RE: چطور میتونم در مورد معیارهای ازدواج با مادرم به توافق برسم
سلام.:72:
گفتی که:
نقل قول:
به زور که نمیشه کسی رو مجبور به ازدواج کرد !
من که مطمئنم نمیخوام ازدواج کنم
به نظر من، اگه قصد ازدواج نداری، بحث راجع بهش فقط شماها رو از هم دور میکنه.
معمولاً قبل از اینکه کیسی مد نظرتون باشه، و قبل از اینکه قصد ازدواج پیدا کرده باشی، اگه راجع به اینکه طرف چه جوری باشه بحث کنید، فقط باعث میشه که اختلاف نظراتتون رو ببینید.
نمیدونم نظرم چقدر درسته. اما من پیشنهاد میکنم که فعلاً اصلاً راجع به خصوصیات افرادی که مادر معرفی میکنن صحبت نکن.
اگه مادر کسی رو معرفی میکنن، بگو که هر وقت که قصد ازدواج پیدا کردی، همون موقع به دخترای معرفی شده فکر میکنی.
البته من متوجه نشدم که این روش:
نقل قول:
میگه صحبت کردن برای اشناییه و اصلا قضیه خواستگاری و ازدواج مطرح نیست
چه مزایایی داره. (هر چند شاید خیلی ها این کار رو انجام بدن. اما فکر نمیکنم روش خوبی باشه.)
بالاخره شاید خانواده شما به اونها مستقیم نگن. اما بین خودتون که از قصد خودتون خبردارید.
الان مشکلت سر زمان ازدواجه یا ویژگی های همسر آینده ت یا هر دو؟
(آخه با توجه به عنوانی که نوشتی، این طور برداشت میشه که شما میخوای ازدواج کنی ولی با مادرت به توافق نمیرسی. در صورتیکه میگی هنوز قصد ازدواج هم نداری. این دو حالت خیلی با هم فرق میکنن.)
RE: چطور میتونم در مورد معیارهای ازدواج با مادرم به توافق برسم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط دختر مهربون
سلام.:72:
گفتی که:
نقل قول:
به زور که نمیشه کسی رو مجبور به ازدواج کرد !
من که مطمئنم نمیخوام ازدواج کنم
به نظر من، اگه قصد ازدواج نداری، بحث راجع بهش فقط شماها رو از هم دور میکنه.
معمولاً قبل از اینکه کیسی مد نظرتون باشه، و قبل از اینکه قصد ازدواج پیدا کرده باشی، اگه راجع به اینکه طرف چه جوری باشه بحث کنید، فقط باعث میشه که اختلاف نظراتتون رو ببینید.
نمیدونم نظرم چقدر درسته. اما من پیشنهاد میکنم که فعلاً اصلاً راجع به خصوصیات افرادی که مادر معرفی میکنن صحبت نکن.
اگه مادر کسی رو معرفی میکنن، بگو که هر وقت که قصد ازدواج پیدا کردی، همون موقع به دخترای معرفی شده فکر میکنی.
خیلی تلاش میکنم که باهاش بحث نکنم اما خیلی وقتا منو تو کار انجام شده قرار میده
منم باهاش همراهی نمیکنم اونوقته که دلخوری ها و بداخلاقی ها شروع میشه
البته من متوجه نشدم که این روش:
نقل قول:
میگه صحبت کردن برای اشناییه و اصلا قضیه خواستگاری و ازدواج مطرح نیست
چه مزایایی داره. (هر چند شاید خیلی ها این کار رو انجام بدن. اما فکر نمیکنم روش خوبی باشه.)
بالاخره شاید خانواده شما به اونها مستقیم نگن. اما بین خودتون که از قصد خودتون خبردارید.
منم با شما هم عقیده ام ودقیقا مشکلم همینه
من تاحالا خواستگاری نرفتم تا امروز فکر میکردم علتش این بوده که قصد ازدواج نداشتم اما حالا میفهمم که در کل فلسفه جلسه خواستگاری رسمی و گل و شیرینی برای مادر معنایی نداره
حالا میفهمم که خدا میدونه چقدر مهمونی تو خونه ما برگزار شده و یا ما جایی دعوت شدیم، فقط برای اینکه من با فرد مورد نظر اشنا بشم و من اصلا متوجه نبودم !
چون مادر به اشنایی تدریجی و انتخاب بدون برنامه در عین برنامه ریزی معتقده !
اینکه تو با یه نفر اشنا میشی خونوادش رو میشناسی و حرکات و رفتارش رو در طی چند سال میبینی
در عین حال اصلا برنامه ای برای ازدواج نداری و نیتت شناخت به قصد ازدواج نیست بلکه صرفا یه رابطه خونوادگیه
مادر معتقده این بهترین روش برای اشناییه
و اگه من روابط اجتماعی بهتری داشتم الان بعد از این همه سال بین این همه دوست و فامیل و اشنا که مورد تایید مادر هستن میتونستم یه نفر رو انتخاب میکردم !
الان مشکلت سر زمان ازدواجه یا ویژگی های همسر آینده ت یا هر دو؟
(آخه با توجه به عنوانی که نوشتی، این طور برداشت میشه که شما میخوای ازدواج کنی ولی با مادرت به توافق نمیرسی. در صورتیکه میگی هنوز قصد ازدواج هم نداری. این دو حالت خیلی با هم فرق میکنن.)
تقریبا هردوشه
البته همونطور که گفتم مادر اصراری به ازدواج نداره اما معتقده با دست رو دست گذاشتن چیزی عوض نمیشه
من باید از موضع منفعلانه خارج بشم و اگه از الان شروع کنم تا یکی دو سال اینده بالاخره فرد مناسبم رو پیدا میکنم
اره شاید عنوان تاپیک مناسب نیست
من یه بار اشتباه کردم فقط یه بار
اما همین یه بار روز و شب مثل پتک کوبیده میشه توی سرم
اصلا نمی تونم بفهمم چرا باهام اینجوری رفتار میکنه مادر اینجوری نبود
قبلا هم با هم بحث میکردیم اما دوستیمون سر جاش بود
اما حالا انگار از قصد میخواد عذابم بده دائما با کنایه سرزنشم میکنه
نمی دونم شاید من زود رنج شدم
نمی تونم فضای خونه رو تحمل کنم
من که عاشق مادر هستم الان ارزو میکنم ای کاش زودتر برنامه سفرش جور شه :(
RE: چطور میتونم در مورد معیارهای ازدواج با مادرم به توافق برسم
[align=justify]سلام آقای خارپشت
نمیدونم برداشتهای من از تاپیک شما چقدر به واقعیت نزدیکه، من فکرمیکنم مادر شما دوست دارن یه عروس به روز و درعین حال متقعد داشته باشن و با نوع پوشش مشکل ندارن. یعنی فکر میکنم بحث ایشون اصلا بر سر پوشش نیست بلکه اصل صحبتاشون بر سر اینه که همسر آینده شما فاکتورهای یه دختر امروزی رو داشته باشه حالا ممکنه چادری باشه یا مانتویی.
همونطور که خودتونم گفتین اگه یه دختر چادری هم با مشخصاتی که مادرتون دوست داره پیدا بشه مخالفتی ندارن چون مادرتون ظاهرا بین این دو تا تضادی احساس نمیکنه.
بنظر من فقط قسمتی از حجاب به پوشش مربوط میشه و بحث حجاب خیلی گسترده تر از پوشش ظاهریه و اگه بخواهیم حجاب رو فقط به پوشش محدودش کنیم بنظرم به هر دو ظلم کردیم و فرصت برای طرح مسائل زیادی از دست میره.
خیلیا شاید ملاک های مورد پسند مارو داشته باشن اما درنهایت اون کسی به دل ما میشینه که بهتر از بقیه با روح و فکر هم ارتباط برقرار میکنیم و با اون به یشترین درک از هم رسیدیم.
من وقتی تاپیک های قبلیتونو خوندم تا حدودی در جریان علاقه تون قرار گرفتم، راستش احساس میکنم در حال حاضر مشکل اصلی شما بیشتر از اینکه با مادرتون باشه با خودتونه.
شما هنوز برای انتخابتون (ریحان خانوم) احترام قائلید و البته طبیعیم هست. این شاید تجربه خیلی از ماها بوده. (درد حجیمی ست، خواستن و نداشتن!)
شاید احساس میکنید فکر کردن به کس دیگه یا فکر نکردن به ایشون، باعث میشه این احترام و علاقه در ذهن شما یا در نظر مادرتون کمرنگ بشه و یا خدشه ای به بدنه این علاقه وارد بشه. شما میخواهید اونچه که دردلتون هست حفظ کنید. این چیزی بود که من احساس کردم شایدم درست نباشه.
مطمئنا مادرشما انتظار نداره درعرض یک یا دو ماه همسر انتخاب کنید! اما شاید این درخواستش برای شما مفهوم دیگه یی داره. چیزی شبیه یه زنگ خطر تو دل شما بصدا در آورده که مادرتون میخواد گذشته رو..........
بنظرم مادرتون فقط میخواد توی تجزیه تحلیل اون تجربه قبلیتون بهتون کمک کنه تا زودتر یه تصمیم قطعی در موردش بگیرید.[/align]
RE: چطور میتونم در مورد معیارهای ازدواج با مادرم به توافق برسم
نقل قول:
اصلا نمی تونم بفهمم چرا باهام اینجوری رفتار میکنه مادر اینجوری نبود
قبلا هم با هم بحث میکردیم اما دوستیمون سر جاش بود
اما حالا انگار از قصد میخواد عذابم بده دائما با کنایه سرزنشم میکنه
خارپشت عزیز، به نظرم باید بشینی یک بار خیلی محترمانه و آروم با مادرت راجع به این موضوع صحبت کنی.
به مادرت بگو که داری اذیت میشی از این رفتارش.
هر چه زودتر این حرفا رو به مادرت بگی، زودتر داری از ایجاد فاصله جلوگیری میکنی.
توی یه فضای آروم و وقتی که هم خودت حوصله داری هم مادرت، بشینین با هم راجع به اینکه از چه رفتارای همدیگه ناراحت میشید هم دیگه رو مطلع کنید.
همونطور که شما داری فکر میکنی ایشون داره شما رو از قصد عذاب میده، ایشون هم ممکنه بعضی رفتارای شما رو همینجوری تعبیر کنن.
در صورتیکه هم شما منظوری نداری هم ایشون. ایشون نگران زندگی آینده ی شماست و شما هم از روی ناراحتی ای که دلیلش مادر نیست، حوصله نداری.
یکی باید اینا رو به طرفین بگه که سوء تفاهم پیش نیاد.
توی یه جلسه ی دو نفره میشه همه ی اینا رو عنوان کرد.:72:
(البته بدون اینکه بخواین نظر طرف مقابل رو به سمت نظر خودتون برگردونین. خودت مراقب باش این کار رو نکنی و اگه احساس کردی مادرت دارن سعی میکنن این کار رو بکنن، خیلی ملایم سعی کن بهشون بگی که الان برای این موضوع که نظر من و شما یکی بشه با هم صحبت نمیکنیم. فقط یه درد و دل برای بهتر شدن شرایط موجوده)
RE: چطور میتونم در مورد معیارهای ازدواج با مادرم به توافق برسم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط pk1365
اصل صحبتاشون بر سر اینه که همسر آینده شما فاکتورهای یه دختر امروزی رو داشته باشه حالا ممکنه چادری باشه یا مانتویی.
بنظر من فقط قسمتی از حجاب به پوشش مربوط میشه و بحث حجاب خیلی گسترده تر از پوشش ظاهریه و اگه بخواهیم حجاب رو فقط به پوشش محدودش کنیم بنظرم به هر دو ظلم کردیم و فرصت برای طرح مسائل زیادی از دست میره.
اشتباه نشه مسئله فقط نوع یا محدوده پوشش نیست
این قابل توضیح ترین و ملموس ترین اختلاف نظرمون هست
ممکنه تفاوت نگاهمون به مسائل دینی خیلی عمیق تر باشه اما مصداقش اینی بود که عرض کردم
من هم با شما در اینکه بحث حجاب و عفاف خیلی گسترده است و محدود به پوشش نیست هم عقیده هستم
اما به نظر من فرق هست بین دو ادم عفیف که یکی صرفا به خاطر اخلاق عرفی و تجربیات شخصی خودش پاکدامنی پیشه کرده
و دیگری علاوه بر اینها دین رو مرجع خودش قرار داده
مثل اینکه بگن تو سلیقه ات اینجوریه دلت میخواد زنت چادری باشه ، اون یکی دوست نداره دلش میخواد زنش امروزی تر باشه !!
برو رجوع کن به گذشته ات ، ریشه هاش رو از دوران کودکیت دربیار !! که چرا به دخترای چادری متمایلی !!!
اینا اختلاف سلیقه نیست خیلی عمیق تره
داری زندگیت رو انتخاب میکنی !
میخوای یه زندگی دینی با تمام محدودیت هاش و محسنات داشته باشی
یا یه زندگی اروم ، خوب ، امروزی و بر مبنای اخلاقی که معلوم نیست فردا چه تعریفی ازش بشه؟!
خیلیا شاید ملاک های مورد پسند مارو داشته باشن اما درنهایت اون کسی به دل ما میشینه که بهتر از بقیه با روح و فکر هم ارتباط برقرار میکنیم و با اون به یشترین درک از هم رسیدیم.
کاملا درسته
ولی منافاتی با مسائلی که مطرح شد نداره
من انتظار ندارم مادر شبیه به من فکر کنه و خروجیش بشه دختری که من میخوام !
فقط میخوام درکم کنه بفهمه چی میگم
یا نه حداقل راحتم بذاره ...........
شما هنوز برای انتخابتون (ریحان خانوم) احترام قائلید و البته طبیعیم هست. این شاید تجربه خیلی از ماها بوده. (درد حجیمی ست، خواستن و نداشتن!)
نه متاسفانه اینطوری نیست
البته که برای انتخابم برای خودم و برای اون دختر احترام قائلم
اما اشتباه کردم
در دلم خالی بود
جای خالی ِ نبودت
حتی پیش تر از آنکه بیایی
از زمانهای دور ...!
و این سالها
نبودت را
قصه گفتم
برای کودکِ دل
درد حجیمی ست
خواستن ، و نداشتن ... !
هنوز هم در دلم خالیست جای خالی نبودت
میخوام باور کنم که لزومی نداره حتما تو باشی هر کس دیگه ای هم میتونه باشه
البته خیلی حجیم نیست اتفاقا چگالیش زیاده !
شاید احساس میکنید فکر کردن به کس دیگه یا فکر نکردن به ایشون، باعث میشه این احترام و علاقه در ذهن شما یا در نظر مادرتون کمرنگ بشه و یا خدشه ای به بدنه این علاقه وارد بشه
نه مسئله این نیست
شاید این احساس همراه من باشه اما ربطی به اختلافاتم با مادر نداره
ما سالهاست که با هم بحث میکنیم
باور کنین تا قبل از این بحث کردن یکی از تفریحاتمون بود
تنهاییمون رو با صحبت کردن با هم پر میکردیم همیشه هم در مورد موضوعی بحث میکردیم که درش اتفاق نظر نداشتیم
اما به دلایل احتمالی که خواهم گفت بعد از جریاناتی که تو این مدت داشتم رفتار مادر خیلی بد و ناراحت کننده شده
RE: چطور میتونم در مورد معیارهای ازدواج با مادرم به توافق برسم
نقل قول:
اما به دلایل احتمالی که خواهم گفت بعد از جریاناتی که تو این مدت داشتم رفتار مادر خیلی بد و ناراحت کننده شده
منتظر شنیدن این دلایل هستیم. شاید بهتر بتونیم کمک کنیم.:72:
RE: چطور میتونم در مورد معیارهای ازدواج با مادرم به توافق برسم
سلام یه سوال میپرسم و هدفم اینه که صادقانه و عاقلانه به خودتون جوابش رو بدین...
بعد از ماجرای ریحان (با توجه به اینکه زمان زیادی نگذشته) الان آمادگی ازدواج رو دارین؟
RE: چطور میتونم در مورد معیارهای ازدواج با مادرم به توافق برسم
خارپشت عزیز
ببینید در اینجا کاملا مشخص هست که مادرتون از سر دلسوزی و اینکه کاملا به فکر آینده شماست داره این پیشنهاد رو میده.
خب طبیعی که شما نباید جواب این دلسوزی رو با ضد حال پاسخ بدید. پس باید یه جوری این بحران رو مدیریت کنید.
راه حل اساسی رد جراتمندانه این درخواست ایشونه ، اما با رعایت موارد ظریفی در این مقوله. یعنی در رفتار جراتمندانه باید به استثنائات اون هم توجه کنید.
اما از سوی دیگه می تونید با تغییر شرایط ، به خواسته تون برسید (خواسته شما:نمی خواهید تحت فشار مادر و براساس معیارهای تعریفی ایشون ازدواج کنید)
مساله اصلی اینه که :"حداقل اینکه به خودش اجازه نده هرکسی رو به من معرفی کنه"
شما در این فضا (که فاصله بین طرز فکرتون کاملا مشهود شده) به نظر من بهتره با گارد باز بازی کنی.
یکی از سناریوها می تونه این باشه"
اجازه بده مادرهر کسی رو که فکر می کنه بهت معرفی کنه، این میشه گارد باز.
تا اینجا هیچ مشکلی بین تون پیش نمیاد ، شما میرید و یه جلسه با دختر خانوم صحبت می کنید ، احتمال 80-90درصد مطلوب نمیفته ، و احتمال 10 -20 در صد شاید معیارهاتون همخوانی داشته باشه. این 20 درصد رو دست کم نگیر.
حالا جلسه خواستگاری تموم شده ، و شما نپسندید شاید به 3 دلیل و یکی از اونها نوع پوشش (که بروزی از طرز فکر و اعتقاداته ) باشه ، شما دو دلیل دیگه رو برا عدم انتخابتون بیان کن.
شاید هم وقتی با صداقت معیار خودتون رو با خواستگارتون مطرح کردید، او هم برخلاف میل باطنیش با پوشش باز ظاهر شده باشه .
حساسیت مادر رو روی این اختلاف نظر به حداقل برسون ودر عوض از همه مزایای بدست اوردن دل مادر بهره مند شوید.
در همه مراحل خواستگاری از اول تا آخر خدا رو وکیل خودتون قرار بدید و ازخدا یه همسر مناسب رو بخواهید.
ما هم برا سعادتتون دعا می کنیم.
RE: چطور میتونم در مورد معیارهای ازدواج با مادرم به توافق برسم
قبلا هم گفتم فعلا برنامه ای برای ازدواج ندارم
مشکل فعلیم انتظارات بیجای مادره که از همون اختلاف نظرمون ناشی میشه
همونظور که گقتم خونواده مادرم خیلی مذهبی نیستن به همین ترتیب حضور در مهمونی ها و مراسم هایی که دارن خیلی برام جالب نیست
با فامیل درجه یک مشکلی ندارم و چون دید و بازدید رو یه وظیفه میدونم و هر چند مدت یکبار انجام میدم
اما تو مراسم هایی که تعداد زیاد میشه و فامیل دورتر و دوستان هم هستن خیلی لزومی نمیبینم حضور داشته باشم
مادر انتظار داره من تو همین جمع ها به قول خودش فعالانه تر عمل بکنم و سعی کنم یه ارتباط مختصر برقرار بکنم
بعد از هر مراسمی تا میرسیم خونه بحثامون شروع میشه ، که چرا فلانی رو تحویل نگرفتی ، چرا همش تو جمع پیرمردایی ، چرا قیافت اینجوری بود ، چرا اخم کردی و ............
منم همیشه با لبخند و شوخی قضیه رو به خیر و خوشی فیصله دادم ، مادر هم چون حس میکرد به ازدواج فکر نمیکنم خیلی اذیت نمیکرد
اما متاسفانه بعد از اینکه دختری که میخواستم بهم جواب رد داد ، مادر دیگه کوتاه نمیاد
دائما منو به خاطر انتخاب این دختر سرزنش میکنه و معتقده تمام دلایل و معیارهای من فقط حرف بوده
و من در عمل ثابت کردم جذب ظاهر یه دختر شدم !
چون نه سنش متناسب با من بود نه شرایط خاص پدرش و نه حتی نحوه اشناییمون اونی بود که ازش حرف میزدم
از طرف دیگه یکی دو ماه پیش پدرم مثلا میخواست کمک کنه (البته بیشتر قصدش این بود که حجت بر من تمام بشه :160:) تلفنی با استاد صحبت کرد ، نتیجه هم که از قبل معلوم بود
با این تفاوت که گویا استاد خیلی سرد و خشک با پدرم صحبت میکنه
و وامصیبتا که کسر شانی عظیم برای پدر بود که این کیه که به خودش اجازه داد با من اینجوری حرف بزنه !
از اون روز رگبار حرفای مادر تمومی نداره که چطور اجازه میدی با شخصیت و غرورت بازی بشه و چرا اینقدر در مقابل دختری که کوچکترین توجهی بهت نمیکنه ضعف نشون میدی
اینا رو گفتم که دلیل رفتار مادر رو توضیح بدم
و اما در مورد رفتار جرات مندانه ، خیلی فکر کردم که چطور با مادر کنار بیام اما نمیتونم مثل قبل باهاش بحث کنم
حس میکنم اعتماد به نفسم رو از دست دادم
بیشتر از این بابت که شواهد حاکی از اینه که همونطور که مادر گفت حرف و عملم از هم فاصله دارن
وقتی میخوام براش توضیح بدم که چرا به این دختر علاقمند شدم
بهم میگه با کلمات بازی میکنی فقط بلدی حرف بزنی خودتم نمیدونی چی میخوای فقط ادعا داری و ...........
من در کل خیلی ادم خونسردی نیستم خیلی خودم رو کنترل میکنم که چیزی نگم که بعدا پشیمون بشم
چطور میتونم با این شرایط بدی که دارم رفتار جرات مندانه داشته باشم
RE: چطور میتونم در مورد معیارهای ازدواج با مادرم به توافق برسم
خارپشت عزیز
به نظرمن فعلا سکوت کن تا خودتت رو پیدا کنی.
باور کنید قبلا از اینکه دلایلتون رو بگید می خواستم بگم فکر می کنم برای مادرتون گرون تمام شده که
شما جواب نه شنیدید ولی منتظر موندم.
ولی به نظر من شما اصلا کار اشتباهی نکردید و خیلی اقا با اعتماد به نفس و جسوری بودید که انچه که تو قلبتون بود رو بزبون اودید و خواستگاری کردید.
حالا هم طوری نشده ان شا الله کسی که صلاحتونه در مسیر زندگیتون قرار می گیره.
به نظر من در مورد رفتارها و صحبتهای مادرتون سکوت کنید و علنا اعلام کنید که فعلا قصد ازدواج ندارم
که مادرتون هم مرتب ذهنش در گیر بحث با شما و یا مورد پیدا کردن برای شما نباشد.
ان شاالله بعد از مدتی فکرتون آزاد تر می شه و اعتماد به نفستون بر می گرده و یک تصمیم جدی برای آینده می گیرید.
موفق باشید. :72: