RE: دوستی شوهرم با خانمی کلافه وپریشانم کرده
خانوم پریشان عزیز الان خونه مادر و پدر شوهرتون هستید؟
نظر اونا و برخوردشون چطوریه؟
میتونی قبل از اینکه بری از پدر و مادرش بخوای با پسرشون صحبت کنند و ازش قول بگیرند؟
بهش بگند که حق با شماس و اونها هم در مورد این قضیه پشتیبان شمان؟
شما چه مدرکی نشون دادید واسه اثبات ادعاتون؟
به نظر من نه حرمتارو بشکنید و نه هم خیلی کوتاه بیاید. (بالاخره ایشون هم باز اشتباهشونو تکرار کردند.)
RE: دوستی شوهرم با خانمی کلافه وپریشانم کرده
شما قبلا اسم کاربری دیگه ای داشتی؟
مطلبی که نوشتی خیلی کلی بود بیشتر شبیه این بود که داری زندگی یکی دیگه رو تعریف میکنی.بیشتر ازخودت و شوهرت بگو.به جز این مشکل تو این چند سال بحث و ناراحتی دیگه ای بینتون بوده؟رابطه احساسیتون چطور بود؟رابطه جنسیتون چی؟تا حالا دیدی همسرت ازیه موضوعی تو زندگیتون ایراد بگیره یا ناراضی باشه؟تو چی؟موضوعی جز این ناراضیت کرده؟چه جوری با هم دوست شدین؟یعنی دوستی زن و مرد(دختر و پسر) برای شوهرت یه موضوع عادی بود؟چرا اون یکسال شما مشهد نرفتین؟نمیدونی اون خانوم مجرده یا متاهل؟
اما در مورد چیزایی که اینجا نوشتی.راه سیم کارت و اس و تک زدن به خودت کاملا غلطه.فقط مشکلاتت رو بیشتر میکنه.من میدونم تو ناراحتی.کاملا حق داری ولی یه جور دیگه احساس بدت رو بریز بیرون.یادمه چند سال قبل یه موضوعی خیلی ازارم میداد(الان یادم نمیاد اون موضوع چی بود)ولی میدونم هیچ جور نمیتونستم باش کنار بیام.نشستم همه حرفام ناراحتی هام رو روی کاغذ نوشتم.بعد همه رو سوزوندم.چند بار اینکارو کردم تا اروم شدم و جوری که الان یادم نیست موضوع اصلا چی بود.تو هم همین کارو بکن.با خودت همدردی کن.به خودت بگو پری جان(به جای پریشان)میدونم ناراحتی و...کلا به خودت دلداری بده.برو یه جا که کی نیست و گریه کن(حرم هم خیلی خوبه).عزاداری احساسیتو کامل انجام بده.بعدش به سوالایی که پرسیدم با دقت جواب بده.تو اگه همین عزاداری احساس رو کامل و درست انجام بدی یه قدم مهم برداشتی یعنی احساسات منفی که جلو درست اقدام کردنت رو گرفتن به شکل صحیح کنار زدی