماله و بايد ديد همسرت قبلا چه جور بوده. شايد شما بايد ياد بگيرى با شوهرت خوش بگذرونى
مثلا بچه رو يه روز بزاري پيش مادرت و با هم بريد خوش بگذرونيد. به عبارتى يه وقتايى برنامه ريزى كن كه پايه خوش گذرونى اش باشي
اگه هم با هم بيرون رفتي پا به پاش برو تا با تو بهش خوش بگذره. اگه دوست متاهل داره سعي كن ارتباطات رو با اونا بيشتر كنيد.
ولي خيلى مواظب باش اين عادت به سفر مجردي مي تونه خداي نكرده زمينه رو براي مشكلات ديگه اي فراهم كنه.
و موضوع ديگه اينه كه خود همسرت ميدونه كارش درست نيست چون نميخواد خانواده ات متوجه بشن!
به نظر من مسئوليت پذيرى ايشون بايد تقويت شه
شايد با تحريك احساسات پدرانه اش اين موضوع ممكن باشه
دخترم یه سال و چهار ماهشه
بقول شما مسافرت مجردی بهش چسبیده
منم خیلی با نظرتون موافقم اینکه سفر مجردی میتونه بدنبالش رفتارهای دیگه ررو داشته باشه
چیکار کنم ؟
من چطور میتونم مسئولیت پذیر ترش کنم
متاسفانه توی بارداریم هم پیش اومده که شب منو تنها گذاشته و رفته بیرون تفریح ومن تنها خونه بودم یا ترسهای مختلف وقتی درک نداره عاطفه اش کمه چیکار کنم ؟
نه قبل از تولد بچه مثل الان رفیق باز نبود در حد دیدارهای بیرون از خونه
متاسفانه بچه دار شدنمون با برنامه نبود و اتفاقی بود اون بچه میخواست اون هم دلیلش این بود که سر منو گرم کنه
من فكر مي كنم تنها راه اينه كه نشون بدي با خانواده هم ميشه خوش گذروند.
برنامه ريزي كن كه بيرون بريد اگه ميبيني رقبت نشون نميده مي توني برنامه بريزي دوستاش رو دعوت كنى خونتون. يا اگه اونا هم متاهل هستنن با هم دوره بزاريد. سعي كن محدوده ارتباطاتش را بيشتر بكشونى توى خونه. نمى دونم فضاي رابطه تون چه جوره اما اگه راه ميده بعد از اينكه يه بار يه برنامه اي بيرونى چيزى داشتى مرتب ازش تعريف كن كه چه قدر با اون بهت خوش ميگذره و خوش سفره و از اين حرفا!
به نظرم همون برنامه گذاشتن بچه پيش مامان هم خوب باشه!
در كل خيلى حواست رو جمع كن و سعى كن علاوه بر نقش همسرى براش نقش دوست هم باشى.
گاهى ما خانوما يك كم زيادى مقرراتى ميشيم و ممكنه همين باعث بشه همسرمون با دوستاش بيشتر راحت باشه.
من مردى رو ميشناسم كه چون خانومش با قليون كشيدن مخالف به هواي همين دنبال بهانه اس كه در بره پيش دوستاش!
فعلا سعى كن از در دوستى وارد شي و نشون بده خودت و بچه ات چقدر بهش احتياج و علاقه دارين.
نه با غر و انتقاد بلكه بلكه با تعريف و تمجيد!
:104:
تازگیا یه سفر رفتیم شمال خیلی خوش گذشت و واقعا هم تعریف و تمجید بجا ازش کردم خودش هم گفت این سفر بیشتر از سفر کیش بهم چسبید:43:
ولی امروز دوبار گفت عید یه سفر میرمتون ولی اصلا تا پاییز کار به کار من نداشته باش کجا میرم کجا نمیرم:302:
دوست من کاش غرغرو بودم بخدا اصلا بلد نیستم غر بزنم دارم تمرین میکنم یه کم مثل زنهای دیگه باشم :311:باور کن اگه منم غر میزدم اونم حساب دستش می اومد:305:
دلم گرفته بدجور امروز بعد از ظهر شوهرم حسابی تیپ کرد و با دوستاش که همه مجردن رفتن بیرون بعدش شام هم بیرون بخورن
دلم گرفته از اینکه ازدواج کردم تنها نباشم ولی اون دوست داره وقتشو با دوستاش بگذرونه
چرا همکاراش اینجوری نیستن چرا برادرش اینجوری نیست چرا شوهر خواهراش اینجوری نیستن بدون زنهاشون جایی نمیرن
ولی شوهرمن تا بخواد با دوستاش رو ترجیح میده به یه ساعت با بچش بودن
قفسه سینم سنگینه از این همه تنهایی
وقتي كه در جمع خانوادگي ، يا با شما و فرزندتان هستن شاد و راضي اند؟
هفته اي چند شب بيرون ميرن با دوستاشون؟
سلام دوست عزیزم. به نظرم مقصر همه اینها خودت هستی، از اول مرد رو هرجوری بار بیاری تا آخرش دیگه همونطوری می مونه، حتما از اول بهش اجازه و فرصت این کار رو دادی دیگه عادت کرده. مگه مرد متاهل اینقدر راحت زن و بچش رو تنها میزاره و میره اینور اونور. برادر من هم همینطور بود بخاطر اینکه زنش از اول چیزی نگفت عادت کزد و الان هم بعد از بیست سال زندگی هنوز رفیق بازه. به نظرم باید قاطعانه با این موضوع برخورد کنی. بچه که فقط مال شما تنها نیست مال هردوتون هست پس وظیفه داره که یه پدر خوب باشه نه مثل مردای مجرد که دنبال دوست و رفیقن. من زیاد آشنایی با شما ندارم و همینطور ما نمی دونیم خصوصیات شوهر شما چگونه است ولی خودت بهتر میشناسی یا از راه دوستی و خواهش و تمنا یه کاری کن از سرش بیفته یا با جدیت باهاش برخورد کن.