خزان جان حقوقت چقدره؟
نمایش نسخه قابل چاپ
خزان جان حقوقت چقدره؟
با مزایا حدود 600 تومن بعضی ماه ها بیشتر هم میشه به خاطر تشویقی یا کارانه و ....
خزان جان به حرف بچه ها گوش بده و خشت اول را صاف بذار. از هيچي هم نترس. الان براي اينكار بهترين وقته.
خزان عزیز منم با بقیه موافقم .بازم یادت نره اگه برید زیر یه سقف نمی خواد که معجزه شه.همینه و شاید هم خیلی از پرده ها و رودرواسی ها از طرف هر دو کنار بره.
هر چند من معتقدم كه تو زندگي مشترك پول من و پول تو نداريم ولي خوبه زن اينكارو واسه يه مرد مسئوليت پذير منطقي كه وظايف خودشو ميدونه انجام بده نه واسه....
فكر كنم شما بد نباشه رفتار جراتمندانه ياد بگيري تا خواسته هاشو قاطعانه رد كني.اين هم لينكش
کارگاه آموزشی - رفتار جرات مندانه
قربونت خزان جان یه دوکیلو سبزی سرراه بگیر بریز وسط در میان صحبت همگی با هم پاک کنیم !:311:
خارج از فضای شوخی
سرعت پیش روندگی بعضی از تاپیکها واقعا شگفت انگیز است در حالی که مدیران و کارشناسان سعی می کنند به تاپیک و مشکل مراجع کننده سمت و سویی بدهند تا نتیجه بخش باشد اما باز همان اشتباه تاپیک قبل در اینجا داره تکرار می شود .........حرفهای تکراری و .........با این تفاوت که به دلیل درخواست داملا ............آنی زودتر به این تاپیک نگاه می کنه ! و حامد به تاپیک سعی می کند که سمت و سوی درست بدهد و ...........( دقت کنید به اسامی افراد حاضر شده در دو تاپیک )
این عدم توجه از کجا میاد ؟ چقدر در زندگی های واقعی شما تکرار می شود !
چرا تاپیک قبلی قفل شد ؟ چرا درخواست شد که تاپیک جدید باز کنی ؟ مشکل چی بود ؟ چرا تاپیکت را و روند پیشرفت آن را کنترل نمی کنی ؟ این مسئله مشکل زندگی توست خزان ............همین تاپیک نمودار رفتار هر یک از ماهاست در زندگی واقعی خودمان . پس همین الان هر کدام از ما به تنهایی به خودمان نگاه کنیم .
به نقش های خودمان در همین تاپیک نگاه کنیم و................نتیجه بگیریم که چرا در زندگی واقعی در بسیاری از موارد دچار مشکل هستیم .واقعا هر کسی که تا این لحظه ٰ در این تاپیک پست زده سر دوربین را فقط به سمت خودش بگیرد و فقط و فقط در نهایت پذیرش کاملا خودش را ببیند .( به لحاظ حسی - فکری - عملی )
این نکته ی بسیار مهم خیلی از دوستانی است که اینجا در نقش همدل ایفای نقش می کنند یک بازی کاملا سازمان نیافته ی وقت گذرانی بدون نتیجه و زمان گیر و.............
و اما خزان به عنوان یک مراجعی که مشکل داره و می خواد مثلا مشکلش حل بشه عدم مدیریت در روند پیشبرد تاپیکی که متعلق به خودت است و از جانب مدیران هدایت شده به این سمت و سو ............تو چرا همان روش سابق را تکرار می کنی ؟!( علل این تکرار چیست ؟)
این مورد دقیقا نکته تو در زندگی واقعی است . بی توجهی - بی اهمیتی - عدم مدیریت و در نهایت بی مسئولیتی ................. درست مسائلی که منجر به این مشکلات شده در زندگی حقیقی ات و مردت را با روشی بسیار نادرست هدایت کرده به سمت و سویی کاملا غلط ٰ اما مثلا پوشش دهنده . ( دوستان می دانند که من معمولا فرد غایب را پروسه نمیکنم و 70-80 درصد حرفهای مراجع را درباره ی اعمال و رفتار و احساسات فرد غایب می پذیرم ) اما خزان لازم است که به خودش نگاه بسیار عمیق بیندازد
گاهی به شناسنامه هایمان که نگاه می کنیم سن ایامی ما نشان از بزرگ شدن دارد اما واقعیت این است که بزرگ شدن فرقش با دنیای کودکی در مسئولانه بودن آن است و ارزش لازمه ها .
هر جا ارزش لازمه های زندگی ات را فراموش کنی از جمله توجه - اهمیت - ارزش و احترام به خود و غیر و عشق - ایثار - تاثیرگذاری و قاطعیت ومسئولیت پذیری و تعهد و صبوری و سعه صدر و ...................زندگی با چالش روبه رو می شود .
از نظر من شما خزان عزیز در بخش آگاهی و مهارتی دچار اشکال هستید و لازم است که مشاوره ی خصوصی بگیرید تا به کمک مشاور روی این ارزش لازمه ها و مسئولیت پذیریتون در قبال خودتان و زندگی تان کار بشود . کار علمی و تخصصی .
به این علت که شما را فرد توانمندی می بینم که به علت عدم آگاهی و شناخت .............از مهارتها و توانایی های خود به درستی استفاده نمی کنید . چرا ؟!
مسئله ی شما تنها مسئله ی حقوق و زیاده طلبی همسرت و مادر ایشان و ..................نیست ( عرض کردم 70 -80 درصد حرفهای شما را در مورد آنچه در هر دو تاپیک نوشته اید پذیرفته ام ) اما مسئله اصلی خود شما هستید . این شما هستید که از این نوع برخورد در قبال شوهرتان و .......نوازش می گیرید و قسمتهای خلا دار وجودتان را پر می کنید و در نهایت تائید و نوازش منفی و البته ناگفته نماند همسرتان هم از شما دقیقا همین را دریافت می کند .
مشاوره ی خصوصی راه حل مشکل شماست .
در ضمن در مورد تفاوت چشم گیر نام دو تاپیک در زمان 24 ساعته
می خواهم مثل خودش رفتار کنم ( حالا یک همچین چیزی دقیقا یادم نیست )
و می خوام درست زندگی کنم
یک پله جلو آمده ای و بهت تبریک می گویم . و این یعنی عالی - فوق العاده :104:
اما از راه درستش :305:
و
اما خواستن ............کافی نیست تغییر عادات رفتاری و احساسی و عملی و فکری را طلب می کند و پروسه ی تغییر توام با درد و زمان بر است . پله پله . گام به گام و باز از راه درستش .
و نکته ی مهم اینکه در هر دو عنوان از خواست حرف زده ای ( بعد منفی و مثبت ) اما با توجه به آنچه در بالا اوردم شیوه ات متاسفانه تغییر نکرده و افکارت هم همان است که بود ...........این آن شگفتی انسان است ! اما شگفتی ات با کمک یک مشاور تحقق می یابد .
خزان عزيز سلام:43::72:
خوشحالم ميبينمت .آني عزيز خيلي خوب راهنمايي کردن و مطمئن باش ميکنن پس به حرفهاش خوب گوش کن و سعي کن عمل کني.:46:
خزان عزيز با اينکه زندگي من با زندگي تو ممکنه خيلي فرق داشته باشه ولي چيزهايي که نوشتي نميخوام بگم دقيقا ولي تا حدي مثل تو بوده وانگار لحظاتش برام داره تکرار ميشه.ميدوني همسر من اشتباه داره ولي من باعث شدم اون بدتر بکنه چه طوري؟دقيقا مثل تو رفتار کردم.خودمو ناديده گرفتم،خواسته هامو،آرزوهامو،دغدغه هامو.من به همسرم زيادي وابسته بودم و هستم و اون هم از تهديد و بدوبيراه و کتک که خوب حربه اي بوده براي من و اينو فهميده استفاده ميکرد و ميکنه.اين حرکت جراتمندانه تو به نظرم خوب بود که وايسادي و خواستي به ترست غلبه کني و باهاش رودرو شدي.که اون هم بالاخره ازت معذرت خواهي کردو يه قدم جلو اومد.ولي عزيزم با کمک آني عزيز رو خودت کار کن و اشتباهات منو تکرار نکن.اگر دوست داري خودت اختياري و استقلالي داشته باشي و از محدود شدن بدت مياد پس بهش بفهمون.تو از اين کار بدت مياد و جالبه بعد از اينکه رابطه اتون بهتر ميشه زود همه چي رو فراموش ميکني و به قول خودت به اندک چيزي قانع ميشي؟چرا؟هنوز هم ترس تو وجودت هست درسته؟تو بايد رفتار جراتمندانه رو تو خودت تقويت کني.وقتي که کار به اين مرحله رسيد و خانواده ها درگير شدن و اينجور باهات برخورد کرد و بعد هم با هم حرف زديد.چرا در مورد تمام دغدغه هات باهاش حرف نزدي.فکر نميکنم تغيير چنداني برات کرده باشه فقط قرار شده ماهيانه مبلغ ناچيزي بهت بده همين.
البته به نظر من در اون موقعيت که از هم دلخور بوديد نميشه همه حرفها رو مطرح کرد پس بهتره رفتار جراتمندانه ات رو ادامه بدي و اختياراتي که فکر ميکنه درسته که داشته باشي و همسرت ميخواد از دستت بگيره رو با جرات مطرح کني،به اميد خبرهاي خوب:72:
موفق باشي:46:
سلام من سحر دقیقا 2سال و 3روزه که ازدواج کردم.من و همسرم از قبل با هم آشنا بودی بعد از 3سال با مخالفت های شداد خانواده ام با هم ازدواج کردیم.تو دوره دوستی انقدر با هم خوب بودیم که همیشه فکر میکردم اگر با این شخص ازدواج کنم خوشبخت ترین دختر میشم ولی افسوس که الان فکر می کنم بدبخت ترینم.
هیچ وقت زندگیم اونجوری نبود که من فکرش میکردم یا حرفها وقول هایی که همسرم بهم داده بود رو هیچ کدوم رو بهش عمل نکرد.الان پشیمونم که چرا با این همه خاستگار خوب پولداری که داشتم چرا اینو انتخاب کردم و به حرف خانوادم گوش نکردم.دلم خیلی پره که اگه بخوامک الان همه حرفام بنویسم چند صفحه میشه.اوایل زندگی خوبی داشتیم اما بعد از مدتی مشکلاتمون شروع شدالبته مشکلات مابیشتر بخاطر خانواده بی فرهنگ اون بود که هیچ وقت هم قبول نمیکنه.من تو 1خانواده ای بزرگ شدم که هیچ وقت کمبود مالی نداشتم همسرم هم 1خانواده ای بودن که از نظر مالی از ما خیلی پایین تر بودن.من دقیقا 2ماه بعد از زندگی مشترکمون سرکاررفتم که 1کمکی به زندگیمون بشه ولی با این کار شوهرم تنبل کردم.قرار شد اون پس انداز کنه من هم خرج زندگی روبدم...که دیگه این شده بود وظیفه من که بعضی وقتا پول نداشت میومد ازمن پول میگرفت.من هم بهش میدادم و مخالفتی نمیکردم وتا اینکه متوجه شدم داره کارهاش رو از من قایم میکنه یواشکی سرکیف من میرفت وچک میکرد که من چقدر پول دارم ولی نمیذاشت من بفهمم که خودش چقدر پول یا پس انداز داره...تا اینکه 1شب سر همین موضوع دعوامون شد خیلی بد که کارمون به کتک کاری رسیداصلا باورم نمیشد که همچین کاری رو انجام بده تامشاجره بعدی که هم فوحش بودو هم کتک کاری...خلاصه الان 2سال شده گذشته و عشقم نسبت بهش کمرنگ و کمرنگ تر داره میشه نمیدونم باید چیکار کنم خسته شدم مطمئنم که اون هم خسته شده خیلی هم بهم گفته اصلا فکرشم نمکردم که 1روز به اینجا برسم خیلی ایجوری زندگی کردن برام سخته ...دیگه نمیکم اون اصلا به من خرجی نمیده از وقتی رفتم سرکار 1جوراب هم برام نخریده تو این 2سال 1دفعه نشده به 1مناسبتی برام کادو بخره حالاکادو بخره توسرش دریغ از 1شاخه گل..دیروزهم تولدم بود فقط 1 اس ام اس زده تبریک گفته اومده خونه اصلا انگارنه انگار که تولدمه ناراحت هم که میشم تازه دست پیش میگیره که پس نیفته میگه چته چرا خودت واسم میگیری دست از این اخلاقای گندت بردارموندم دیگه چیکار کنم خته شدم ازتون کمک میخوام .لطفا راهنماییم کند ممنون میشم ازتون.
دوست خوبم سحر
به همدردی خوش آمدی:72:
برای مشکلت تاپیک جدیدی باز کن عزیزم.
دو ماه از اخرین پستم می گذره ...دیماه کلی ماجرا داشتم نمی خوام زیاده گویی کنم فقط تنها چیزی که از کلی بحث و قهر همسرمو و دعوا و صحبت پدرم با خانوادش عایدم شده اینه که همسرم می خواد من مطیع و یه جورایی غلام حلقه به گوشش باشم و حقوق رو بهانه نکنم از نظر اونا من پرتوقع و زیاده خواه هستم و خواسته هام کاملا غیر منطقیه . من خیلی برای بهبود این رابطه تلاش کردم خیلی سعی کردم که از حقم دفاع کنم من ادم بی توجه و بی مسئولیتی نیستم .........ادمها متفاوتند .....
خسته شدم یه مدت رهاش کردم ازش هیچی نمی خوام در عین حال هر موقع به من رجوع کنه کم محلی بهش نمی کنم ولی دیگه مثل سابق سراغشو نمی گیرم تا زنگ نزنه بهش زنگ نمی زنم حتی پیام هم نمی دم تو این مدت کوتاه خیلی ابراز علاقش بیشتر شده به هر حال می خوام دوباره رمزم رو تغییر بدم اول این کارو می کنم بعد هم می گم پول لازم بودم هر کاری که دوست داره بکنه دیگه هیچی برام مهم نیست .