RE: ازدواج دوم،مخالفت با بچه دار شدن
مرسی پویا جون
از راهمنماییهات ممنونم ولی این روزا من افسرده ام همش با خودم کلنجار میرم چرا شوهرم دوست نداره با من بچه داشته باشه وقتی زیاد تو این افکار غوطه ور میشم نا خوداگاه یه حس بد نسبت به شوهرم پیدا میکنم و بدون اینکه بخوام رفتارم با شوهرم سرد میشه هی با خودم خودخوری میکنم و چیزی نمیگم میریزم تو خودم
RE: ازدواج دوم،مخالفت با بچه دار شدن
با سلام دوباره.مشکل اصلی شما اینه که ذهن خوانی میکنید.از وقایع نفسیر منفی میکنید و در نهایت به خاطر این تفسیر منفی خودخوری میکنید.
همسرتون هرگز نگفته که دوست نداره با شما بچه داشته باشه .شما خودتون به این نتیجه رسیدین.ایشون فقط گفته در زمان و مکان بهتر.
هنوزم معتقدم شما به درستی با ایشون در مورد نگرانیهاتون گفتگو نکردید.حتی اگه گفتگوی شما با یک پیش فرض منفی از قبیل از تنهایی و طلاق میترسم و توجیهم اینه که بچه دار شیم شروع شده باشه ناخودآگاه نتیجه ی دلحواه رو نخواهد داشت.
کمی به افکار خودتون دقیق شین و راجع بهش برامون بگین.فکر میکنم افکارتون نیاز به بازبینی داره.
موفق باشید:72:
RE: ازدواج دوم،مخالفت با بچه دار شدن
سلام دوست خوبم
راستش این نگرانی ها همه ریشه داره و ریشه اون در برخورد و عکس العمل های خانواده همسرم هست هر هفته که قراره همسرم بچه رو ببینه میره خونه مادرش چند ساعت اونجا هست و تو این چند ساعت اونها با عناوین مختلف و راههای مختلف احساسات شوهرم را تحت تاثیر قرار میدن چون دوست دارن ما از هم جدا شیم و اون بره همسر قبلیشو برگردونه همینا کافیه که من بخوام کوهی از نگرانی داشته باشم و احساس خطر و بی ثباتی کنم و ضمنا میدونم همه توجیهات همسرم در مورد زمان و مکان بچه دار شدن بهونس اون اگه از ته دل راضی به این کار باشه زمان و مکان معنا نداره مطمئنا تو مملکت غربت بچه دار شدن مشکلات خاص خودشو بهمراه خواهد داشت
RE: ازدواج دوم،مخالفت با بچه دار شدن
سلام
دوست عزیز این افکار منفی شما صد در صد روی اعمال و رفتارتون با همسرتون تاثیر منفی میذاره و اگر فرض کنیم که خانواده همسرتون دارند برای جدایی همسرتونو تحریک میکنند (البته فرض میکنیم)با رفتاری که شما با همسر داری مطمئنا همسرت رو نسبت به خودت و زندگیش سرد میکنی که نتیجه خوبی نداره در ضمن منم فکر میکنم حالا که دارید میرید اگه اونجا بچه دار شید راحتتر ید
موفق باشید
RE: ازدواج دوم،مخالفت با بچه دار شدن
نقل قول:
نوشته اصلی توسط taranee
راستش این نگرانی ها همه ریشه داره و ریشه اون در برخورد و عکس العمل های خانواده همسرم هست هر هفته که قراره همسرم بچه رو ببینه میره خونه مادرش چند ساعت اونجا هست و تو این چند ساعت اونها با عناوین مختلف و راههای مختلف احساسات شوهرم را تحت تاثیر قرار میدن چون دوست دارن ما از هم جدا شیم و اون بره همسر قبلیشو برگردونه
ذهن خوانی و تفسیر منفی از وقایع ممنوع.:305:
یعنی چی دوست دارن شما از همسرتون جدا شین؟از کجا میدونید؟چطور به این نتیجه رسیدین؟
همینا کافیه که من بخوام کوهی از نگرانی داشته باشم و احساس خطر و بی ثباتی کنم و ضمنا میدونم همه توجیهات همسرم در مورد زمان و مکان بچه دار شدن بهونس اون اگه از ته دل راضی به این کار باشه زمان و مکان معنا نداره مطمئنا تو مملکت غربت بچه دار شدن مشکلات خاص خودشو بهمراه خواهد داشت
احساس خطر و بی ثبانی شما ریشه در افکار منفی خودتون داره.
منم معتقد نیستم که که بچه دارشدن در کشور غریب بهتره.اما اول به ذهنیات خودتون فائق شین تا بتونین با همسرتون درست مذاکره کنید.
دوست گلم.حساب همسرتونو از خانواده اش جدا کنید.علی الخصوص که میگید حتی حاضر شده رابطه اشو با اونها کمتر کنه به خوبی نشون میده که همسرتون کاملا از زندگی با شما راضیه و نمیخاد هیچ چیزی این رضایت رو صلب کنه.(اینم بگم کمتر مردی پیدا میشه که این کارو بکنه!)
RE: ازدواج دوم،مخالفت با بچه دار شدن
مرسی دوستای خوبم که منو راهنمایی میکنین و کمک میکنید ارامشمو بدست بیارم این افکار منفی رو به این دلیل مطمئنم که چند ماه پیش همسرم که از خونه مادرش اومد خیلی عصبانی بود و گفت دعواش شده گفت هر دفعه میرم اونجا اونا بهم گوشه کنایه میندازن در مورد زندگی قبلیم خستم کردند دیگه نمیخوام برم اونجا گفت اونا دوست دارن من برم زن قبلیمو برگردونم منم بهشون گفتم حتی اگه همسرم (یعنی من) یه روزی منو نخواد و منو ترک کنه ممکنه برم برای بار سوم ازدواج کنم ولی هرگز اونو برنمیگردونم همسر سومم هم بره میرم واسه چهارمین بار با یکی دیگه ازدواج میکنم ولی اونو برنمیگردونم
خوب وقتی خودت بشنوی این حرفهارو مسلما نگرانی هم داره بعد از اون دعوا من کاری کردم که دوباره با خونوادش اشتی کنه ولی دیگه رفتارش سرسنگین شده و همون هفته ای یکبارو چند ساعت میره اونجا منم زیاد نمیبره میگه نمیخوام ناراحتت کنن
هر وقت قراره بره اونجا موجی از دلشوره و نگرانی عذابم میده تا برگرده
RE: ازدواج دوم،مخالفت با بچه دار شدن
اصلا همه فکرای منفی شما درستواصلا ازون بدتر همسرت دوست داره دوباره با همسر سابقش ازدواج کنه خوب این وسط چه اصراریه یه بچه بی گناه به دنیا بیاد.
می بینید اگه کمی فکر کنید می فهمید همه این فکرا به ضرر شماست.از حال خودتون لذت ببرید.چی کار به آینده دارید.نکنه ناراحتید ازین که داره بچشو می بینه؟.اگه این طوره باید این فکرتونم اصلاح کنید.همسرتونو در درجه اول به خاطر خودش و بعد به خاطر خودتون دوست داشته باشین.ازین که می ره و فرزندشو می بینه و خوشحال می شه شما هم خوشحال شین.
اگه امکانش هست شما هم گاهی همسرتونو وقتی می ره فرزندشو ببینه همراهی کنید و هدایائی به بچه بخرید.البته اگه همسرتون با این موضوع مشکل نداره.چون تنها می ره شما هزار فکر و خیال می کنید.حتی در صورت درست بودن فکراتون مانع ادامه تلاش مادر شوهرتون می شید.
راستی یه راه دیگه برای رهائی ازین فکرا.اصلا شما با بچه خودتون از طریف اینترنت رابطه ندارید؟.اگه ببینیدش آروم می شید.
اگه خودتونم سرگرم کنید.برید باشگاهی کلاسی تا زمان مهاجرت هم خوبه:46::72::72:
RE: ازدواج دوم،مخالفت با بچه دار شدن
من با بچم ارتباط دارم گاهی ولی مسلما ارتباط از راه دور ذجر اوره البته از بی خبری بهتره همینکه میبینم خوبه سرحاله خدارو شکرگذارم من فقط میخوام اون خوشبخت باشه حالا اگه من اذیت بشم اشکال نداره
گاهی هم به قول شما خودمو به دست تقدیر میسپارم که هرچی میخواد بشه منم فکرو خیال نکنم ولی اگه من از همسرم جدا نشم و زندگیمون ادامه داشته باشه حس میکنم بچه داشتن به زندگی قوام میده و زیندگیو شیرین میکنه و از یکنواختی درمیاره خصوصا اینکه همسرم خیلی بچه دوست داره میگه حس پدرانم هرگز ارضا نشده همانطور که حس مادرانه من ارضا نشد
من قبلا میرفتم با همسرم بچشو میدیدم گاهی هم واسش کادو کیگرفتم گاهی اونو میاوردم خونه خودمون اتفاقا بچه با من رابطه خوبی داره و منم دوستش دارم چون این بچه ها واقعا بی گناهن و معصوم
رایحه عشق ببخشید ولی شما هم منو محکوم به کاری که نکردم میکنید نکنه ناراحتید ازین که داره بچشو می بینه؟.اگه این طوره باید این فکرتونم اصلاح کنید
هم اینکه اون یه خورده امیدی هم که من به زندگیم داشتم ازم گرفتین
اصلا همه فکرای منفی شما درستواصلا ازون بدتر همسرت دوست داره دوباره با همسر سابقش ازدواج کنه خوب این وسط چه اصراریه یه بچه بی گناه به دنیا بیاد.