-
RE: یک سال غم انگیز گذشت
سلام،
خانم سیسیلی، من هم تسلیت می گویم.
با خودم فکر کردم درست است خانم سیسیلی ناگهانی پدرش رو از دست داده،
ولی پدرش چه مرگ خوبی داشته... تا لحظه هایی پیش از مرگ با نوه اش فوتبال بازی کرده، با دخترش بدمینتون بازی کرده، شنا کرده و با نزدیکانش عکس گرفته...
لحظه های شیرینی بودند.
کاش من هم اینطور بمیرم.
-
RE: یک سال غم انگیز گذشت
روان پدر نازنينت شاد عزيزم .
درك مي كنم عشق به پدرت را .
اما بايد به فكر التيام خودت باشي .
-
RE: یک سال غم انگیز گذشت
-
RE: یک سال غم انگیز گذشت
براشون یاسین بخونید
خاطرشون گرامی باشه و روحشون شاد:72:
-
RE: یک سال غم انگیز گذشت
از همتون نهایت تشکر و دارم.:72:
اقا حامد عزیز همه برای ارام شدن ما همین و می گن و البته یکی از ارزوهای پدرمم همین بود همیشه می گفت خدا کنه یه تب و یه مرگ داشته باشم. حتی همون تب رو هم نداشت. خود من هم همین ارزو رو دارم که همین طور بمیرم. چون مامانم جلوی چشممه. با وجودی که کوچیک بودم اما یادمه چه زجری می کشید مامانم سرطان داشت. خدا رو شکر میکنم پدرم همون جور که می خواست از این دنیا رفت. پدرم وقتی فوت شد پسرم 3 سال و 8 ماه داشت اما همه چیز با جزییات تو ذهنشه چه خاطرات خوبش با پدر بزرگش و چه خاطرات فوت بابا. با وجودی که خیلی زود اونو از خونه بردیم اما صحنه هایی دید که تو ذهنش موند.
من دقیقا از بابا و پسرم یه عکس خیلی زیبا دارم و قابش کردم که مال 7 ساعت قبل از فوت بود در حالی که هر دو دارن از ته دل می خندن.
بابام برای یه بچه 3سال و 8 ماهه هم کار کرد.اونو استخر برد کوه برد مسافرت برد اسم تمام ماشینا رو یادش داد. یک هفته قبل از فوتش بردش امیریه که براش اسکیت بخره که اقاهه بهش گفت خیلی زوده و بهش خندیده بود. دلش می خواست تنها نوش تا هست به همه جا برسه. پسرم با تلاشای خیلی زیاد بابام فقط 10 ماهش بود که راه افتاد باور می کنید؟ همیشه به من می گفت من هر جا باشم این بچه میخواد بره کلاس اول من خودم و می رسونم. ایناس که دل من و می سوزونه. سال پیش 16مهر ساعت 3 بعدازظهر به خاک سپردیمش. و امسال تنها خواهر من حتی برای مراسم سال پدرش نیومد. ببینید تو دل من چی می گذره.
ببخشید دلم گرفته بود و نوشتم. از همتون می خوام دعام کنید.
-
RE: یک سال غم انگیز گذشت
سیسیلی عزیز کاملادرکتون میکنم وسالگردپدرگرامیتان راتسلیت عرض میکنم.:72:
روحشان شاد.
-
RE: یک سال غم انگیز گذشت
sisili جان کاملا حال روحیت رو درک میکنم؛ کاملا میفهمم که یه انسان وقتی پدرش رو عزیزش رو جلوی چشماش بخواد از دست بده؛ چه حالی میشه!
حس کردم اون لحظه هایی رو که همسرم قدم جا پای پدرش میذاشت تا ببینه میله ای که به سر پدرش خورده با چه شدت و از چه فاصله ای بوده!
حس کردم اون لحظه ی اشک ریختنش رو بعد از دیدن اون میله و اینکه چه حالی داشت!
چه جوری میخواست بهم بفهمونه که من چه داغ بزرگی دیدم و میخواست که نفهمونه داره چه عذابی میکشه که غرورش داره شکسته میشه!
عزیزم درکت میکنم! کاملا میفهممت و از خداوند برای آرامش دلت؛ بحق این روز عزیز، به حق جوادالائمه اش صبر میخوام.
یادت باشه که تو چیزی رو از دست ندادی؛ و پدرت بهترین هدیه ها رو برای همیشه برات گذاشت!
عشق؛ فداکاری؛ امید و محبت بهترین هدیه هایی هستند که برای ابد تو از پدرت هدیه گرفتی و او آنجا اجر این هدیه ی الهی خود را خواهد گرفت!
-
RE: یک سال غم انگیز گذشت
:302:
خدا رحمتشون کنه
:302:
خیلی روم تاثیر گذاشت تاپیکتون رو خوندم
به خودم قول می دم تا نعمت پدر رو در کنارم دارم قدرشو بدونم :302:
در مقابل حرفاش که گاهی به نظرم غیر منطقی می اد صبر نشون بدنم و جلو خودمو بگیرم و هیچ وقت جواب تندی بهش ندم :302:
ولی یه چیزی همین که رو پا بودن و سالم بودن و چندین سال در بستر بیماری نبودن و در حال ناتوانی نبودن ،خیلی شکر داره ...این جور رفتن ها هم واقعا شکر داره،هرچند آدم رو تا مدت ها تو شک می زاره
:302:
-
RE: یک سال غم انگیز گذشت
مرگ فقط پلی است که ما را از این دنیا فانی به زندگی جاویدان انتقال میدهد ، خوشا به حال کسی که محل زندگی جاویدان او ، بهشت زیبای الهی و در جوار اولیاء الهی باشد ...
برای پدر عزیزتان بهشت زیبای خداوند و برای شما صبر جمیل آرزو می کنم
انشاالله خداوند روحش را در این ایام عزیز بر سر سفره کرامت امام علین موسی الرضا (ع ) میهمان گرداند ...
:72::72::72:
-
RE: یک سال غم انگیز گذشت
خدا رحمتشون کنه:72:
هر وقت دلتنگش شدی، خواستی گریه کنی، اشکالی نداره.
جلوی خودت رو نگیر. اما انقدری گریه کن که آروم بشی.
سعی کن همیشه براش قرآن بخونی. تا روح پدرت هم آرامش بگیره.