RE: در مورد من چگونه قضاوت می کنند؟
دوست عزیز گل مریم
راهنماییهای خوبی کردند.:72:
ولی فکرکنم اگه مرتب بخوام این الگوریتم و که هر نفر رو که می شناسم یا جدید
آشنا می شم کجای دایره ذهنم قرار بدم. خیلی از خودم و احساسات درونیم دور می شم.
و دیگه اون هیجان و شادابی برای صحبت کردن رو از دست می دم.
ازطرفی فکر کنم در جامعه امروزی و زندگی در اجتماع چنین طبقه بندی رو می طلبد.
بسیارند انسانهای فرصت طلبی که سریع با یک صحبت ادم هزار تا قضاوت بیجا می کنند.
امیدوارم خداوند این توانایی رو به همون بده که بتونیم بهترین اعمال رو در شرایط مختلف انجام بدیم.:323:
RE: در مورد من چگونه قضاوت می کنند؟
RE: در مورد من چگونه قضاوت می کنند؟
دوباره سلام سنجاب عزیز!
شما جواب سوالتو خودت می دونی مشکل اینجاست که در اجرای راه حل شک داری!!!
نقل قول:
من در برخوردام بادیگران مخصوصا دوستان نزدیکم و کسایی که باهاشون از لحاظ احساسی نزدیک هستم خیلی صادقانه و با هیجان برخورد می کنم و صادقانه تمام احساساتم از قبیل خوشحالیم - ناراحتیم - ترسام - حس دلتنگیم یا حسهای مثبت یا منفی دیگم در مورد موضوعات مختلفی که پیرامونمون هست بیان می کنم.
خب ببین دوست عزیز هیجان توی روابط انسانی مثل گرد و خاکی میمونه که توی باد بلند میشه. توی گردو خاک نمیشه چیزی رو دید. بالطبع نه میشه قضاوت کرد و نه تصمیم گرفت که به کدوم جهت حرکت کرد. اون صداقتی که شما ازش یاد می کنید بیشتر شبیه یک عکس العمل عجولانه است. خیلی از حرف ها و احساسات جاش فقط پیش ما امنه و بروزش احتیاج به تفکر داره!!
چاره کار اینه که صبر کنیم تا گرد و خاک فرو بنشینه و توی یه فضای شفاف با توجه به موقعیتی که داریم جهت یابی کنیم.
پیشنهاد من اینه که هر وقت خواستید این کارو بکنید چند لحظه صبر کنید تا ده بشمارید و سعی کنید موقعیت رو بسنجید. این کارو با فکر کردن به کار هایی که تا به حال انجام دادید تمرین کنید. مثلا فکر کنید اگر فلان روز در فلان موضوع کمی تامل می کردم چی انتظارمو می کشید.
تفکر نقادانه در مورد رفتار هر روزتون در پایان روز خیلی میتونه کمک بکنه. چون در اکثر اوقات موقعیت های آینده نیز کم و بیش مشابه خواهند بود. دقت داشته باشید نقادانه نه سرزنش کننده!!!!!!!!!
نظر شخصی من اینه که سکوت در بسیاری موارد راه گشاست!
مشکل حادی نیست که به خاطرش گریه کنی:46:
RE: در مورد من چگونه قضاوت می کنند؟
سنجاب جان وقتي از دبيرستانم در آمدم و به بيمارستان( براي كار) رفتم فهميدم از خيلي آدمهاي ديگر بسي ساده ترم..دلم برا خودم نسوخت چون شاد بودم كه خودم ام. مي خواستم ساده و آرام بمونم.
اما يه روز تو يكي از استوديو هاي يكي از محل كارهام دوتا تلفن داخلي خط تو خط شدن و من شنيدم كه خانمي كه وقت زيادي براي حل مشكلات پس از تولد نوزادشون گذاشته بودم دارن با شوهرشون سادگي منو مسخره ميكنن و در عين حال از مفيد بودن دارويي كه واسه خانم تجويز كرده بودم تعريف ميكنن!
فهميدم كه ديگه نميتونم هميشه اون انسان ساده اي باشم كه بودم.
سنجاب عزيز جمله اي هست كه دوستش دارم و اونو براي تو برادرم مي نويسم:
صداقت در برابر سياست حماقت است و سياست در برابر صداقت خيانت.
من سال هاست كه تلاش ميكنم نه احمق و نه خائن باشم.
از طرف ديگه قضاوت ديگران هميشه نه درست و نه مهمه سنجاب جان. خودت باش اما گاهي بهتره اين خود در حضور همه آشكار نباشه. مولانا در اين باره مي گه تصور كنيد مريدي از خرابات مست از سخنان استاد بيرون آمده و اومده تو جمع.. آيا مي تونه به خاطر اون بيخودي مقدس كژ و مژ يا به قول معروف سرمست و بي خبر از بقيه با همون حال خودش در كوچه- بازار حركت كنه؟مردم اونو با يه مست معمولي و سرخوش از شراب هاي ظاهري اشتباه ميگيرن و بچه ها بهش سنگ مي زنن.
حد نگه دار برادرم. جايي همه خودت رو آشكار كن كه در برابرت صداقت باشه.اينجوري هم خودت مي موني هم دلت نميشكنه..موفق باشي