RE: نمی توانم همه ی زندگی ام را از من گرفته
سلام دوست عزیز
خوشحالم که تصمیم درستی گرفتی .
نقل قول:
خودمو مقید کردم به برنامه ریزیه ام عمل کنم حتی برنامه های کوتاه روزانه که هر روز برای درس اون روزم نوشتم
وقتی همون چند صفحه رو خیلی خوب یاد بگیرم و آزمون هر دوهفته یک بار رو خوب بدم و تا کنکور همین طور پیش برم جایی برای این افکار نمی مونه
منم دقیقا به همین شیوه درس خوندم که همون اولین بار که کنکور دادم قبول شدم .
بجای اینکه فکر راه برای متقاعد کردن دیگران باشی و انرژیتو هدر بدی ، به اهدافت تمرکز کن .
مطمئنم موفق میشی .
RE: نمی توانم همه ی زندگی ام را از من گرفته
سلام
من اومدم با یه دنیا درد که داره پشتمو خم می کنه
تازه راهمو تو این همه درد پیدا کرده بودم که دو هفته پیش یکی از اقوام دور به خواستگاریم اومد اون برعکس بقیه همونی بود که من دنبالش بودم همه ی معیارهامو داشت و مادرش آنقدر مطمئن حرف می زد و خواستگاری می کرد که کار رو تمام شده می دونست
و در جلساست این خواستگار ابراز علاقه ی چند ماهه می کرد ولی حالا چند روزه که از اونا خبری نیست و جالب این جاست خواستگاری کردن و جواب مثبت شنیدنشون رو تو کل فامیل جار زدن و حالا نمی دونم چرا یه دفعه پشیمون شدن
حالا هر کی مادر و پدرم رو می بینه تبریک می گه حالا نه من روی بیرون رفتن از خونه رو دارم نه پدر و مادرم آخه چه طور بگم اونا نیومدن خیلی خستم من که تازه داشتم راهمو پیدا می کردم حالا دوباره افسرده شدم از گریه یه لحظه آروم ندارم تورو خدا دعا کنید :323::323:برگرده
دیگه مثل اونو پیدا نمی کنم اولین تاپیکامو بخونید شرایطمو می فهمید
ای خدا چرا همش شکست مال منه من حق ندارم روی خوشی ببینم [/size]
RE: نمی توانم همه ی زندگی ام را از من گرفته
[/color][color=#800000][/size][size=large]چرا هر چی نتونستن مال منه
چرا حتی کسی نمی یاد به حرف های من جوابی بده
چرا بعد از این که رفته بودم دنبال درس تا کمتر مزاحمی برای ازدواج خواهرم باشم یکی بیاد و آنقدر راحت با احساساتم بازی کنه
چرا هر چی بد بختی و بد شانسیه باید مال من باشه
:302::302::302::302:
خدایا دیگه طاقت اینو ندارم خدایا چه قدر گریه کنم تا با این وضع کنار بیام و دوباره برم سر درسم
RE: نمی توانم همه ی زندگی ام را از من گرفته
دیگه احساس می کنم واقعا تقدیرم اینه که هیچ وقت نتونم ازدواج کنم
دارم می شکنم و کسی این جا بای همدردی نمی یاد :302::302::302::302::302::302::302::302:
RE: نمی توانم همه ی زندگی ام را از من گرفته
دوست عزیز اسمی به این قشنگی انتخاب کردی!تسلیم خدا!یعنی هر چی خدا بخواد همون رو می پذیری درسته گلم؟پس این همه ناامیدی ات واسه چیه؟
RE: نمی توانم همه ی زندگی ام را از من گرفته
سلام
با تشکر از مدیر همدردی که به فکر من بودند چون تو اون تاپیک
http://www.hamdardi.net/thread-19061-post-176450.html#pid176450
نمی تونستم پاسخ بدم گفتم ازشون تشکر کنم
حالم از دیروز بهتره پدرم یه ضرب المثل خنده داری داره که می گه ما آدمها مثل موشها هستیم تو شرایط بد و خوب بالاخره خودمون رو وفق می دیم خوب منم دارم خودمو وفق می دم
از شما کارشناسان محترم می خواهم بهم بگید این طور فکر کردنم درسته
فکر می کنم صورت مسئله رو پاک کردم دیگه تصمیم گرفتم کلا فکر ازدواج رو بگذارم کنار حتی اگه بهترین خواستگارم داشتم همون اول بگم نه:160: که این طور هر آدمی نتونه با احساساتم بازی کنه
یه کم از خدا و امام رضا که تو همه لحظه ها باهاشم و فکر می کنم کنارمه دلگیرم چرا تنهام گذاشتن
حالا بیشتر برای مادر و پدرم دلم می سوزه خیلی غم منو می خورند و این که چطور مقابل این نیش و کنایه زنها باید جواب بدن
دارم کم کم به حالت عادی بر می گردم ولی برای فرار از فکر کردن و غصه خوردن یا می خوابم یا گر یه می کنم
شما دوستان هم اگر راهی به نظرتون بیا د برام بگید و از کارشناسان می خوام راهنماییم کنند
خدایا به داده و نداده ات شکر :323:
RE: نمی توانم همه ی زندگی ام را از من گرفته
سلام
دوستان من به نامم ایمان آوردم
هفته ی پیش یه خواستگار خیلی بهتر از قبلی برام اومد و ما عقد کردیم آنقدر دوستم داره که حد نداره
خوشحالم از این که همیشه تسلیم خدا بودم
خدا نگهدارررررررررررررررررررر ررر
RE: نمی توانم همه ی زندگی ام را از من گرفته
بهتره به يك روانشناس خوب مراجعه كني عزيزم:325: