RE: عزیزم داره جلو چشمم ذره ذره آب می شه
سرسختانه دارم روی نامه کار می کنم.اما وقتی فکر می کنم چه طور تحویلش بدم بعدا چه جور تو روش نگاه کنم سر گیجه می گیرم:33:.هر چقدر هم حاشیه برم بالاخره که باید باهاش روراست هم بگم والبته تلخ.تا شاید تاثیر بذاره.
این کارم بچه گانه که نیست؟.چون قصد دارم چیزی به مادرم راجع به نامه نگم البته اگه جرئت کنم بدم بهش
RE: عزیزم داره جلو چشمم ذره ذره آب می شه
رايحه عشق عزيز . به نظر من كار اشتباهي نيست و شايد موثر باشه . نامه رو به زبون خودش بنويس و از همه خوبياي بابات توش بنويس و از افسردگي مادرت هم بنويس . يه بار كه شروع كني بقيه اش خودش مياد . توكلت به خدا باشه و اميدت رو از دست نده . اگه نميتوني خودت نامه رو بدي بزار يه جايي كه تو دسترسش باشه 4تا شعر دلسوز بنويس توش . به مامانت هم چيزي نگو . :203:
RE: عزیزم داره جلو چشمم ذره ذره آب می شه
سلام عزیزم امیدوارم مشکلاتت زودتر حل بشه.کار درستی می کنی شاید تاثیر گذار باشه دختر ها کلا بابای هستن ومنم بابام خیلی دوست دارم ولی زیاد باهاش راحت نیستم چون یکم خجالتی هستم ولی بارها پیش اومده سر یه موضوعی یا کاری مامانم نتونسته رضایت بابام رو جلب کنه مامانم ار من کمک خواسته چون معتقد بودبچه از زن شیرین تره ومعمولا بایاها دلشون نمیاد دل بچه شون بشکونن راست هم می گفت ووقتی من بهش می گفتم بابا مامان حق داره فورا قبول می کردبهش بگو که ممکنه رو زندگی منم تاثیر بزاره شوهرم خدای نکرده بره دنبال این کارها من چی بهش بگم نمیگه بابای خودت این کاره است بگو که رفتارش نا خواسته رو زندگی تو وبرادرت تاثیر می زاره وافسرده هستید امیدوارم در اینده خبرهای خوش ازت بشنویم:323:
RE: عزیزم داره جلو چشمم ذره ذره آب می شه
سلام بر رایحه عشق :72:
گفته بودی ((واقعا چقدر من خوشبختم!!!!
آره به خدا واقعا خوشبختی البته یه آفتی به جان زندگی تو و بلکه خیلیهای دیگه افتاده اما قابل علاجه ؛ تو خوشبختی چون سایه پدر بالای سرت هست لااقلش اینه که هر ناکسی به بهانه کمک کردن و یا .... نمیاد که طمع بورزه و یا بهت زور بگه . هنوز پدری داری که گاهی به چهره ی شکسته اش نگاه کنی و حمد خدا کنی . هنوز میتونی دستای پدر را بگیری و ببوسی و پرونده اعمالت را نگین ببخشی تو خوشبختی که پدری داری که قلبت براش بتپه و برای مشکلش راه و چاه بجویی و اما گفتی >
یعنی هیچکس نیست با من همدردی و همفکری کنه؟:302::43:
چرا عزیزم همدردبا تو تمام خانواده های ایرانیست تمام مادران و همسران و پدران و فرزندانی است که یک گوشه ؟آشیانه شان مصیبت زده این غم شده آری همه ما با تو همدردیم و اما آنچه باید انجام داد این است که 1- بری دست پدر را ببوسی و برایش چایی بریزی و به او بگویی بابا تو بهترین بابای روی زمینی 2- آلبوم عکس را برده و نشانش بدی و ازش بخوای از قدیم برات خاطره بگه 3 - در یک فرصت مناسب براش اشک بریزی و ازش سوالی بپرسی که فلانی ( یک شخص از آشنایان ) که معتاده میخواد ترک کنه بابا به نظر شما چکار کنه زود تر به مقصد میرسه 4- همانگور که دوست خوبمون اشاره کرد براش نامه بنویس و گفته بودی :
امیدوارم بازم نیاین بگین چه مشکل کوچیکی داری:161::46:
[/quote]
نه عزیز اتفاقا مشکلت خیلی هم بزرگه اما کار تو هم خیلی ظریف و سخته ؛ امیدوارم مشکلت به زودی حل بشه . در ضمن یک سری به قسمت مددکاری سازمان بهزیستی شهرتون هم بزن مطمين باش دست خالی بر نمیگردی:72:
RE: عزیزم داره جلو چشمم ذره ذره آب می شه
حرفمو پس می گیرم من خوشبختم البته جز داشتن پدرم دوستای خوبی مثل شما دارم.آقا پویا راجع به اینکه برم واسش چائی بریزمو زبون بریزم قبلا هم گفتم متاسفانه رابطمون صمیمی نیست البته این چیزی از عشق پدر و فرزندی کم نکرده ما فقط رومون نمیشه ابراز کنیم.راجع به نامه باید رو تک تک حرفائی که می نویسم فکر کنم دوست ندارم دلشو بشکونم.از یه چیزم می ترسم اینکه نامه رو بدم ولی تاثیر نذاره اونوقت حس من ممکنه بهش بد شه
می ترسم نتونه خودشو نجات بده و ناراحتیشو بریزه تو خودش.می ترسم.می ترسم .می ترسم:302:
RE: عزیزم داره جلو چشمم ذره ذره آب می شه
عزيزم اصلا نگران نباش و اميدت به خدا باشه . ما همه برات دعا ميكنيم .:323:
RE: عزیزم داره جلو چشمم ذره ذره آب می شه
سلام رایحه عشق :
ازاینکه میبینم احساس خوشبختی میکنی ؛ یا بهتر بگم زاویه دیدت عوض شده خوشحالم . دیشب با غم و یه مقداری بغض برات پیام دادم و الان که ساعت 2 بامداده با لبخند جواب دیگری تقدیم میکنم :311:
رایحه خوبم الان وقت سر زنش و قهر و دلخوری نیست . تو هرچی فاصله بگیری مواد جای تو را میگیره شایدم گرفته . این را بدون پدر تو یک بیماره اصولا معتادین را بایستی بیمار دید .
البته ما با توجه به تاثیری که این پدیده یعنی اعتیاد روی جنبه های مختلف زندگی خانوادگی ، اجتماعی ، اقتصادی و فرهنگی ما گذاشته عادت نکرده ایم به این پدیده به عنوان بیماری نگاه کنیم و سعی می کنیم آن را به صورت یک مسئله حاد نگاه کنیم و برای آن به دنبال یک راه حل آنی بگردیم .
حتی وقتی آنرا به عنوان بیماری قبول کردیم وبیمار وابسته به مواد را پیش پزشک آوردیم عجله داریم که دکتر نسخه ای بنویسه و داروئی تجویز کنه که وابستگی به ماده از سر بیمار ما بیفته و دیگر سراغ مواد نره و حال آنکه بیماری وابستگی به مواد بیماری حادی نیست که یک دفعه ایجاد شده باشه که بخواد یک دفعه بر طرف بشه.:305:
این بیماری به تدریج در اثر مسائل مختلفی ایجاد میشه که هر یک از آنها باید به نوبه خود و در طول زمان بررسی و با کمک تیم درمانی و خانواده و جامعه حل شود. اما اولین قدم اینه که زمینه ای فراهم بشه که خود فرد خواهان ترک باشد در ضمن اینگونه افراد بسیار بسیار احساسی اند و این میتواند راه نفوذ تو شود :310:
اما گفتی اگه نامه نوشتم و گوش نداد به هم میریزم در این موقع بگو فدای بابام دوباره و راه دیگه :43::43:
اما اینکه صمیمی نیستی : یک دفعه گرم بگیری و بری قربون صدقش بری خیلی تابلوه ؛؛؛؛ با ظرافت و با فاصله بالاخره یواش یواش بایستی ارتباط موثر را برقرار کنی و خودت بر اساس موقعیت خانواده و محیط زندگی شیوه را بهتر بلدی
بابا تو رایحه عشقی بایستی همه از پدیده ها و عملکرد تو لذت ببرند
خدا حافظ بازم میام
:72::72::72::72::72:
RE: عزیزم داره جلو چشمم ذره ذره آب می شه
:316::302:
ما آدما چقدرررررررررررررررررررررر ررررررررررررررررر ناشکریمممممممممم
من خیلی ناشکرم :316:
رایحه
به نظر من حرف یه دختر رو پدرش خیلی اثر می زاره چرا حرفاتو همین جوری که اینجا زدی با یه ادبیات دیگه به پدرت نمی گی
!!!!!!!!!!
بهش بگووو من ازدواج کردم و الان می فهمم که یه زن از شوهرش چه انتظاراتی داره
انتظار داره مردش مرد خونه باشه حامی باشه
انتظار داره آغوشش همیشه برای خانمم باز باشه
اگر همه دنیا بهش پشت کرد شوهرشو داره اون براش به همه دنیا می ارزه
مهم نیست که هزاران نفر نخواستنشو نمی خوانش و براش اهمیت قائل نیستن
مهم اینکه اون یه نفر هست براش
:302::302::302::302::302::302::302:
اگر نمی تونی بگی براش بنویس
بگوو خیلی زود دیر می شه یه روزی حسرت می خوری که چرا زندگی سالم و خوبتوو با اعتیادخراب کردی
بگو تو شرووع کن قدم اول رو بردار بقیه راه با من
انقد هولت می دم که دیگه نتونی سمت مواد برگردی
بگو فک کن داماد خودت با من این کارو کنهه
اینا رو بگو شاید وجدانش بیدار شه
RE: عزیزم داره جلو چشمم ذره ذره آب می شه
بخدا همه اینا رو نوشتم.به خدا شب و روزم شده فکر و خیال.دوست ندارم غرورشو جریحه دار کنم.کلا طایفه ما منظورم بابامه خیلی احساسین.
راستش بچه ها مامانم به زور داره بابامو می بره درمان.البته نه اعتیادش.به خاطر کاهش میل جنسیش.البته با کلی قهر و گریه.دیگه این روزا رابطشون ثبانت نداره.یه روز میرم خونشون با هم قهرن.فرداش آشتی.البته مامانم هم خیلی حساس شده.انگار دیگه صبرش لبریز شده.یه چیز هم بگم بابام با اینکه اعتیاد داشته تا حالا برامون کم نذاشته.بهترین جهزیه رو برام فراهم کرد.هر تعطیلی پیش می یاد پیشنهاد می ده بریم سفر.با شربت خودشو پشت فرمون بیدار نگه می داره.چی بگم دیگه:302:
نه تنها نمی تونم بهش بگم.حتی نامه نوشتن هم برام سخته اما بالاخره باید به این دو دلی و ترسم خاتمه بدم.تو رو خدا تنهام نذارید.
RE: عزیزم داره جلو چشمم ذره ذره آب می شه
چرانامه نوشتن وبرای خودت سخت میگیری.اتفاقاچیزی که ازدل نوشته باشی به دل پدرت میشینه ونتیجشوهم میبینی.وقتشه تردیدوکناربزاری .به هرحال برای اینکه به پدرت کمک کنی بایدازیه جایی شروع کنی.:46: