مرصی عزیزم الان خیلی اروم ترم .نباید مسائله رو انقدر بزرگ کنم .
نمایش نسخه قابل چاپ
مرصی عزیزم الان خیلی اروم ترم .نباید مسائله رو انقدر بزرگ کنم .
سلام دوست خوبم.
اول اجازه بدین یه اعتراف کوچولو داشته باشم. راستش من به شخصه هیچ وقت از شغل شما دل خوشی نداشتم واین کارو اشتباه میدونم:163: اما... تاپیکتون باعث شد یه تلنگری بخورم و کمی وسعت دیدمو افزایش بدم. تا حالا فکر نمی کردم، همانقدر که من و اطرافیانم از این امر ناراحت میشیم، ممکنه شما هم برنجید و گاه حتی چشمی تر کنید. به خاطر این دیدگاه غلط پیشینم ازتون عذرخواهی میکنم و به خاطر این دید جدید ازتون ممنونم.
اما در مورد تغییر شغل باید بگم انجام کاری که به اون علاقه ای ندارین، جلو رشد و تعالی روح رو میگیره. همواره انسان دوست داره کاری رو انجام بده که به واسطه ی اون کار به وجود خودش معنا ببخشه. حالا وقتی شما کاری رو انجام بدین که معنای اونو درک نمی کنید و در تضاد با باور های شماست، کم کم احساسی از رنجش، بیهودگی و پریشانی رو بر شما مستولی میکنه. این در حالیه که روح ما کاملا از بیهودگی و بی معنایی گریزانه.
مخصوصا این که اشاره کردین به علاقه تون به نقاشی و هنر..... پذیرفتن این شغل سنگین برای یه روحیه ی لطیف کمی دشوار به نظر میاد.
به هر حال شما دو راه دارید.
یا شغلتون رو بپذیرید و به اون معنا بدید و متعاقبا بپذیرید که هر دستوری از مافوق برای شما لازم الاجراست.
یا اینکه تغییر مسیر بدین و شغلتون رو تغییر بدین. چون به نظر درست نمیاد که شخصی آرامش، آزادی و باورشو قربانی درآمدش کنه.
بنابراین اگر در پذیرش شغلتون موفق نبودین، بهتر که تغییر حرفه بدین.
من هم مثل شب بارونی شنیدن حرفهای شما برایم جالب بود. مرسی که ما را به دنیای خودتون نزدیک تر کردید.
اگر زیر چادرتون مقنعه و لباسهای خوش رنگ بپوشید، اگه موقع برخورد با مردم لبخند بزنید و اگه چهره آرومی داشته باشید خیلی موثره. من هم وقتی با افرادی در شغل شما یا مشابه اون برخورد داشتم سعی می کردم یا توی دلم خداخدا می کردم بیفتم به اونی که به نظرم مهربون تر و آروم تره.
لج بازی نکنید. گیر الکی ندید. مشکلات شخصیتون را توی کارتون دخالت ندید.
شبها که برمی گردید خونه خیلی از نظر روحی و جسمی به خودتون برسید. موسیقی، ورزش و ....
شب بارونی عزیز، با حرفتون در مورد تاثیر شغل بر تعالی روح و ... موافقم. ولی در صورتی که نیازهای اصلی آدم تامین شده باشه. درست مثل این است که شما به کسی که فقیر است بگید در برنامه غذاییش حواسش به میزان پروتیئن و ویتامینش باشه و اینکه هر روز سیب زمینی و پنیر می خوره برنامه غذایی خوبی نیست.
با این اوضاع بیکاری و تورم و مسایل اقتصادی، شما می گی تعالی روح ؟؟
به نظرم بهتره برای بهتر شدن شرایط کاریش تلاش کنه و همینطور برنامه بلند مدت واسه جابه جایی و ... اما این که شغلش را ول کنه اصلا درست نیست. به هر حال ایشون جای پدرشون وارد این ارگان شدند و تا حدودی هم از قبل با شغلشون آشنا بودند، این نیست که صد در صد مشکل داشته باشند.
دوست خوبم شب نم جان درسته. اما خب این دیگه بسته به عقاید، باور ها و اولویت بندی های ماست. واسه همین من هر دو راه رو پیشهاد کردم که یا شغلشون رو بپذیرند یا تغییر شغل بدن.
این که میگم مربوط به باورهاست، مثلا من خودم به شخصه، هیچ چیز رو با آرامشم عوض نخواهم کرد. چون آرامشم واسم اهمیت به سزایی داره. از این رو اگر در بدترین شرایط مالی هم باشم، ترجیح میدم آرامش داشته باشم.
البته عنوان میکنم که من خودم با رشته ام مشکل زیادی داشتم، ولی خب تکلیف خودمو مشخص کردم، رفتم اطلاعاتمو زیاد کردم و خودمو به رشته ام علاقه مند کردم و اونو پذیرفتم. اما خب موقعیت هایی هم بوده که از کاری خوشم نمی اومده، قید تمام مزیت ها رو زدم و از اون کار دست کشیدم.
بالاخره این یه دیدگاهه. هر کسی یه اولویت بندی تو زندگیش داره. وگرنه از همون اول هم مشخص بود که جز این دو راه نیست و نیازی به اشاره ی من نبود.
در حقیقت اشاره ی من به این بود که با توجه به علایق و اولویت بندی هاشون، خودشونو از دو دلی و شک و تردید نجات بدن.
سلام دوستان مرصی که بهم توجه کردین خیلی خوشحالم که کسای هستن که ادمو درک کنن بنا براین می خواست یکم دیگه براتون توضیح بدم .
من واقعا نمی تونم بیکار باشم و همنطور که گفتم مشکلاتم خیلی زیاده و واقعا این شغل باب میل من نیست و ارامشمو ازم گرفته اما اگر هم ولش کنم ارامشم جور دیگه ای بهم می خوره تقریبا این و قبول دارم که خودمو با این شغل وفق بدم اما یه مثال براتون می زنم که بهتر متوجه بشین مثلا امروز چون من مسئول بازرسی وسایل هستم (البته اینم بگم که تو فرودگاه کار میکنم ) به یه خانمی گفتم که داخل چمدونتون شیشه هست توش چی گفت مثلا ابلیمو یا ترشی و چون اینها جزئ وسایل ممنوعه است نباید ببرند وقتی بهشون می گی شاکی میشن ودادو بیدا می کنن به خاطر یه شیشه ابلیمو و حتی بیشتر اوقات تهمت می زنند که مثلا برا خودشون بر می دارند این حرفهاشون واقعا ناراحتم می کنه در واقع شاید انقدر که حرفهاشون ناراحتم می کنه شغلم اذیتم نمی کنه حتی وقتی براشون هم توضیح می دیم بازم قبول نیم کنند و در اخر با توهین های بسیار می روند حالا فکر کن در روز تقریبا ده هزار نفر از اونجا رد می شن روزی 20 تا هم این مدلی بهتون بخوره دیگه ادم تحملش تموم میشه حالا این وسط مشکل حجاب هم هست که به خاطر اینکه اونجا یه مکان عمومی سر بسته است به خاطر حفظ امنیت خود مسافر مجبوریم و به ما دستو ردادن که باید محیط خیلی با حجاب باشه
در ضمن این هم بگم که ما و کلا اکثر همکارها هیچ وقت مسائل خانوادگی رو داخل نیم کنیم بیشتر اینکه مردم مارو درک نمی کنن اعصابمون خورد میشه مثلا خانمه می خواد بره مسافرت خوب بایداول وسایلشون بزاره رو دستگاه اما چون دیرش شده و دیر اومده ممکنه جا بمونه نمی خواد بزاره و ما می گیم نمی شه همین بحثهای بیهوده و رعایت نکردن در روز هزار بار اتفاق می فته مردم فکر می کنن که ما می خوایم بهشون گیر بدیم اما واقعا این طور نیست ما داریم وظیفمونو انجام می دیم . به خاطر امنیت خودشون اما اونا فقط به خودشون فکر می کنن اینکه اونا دیر رسیدن تقصیر ما ست . مثلا می گیم خانم وسایلتون رو بزارید چمدونشو میزاره باا کیفش میاد کیفشو برمی کرده میزاره با مشماش میاد انقدر در روز حرف می زنیم که واقعا ساعتهای اخر دهنمون کف می کنه حتی حال ندارم حرف بزنیم بماند سئوالهای بی موردشون فکر می کنن ما نوکرشونیم و اصلا احترام مامور دولت رو نگه نمی دارن در صورتی که اکثر شون هم خارج رفته اند جرات دارن با پلیس خارج اینطوری برخورد کنن من دلم میخوست مردم بیشتر ما رو درک می کردند و بهمون احترام می زاشتن و بهمون نمی گفتند عقده ای چون ما عقده ای نیستم فقط وظیفمون رو انجام میدیم خیلی دلم شکسته خیلی ناراحتم امروز به خاطر برخورد همون خانم خیلی گریه کردم ما چیزی بهش نگفتیم اما واقعا خدا می بخشتشون این درسته . اصلا حالم خوب نیست کاشکی می تونستم از اینجا برم حالم بده به خدا این انصاف نیست ما ها اوصولا خودمون هم خیلی خشک مذهب نیستیم اما بعضی های هم دیگه واقعا هیچی و رعایت نیم کنن این مانتوهای بی دکمه که هم مد شده دیگه همه چیشون بیرونه البته به کسی ربطی نداره اما برا یه محیط در سر پوشیده و عمومی میگن ایراد داره خوب قانون قانون دیگه اما هیچ کس اینو درک نمی کنه من واقعا درام عذاب می کشم امیدوار یا همسرم وضعش خوب شه که من دیگه سر این کارنرم یا یه کار دیگه پیدا کنم . بازم ممنون از همدردی تون .
جان سخت جان شايد حرفاي من به نظر خنده دار باشه چون خوب نميدونم شما مجاز هستين كه توي محيط كارتون چيكار كنين ولي خوب مثلا پيشنهاد ميدم كه مثلا روي اون دستگاهي كه بايد مردم وسايلشون رو بذارين يه كاغذ بچسبونيد و توش بزرگ بنويسين كه لطفا همه وسايلتون رو بذارين كه تاكيد بيشتري بشه تا شما مجبور نشين بيشتر تكرار كنين....
ببينيد من خودمم خيلي آدم حساسيم و درك ميكنم شما چي ميگين ، وقتي يه نفر بي دليل از من عصباني ميشه يا به خاطر كاري كه نكردم و تقصير من نيست باهام بدصحبت ميكنه اولش عصباني ميشم ولي ميرم خونه گريه ام ميگيره چون به نظرم كسي حق نداره بهم توهين كنه!!!
عزيزم به نظر من سعي كن از الفاظي مثل عزيزم يا خانومي يا اينجور الفاظ مهربانانه استفاده كني تا طرف نرم تر بشه به نظر من كه خيلي تاثير داره و اينو مطمئنم كه رفتارش بهتر خواهد بود وقتي از اين الفاظ استفاده ميكنين... مثلا بگي عزيزم ميشه لطف كني آستين هاي مانتوتو بدي پايين،آخه اينجا تو اين محيط قانونش اينه و آخرم بگي لطف ميكني.... يا مثلا اونايي كه ديرشون شده رو همون اول بهشون بگين كه اين مراحل بايد 100% انجام بشه وگرنه اجازه نميدون شما از اين در بري بيرون و هرچه زودتر اين كارو بكني خودت زودتر ميتوني بري بيرون!!! نميدونم اين درست باشه يا نه مثلا بگو اين مكان با دوربين كنترل ميشه اگه ما الان اين كارو نكنيم و شما برين بيرون هم ما توبيخ ميشيم هم ميان دوباره شمارو مجبور ميكنن كه اين كارهارو انجام بدين پس وقت خودتون تلف ميشه و از اينجور حرفا كه تا ميتونين خودتون رو تبرعه كنين...... ميدونم شايد سخت باشه گفتنش يا ناز كشيدن همه يا اينكه شايد توي محل كارتون اجازه نداشته باشين از اين الفاظ استفاده كنين ولي خوب در حد پيشنهاد بود... هرچقدر خودتون آروم تر باشين طرف مقابلتون هم طبيعتا آروم تر خواهد بود و در نهايت هم بهشون بگين كه اين وظيفه شماست و خودتون هم مجبوريد كه اين كار رو بكنين شايد طرفتون هم نرم تر بشه.... با اينجور رفتارها احتمالا اعصاب خوردي كمتري خواهيد داشت
نميدونم همه در حد پيشنهاد بود:72:
مرصی عزیزم ازپیشنهاداتت اون برچسب که میگی بصورت تابلو هست ولی کسی توجه نمیکنه وما هم همیشه از عزیزم خانومم والفاظ خوب استفاده میکنیم به هر حال ممنون .
راستی شب بارونی عزیز سه خط اولت خیلی بهم ارامش داد . :310:
خانمی اول که شغلتو گفتی من چیز دیگه ای تصور کردم شغل شما شغل خیلی ابرومندیه و اون بار منفی که شما تو پست اول گفتین و گفتین می ترسین ازتون متنفر شن رو نداره چرا اینطور میگین بلکه بر عکس
با این ناامنیایی که هست من خودم با اینکه بگم خیلی ظاهر مذهبی ندارم ولی از مامورای بازرسی رو که تو قسمت های مختلف هستن رو خیلی دوست دارم و ازشون ممنونم حالا این بین مامواران گمرک که پرستیژ کاری خیلی بالاتری هم دارن:46:
ازت ممنونم و بهت خدا قوت می گم دوست عزیزم
اما اینم بگم خیلی سخت نگیر شما هر جای دیگم که کار کنی با همه جور ادمی برخورد داری مثلا من خودم توی یه دانشگاه ازاد درس می دم گاهی دانشجوام جوری باهام برخورد می کنن که من خودم عمرا در تمام دوران تحصیلم با استادام اینطوری برخورد نکردم و اصلا می مونم ولی خوب زیاد اهمیت نمی دم
می گم خوب نمی دونن درست و غلطو
به قول یکی از استادامون می گفت وقتی کسی برخورد بدی می کنه شما که نباید ناراحت شین این شخصیت اونه باید برای اون فرد ناراحت شین که این شخصیتو داره
سعی کن اهمیتی به رفتار دیگران ندی:46::72:
سلام اسایش عزیز شما درست می گی ممنون خیلی لطف داری .
اما نمی دونم چجوری اهمیت ندم بعضی موقع ها هم کم میارم .:302:
خوب عزیزم یه راهش اینه که همونطور که گفتم از دید بالا به اون افراد نگاه کنی و حس کنی که اون درست و غلط و رفتار صحیح رو نمی دونه و این ربطی به شما نداره
می تونی به هدف والایی که تو شغلته فکر کنی تامین امنیت جامعه
یا هدف والای خودت که معلومه براتم خیلی مهمه کمک به همسرت و شاد کردن اون و تامین زندگیت که داری خوبم از پسش بر میایی
سعی کن با این جور افراد وارد بحث نشی و فقط کاری که باید انجام بدن رو با لحن ملایم و احترامی که درخور شخصیت خودته ازشون بخوا اگر خواستن بحثو ادامه بدن شما لازم نیست وارد بحث باهاشون بشی
سخت نگیر گلم سعی کن شاد باشی شاد شاد:46: