نمایش نسخه قابل چاپ
مریم خانم،
همانطور هم که قبلاً گفتم فکر می کنم شما باید اول از همه مشکل خودتون رو با خانوادتون حل کنید.
شاید بهترین کار این باشد که حضوری به یک مشاور مراجعه کنید و از او بخواهید تا به شما در این راه کمک کند.
به هر حال بالاخره یک روز باید پدر اجازه دهد تا خواستگار به خانه شما بیاید!
موفق باشید.
امام رضا:
امام همدم ورفیق پدرمهربان است.
پس مطمئن باش که کمکت هم میکنه.:43:
سلام مريم جان
مطمئناً پدرت ترس از دست دادن شما رو داره ولي اگر بالغانه رفتاركنين و بتونين اعتماد پدرتون رو جلب كنين و از نظر عاطفي به پدرتون نزديكتر بشين خيال اون هم از بابت شما راحت ميشه و فكر نمي كنه با ازدواج شما رو از داره دست ميده.
درمورد سايت هاي معتبر همسريابي اگر بالغانه اقدام كني و فقط براي شناخت نه عاشق شدن وقت بذاري ودركنارش كتابهاي خودشناسي و روان شناسي معتبر را مطالعه كني بهتر مي توني جنس مخالف رو بشناسي و اونوقت مي فهمي كه دنبال چه جور آدمي هستي و با چه كسي مي توني خوشبخت بشي. لازمه توي اين مرحله كاملاً بالغانه رفتاركني نه احساساتي تا آدمهاي بالغ رو به خودت جذب كني اينطوري مسيرشناخت براي طرفين راحت تر و منطقي تر هست واگر ديدين به درد هم نمي خورين خيلي راحت از هم جداميشين. كسي كه به راحتي قبل از ديدن شما ميگه دارم به شما وابسته ميشم مطمئن باش نمي تونه همسر خوبي براي دختر خودساخته اي مثل تو باشه.
درعين اينكه روي شناخت نقاط قوت وضعف خودت و ديگران وقت مي ذاري دركنارش تمركزت رو به كارهاي مورد علاقه ات ازقبيل كلاسهاي هنري، آموزشي و... بذار و ايمان داشته باش كه به زودي همسردلخواه خودت رو پيدا مي كني:227:
كتاب عشق را بجوييد تا بيابيد نوشته باربارا دي آنجليس رو هم حتماً بخون.
سلامم
خوبي؟
بهرحال توي جامعه ما هم الان پسرهاي زيادي وجود دارن كه سنشون به تو بخوره
يا دوستهات و يا فاميل ميدونن تو قصد ازدواج داري؟كسي رو بهت معرفي نميكنن؟؟
مریم خانم عزیز سلام
دوست عزیز میدونی واقعا انسان است و باورهایش....شما گفتی که :
mahi91 عزیز من خودم آدم معتقدی هستم. من همه این کارها رو قبل تر انجام دادم. ولی یا از صمیم قلب نبوده یا حتما پدرم دعاهاش خالص تر از من بوده. نمیدونم
میدونی چرا نذر و نیازهات با وجود علاقه ای که به تشکیل خانواده داری نتیجه نمیده؟...چون باور
نداری خودت رو...تاحالا شده با خودت و از ته ته دلت بگی کی میاد من رو بگیره و کو شوهر؟...
دکتر آزمندیان توی CD تکنولوژی فکرش میگه انسان است و باورهایش...اگه باور تو راجع به خودت
این باشه روی ناخود آگاه تو تاثیر منفی میذاره و بالطبع اون انرژی منفی به جهان و کائنات ساطع
می کنی...ترس از اینکه ممکنه نتونی ازدواج کنی رو ضمیر ناخود آگاهت اثر منفی گذاشته
و همین انرژی منفیت رو آقایون دور و برت اثر منفی میذاره و باعث میشه نتونی کسی رو
جذب کنی...پسرها از دخترانی که احساس ضعف یا ترس کنن و اعتماد به نفسشون پایین
باشه خوششون نمیاد!!!...اینو یادت باشه همیشه!!!
اگه باورت و اندیشت درست بشه 10 ها خواستگار میان سراغت...باور کن اینو
من خودم اعتماد به نفس و باور خوبی از خودم دارم و خودمو دوست دارم و خودم رو قبول
دارم...این حس باعث شده همیشه خواستگاران زیادی داشته باشم...اگه میتونی از اینترنت
CD تکنولوژی فکر دکتر آزمندیان رو تهیه کن تا نظام باورهات عوض شه
من و همه بچه ها هم دعا می کنیم که به وقتش خدا یه شاهزاده باحال با 1 اسب سفید
بذاره سر راهت و دل بابا جان شما رو هم حتی ببره :43:
موفق باشید
سلام به همه دوستان. نمیدونین وقتی دیدم برام وقت گذاشتین و مشکل منو خوندین و منو راهنمایی کردین چقدر خوشحال شدم. از اینکه دوستای خوبی مثل شما دارم خیلی خوشحالم. دیگه احساس تنهایی نمیکنم
hamed65 عزیز باور کنین من مشکلمو به خونوادم گفتم. ولی مسئله اینه که خونواده من نمیخوان قبول کنن که این مسئله واسه من یه مشکله. فکر میکنن هر چه بیشتر بهم محبت کنن من دیگه مشکلی ندارم. در مورد مشاور یه دفعه مراجعه کردم. اول سعی کرد با پدرم صحبت کنه. ولی پدرم حاضر نبود پیش مشاور بره. اونم پشیمون شد و آخرش گفت باید صبر کنی تا شرایط عوض شه!!!!!!!!!!!!!
mahi91 عزیز امام رضا چه کمکم بکنه چه صلاح ندونه که کمکم بکنه من عاشقشم.
پارميدا عزیز من اصلا با پدرم مشکلی ندارم جز در همین مسئله ازدواج.در مورد سایت فکر نمیکنم دیگه سراغشون برم. اکثر افرادی که اونجا عضون دروغ میگن و برای گذروندن وقتشون اومدن. پیدا کردن اونایی که واقعا قصدشون ازدواجه خیلی سخته. منم که نمیخوام از چاله دربیام بیفتم تو چاه.
در مورد فعالیت روزمره راستش از سر کار که برمیگردم اونقدر خسته هستم که دیگه خیلی وقت نمیشه دنبال کارای دیگه باشم.البته بعضی وقتا سراغ علایقم میرم. در مورد معرفی کتاب هم مرسی حتما میخونمش.
farhad20886 عزیز آره پسر های حدود سن من هم هستن اما اکثرشون دنبال دخترهای کوچیکتر از من هستن. تازه من چه طوری باید پیداشون کنم!!!!دوستان وفامیل میدونن. یه مورد رو میدونم که یکی از همکارام میخواست معرفی کنه پدرم اونقدر بد باهاش برخورد کرد که پشیمون شد. بقیه ها هم حتما به خاطر پدرم حرفی نمیزنن.
bahar.ghamgin عزیز راستش شرایطم باورهای منو به وجود آورده. چند سال پیش یه دوستی داشتم که خیلی باهام در این مورد صحبت میکرد و فایل برام میفرستاد که گوش بدم. خیلی هم روم تاثیر گذاشته بود. ولی بعداز یه مدتی وقتی دیدم شرایط رو نتونستم تغییر بدم دیگه سراغشون نرفتم. آره احساس ترس از تنهایی و احساس اینکه دیگران در موردت چه فکری میکنن روم تاثیر گذاشته. من سعی میکنم افکارمو عوض کنم و اعتماد به نفسمو بالا ببرم.
ممنونم از همه شما واقعا خوبید:72:
دوست عزیزاگه ازمتاهلهاسئوال کنی خیلیاشونم دوست داشتندمجردبودند.قدراین دورانوبدون امیدوارم به همین زودیهاقاطیه متاهلهابشی اون وقته که می فهمی چه کارخوبی کردی که دیرترازدواج کردی.:46:
شاید هم اینطور باشه که شما میگین مثل بچه ها که دوست دارن بزرگ شن وقتی بزرگ میشن دوست دارن برگردن دوران بچگی.ولی با همه اینا من فکر میکنم همه برای به آرامش رسیدن باید ازدواج کنن. تازه این چیزی که شما گفتین برعکسش هم هست. من دارم سعی میکنم مثبت اندیش باشم. خیلی ها هم ازدواج کردن راضین. تازه بعد از ازدواج به خیلی موفقیت ها رسیدن و اونقدر زندگی خوبی دارن که آدم لذت میبره
خیلی دوست داشتم که متاهلین میومدندودرموردزندگیاشون صحبت می کردند.به نظرمن هیچ کس خوشبخت مطلق نیست.من نمیگم ازدواج خوب نیست اتفاقاپیشنهادم اینه که اگه موردخوبی بودازدواج کنی .ولی بدون که ازدواجم سختیای خودشوداره.مثلااگه تودوران مجردی یه مشکل داشتی هنگام متاهلی مشکلات همسرتم به اون اضافه میشه.ومسئولیت هاهم دوبرابرمیشه.
یک مسئله این هست که شما برای اینکه بتوانی ازدواج موفقی داشته باشی، نیاز به این داری که استقلال داشته باشی.
یعنی شما نباید در این سن اینقدر وابسته به خانواده و تا این حد زیر فرمان اونها باشی. منظور من رو اشتباه متوجه نشوید!
منظورم این نیست که باید نافرمانی کنی. بلکه منظور من این هست که شما باید رفته رفته با صحبت ها و برخورد هایی مناسب (و البته همراه با احترام) به اونها ثابت کنید که شما تصمیم گیرنده ی زندگی خودتون هستید و حالا قصد ازدواج دارید.
پدر شما این اختیار را دارد که با دلایلی موجه به ازدواج شما با خواستگاری رضایت ندهد. ولی این اجازه رو ندارد که کلاً با ازدواج شما مخالفت کند!
من باز هم راه گفتگو و حتی پا در میانی یکی از بزرگتر های فامیل (مانند پدربزرگ یا مادربزرگ) رو پیشنهاد می کنم.
همینطور با صحبت های خودتون سعی کنید به پدرتون اعتبار بدهید. به او بگویید که رضایت او برای شما خیلی مهم است.
بگویید می خواهید داماد آینده رو او تایید کند. بگویید اجازه بدهد خانواده و آشنایان پسرهای خوب پیدا و معرفی کنند و ازش بخواهید که او نظرش رو راجع به این پسرها بگوید.
اشکال ندارد، فوقش چند تا خواستگار رو هم بی دلیل رد می کند، ولی شما بگویید که به او اطمینان دارید.
حداقل اینطوری پای خواستگارها به خانه باز می شود و کم کم این شرایط عوض می شود.
باید دید علت مخالفت پدر شما چی هست. یا از یک ازدواج ناموفق می ترسد، یا از اینکه پسری بیاید و شما را از او بگیرد نگران است. باید او را مطمئن کنید که همیشه پدر شما خواهد بود و او همیشه برای شما مهم و محترم است.
موفق باشید.