RE: فکر کنم مثل من پیدا نشه!
متاسفانه جلو نمی اد تصورمن اینه که ما در طول زندگی حرفامونو زدیم. اون انتخاب کرده و از بین خانواده و کس دیگه ای موندن خسته شیده. کاش خانواده ها معنای واقعی دوست داشتن فرزند رو درک می کردن نه اینکه سنت قدیم رو رها می کردن. تو خانه های آنچنانی با امکانات امروزی زندگی می کنند ولی فرهنگ تکون نخورده.
ما مراحل آخر رو طی می کنیم تا چند روزدیگه حکم طلاق رو میدن و از همه مهمتر تمایلی به رو به رو شدن با من نداره. حق داره مت همه این سالها حرف زدیم و فایده نداشته .جدایی تلخه. تلخ تر اینه که می دونیم باعث و بانی آن مهمان چند وقته است. ما باید قدرت تشخیص داشته باشیم . من نمی تونم به زور عوضش کنم. عمیقا از آینده ای که پای آدمهایی که عزیزن ولی همیشه نیستن می ره. شاید خودخواهانه اعتقاددارم ولی با همه عشقی که خودم هم به پدر و مادرم دارم به آینده فردی خودم هم نگاه میکنم ولی همسرم خانواده اش یراش حالت فرمانده را دارن هر چه تصمیم بگیرن تابع می شه. شاید این درسته نمی دونم ولی زخم بدی به من زده .
خیلی خودم را قوی می دونستم ولس الان به اندازه یک بچه نو پا هم توان ندارم.
RE: فکر کنم مثل من پیدا نشه!
عزیزم من یکمی برام مساله پیچیده شده. فکز می کنم مسائلی هست که عنوان نکردی
تا اونجا که من فهمیدم تمام مشکلات از همسر شماست ولی کسی که نمی خواد ادامه بده باز همسرتونه نه شما
1- ایشون بیماری دارند
2- ایشون قدرت بچه دار شدن ندارند
3- ایشون با خانمی ارتباط دوستی ریختند
4- ایشون قدرت برقراری رابطه جنسی با شما ندارند
5- ایشون به شما در مورد علت طلاق قبلی و بیماریشون دروغ گفتند
و فقط شما تنها مشکلتون این بوده که نتونستید با خانواده ایشون رابطه داشته باشید؟
و الان نمی خواهید جدا بشید صرفا چون فکر می کنید نمی تونید مجرد باشید و دوست دارید یک زن متاهل باشید؟
راستش من منظورم از بیان این سوالات این نیست که بخوام شما رو ترغیب به جدایی کنم چون فکر می کنم شاید بشه این زندگی رو دوباره ساخت اما دچار تردید شدم که شاید مسائل دیگه ای هم هست که شما عنوان نکردید.
آیا شما تقاضای طلاق دادید یا همسترتون؟ و چه شکایاتی این وسط تا به حال مطرح شده؟
RE: فکر کنم مثل من پیدا نشه!
عزيزم
حالت را درك مي كنم . سعي كن آرامش خودت را به دست بياري . اينقدر به شخم زدن گذشته نپرداز . دنبال قاصر و مقصر نباش .
ذهنت را رها كن از هر چي كه بوده و هست . رها شو . به وقتش اتفاقي كه بايد مي افتد . به هر آنچه كه باور و اعتقاد داري بسپار و به همان توكل كن .
خودت را بازنده و شكست خورده نبين . سني نداري . زندگي براي همه جريان دارد براي تو هم جريان خواهد داشت . دنيا به آخر نرسيده . اين هم تجربه اي است . خوشحال باش كه زني هستي با تجربه . اين تجربيات مفتي و ارزان به دست نيامده . قدر خودت را بدان
RE: فکر کنم مثل من پیدا نشه!
دوست عزیزم درکت می کنم و بهت حق می دم که دلتنگ باشی و نگرانی هاتو درک می کنم اما از نظر من برگشت شما به اون زندگی صحیح نیست...ایشون شما رو دوست ندارن و سکوت خودش و خانوادش هم به این خاطر هست که شما و از دست دادن شما برای ایشون مهم نیست و کلا وقیح و گستاخ هم هستند که اونها اشتباه کردن و تازه دست پیش رو گرفتند...زندگی بعد از دادگاه و این آبرو ریزی ها و خط و نشون ها و خیانت و وقاحت دیگه زندگی نمی شه...دلتنگیت به خاطر وابستگی هست نه دوست داشتن که با مرور زمان کم رنگ و کم رنگ تر می شه...آیا می خوای خودتو به کسی که شما رو دوست نداره تحمیل کنی؟ و اینکه از حق و حقوقت به هیچچچچچچ عنوان نگذر حتی اگه 2 سالی سختی بکشی تو روند دادگاه و...چون ایشون به شما خیانت کرده و تلاشی هم برای برگشتت نکرده ی کم از اون بابت احساس ضعف و طرد شدگی داری که بت قول می دم وقتی حق و حقوقت رو گرفتی آروم می شی...دوست داشتن کسی که دوسنمون نداره و آزارمون می ده ی مریضی هست .باید خودت رو بیش از هر کسی دوست داشته باشی...دیگه هم بهش پیام یا زنگ نزن و غرورتو حفظ کن ...شما از طریق قانون پیگیر باش نه رودررو
آیا همه ی 6 ملیارد آدم روی کره ی زمین که اون آقا رو ندارن مردن؟! نه ....زندگی شما بی ایشون هم جریان داره و برای هر کس جایگزینی هست...همه چی با مرور زمان عادی می شه...مثل طلاق اولت...
RE: فکر کنم مثل من پیدا نشه!
مرسی
درست میگین حرف حساب جواب نداره ، من باهاش اصلا تماسی ندارم چون واقعا اون این انتخاب را کرده حالا یا باید تا تهش بریم یا باید نشون بده می دونه اشتباه کرده
حق و حقوق! که می دونی و لازم به توضیح نیست گرفتنش جقدر سخته ولی مشغولم تا الانم به شکل رای دادگاه تقریبا موفق بودم چون هنئز تمام نشده نمی تونم کاملا مطمئن باشم ولی اینها مراحل اداریه و تمام می شه (البته بعد که پوست انداختم) ولی ترجیح می دادم عادی بودیم .
از کسی که خودش یه بار شکست خورده توقعم بیشتر بود اینقدر که من دست به عصا بودم اون نبود. خودم نمی دونم چه حالیم تو برزخم. دلم میسوزه که 15 سال از عمرم پای دو ادم رفت که از سادگی من سو استفاده کردن. هر چی بنویسم اروم نمیشم ببخشید
RE: فکر کنم مثل من پیدا نشه!
با سلام واحترام بسيار
به تالار همدردي خوش آمديد.
مقدمه ضروري:
به نظر مي رسد لحظات پرفشاري را تجربه مي كنيد. اگرچه اين لحظات ماندگاري نيستند، ليكن براي كسي كه تجربه مي كند زمان خيلي كند مي شود و احساساتش بيش از اندازه درگير مي شود. (اطلاعات بيشتر: مرثيه خواني احساسي)
معمولااً ما آدمها همين طور كه بزرگ مي شويم به تجربه در مي يابيم كه فراتر از عقلانيت و دو دوتا كردنها و تلاشهايمان يك روحي حاكم بر زندگيمان هست كه بر همه متغيرهاي زندگي ما حكومت مي كند(حتي متغيرهايي كه در اختيار ما نيست)، اين همان مسئله توكل هست كه در اعتقادات ما جاي ويژه اي دارد. مذهبي ها تعبدي مي پذيرند ، غير مذهبي ها با فشار تجربه و در سنين بالا ، آن هنگام كه به پشت سرشان نگاه مي كنند آن را با همه وجود درك مي كنند.
در آستانه چهل سالگي ، غالبا تغيير و تحولات عميق و مهمي درآدمي به وقوع مي پيوندد.
تجزيه و تحليل عمري كه گذشته (و مي دانيم كه تقريبا همه مراحل متنوع و هيجان انگيزش را گذرانديم،اما نمي دانيم چقدر باقيمانده)، و نتيجه گيري از نتايج آن براي ادامه راه انرژي فراهم مي آورد.
اما گاهي متغيرهاي مختلف مانع از رسيدن به نتيجه قطعي مي شود.
خودشناسي ، هدف يابي و مسير يابي زندگي براي دوره هاي قبل زندگي هست. اگر به هر دليلي اشتغالات روزمره قبلي مانع شده باشد كه تا 40 سالگي ثبات پيدا كنيم ، فشارهاي اين سالها اجتناب ناپذير است.(شباهت به شب امتحان دارد).
حالا اگر اين زمان مصادف با تصميمات مهمي باشد كه روي برداشت ما از گذشته امان تاثير بگذارد يا تحليل ما را از خودمان دستخوش خود بكند، تصميم گيري را با مشكل روبرو مي كند.
اما با اين مقدمه چه بايد كرد:
1 – صبور باشيد. نه براي اينكه به نتيجه برسيد، بلكه صبر خودش درمان قشنگي هست براي همه سنين و شرايط
2 – بيشتر به جاي اين آقا و گذشته و شرايط محيطي، روي خودتان متمركز شويد.
- ليستي تهيه كنيد از اينكه واقعا از زندگي (نه شوهرتان و ....)، چه مي خواهيد. و حداقلهايتان كدام هست.
- حالا ببنيد امكان رسيدن به حداقلهايي كه شما را اقناع مي كند وجود دارد يا نه؟
- اگر ديديد امكان رسيدن به حداقل ها از طريق برگشت اين آقا وجود دارد، محاسبه كنيد تا چه ميزان بايد هزينه رواني كنيد و آيا حاضريد هزينه آن را بپردازيد يا خير؟
نكته مهم: دقت فرمائيد در اين دنيا چيزي مفت به كسي نمي دهند. هر تصميمي ، هر انتخابي و هر مزايايي نياز به هزينه هايي دارد و بايد با گوشه اي از معايب آن بسازيد.
يعني گوشت خالص را قصاب دنيا به شما نخواهد داد، حتما استخوان و دنبه و ... با آن هست و بايد شما براي همه آن هزينه كنيد.
لذا اين محاسبه را شما بايد انجام دهيد كه در كل با سود و هزينه هايي كه وجود دارد با خودشناسي كه از خود داريد و شناختي كه از خود داريد كدام تصميم را خواهيد گرفت(براي مطالعه بيشتر در اين مورد « مقاله انتخاب صحیح، شیوه حل مسئله و تعارضهای ما» را مطالعه فرماييد. اينجا را كليك فرماييد.)
3- روح توكل ، يعني خواست خدا را ناديده نگيريد و تصور نكنيد همه متغيرهاي عالم را مي توانيد تغيير دهيد. اگر توكل شما قوي شد، تلاشتان مضاعف مي شود و نتيجه هر چه باشد شما را مضمحل نخواهد كرد.
4 – از همه مهمتر اين را بدانيد خوشبختي يا بدبختي شما به بودن يا نبودن با كسي نيست. بلكه به تفسير شما از خودتان، زندگي و اهدافتان هست. يعني اگر خوب بينديشيد خوب زندگي مي كنيد.
5 – هرگز فاجعه سازي نكنيد. يعني يك مسئله يا مشكل را تصور نكنيد فاجعه اي هست كه دنيا را براي شما منفجر خواهد كرد. تقريبا همه ما از نظر مشكلات و بهره هاي زندگي در ميانه هستيم. كمي اين طرفتر يا آنطرفتر ، گرچه هركس به طور ويژه حالت خودش را در مي يابد و فكر مي كند كه آنجا آخر دنياست. (مثلا شما مي توانيد به زندگي از ديد يك بچه يا زن سومالي نگاه كنيد، گرچه من معتقدم آنها هم آخر فلاكت و آخر دنيا نيستند)
6 – مشاوره حضوري در اين شرايط كمك مي كند به جاي مانورهاي احساسي روي مشكلتون بيشتر روي محورهاي تصميم گيري متمركز شده و بهترين نتيجه را بگيريد.
RE: فکر کنم مثل من پیدا نشه!
حرف مدیر همدردی رو واقعا دوست داشتم...دوست عزیز خوب تصور شما اشتباهه که کسی که ی بار شکست خورده دفعه ی دوم بیشتر مواظبه...در ظاهر شابد اینجور باشه اما در 90 درصد موارد مردی که یک بار طلاق گرفته یعنی امتحان خودشو ی بار پس داده...بیخود نیست قدیمی ها می گفتن مرد زن طلاق داده رو نباید زن داد! شاید استثنا هایی هم باشه و می دونم تو هیچ جدایی یک نفر مقصر نیست...اما شما که ی زن هستی ی مرد خوب و مهربون و اهل زندگی رو ول می کنی؟؟؟ نه...اون مردی که زنش ازش طلاق می گیره همه جوره پدر زن بیچاره رو در آورده بوده که زنش ترجیح داده تو این جامعه مطلقه بشه اما با اون مرد نمونه...خوب حالا همون مرد به دست شما رسیده...عوض که قرار نیست که شده باشه...این همون آقاست...به درد زن اولش نخورده یه درد شما هم نخواهد خورد...ایشون اگه زن نگه دار بود اولی رو نگه می داشت...آزموده را آزمودن خطاست...اونوقت چرا دست به عصا بودین؟...هر موقع تو زندگی خودمون نبودیم و ترسیدیم و خودمون رو از ترس شکست سرکوب کردیم همون موقس که شکست می خوریم...شما انسان ارزشمندی رو از دست ندادی که واسش مرثیه خوانی کنی عزیز...ی مدت زندگی کردی باهاش حالا دیگه نمی کنی ...این لحظه ایشون دیگه در زندگیت نقشی نداره اینکه قبلا داشته مهم نیست...
RE: فکر کنم مثل من پیدا نشه!
سلام دوست خوبم.
عزیز من گمان می کنم تحت فشار استرس ها، یک سری باورهای غیر معقول در شما و همسرتون شکل گرفته. اینه که حتی نمی دونید از تفتیش گذشته، چه می خواهید. مرور گذشته خوبه، در صورتی که بخواهید کاستی ها رو جبران کنید و کوتاهی هایی که در حقتون شده ببخشید و دنبال حل مشکلات باشید، نه این که به دنبال بهانه ای برای متهم کردن همسرتون و ترحم به حال خودتون باشین.
وقتی میتونید با چند جلسه مشاوره، به کمک هم مشکلات رو حل کنید، چرا به دنبال راه آخر باشید؟
بین شما مشکلاتی هست که برخی رو بهتره پذیرفت، از برخی در گذشت و برخی رو هم حل کرد.
مثلا صاحب فرزند نمی شید، خب یا باید شرایط رو بپذیرید یا اینکه بچه ای رو به فرزندخواندگی بپذیرید.
همسرتون دروغ میگه، بهتره به دنبال این باشید که چرا او دروغ میگه؟ شاید موارد دیگری مثل ترس، عدم اعتماد به نفس، گریز و پرهیز و ... علل اصلی باشند که لازمه به اونها پراخت. آیا او خواهان فریب دادن شما و سوء استفاده بوده؟
بیماری اش! حالا دیگر گذشته که چرا پنهان کرده. شاید بعد از ازدواجتون به این بیماری دچار میشد. می دونم سخته، اما به هر حال بهتر نیست اون رو ببخشید و به او در تحمل بیماری اش کمک کنید؟
و خانواه اش! که احتمالا ریشه ی ترس ها و دروغ هایش هم از آنجاست. عمری با آنها با نقاب ناتوانی برخورد کرده. مسلما سخته یک شبه جلو اونها بایسته و جسورانه صحبت کنه. بهتر می بود به او کمک کنید و در درمان ضعف های روحی یاریگرش باشین.
و مشکلات دیگر....
نمی خواهم همسرتون را مبرا کنم، اما می خواهم شما رو از باور های نا معقولی که در ذهنتون نقش بسته و بیشتر ناشی از خطاهای شناختیه، واقف کنم تا شاید این زندگی رو نجات بدین.
بار دیگری منطقی با همسرتون صحبت کنید. نه به قصد صرفا حرف زدن. بلکه بیشتر به قصد گوش دادن. شاید او هم حرفی برای خودش و توجیهی برای کارهاش داشته باشه.
اگر دست کشیدن از غرورتون نویدبخش خوشبختیه، چرا این کار رو نکنید؟
وقتی خودتون از حل مشکلتون معذورید، باید یک متخصص رو به مشورت و داوری بپذیرید. به نظر شخصی من این بهترین راهه.