من دست ازدامان لطفت برنگیرم
بااین ارادت باقیم من تابمیرم
هم بعدمردن باقیم، باقی به عشقت
تاهرکجاباشم توباشی دستگیرم:72:
نمایش نسخه قابل چاپ
من دست ازدامان لطفت برنگیرم
بااین ارادت باقیم من تابمیرم
هم بعدمردن باقیم، باقی به عشقت
تاهرکجاباشم توباشی دستگیرم:72:
بگیردامن یارم که هرچه هست اینجاست
مروبه راه دگرهر رهی روی بیجاست
به هرکجاکه روی تشنه بازمی گردی
بیاکه اب بقا قطره ای ازاین دریاست:72:
گرهوایی هست درسر،جزهوای یارنیست
گررهی پویم،به غیرازراه ان دربارنیست
گرگشایم گوش،خواهم حرفی ازاوبشنوم
گرگشایم دیده را،جزبهراین دیدارنیست:72:
کسی پیدانمیشه که شعرشوتقدیم خالق عزیزمون کنه؟!!!:43:
الهی ای چراغ خانه ی دل
تویی روشنگر کاشانه ی دل
تویی دلدار مسکین دو عالم
خداوند جهان و عشق آدم
الهی ای نوای بی نوایان
مرا از شرّ شیطان دور گردان
ندارم جز تو محبوبی به دوران
در رحمت ز من یارب مگردان
پناهی ده کریما بی پناهیم
نوازش کن ز رحمت رو سیاهیم
الهی ای فروغ قلب غمناک
مرا از آلایش عصیان نما پاک
مکن نومیدم از دیدار کویت
ز دل بگشا رهی ای جان به سویت
تو وصلت را الهی حاصلم کن
عنایت بر من شر منده ات کن
شعری از حسین مظاهری کلهرودی
برخیز که عاشقان به شب راز کنند *** گِرد در و بوم دوست پرواز کنند
هر جا که بود دری به شب بربندند *** الّا در دوست را که شب باز کنند
ای سِرّ تو در سینه ی هر صاحب راز *** پیوسته در رحمت تو بر همه باز
هر کس که به درگاه تو آید به نیاز *** محروم ز درگاه تو کی گردد باز
غمناکم و با غم از پیشت نروم *** جز شاد و امیدوار و خرّم نروم
از درگه همچون تو کریمی هرگز *** محروم کسی نرفت و من هم نروم
گر من گنه روی زمین کرده استم *** لطف تو امید است که گیرد دستم
گفتی که به روز عجز دستت گیرم *** عاجز تر از این مخواه که اکنون هستم
چه شود که نازنینا ، رُخ خود به من نمائی
به تبسّمی ، نگاهی ، گرهی ز دل گشائی
به حریم خود رهم ده ، که غریب شهر عشقم
به رهم چراغ بَرنِه ، که تو نور رهنمائی
چه کنم ؟ کجا گریزم ؟ که به جر تو ره ندارم
همه راه بسته بینم ، مگرم تو ره گشائی
خدایا!
تمام لحظه هام مال تو باشد...
يارب ندارم جـز تو کس *** تنهـا تـوئي فــريـادرس
خود وارهانم زين قفس *** تـا ميـرود از مـن نفـس
يــارب دلــم را بــاز کـــن *** با عشق خود دمساز کن
روزي مــرا آزادکـــن *** بـا قـدسيـان همـراز کـن
درچنبرموی دوست، پابست شدیم
بی خویش ،به بوی او،مست شدیم
دل باخته، هربلاخریدیم به جان
درراه وفا،اگرچه ازدست شدیم:72: